بخش ۹
سخنرانیها در دفتر پژوهش ح. م. ای.
پاسخ به برخی نظرات راجع به مواضع حزب
به نظر من همة پاسخهای لازم را دوستان به منتقدین دادند. من فقط چهار مورد را اضافه میکنم و بعد یک نتیجهگیری و بعد میرویم سر مسایلی دیگر که دوستان مطرح میکنند. یکی مربوط است به فدرالیسم. دوست عزیز ما آقای تابان در زیر یکی از مطالب ــ همان انتخاب سیاه ــ که من هم چیزی نوشته بودم مرقوم فرمودند که همه اختلاف بر سر تفسیر اعلامیه جهانی حقوق بشر است. من اینجا خدمتشان عرض میکنم که در تمام اعلامیه جهانی حقوق بشر که سی و چند ماده بیشتر نیست نه یک کلمه صحبت ملیت است نه قوم است و نه ملت است و نه فدرالیسم است. همهش مربوط به حقوق فرد انسانی است که قابل تفسیر نیست. هرچه آنجا نوشته شده ما قبول داریم و تفسیر نمیکنیم. بعد البته میثاقهایی است مربوط به حقوق افراد متعلق به اقوام و اقلیتهای مذهبی و قومی. آنها هم خیلی مشخص است و قابل تفسیر نیست و آنها را هم همه قبول داریم. نه، دعوا سر تفسیر نیست. همانطور که دوستان گفتند یک عدهای تصمیمشان را گرفتهاند و دلیل از این طرف و آن طرف میتراشند که آن را توجیه کنند فایده هم ندارد. بیست سالی است بحث میکنیم یک ذره تاثیر نکرده در یک نفرشان. نکته دوم یک آقایی که مطلبشان در سامانه حزب مرتبا انتشار مییابد و خیلی هم کار خوبی میکنند قلم را با جارو اشتباه گرفتهاند. یک جاروی کلی کشیدهاند بر لیبرال دموکراسی با این ترتیب که اولا لیبرال دموکراسی را در عداد و کنار کمونیسم گذاشتهاند. یکی کمونیسم است و یک لیبرال دموکراسی. آنکه آبرویش رفته است پس این هم آبرویی ندارد. این تعبیرشان از لیبرال دموکراسی. بعد هم چون حزب مشروطه ایران که لیبرال دمکرات است گفته در صورت حمله به ایران و بروز خطر تجزیه ایران موقتا در کنار جمهوری اسلامی میایستیم پس دیگر لیبرال دموکراسی یعنی همکاری با جمهوری اسلامی و اصلا دیگر مُرد. نه تنها در ایران مُرد نه تنها در حزب ما مُرد، ایشان تکلیف لیبرال دموکراسی را به همین سادگی در دنیا روشن کردهاند. یک گوشه دنیا یک حزب زیر یک خروار شرایط با هزار اما و اگر یک حرفی زده، لیبرال دموکراسی که مساوی کمونیسم هم هست دیگر از بین رفت. این هم استدلال دوستان. یا اینکه ما جنگ خود ساخته را بزرگ میکنیم و هنوز که جنگ نشده است. من نمیدانستم با این همه مقدمات جنگ که از هر سو روی هم بار میشود و اعلام آمادگیها در آخر ما مسئول جنگ نیز هستیم. همچنین نمیدانستم کار یک حزب پیشبینی برای آینده نیست، آمادگی برای گذشته است.
نکته آخر، یکی از همکاران که خیلی هم مورد احترام و علاقة ما است ضمن حمله و استهزاء موضع حزب در مورد حمله به ایران و به خطر افتادن تمامیت و یگانگی ملی ما به عنوان دلیل قاطع میفرمایند تنها جنگ دلیل تجزیه ایران نخواهد شد. مثل این است که بگوییم تنها راه کشتن سر بریدن نیست، پس سربریدن اشکالی ندارد. من البته میدانم داستان چیست و از کجا آب میخورد. دوستان روی شاهزاده حساسیت دارند و سرمایهگزاری میخواهند بکنند. میخواهند رهبری درست کنند از بلاتکلیفی نجات پیدا کنند فکر میکنند اگر یک رهبری درست شد فردایش مملکت آرام و اصلاح خواهد شد. جمهوری اسلامی آب خواهد شد. ولی این حسابها به نظر ما بیاساس است.
