«

»

Print this نوشته

تقدیم به دخترکان بی‌باک ایران در آستانۀ نوروز پیروز / فرخنده مدرّس

در آستانۀ فرا رسیدن نوروز پیروز که بار دیگر دشمن ایران و اشغالگر تخت کیانی سیاست آن، استقبال و جشن این روز ارجمند، از روزگاران کهن ایران را بر ایرانیان ممنوع اعلام کرده‌ است. در این روزها که می‌بایست خیابان‌ها و شهرها و روستاهای ایران انباشته از آوای بلند «حاجی فیروز» با پیام فرارسیدن نوروز خجسته باشد، اما بجای «حاجی فیروز» که به اسارت در بند فرمان محتسبین، رفته است، به جای این پیام‌آور شادی و جشن نوروز، دو ماهرو، دو غزال‌چشم، دو دخترک دلاور در لباس قرمز مخصوص «حاجی فیروز» با گیسوان افشان، نغمۀ شادی و پایکوبی آمدن بهار و نوروز را سر دادند.

‌ ‌ zan 3

تقدیم به دخترکان بی‌باک ایران در آستانۀ نوروز پیروز

فرخنده مدرّس

«دخترک بی‌باک» (Fearless Girl یا Furchtloses Mädchen) نام فارسی مجسمۀ برنزی‌ست به طول یک‌متروسی، ساختۀ خانم کریستین ویس‌بال هنرمند آمریکایی که آن را برای اولین بار در سال ۲۰۱۷ به مناسبت هشتم مارس روز جهانی زن، در نیویورک سیتی در برابر مجسمۀ برنزی گاو نر معروف (Charging Bull) به نشانۀ نیروی چالشگر زنان، در راه حقوق خود، قرار دادند. از جنبش مهسا به بعد، من از تصویر این مجسمه، به دفعات بسیار برای انتشار نوشته‌هایم، در سایت «بنیاد داریوش همایون»، برای نشان دادن پیام اصلی آن نوشته‌ها بهره بردم. تصویر مجسمه آن «دخترک بی‌باک»، در برابر دسته‌ای از رهبران و مسئولان این رژیم، بر پیشانی نوشته‌هایم، علیه نظام ارزشی پوسیده و سیاست‌های ارتجاعی وحشیانۀ رژیم اسلامی که، سراسر برضد زنان و سرکوب مطالبات آزادیخواهانۀ آنان، در این چهل‌واندی سال بلاانقطاع تداوم داشته و امروز، به دلیل ایستادگی و مقاومت دلیرانۀ زنان و دختران ایران شکست خورده و به خواری و ذلالت کشیده شده است. البته در بیوگرافی این اثر هنری پیام‌هایی با تفسیر و تعبیرهای دیگری نیز آمده است، اما در کانون اصلی همۀ آنها بیان نیروی چالشگری و شجاعت و دلیری زنان ناپوشیدنی‌ و الهام آن، با همین سویه، تعیین‌کننده‌تر است. یعنی همان قدرت شگفت‌آور یک آفریدۀ هنری که منشأ الهام پیکاری انسانی می‌شود. آثار هنری به مثابۀ منشأ الهام برای تلاش در رسیدن به مراحل بالاتر و والاتر انسانی.

برای تکیه بر همین نکته، یعنی الهام‌بخش بودن هنر، سال‌ها پیش در فصل‌نامۀ تلاش ـ شمارۀ ۲۶ ویژۀ صدمین سالگرد پیروزی انقلاب مشروطه، شعر رضا مقصدی را که سروده بود:

