«

»

Print this نوشته

پیروزی جنبش ملی از کدام راه؟ / فرخنده مدرّس

چند روزی پس از فاجعۀ جدید «ایذه» شهری که، مانند بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ کشور، از جنبش مهسا و پیش از آن نیز شاهد و قربانیِ فاجعه‌ها و سرکوب‌ها، بدست نیروهای رژیم اسلامی بوده و روی آرامش بخود ندیده‌ است، ما سعی کردیم به یاری فرازهایی از سخنان داریوش همایون بار دیگر پای بحث رابطۀ اهداف و ابزارهای پیکار ملی، پیکاری با آرمانهای آزادیخواهانه و هدف مهم «بازپس گرفتن ایران» را به میان آوریم. زیرا برای ما حادثۀ «ایذه» یعنی اقدام به مبارزۀ مسلحانه و فریادهای تمجید و تشویق آن، نخستین زنگ خطری‌ست که به باور ما از کنار آن بی‌اعتنا نمی‌توان گذشت.

Farkhondeh77

پیروزی جنبش ملی از کدام راه؟

فرخنده مدرّس

تاب‌ خبر دردناک چند روزِ پیش، از «ایذه»، که با ضربه‌ای سنگین در ایران و در میان ایرانیان در سراسر جهان طنین انداخت، سخت دشوار است. خبر کشته شدن جوانی که به قصد مبارزه با رژیم اسلامی اسلحه بدست گرفته و خون‌ِ وی در نبردی ناکام‌، بر زمین ریخته و ایرانیان بسیاری را بهت‌زده و خشمگین برجای گذاشت، خشمی که به درستی باید متوجۀ جمهوری اسلامی باشد. زیرا مسئول اصلی این فاجعه و مسئول همۀ رخدادهای فاجعه‌باری‌ست‌ که هر روز جان جوانان بیشتری را تهدید و امنیت کشور را با مخاطرات سنگین‌تری مواجهه می‌سازد. مسئولیت این ناگواری‌ها بر گردۀ جمهور اسلامی‌ست!

اما در جبهۀ پیکارملی علیه رژیم اسلامی، که دین، اخلاق، افکار، فرهنگ، سیاست، چهره‌ها، کاراکترها، مسئولان و رهبران آن و اساساً کل هستی‌اش جز زهرخندی آلوده به کین علیه ملت ایران نیست و وجودش همچون دشنه‌ای‌ست که بر روح و روان ایرانی‌ نشسته است، و در لحظه‌های دشوارِ رویارویی با فاجعه‌هایی که جوانان میهن یک به یک، هر یک به صورتی، در برابر چشمان ما، همچون برگ‌های خزان فرومی‌ریزند، بی آن‌که در واقع، هنوز زندگی را به راستی آغاز و تجربه کرده باشند، چه کسی، از میان هواداران و فعالان پیکار ملی، به دل می‌آورد که با عقلی «سرد»، بر روان ملتهب و برافروخته و بر قلبی مملو از خشم و بیزاری از رژیمی که مسئول همۀ بدبختی‌هاست، مهاری بزند تا همۀ توان را یکجا گرد آورده تا بتواند زاویه‌ای «درست» بر فاجعه بگشاید و سخن راهگشایی بگوید؟ سخنی از سرِ مسئولیت در قبال مسیری که پیکار ملی باید بتواند پیروزمند آن را طی کند؟ سخنی برخاسته از دیدگاهی، بالاتر از اوج‌گیری خشم‌ها و آلام زخم‌ها، از ورای افزایش نقطه‌های پراکنده اما فزایندۀ اعدام‌ها، خودکشی‌ها، و حالا دست به اسلحه بردن، که دراتصال‌ باهم، خط و نشانی پررنگ، از جان‌گذشتن‌ها و ناشکیبایی‌ها، را می‌کشند. آیا می‌توان در این وانفسا دل‌های به درد آمده و چشم‌های نگران را به پیروزی امیدوار ساخت و برای رسیدن به آن پیروزی همگان به ویژه جوانان را به شکیبایی و دوری از عملی نیاندیشیده و پرهیز از خشونت ازسر ناامیدی و استیصال یا برخاسته از خشم و نفرت دعوت نمود؟ اما نهراسید که ممکن است، از سوی دیگران، از سوی هموندان و همرزمان خود، به «سینیسم» متهم شد؟