اشارهای هم به سخنان دوست کُرد آقای مختاری بکنم. اگر ایشان به “قوم غالب“ که من فارسی زبان اصلا خودم را قوم نمیدانم و یکی از افراد ملت ایران هستم، اعتماد ندارند و حکومت فدرال و ارتش مجهز میخواهند ما هم به وعدههای ایشان و ایران را دوست داریم اعتماد نمیکنیم و زیر بار فدرالیسم نمیرویم.
همانطور که آقایان اشاره کردند من هم به این نتیجه رسیدهام که موضع ما موضع بسیار درستی بوده است در همه این موارد و چه تصمیم به افزودن عنوان لیبرال دموکرات، چه ایستادن در کنار جمهوری اسلامی در صورت حمله به ایران در صورت به خطر افتادن تمامیت ایران فقط به مدتی که خطر برطرف نشده است و چه در مورد فدرالیسم ما بهترین موضع را گرفتهایم و حقیقتا بدون خودستایی باید عرض کنم که برای اولین بار است یک حزبی جرات این را دارد که تا آخر حرفش برود و هیچ مصالحهای نکند که این را از دست میدهیم. یکی میرنجد یکی میپسندد. حزب روی اصولش ایستاده. اولین بار است. چون ما سیاست را به عنوان بهرهبرداری از موقعیت و فرصتطلبی و استفاده و چی برای من دارد و کجایش ضرر دارد و برویم ببینیم نظر مردم چیست همان را دنبالش برویم نگاه نمیکنیم. سیاست برای ایرانیها این است. ما اولین حزبی هستیم که میگوییم نه، نظر مردم را نمیدانیم. اصلا وارد نیستیم. نظرما این است. مردم اگر پذیرفتند چه بهتر؛ نپذیرفتند تا دلیل درستی برایمان نیاوردند از نظر خود برنمیگردیم. این درسها، درس عملی گذاشتن، سرمشق عملی، بسیار قیمت دارد بعد هم ایستادن جلوی نمادها و اسامی مشهور و افرادی که یا نهادهایی که مدتها مورد تعظیم و تکریم بودهاند و عدة زیادی حالا یا درست یا غلط هزار امید به آنها دارند و تملق و چاپلوسی و تعریفهای عجیب غریب میکنند بکلی بیسابقه است. این مصدقیها هنوز یک کلمه حاضر نیستند راجع به مصدق حرف راست ولی نه چندان خوش آیند بشنوند بعد از پنجاه سال. ولی ما نه، جرات داریم حرفمان را میزنیم هیچطوری هم نمیشود و نخواهد شد. باید این جوری سیاست را دنبال کرد.
اما نتیجهای که میخواهم بگیرم این است که؛ یک جایی نوشتم ایرانیهای بیرون ــ نیروهای مخالف در بیرون ــ بیش از اندازه فرصت دارند و در ایران کمتر از آن فرصت دارند و این درست است. حقیقتا مردم در ایران گرفتارند و درگیر روزانهاند با جمهوری اسلامی و وقت پرداختن به این چیزها ندارند. در ایران کسی راجع به اینکه چهار استان ایران؛ ایلام و آذربایجان غربی و کردستان و کرمانشاه جزء کردستان هستند بحثی ندارد اصلا مطرح نیست این حرفها. البته دوستان فراموش میکنند که در آذربایجان غربی و ایلام به هیچ وجه تکلیف روشن نیست و جنگ است. یک عده دیگر میگویند مال ماست. حتی کرمانشاه هم متحدالشکل نیست. حال این را میگذاریم کنار. منظورم این است که این بحث بیشتر بیرون جریان دارد و گرم است. در ایران هر چه به من مینویسند دوستان ایرانی، یا صحبتی میشود اصلا این مسایل مطرح نیست و این است که ما خیلی دیگر به این موضوعات نپردازیم و رهایش کنیم چون این بحثها فایده ندارد. من در حدود هژده سال است مشغول این بحثها هستم و هیچ نتیجهای نگرفتم واقعا هر روز هم موضع دوستان سختتر شده است این است که من دارم میکشم کنار و به مسایل مهمتری میپردازیم.