دی صفتم دی سرشت

نیستم اردیبهشت

آتش مرداد را بر دل بهمن بزن

با یک خطاطی زیبا و بر زمینه و قابی دل‌انگیز، به عنوان تصویری بر پیشانی «سخن سردبیر» نشاندیم، بعد به عنوان سردبیر، در بخشی از آن سخن به تفسیری آزاد از آن سرودۀ زیبا و «زلال» مقصدی پرداختم، و از آن سروده، از آن آفریدۀ هنری، به عنوان منبع الهام و برای ادای خشمی از آن گذشته‌ای که در جامۀ انقلاب پنجاه‌وهفت به دشمنی با انقلاب مشروطه برخاسته بود، بهره بردم و نوشتم؛ نمی‌دانیم هنرمند در کدام پروازهای خیال این سطور را به نظم کشیده… نمی‌دانیم و رسم هم نیست که از هنرمندی در بارۀ بستر خیال و احساس در خلق اثرش بپرسیم. اما می‌دانیم که این ابیات در ما به کجا اصابت کرده است…. به ضرورت نقد گذشتۀ خودمان!

درست، در مواجهه و رؤیت آن مجسمۀ برنزی «دخترک بی‌باک»، باردیگر یک اثر هنری، صرف نظر از پروازهای آزاد خیال آفریننده‌اش، منشأ الهام و با قدرت بیانی شگفت‌آور در توصیف واقعیتی در ایران شده است. در توصیف بی‌باکی و اعتماد به نفس دختران دلاور ایران، که نظام ارزشی و فرهنگی پوسیده‌ای را به چالش کشیده و در میدان نبرد، قدرتی را نمودار ساخته‌اند، که در برابر آن جز به ستایش زبان نمی‌توان گشود و جز به احترام سر فرود نمی‌توان آورد.

حال از آن مجسمۀ برنزی، آن اثر هنری که با زبانی شیوا و بسیار مؤثر و الهام‌بخش، قدرت آگاهی و چالشگری زنان است ـ دخترکی به ظاهر کوچک اندام اما راست قامت و استوار، در برابر گاو نری به وزن ۲/۳ تُن و ارتفاع ۴/۳ متر و طول ۶ متر، را تصویر می‌کند، چشم‌ها را برگیریم و بر حرکت دلاورانۀ دخت‌های ایران، در خیابان‌های میهن بگردانیم، در آستانۀ فرا رسیدن نوروز پیروز که بار دیگر دشمن ایران و اشغالگر تخت کیانی سیاست آن، استقبال و جشن این روز ارجمند، از روزگاران کهن ایران را بر ایرانیان ممنوع اعلام کرده‌ است. در این روزها که می‌بایست خیابان‌ها و شهرها و روستاهای ایران انباشته از آوای بلند «حاجی فیروز» با پیام فرارسیدن نوروز خجسته باشد، اما بجای «حاجی فیروز» که به اسارت در بند فرمان محتسبین، رفته است، به جای این پیام‌آور شادی و جشن نوروز، دو ماهرو، دو غزال‌چشم، دو دخترک دلاور در لباس قرمز مخصوص «حاجی فیروز» با گیسوان افشان، نغمۀ شادی و پایکوبی آمدن بهار و نوروز را سر دادند. نمی‌دانیم که چه بر روز و روزگارشان خواهد آمد، نمی‌دانیم که چند میلیون چشم ایرانی این صحنۀ سرشار از خلاقیت و آفرینندگی هنری زنده را مشاهده کرده‌اند و نمی‌دانیم که آیا روزی روزگاری هنرمندی یافت خواهد شد، که آن صحنۀ زنده واقعی، در دفاع از انسانی‌ترین ارزش‌ها، یعنی دفاع از آزادی و حقوق برابر انسان، دفاع از خوشبخت‌ترین لحظه‌های زندگی، یعنی از لحظه‌های جشن و سرور و رقص و پایکوبی و دفاع از بهترین فرهنگ‌ها و سنت‌ها، یعنی دفاع از نوروز که سنتی زیباتر از آن نیست، و در رأس همۀ آنها و در تمام روح آن صحنه یعنی دلاوری و بی‌باکی دختران ایرانی را به یک اثر هنری جاودان بدل کند؟