بخش ۹
سخنرانیها در دفتر پژوهش ح. م. ای.
جنبش سبز و چشم انداز آن
بنده فکر میکنم هیچ جا تاکنون چنین بحث جامع و فشردهای، که همة جنبهها را در بر بگیرد درباره جنبش سبز نشنیده و نخوانده بودم. خیلی از آقای دکتر سپاسگزاریم. حالا غیر از سخنرانی، توضیحاتشان گاهی بهتر از سخنرانی میشد. خیلی خوب همه را شکافتند. بیتعارف عرض میکنم نکتههای دوستان دیگر نیز بسیار به ما کمک خواهد کرد. اول انگشت میگذارم روی نظر آقای مختاری، ایشان نکته خیلی بدیعی گفتند، پیشنهاد سازندهای بود. امیدوارم مردم در ایران شروع کنند، سازمانهای مدنی غیر سیاسی و اگر لازم شد اعلام نشده تشکیل بدهند که حکومت نتواند بهانهای برای جلوگیری پیدا کند و این خیلی کمک میکند به توسعه شبکه اجتماعی و خیلی پیشنهاد خوبی است و امیدوارم به ایران برسد و اثر بکند.
قسمت عمده بحث ما درباره استراتژی این جنبش است. جنبشی شروع شده است، یک سال و نیمی میگذرد و واقعا هم در سطح همه جامعه نفوذ کرده و فقط دانشجویان نیستند. مردم از هر فرصتی برای نشان دادن پشتیبانی و احساس تعلقشان به این جنبش استفاده میکنند. اصلا این جنبش با مخالفت با رژیم و مخالفت با جهانبینی این رژیم و سیاست این رژیم یکی شناخته شده است. من دو مورد را میگویم که میشود آنها را تعمیم داد. اولی این نقشی که آقای شجریان، که خواننده فوقالعادهی همروزگار ماست در ایران پیدا کرده است. ایشان ده سال پیش یک خواننده محبوب بودند ولی مواضعی که بعد از جنبش سبز گرفتهاند ایشان را تبدیل به یک نیروی سیاسی مهم کرده است. یعنی مردم مخالفت و مبارزه خود را مقداری از طریق پشتیبانی از ایشان ابراز میکنند. حالا غیر از موارد دیگر و پشیبانیهایی که از حرکات دیگر میشود. هر خانمی دستبند سبز روی دستش میبندد نشان میدهد که جزو جنبش سبز است. این خانم ممکن است ۸۰ سال داشته باشد دانشجو هم نباشد ولی اینها دیده شدهاند. مورد دیگر. دوستان شاید این ویدیوی “وقتی تو میگویی وطن“ را شنیدهاند. آقای بادکوبهای غزلی گفته است و در مجمع بزرگی این غزل را با لحنی سراسر بیزاری و تحقیر و بسیار هیجان انگیز خوانده است و در غزل هیچ جا صحبت جنبش سبز نیست ولی سراسرش مخالفت و مبارزه با این رژیم است و سیاستهای آن. چنان استقبالی از این شعر شده و مخصوصا در آنجایی که گفته ما فلسطین نیستیم و غزه و لبنان را قبول نداریم؛ یا اشاره به تفاوت فرهنگی ایرانی و عربزدگی آخوندی کرده که تماشایی است. منظورم این است که جنبش سبز را نباید فرض کنیم که اعتراض به انتخابات بود. نه. هر چه با این رژیم در مخالفت است و در معارضه است آن جنبش است و به این معنا همة جامعه را گرفته است.
حالا برمیگردم به استراتژی جنبش سبز. جنبشی شروع شده است به بهانه انتخابات و به دلیل انتخابات گسترش پیدا کرده است. این جنبش الان نه تنها آزادی عمل ندارد، نه تنها هر روز با خطر شدید روبرو است نه تنها به دلیل اینکه رژیم هزار سیاست را و بردن افراد از تهران و خالی کردن تهران، خالی کردن دانشگاهها، تعطیلی علوم اجتماعی، اینها همه را بر اثر جنبش سبز آورده است الان برای تنفس مبارزه میکند. یعنی نفس کشیدن برایش مشکل شده است. حالا دوستان در بیرون خیلی حرفها میزنند اما داستان در ایران بکلی چیز دیگری است و من اصل قضیه را در این میدانم که ماها نمیتوانیم خودمان را از این محیط بیرون آزاد بکنیم و یک لحظه خودمان را جای مردم در ایران بگذاریم و فراموش کنیم که در بیرون چه میگویند. آنجا که مبارزه در میان است، و هزینه دارد پرداخت میشود آنجا ایران است. پس آنچه که در ایران میسر است استراتژی بر اساس آن باید تدوین شود. یعنی اول جنبش سبز باید بتواند نفس بکشد. وقتی شما میبینید تارنمای اینها را همه میبندند. اشخاص میروند به دیدن این افراد، همینهایی که به قول دوستمان ــ خیلیها هم با نظر بد به او نگاه میکنند ــ افراد مهم هم هستند. میروند به دیدن اینها و برای همین دیدن ساده یا نمیگذارند بروند یا دستگیر میکنند. وقتی کار به اینجا میرسد باید استراتژی طوری تنظیم شود که به جایی برسد. نتیجه بدهد. آنها هستند که باید زنده بمانند و مبارزه کنند.