ما اگر نخواهیم از یک سو در غرقاب احساس‌های عاطفی و بی‌تأمل و بی‌ملاحظه نسبت به آیندۀ پیکار ملی و آیندۀ ایران، فرو رویم و از سوی دیگر اگر نخواهیم تنها به «سردی» عقل گریزان از گرمی احساس‌های جریحه‌دار، تن در دهیم و اگر نخواهیم با بی‌اعتنایی به درد و رنج دیگران و در لاقیدی در برابر بار سنگین فشارهای همه سویۀ طاقت‌فرسایی که ایرانیان، در داخل متحمل آنند، تا مرز نمایش دل‌آزار بی‌اعتنایی و لاقیدی‌ و سردی پیش رویم که خراش بر روان و عاطفۀ انسانی می‌اندازند، اما در چنین موقعیت دشوار و در لحظۀ نموداری روش‌ها و ابزارهایی خلاف اهداف پیکار، و در پس آن با شنیدن فریاد‌های ستایش‌آمیز و «آفرین» چگونه می‌توانیم، دلنگران آیندۀ ایران و آیندۀ پیکار نباشیم؟ چگونه می‌توانیم خواهان دعوت به امید و دعوت به صبوری باشیم؟ در لحظه‌هایی چنین تیره، چگونه می‌توانیم از پیروزی پیکار ملی سخن گوییم؟ پیروزی از کدام راه؟ اصلاٌ کدام پیروزی با کدام هدف و با کدام ابزارها؟

چند روزی پس از فاجعۀ جدید «ایذه» شهری که، مانند بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ کشور، از جنبش مهسا و پیش از آن نیز شاهد و قربانیِ فاجعه‌ها و سرکوب‌ها، بدست نیروهای رژیم اسلامی بوده و روی آرامش بخود ندیده‌ است، ما سعی کردیم به یاری فرازهایی از سخنان داریوش همایون بار دیگر پای بحث رابطۀ اهداف و ابزارهای پیکار ملی، پیکاری با آرمانهای آزادیخواهانه و هدف مهم «بازپس گرفتن ایران» را به میان آوریم. زیرا برای ما حادثۀ «ایذه» یعنی اقدام به مبارزۀ مسلحانه و فریادهای تمجید و تشویق آن، نخستین زنگ خطری‌ست که به باور ما از کنار آن بی‌اعتنا نمی‌توان گذشت.

ما امیدواریم که اقدام آن جوانان و فکر مبارزۀ مسلحانه، در جبهۀ پیکار ملی، که بارها و بارها بر مدنی بودن و بر نفی خشونت در آن و بر مردمی بودن آن تکیه شده است، استثنا مانده و رهروانی در میان جوانان نیابد. زیرا تجربه نشان داده است که هیچ پیکار مدنی و مردمی نیست که با از در درآمدن افراد مسلح و با شنیده شدن نخستین گلوله‌ها، مردم از در دیگر از میدان پیکار بیرون نروند و از آن فاصله نگیرند. پیکار ملی اگر پیکار برای بازپس گرفتن ایران و آزادی کشور و برای بازگرداندن اصل «حاکمیت از آن ملت است» باشد، به صف یک‌پارچۀ مردم نیاز دارد.

