«

»

Print this نوشته

«که ناچار فریاد خیزد ز درد» / علی کشگر

طبیعی است در جامعه‌ای که؛ وظایف انتلکتوئل (اندیشه‌مند عمل‌گرا) با اینتلیجنتسیا (درس‌خواندگان) جابجا شود، تباهی آغاز خواهد شد. در سال‌های انقلاب اگر روشنفکران اهل فکر و اهل سیاست در کنار گزارشگران بولتن‌نویس حضور می‌داشتند و بر بستر اندیشه‌های عرفی و قوانین عرفی و با تکیه بر دستاوردهای هشتاد سالۀ تجددمان و انقلاب مشروطه در برابر نیروهای به غایت ارتجاعی آخوندها و نیروهای چپ ضد ایران و آلت‌دست بیگانگان در یک جدال فکری می‌ایستادند و به این پرسش پاسخ می‌دادند که چه شد، که طبقۀ متوسط جامعۀ تحصیل کرده، استادان و دانشجویان و محصلین زیر تاثیر افکار ارتجاعی آخوندها و چپ‌های بیگانه‌پرست قرار گرفتند؟ نیروهایی که در اصل، می‌بایستی ستون و پایه‌های اجتماعی نظام پادشاهی مشروطه می‌بودند و از بقدرت رسیدن رژیم اسلامی جلوگیری می‌کردند و مانع چنین سرنوشتی شومی که امروز در ایران شاهد آن هستیم می‌شدند.

‌ ‌

Herunterladen

ای‌کاش در سالهای انقلاب ۵۷ در کنار گزارشگران و بولتن‌نویسان ارزشمند، روشنفکران ژرف‌اندیشی هم در حوزه سیاست حدالاقل در قد و قواره بانوی آلاشتی ـ «وقتی از یک آلاشتی آدرس می‌پرسی» ـ بودند و می‌توانستند تفاوت «موزه» با «خانه اعلیحضرت» و تفاوت «لقبِ» «خدابیامرز» با «شعار» «جاوید شاه» ـ «könig ist tot es lebe der könig»ـ را بفهمند!!!

‌ ‌

«که ناچار فریاد خیزد ز درد»

علی کشگر

من هربار نوشته‌ای از آقای امیر طاهری گرامی را می‌خوانم از جمله نوشته اخیر ایشان تحت عنوان «محمدرضا شاه در ۱۰۰ سالگی» خاطره‌ای از دوران سربازیم در من زنده می‌شود. من بعد از گرفتن دیپلم، وقتی رفتم وظیفه سربازی خود را انجام دهم، پس از دوره شش ماهۀ نظامی در پادگان ساری، بعنوان سپاه عدالت با درجه گروهبان دومی در شهر شاهپور که شهر کوچکی قبل از رضائیه ــ ارومیه فعلی ــ می‌باشد، در «دادگستری محلی» در بخش بایگانی این «دادگاه محلی» شروع به خدمت کردم. بخش بایگانی این اداره اطاقی بود، تقریبا به مساحت ۵۰ متر مربع. تمام دیوارهای اطاق قفسه بندی شده و پُر از پرونده‌های چند سالۀ این دادگاه بود. رئیس بخش بایگانی فردی بود سن و سال‌دار و بسیار خوش مشرب و آذری زبان که تمام این پرونده‌ها را با تمام جزئیات از بَر بود و می‌توانست همۀ این پرونده‌ها و احکام صادره، از سوی قضات را، نام شاکی‌ها و متشاکی‌ها را، همۀ شاهدان موافق و مخالف را، نام قضاتِ پرونده‌ها و همۀ جزء به جزء تمام پرونده‌های موجود در بایگانی را، از بَر، هم به زبان فارس و هم به زبان آذری بخواند. این بایگانِ آذری، علیرغم دانش اندک و آگاهی ناچیز از حقوق و قانون و نهادِ دادگستری، اما با حافظه فوق‌العاده استثنایی و ذاتی، یک ضبط‌صوت و آرشیودارِ به تمام معنا بود.