حالا این استراتژی چیست؟ اولین تصمیم استراتژیک این بود که میان راه سبز امید و خود جنبش سبز تفاوت گذاشتند. یک عده آمدند گفتند ما راه سبز امید هستیم. برای اینکه جنبش همانطور که آقای آجرلو گفتند هزار تاثیر و نفوذ و گرایشهای مختلف دارد. خودش یک هدف کلی و جهت کلی دارد تعریف کلی دارد ولی با تنوع بیحد، برای اینکه میلیونها دست اندر کارند. ما نمیتوانیم بگوئیم جنبش سبز چکار میخواهد بکند برای اینکه نگذاشتند خود را ابراز کند و به خیابان بیاید. فعلا فقط راه سبز امید است که به عنوان جنبش سبز و زبان جنبش سبز دارد کار میکند جنبش سبز باید به کار اصلی خودش بپردازد که آگاهی رسانی و شبکه سازی است و نشان دادن مخالفت و مبارزه به هر صورت که دارد میکند. استراتژی راه سبز امید همان است که از روز اول گفتیم. گفتیم “حفظ نظام گزینهای است واقعگرایانه“. نه برای ما. نه برای بیرون از ایران، نه برای جنبش سبز، برای راه سبز امید که دارد در شرایط موجود در ایران زیر آن فشارها مبارزه میکند برای او. بله، این گزینه واقعگرایانه است. برای اینکه به محض اینکه ازین راه خارج بشود، دستگیر و قلع و قمع و سرکوبگری میشود که نفس هم نخواهد توانست بکشد. اینها نباید بزنند زیر نظام. باید دو چیز را ادامه بدهند یکی زبان این جنبش باشند، حرفهایش را بزنند که دارند میزنند و تمام در مخالفت با سیاستها. مقاصد شخصیتهای رژیم است. دوم: در داخل این نظام یارگیری کنند. افراد تازهای را جلب کنند. این نظام شکاف خورده است. صدها و هزاران ناراضی وابسته به این نظام هستند که قبلا پشتیبانی میکردند حالا ناراضی شدهاند. اینها را جلب بکنند. برای این منظور باید در چارچوب نظام کار کند. چرا نکند؟ مثل من و شما بیاید بیرون؟ دلش خوش باشد که من تا آخرین لحظه مبارزه کردم بعد آمدم بیرون؟ فایدهش چیست؟ همه بیایند بیرون. دو سه میلیون آمدهاند بیرون چه فایدهای دارد؟ جز همان چند هزار نفری که به صورتی در این کار دارند و فعالیت میکنند. رهبری هم نمیخواهند درست کنند.
راجع به حفظ نظام و خارج نشدن از قانون اساسی، اگر شما از چشم بیرون نگاه کنید این حرفها نباید زده شود ولی اگر در ایران باشید، نتوانید حتی دوستانتان را ببینید، هر روز تلفنتان را کنترل کنند، سامانهتان را ببندند، جلوی روزنامهتان را بگیرند، دوستانتان را به زندان اندازند. ناچار راه دیگری میروید. این راه درستی است. ما این استراتژی را که برای جنبش سبز میگوئیم در واقع استراتژی خود ماست. خود ما چگونه میخواهیم با این رژیم مبارزه کنیم و چگونه میخواهیم این رژیم را برداریم؟ اگر نه فقط شعار دادن باشد، عملا چکار میتوانیم بکنیم؟ بعضیها دیگر کارشان به التماس کشیده است که آمریکائیها بروید و بزنید و در هم بکوبید تا این رژیم از هم بپاشد و مسئله ما حل بشود.