یک موضوع دیگری که کم کم با آن روبرو خواهیم شد این است که این حزب پیامش را بیش از اینها باید به مردم برساند تاکنون ما زیر سایه وارث پادشاهی بودیم هر چه ما میگفتیم منتسب به او میکردند خود ما اصلا به حساب نمیآمدیم. اشکالی هم نداشت. حالا باید بترسیم که حرفهای شاهزاده را به ما منتسب کنند بعضی دوستان فکر میکنند ما رقابت داریم با شاهزاده. نه، ولی یک حزب موجودیت مستقلی است و الا میرفتیم مثل بقیه سلطنتطلبها میشدیم. ما حرفهای خاص خود داریم و میخواهیم قویتر بشویم. هیچ اشکالی ندارد که این حزب بخواهد از زیر سایه یک فرد بیاید بیرون و افراد جدیدتری را جلب کند به ویژه که اختلاف جدی سیاسی هم پیدا کردهایم. چرا اصلا این حزب تشکیل شده است؟ اگر حزب بله قربان است، درست فرمودند است ــ که حزب نشد. این است که دوستان جرات کنند و نظر خودشان را و نظر حزب را بگویند. لازم نیست به کسی بربخورد. هر کس مسئول حرفهای خودش است. اگر کسانی در حزب با این نظرات موافق نیستند به قول آقای اشکان بیایند در دفتر پژوهش با هم بحث کنیم.
آخرین نکتهای که میخواهم عرض کنم این است که قدر این تحولی را که نه تنها در حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) بلکه در فضای سیاسی بیرون و فضای سیاسی درون داریم به وجود میآوریم بدانند. این حزب خیلی بیش از اندازههای خودش حجم خودش تاثیر دارد و این را باید دنبال کرد. رسالت ما این است نه اینکه دنبال یک نفر راه بیفتیم و حلوا حلوا کنیم. کار ما دیگر این نیست و هیچ وقت هم نبوده است برای اینکه چشم اندازهای بکلی وسیع و تازهای به روی حزب باز شده است. تماس دوستان با دگراندیشان به خصوص باید بیشتر بشود. این گروه سوسیال دموکرات، اینها تکلیفشان معلوم نیست و شکل خاصی نگرفتهاند و با لیبرالیسم هم کم و بیش مشکل دارند و روشن نیستند. در حالی که پایه قوی لیبرالیسم سیاسی دارند. بلکه زمینههای همکاری بیشتری در این دو گروه پیدا بشود چون معقولترین نیروهای مخالف باز همینها هستند یعنی چپ میانه و راست میانه. ما باید آن راه میانه را رها نکنیم. ایران با طرز تفکرهای تندرو قابل اداره نخواهد بود. یکی از نکتههایی که ما خیلی تاکید کردهایم همین است که هیچ کس در یک دموکراسی به حداکثر خواستهایش نخواهد رسید. نباید برسد و گرنه این دموکراسی نیست و همه چیز یک طرفه میشود. همه باید یک جاهایی کوتاه بیایند و ما به اندازه کافی در همه زمینهها کوتاه آمدهایم پیش پیش و حالا نوبت دیگران است. نخواستند اشکالی ندارد و ما کارمان را کردهایم و این روحیه را ما باید گسترش بدهیم و ادامه دهیم.
نوامبر ۲۰۱۰