 «انقلاب»، «جنبش» یا «پیکار ملی»، به هر نامی که بخوانیمش مهم نیست. مهمتر از آن نام، آن مفهوم کوچک سه حرفی، یعنی «ملی»ست که سرشت مبارزات ما و اهداف آن را روشن می‌کند. ما باید بر مضمون آن «ملی» بیشتر بیاندیشیم، که در واقع سرشت آینده‌ای که برای ایران می‌خواهیم شکل می‌دهد. اگر این پیکار و این جنبش و یا انقلابی که در دستور کار است، ملی‌ست، پس ماندگاری تمامیت سرزمینی کشور و بقای یکپارچۀ ملت و بازگرداندن امنیت به آن، در صدر آن اهداف قرار دارند و الویت‌های ما را تشکیل می‌دهند. خرد و سیاست خردمندانه برای حفظ چنین الویت‌هایی و برای شکل دادن ایران آینده، نمی‌تواند، تا لحظۀ پیروزی جنبش ملی تعطیل شده و به محاق رود. خردمندی باید در تمام طول این پیکار ملی دست بالا را نگه دارد. برای یادآوری و تکیه بر این نکتۀ مهم که خشونت، خرد را از میدان می‌راند، باردیگر یکی از همان فرازهای سخنان داریوش همایون را در اینجا می‌آوریم و بر آن تکیه می‌کنیم:

«هر جنبشی با‌‌ همان وسایلی حکومت خواهد کرد که با آن سر کار آمده است. نمی‌شود با خشونت‌ روی کار آمد و بعد در حال آشتی حکومت کرد. تاکنون که نشده. وقتی شما خشونت را به میان آوردید، همیشه کسانی هستند که دست بالا‌تر را می‌گیرند و خشونت را بیشتر می‌کنند و کسانی که با آن‌ها مخالفت می‌ورزند آن‌ها را از میدان بدر می‌کنند. در شرایطی که همه‌چیز رادیکال می‌شود انتظار میانه‌روی و عقل و خِرَد، خویشتن‌داری و نگاه به آینده نباید داشت.»

همۀ ما این را می‌دانیم که؛ با وجود و تداوم جمهوری اسلامی و سختی روزافزون حیات، بخش‌های بزرگی از توده‌های مردم را به احساس درماندگی و غرق شدن در مشکلات روزمرۀ یک زندگی فلاکت‌بار، می‌کشاند و بخش‌هایی را نیز به ناامیدی و پناه بردن به گوشه‌های انزوا و تنهایی و در فرار از ناامنی بیرون به گوشۀ درونِ، به خیال خود امن، می‌کشاند. و بخش‌هایی، به خصوص در میان جوانان، را چنان به خشم بدون امیدواری و بدون چشم‌انداز تغییر به دامن خشونت می‌راند ـ علیه خود به صورت خودکشی و علیه عوامل رژیم و به صورت مبارژۀ مسلحانه و ترور عناصر آن. حال اگر، به عنوان مدافعان و فعالان جنبش ملی که در نهایت نیروی اصلیِ بالقوه و بالفعل آن صف یکپارچۀ مردم است، به دقت و با نگاه خردمندانه به چنین تصویری نگاه کنیم، اول، آنچه در آن می‌بینیم، تقسیم شدن ایرانیان است، یعنی تقسیم شدنِ صف نیروهای بالقوه و بالفعلِ پیکار ملی، به دسته‌هایی جداگانه، در واکنش‌های گوناگون به جمهوری اسلامی! آنچه در این دسته، دسته شدن به چشم نمی‌آید، صف متحد و یکپارچۀ مردمی‌ست با امید به سقوط جمهوری اسلامی، با هدف یکپارچۀ دستیابی به آینده‌ای بهتر و با اعتماد به الترناتیو آن یعنی جنبش ملی و رهبری آن یعنی شاهزاده رضا پهلوی.