نوشته‌های آقای امیر طاهری گرامی نیز اساساً از سنخ و صنف بولتن‌های خبری پُر از اطلاعات و اطلاع‌رسانی و شرح رخدادها و رویدادها است. نوشته‌هایی که بخوبی نشان دهندۀ توانایی حافظۀ ایشان و انباشتی پُر از اطلاعات می‌باشد که با تکیه بر استعداد خدادادیِ حافظه، می‌توانند بسیاری از رخدادها و وقایع تاریخی دوران‌های متفاوتِ اروپا، آمریکا و آسیا و ایران را به زیبایی و بسیار روان به چهار زبانِ عربی، انگلیسی، فرانسوی و فارسی، از حافظه بقلم کشند و از بَر روخوانی کنند. باید گفت این استعداد ذاتیِ حافظه و حفظ خاطره‌ها و یادها و یادآوری آنها همچون یک ویکی‌پدیا، حتما یاری دهنده بوده و خواهد بود و در جایگاه خود بسیار شایسته و درخور ستایش می‌باشد.

برای نمونه آقای داریوش همایون در یکی از مصاحبۀ خود با بی‌بی‌سی به این نکته اشاره می‌کند که؛ شاه همه روزنامه‌های ایرانی را هر روز می‌خواند ولی، روزنامه‌های فرنگی را جز چندتایی طبعاً امکان دسترسی نداشت که بطور مستقیم بخواند از همین‌رو، سفارتخانه‌های ایران در کشورهای مختلف گزارش‌هایی از روزنامه‌های مهم آن کشور را به دفترهای مطبوعاتی وزارت دربار و نخست‌وزیری می‌فرستادند که بر اساس آن گزارش‌های دریافتی از کشورهای دیگر، بولتن‌های خبری تنظیم می‌شد و به وزارت اطلاعات و همچنین به وزیر دربار آنزمان یعنی امیرعباس هویدا ارائه می‌شد. آنگونه که شواهد در آن سال‌ها بویژه در دورۀ نخست‌وزیری جمشید آموزگار نشان می‌دهد، آقای امیر طاهری با توجه به‌استعداد خدادادی حافظه‌اش در گزارشگری و تنظیم بولتن‌ها یکی از گزارشگران اصلی این بولتن‌ها باید بوده باشد، که بطور منظم و برنامه‌ریزی شده با وزیر دربار آنزمان یعنی آقای امیرعباس هویدا ملاقات داشته و گزارشگری می‌کرده است.

افسوس در آنزمان، در کنار گزارشگران و بولتن‌نویسان توانمند، جای روشنفکران ژرف‌اندیش و متفکر در حوزۀ سیاست خالی بود. طبیعی است در جامعه‌ای که؛ وظایف انتلکتوئل (اندیشه‌مند عمل‌گرا) با اینتلیجنتسیا (درس‌خواندگان) جابجا شود، تباهی آغاز خواهد شد. در سال‌های انقلاب اگر روشنفکران اهل فکر و اهل سیاست در کنار گزارشگران بولتن‌نویس حضور می‌داشتند و بر بستر اندیشه‌های عرفی و قوانین عرفی و با تکیه بر دستاوردهای هشتاد سالۀ تجددمان و انقلاب مشروطه در برابر نیروهای به غایت ارتجاعی آخوندها و نیروهای چپ ضد ایران و آلت‌دست بیگانگان در یک جدال فکری می‌ایستادند و به این پرسش پاسخ می‌دادند که چه شد، که طبقۀ متوسط جامعۀ تحصیل کرده، استادان و دانشجویان و محصلین زیر تاثیر افکار ارتجاعی آخوندها و چپ‌های بیگانه‌پرست قرار گرفتند؟ نیروهایی که در اصل، می‌بایستی ستون و پایه‌های اجتماعی نظام پادشاهی مشروطه می‌بودند و از بقدرت رسیدن رژیم اسلامی جلوگیری می‌کردند و مانع چنین سرنوشتی شومی که امروز در ایران شاهد آن هستیم می‌شدند.

ای‌کاش در سالهای انقلاب ۵۷ در کنار گزارشگران و بولتن‌نویسان ارزشمند، روشنفکران ژرف‌اندیشی هم در حوزه سیاست حدالاقل در قد و قواره بانوی آلاشتی ـ «وقتی از یک آلاشتی آدرس می‌پرسی» ـ بودند و می‌توانستند تفاوت «موزه» با «خانه اعلیحضرت» و تفاوت «لقبِ» «خدابیامرز» با «شعار» «جاوید شاه» ـ «könig ist tot es lebe der könig»ـ را بفهمند!!!