اما وقتی از نزدیک فکر میکنیم میبینیم این بدترین راه حل است برای ایران. البته ایران کنونی. سی سال پیش که اینها آمدند کشور روبراهی را تحویل گرفتند در نتیجه از هم پاشیدن آن رژیم آسیب چندانی به خود ایران نزد تا بعد خود اینها شروع کردند تیشه را برداشتند و از همان ماههای اول و کار به اینجا رسید. یعنی خود از هم پاشیدن آن رژیم آسیبی نزد ولی الان هیچ چیز سر جایش نیست، هیچ چیز تکلیفش معلوم نیست، چه برسد که این رژیم هم ناگهان ازهم بپاشد. چون بالاخره اینها هفتصد هشتصد هزار نیروی مسلح دارند که میتواند جلو تاخت و تازهائی را بگیرد. فکر میکنید اگر این رژیم فردا، یک ماه دیگر از هم بپاشد و همه چیز بهم بخورد همه بریزند به خیابان، هر کس تفنگی در دست و هر دسته برای خودش. از بیرون هم نیروها و دستههای مسلح سرازیر شوند. چه خواهد شد در این کشور؟ و بعد عناصری که الان در این رژیم هستند و استفاده میکنند و تمام مملکت را تاراج کردهاند؛ پولها دارند سلاحها جمع کردهاند، اینها مگر ول میکنند؟ مگر آرام مینشینند؟ اینها برای دفاع از خودشان همه کار خواهند کرد. ما همة این حسابها را میکنیم. دیگران خیالشان راحت است. ما نگاه میکنیم به شواهد و گوشههای مختلف کشور چه خبر است. میبینیم خیلی خطرناک است وضع ایران و روحیة مردم.
من گاهی از جاهای کوچک نتایج بزرگتری میگیرم. حالا این خوب است یا بد است نمیدانم. خبرنگار خبرگزاری رسمی ایران در مشهد قرار بود گزارشی عرضه کند، در استودیو تهران گفتند آقای فلان نماینده ما، و او هم خیلی با طمانینه مثل اینکه الان تمام دنیا دیگر چشمشان به او است شروع کرد یک مشت الفاظ عربی سر هم کردن. پشت سرش عدهای داشتند اذان میگفتند و صداهائی از دور شنیده میشد. این خبرنگار دو کلمه که گفت شروع کرد به داد و بیداد که اینها چرا چنین میکنند و فحاشی. در استودیو مجبور شدند فوری قطع کنند. نتیجهای که میگیریم این است که مردم تحملشان به صفر رسیده است. تحمل هیچ چیز مخالف خودشان را ندارند. تودة مردم این طور شدهاند زیر فشارها. حالا شما فکر کنید این سرپوش ناگهان برداشته شود. این بخاری که در زیر دارد جمع میشود یک دفعه بیرون بزند چه از این کشور خواهد ماند؟ در نتیجه “حفظ نظام در شرایط کنونی گزینهای واقع گرایانه است“ برای راه سبز امید بهترین گزینه است؛ از قانون اساسی هم نباید بیرون بیایند از همان موضع قانون اساسی باید به این رژیم حمله کنند که دارند میکنند.
نکته دیگر. ما میتوانیم بگوئیم از دو دهه پیش حرفهای جنبش سبز را زدهایم این درست است. ما در احزاب سیاسی ایران تنها حزبی هستیم که از اول همین حرفها را زدهایم و بالاخره هم گفتیم ما لیبرال دموکراتیم. چون دیدیم این حرفها هم لیبرال دموکراسی است. ولی خیال نکنید جنبش سبز وامدار ماست. یعنی منشور ما را خواندند. حرفهای ما را شنیدند، مقالههای ما را خواندند بعد جنبش را شکل دادند. اکثریت بسیار بزرگ مردم ایران از وجود ما هم بیاطلاع بودند در این مدت. چه برسد به حرفهای ما. این است که ما هرکدام از راه خودمان به یک نتیجه واحد رسیدهایم. تنها مزیت ما این است که زودتر رسیدهایم ولی این هم مزیت نیست. برای اینکه ما بیرون ایران بودهایم و آنها که در درون بودند نمیتوانستند مثل ما آزادی تفکر و گفتار داشته باشند این را خواستم خدمتتان عرض کنم که مبادا این توهم شود که جنبش سبز را ما راه انداختیم نه. ولی ما از اولین کسانی بودیم که به جنبش سبز پیوستیم در این تردید نیست. از بسیاری ایرانیان که در درون بودند زودتر پیوستیم. چون متوجه شدیم که این حرفها که همان حرفهای ماست. ارتباط ما با جنبش سبز بیش از این نیست.
این نکته که ما پشتیبان جنبش سبز هستیم و احتیاجی نیست با دیگر سبزها همکاری کنیم در عمل همان است. هر دو سه نفر آقایان که موضع مختلف گرفتند یک حرف میزنند. در عمل اگر قرار باشد تظاهراتی باشد ما اول میرویم سراغ کسانی که میگویند ما از جنبش سبز حمایت میکنیم برای اینکه در بیرون ایران هستند کسانیکه به دلایلی که دوستان گفتند با جنبش سبز مخالفند چه نشان میدهند چه پنهان میکنند. حسادت میکنند. احساس رقابت میکنند و میخواهند صاحبش بشوند. دکان درست میکنند. اینها همه هست اما قطعا میرویم طرف کسانی که قطعا طرفدار جنبش سبز هستند.