شاهزاده رضا پهلوی، با نگاه به میزان گسترده و همچنان رو به گسترش ایرانیان که از ایشان حمایت می‌کنند و همۀ امید خود را به استواری ایشان در پیکار ملی و هدایت این پیکار به سوی آن آیندۀ بهتر بسته‌اند، «انقلاب ملی» مردم ایران را در آینۀ آن هدف، همواره، و خردمندانه، جنبشی مدنی نامیده و بر مدنی ماندن آن تکیه کرده‌اند. ایشان در چند ماه گذشته، بارها بر ضرورت عبور از مرحلۀ امید و ورود به میدان عمل تکیه نموده‌اند. بارها شنیده‌ایم و امروز البته این نغمه هر روز به طور گسترده‌تری، خاصه از زبان عناصری که از پیکرۀ رژیم اسلامی بریده‌اند، شنیده می‌شود که حضور شاهزاده در صف پیکار ملی و اعتماد مردم ایران به ایشان، عامل اصلی و تعیین‌کنندۀ تغییر توازن نیروها به نفع «انقلاب ملی» و به زیان رژیم اسلامی‌ و رکن مهم ایجاد پایگاه مطمئنی برای لحظۀ فروپاشی، سقوط و سرنگونی رژیمِ به انتها رسیده است. آن رکن مهم را، همه می‌دانیم و شاهزاده نیز بارها بر آن تکیه کرده‌اند، رکن مهم دیگری کامل می‌کند، و آن یکپارچگی صف مردم که مستلزم اعتماد آنان به کلیت پیکار ملی و اعتماد به توانایی و فراست و کیاست هواداران و فعالان، به‌طور ویژه در صف هواداران شاهزاده رضا پهلوی است.

بنابراین هواداران ایشان، بخصوص آنانی که در میدان‌های رسانه‌ای همه جا حضور دائمی داشته و بعضا چنین می‌نمایند که دستی ظاهراً بالاتر را در جبهۀ هواداران شاهزاده دارند، در کلام و در عمل مسئولیت سنگینی، در استحکام و پاسداریِ اعتمادِ بدست آمدۀ مردم دارند. آنها باید قاعدتاً تجربه‌ها را بیش از دیگران، پیش رو داشته و باید قادر باشند در این تجربه‌ها به فراست بنگرند و بیاموزند، و باید تا کنون بسیار آموخته‌ باشند، اگر آموخته باشند، می‌دانند که؛ میدان خشونت، میدان عمل مردم نیست. مردم ایران از خشونت و از گسترش آن و پیامدهای خطرناک آن علیه بقای ایران می‌گریزند و به بی‌عملی درمی‌غلتند. و در میدان خالی از صفوف گسترده و یک‌پارچه مردم، در «بهترین» حالت جمهوری اسلامی برنده است و در بدترین حالت «میلیتس‌ها» و میلیشیا و تجزیه‌طلبانی که خیلی زود داعشی‌ها و طالبانی‌ها و پان‌های رنگارنگ به جمع آنان نیز خواهند پیوست و در این ضربت نهایی بی‌تردید ایران از دست خواهد رفت.

هر نوع مبارزۀ مسلحانه و خشونت‌آمیزی، با هر نیتی، چه خوب چه بد فرقی نمی‌کند، در نهایت جنبش ملی را از مسیر اصلی آن منحرف خواهد نمود. مسیر اصلی همانی‌ست که در این چهل‌واندی ساله طی و هر روز بر اهمیت و گسترش آن افزوده شده است. مهمترین و ثابت‌قدم‌‌ترین رهرو این راه شاهزاده و در کنار نقش تعیین کننده و استوار ایشان، نقش شهبانو فرح پهلوی و پایداری اخلاقی‌شان بوده‌اند.

از مسیر منحرف نشویم! بر گشاده‌تر و هموارتر کردن راه برای همراه شدن هر چه بیشتر مردم بی‌اندیشیم و بر انجام وظایف آن بکوشیم و به پیمان خود در صیانت راه پیروزی جنبش ملی وفادار بمانیم!