یک نکته کلیدی دیگر تفاوت میان اصول است و پراگماتیسم. آقای آجرلو به درستی گفتند ما باید مواظب باشیم در پشتیبانی بیش از حد جنبش سبز. غیر از اینکه بیش از حد یعنی چه؟ حد چیست؟ هر روز یک حدی دارد. اگر یک روز موسوی خیلی در جهت جنبش سبز پیش رفت باید حداکثر، به قول آقای رحیمی، تشویق را کرد. اگر یک روز دور شد، نباید کرد و یک حکم کلی بیش از حد نداریم و مورد به مورد باید نگاه کنیم. ولی این تنش میان اصول و پراگماتیسم هست. هنر سیاست هم برقراری توازن میان اینهاست. ما باید چون نگاه استراتژیک به مسئله داریم و اصلا نگاه شخصی و منافع خودمان را در نظر نداریم، تعادل اصول و عملگرایی را حفظ میکنیم. معنیاش به طور کلی این است که هیچگاه از اصولی که برای خودمان و جنبش سبز قائل هستیم پا فراتر یا کمتر نخواهیم گذاشت. اما در میدان عمل برای کسانی که دست درکارند ــ ما دست در کار نیستیم ــ این آزادی و اختیار را قائلیم که با توجه به امکانات خودشان عمل کنند و چون آن رفتار روزانه آنها با اصول ما دائما نمیخواند آنها را محکوم نخواهیم کرد. منظور از حفظ تعادل اصول و عملگرایی این است که ما پاکیزگی اصول خودمان را حفظ میکنیم. آن را مصالحه نمیکنیم. اما کسی که دارد عمل میکند مقدار بیشتری آزادی عمل دارد. ما در بیرون امتیازی نمیدهیم.
اشاره کردند کسانی مایوس شدهاند. از چه مایوس شدهاند؟ از ریختن به خیابان مایوس شدهاند. بله درست است. یک وقتی جنبش هرچند وقت یک بار. در روزی که برای خود رژیم هم محترم بود استفاده میکرد میریخت توی خیابان. حالا نمیتواند بریزد به خیابان. پس از این بابت مایوس است و باید هم مایوس باشد و فعلا نمیشود به آزادی پارسال در خیابانها ریخت. اما آیا جنبش سبز فقط تظاهرات خیابانی بود؟ اینطور نبود. خودشان برگردند به سال گذشته که همان تظاهرات هم بود. در همان موقع هم جنبش سبز فقط تظاهرات نبود. تظاهرات، تظاهر آن جنبش بود، ابراز آن جنبش بود نه همه آن جنبش و نه ماهیت آن جنبش. در نتیجه نباید از جنبش سبز مایوس شد که خودش را ابراز نمیکند. اگر جنبش سبز عوض شده بود اگر حرفهای دیگری میزدند اگر رفته بودند سراغ براندازی مسلحانه، اگر رفته بودند با خامنهای بیعت کرده بودند، بله؛ باید مایوس میشد ولی این اتفاقات نیفتاده است. فعلا باید از تظاهرات خیابانی چشم پوشید برای اینکه عملی نیست. ولی هزار کار دیگر این جنبش میتواند بکند. موضوع مهم این است که در جامعهای که ۵۰۰ سال است آخوند زده شده است ۵۰۰ سال تشیع آخوندی ـ گفتند تشیع علوی و صفوی. من میگویم تشیع آخوندی. که یک موجود عجیب الخلقهای است، عجین شده در روحیة ما ملت. بعد هم که خواسته است متجدد شود مترقی شده است یعنی جهان را از دیدگاه چپ دیده است. فلسطین برایش مهم شده، شهادت مهم شده، فداکاری در راه انقلاب جهانی، پرولتاریای جهانی. رفته سراغ این حرفها. میهن فلسطینی، میهن سوسیالیستی. حالا این جامعه با آن سوایق و فضای خفه فعلی دارد خود را عوض میکند و تبدیل میکند. آیا این کار یک شب و یک روز است؟ کار یک ماه و دو ماه است؟ چرا باید مایوس شد؟ این کار به این عظمت را این جامعه دارد انجام میدهد. خیلی هم باید خوشبین باشیم برای اینکه یک کار ۵۰۰ ساله که روی مغز این مردم شده است و کار ۶۰ ـ۷۰ سالة چپ را که روی مردم شده دارد به مسیر درست میاندازد.
نوامبر ۲۰۱۰