به جنبش ملی، علیه نظام اسلامی باید دامن زد. به موازات آن باید شاهزاده رضا پهلوی را، از درون و بیرون، در مقام پیامآور صلح ملت ایران و در جایگاه تنها آلترناتیو در مقابل جمهوری اسلامی شناساند. ما همه باید از شاهزاده بخواهیم؛ تمامی کاریسما و هنر دیپلماتیک خود را بکار اندازد، با همۀ کشورهای درگیر وارد صحبت و مذاکره شود، به ویژه با اسراییل و آمریکا، و با سایر کشورهای غربی، به یاری و با فشار اسراییلیها! از آنان، به ویژه از اسراییلیها و آمریکاییها، بخواهند که بجای تدارک و تیز کردن سلاحهای خود، به جای تحریک نیروهای تجزیهطلب و تروریستی، به جنبش ملی ایران یاری رسانند. شاهزاده در همین چند روز نشان دادهاند که به این نقش مهم خود واقف هستند. اما برای آنکه جهانیان بتوانند به چنین جنبشی امیدوار شوند و به شاهزاده، به عنوان تنها نمایندۀ این جنبش بنگرند، مردمانی باید وسط میدان باشند!
برای جلوگیری از وقوع جنگ باید با عامل جنگ، یعنی رژیم اسلامی پیکار کرد!
فرخنده مدرّس
«جنگ درگیرد یا نگیرد ما میباید آنچه را که به مصلحت این سرزمین و مردم آن است، از جمله مردمی که هنوز به جهان نیامدهاند، انجام دهیم.» (داریوش همایون)
وقتی خطر جنگی در چشمانداز قرار میگیرد، این وظیفه سنگینتر و الزام بر تمرکز برای جلوگیری از آن، برای ما ایرانیان، بیشتر میشود. باید اول از خیالات بیرون آمد. این خیال بغایت غلطیست؛ که کسانی تصور کنند، وقتی با آتش جنگ بازی میکنند، همه چیز را تحت کنترل خواهند داشت و آتشی در نخواهد گرفت. روشِ کنش و واکنشهای نظامی جاری میان جمهوری اسلامی و دولت اسرائیل، به قصد نمایش قدرت و ایجاد وحشت در حریف، و به نام عملیات تلافیجویانۀ محدود «دفاعی»، برای پیشگیری از یک حملۀ نظامی نامحدود، یعنی یک جنگ کامل، میتواند به نتایج حسابنشدهای بیانجامد. ممکن است سررشته در جایی از دست بیرون رود و جنگی درگیرد. وقتی با آتش بازی میشود، باید احتمال آتشافروزی را هم داد. اما تا وقتی که جنگ در نگرفته است باید با عامل آن مقابله کرد. «ما نمیتوانیم جنگی را محکوم کنیم اما با عامل آن مقابله نکنیم» و اما وقتی جنگی درگیر شود، دیگر مهم نخواهد بود، که چه کسی عامل و کدام طرف آغازگر آن بوده است. طرفین با تمام امکانات برای نابودی یکدیگر وارد خواهند شد. و از اینجا به بعد مسئولیت ما را نتایج جنگ است که تعیین خواهد کرد.
بدیهیست که زیان جنگ کموبیش متوجۀ همۀ طرفین میشود. هیچ جنگی نیست که زیان آن به دیگران و خاصه به درگیرشدگان نرسد. اما تردیدی نیست که ایران زیانهای سخت و بسیار بالا را خواهد دید، با نتایجی بس دردناک و جبران ناپذیر. این، یعنی نتایج جنگی با اسرائیل، تنها امریست که ورای هر تحلیل و احتمالی، باید ذهن ما ایرانیان را به خود مشغول داشته و وظیفۀ ما را در جلوگیری از جنگ تعیین کند. و باید ما را وادارد؛ همۀ توان فکری و عملی و سازماندهی خود را صرف تأثیر بر کاهش خطر کنیم! نه آنکه ـ تا فرصت هنوز هست ـ به دنبال این تحلیل و آن تحلیل بیافتیم و به جنگ زرگری میان خود مشغول شویم! هر سخن ماجراجویانه یا سادهلوحانهای را با استناد به ادعاهای «توان نظامی» آشکار و پنهانِ طرفینِ درگیر تکرار کنیم و میان خود، در میدان حرافیهای فرصتسوز، به شکست ادعاهای طرف دیگر اندیشیده و پاتک بزنیم!
یکی دیگر از رویههای حرافی گمراهکننده، و شاید، نابخردانهترینها آنها، برخورد منزوی یا به اصطلاح «گلخانهای» به درگیریهای کنونی میان جمهوری اسلامی و دولت اسرائیل، اشاعه این تصور خیالیست که گویا جنگِ احتمالی میان ایران و اسرائیل جنگی محدود به این دو کشور است و خواهد ماند. دامن زدن به چنین تصوری، در معصومانهترین صورت خودفریبی و در رذیلانهترین حالت عوامفریبیست. از نشانههای چنین رویۀ گمراه کنندهای آن است که سرگرم این بحث شویم، که در این حملات تلافی جویانه، مثلاً اسرائیل چقدر دقیق «میتواند هدف بگیرد و بزند» که چنین شعر سخیفی عموماً از سوی هواداران حمله نظامی به ایران سروده میشود. و دیگری آنکه، جمهوری اسلامی میخواهد نشان دهد که «قادر» است! و تا همینجا نیز توانست نشان دهد؛ در کنار قدرت شعلهور ساختن حلقۀ آتش به گرد اسراییل، توسط نیابتیهای تروریست و مزدور، خود توانسته از «گنبد آهنین» دفاعی اسراییل عبور کند. این روش بحث، البته صبغۀ کهنه و بوی نای ضد اسراییلی را درخود، نهفته دارد.
صرفنظر از میزان واقعی یا غیرواقعی بودن چنین ادعاهایی، در پس این حرفها و افتادن در پی آنها روان شدنِ، نمودار نوعی بیمسئولیتی و نادانی کامل در قبال این واقعیت است که ایران، در چنین وضعیت خطرناکی از آنها زیان خواهد دید. کمترین زیان، از درگیر شدن در چنین بحثهایی از دست رفتن فرصت است و جری کردن طرفین جنگ. حال آنکه وظایف ما را در شرایط کنونی و در برخورد به این جنگ دو امر تعیین میکند نخست: از این لحظه تا لحظهای که جنگی در نگرفته است و دوم: اگر خارج از تمام تلاشهای ما جنگی درگیرد! هر لحظه وظیفۀ خود را دارد و تحمیل میکند!
در شرایط کنونی که شاید، بعد از حملۀ عراق به ایران و پشتیبانی بخشهای مهمی از قدرتمندترین کشورها از عراق ـ بجز اسراییل ـ، شاید درگیری کنونی میان جمهوری اسلامی با دولت اسراییل، بزرگترین بحران کشور ما باشد. ما اکنون در شرایطی قرار داریم که ممکن است جنگی درگیر شود و «مصلحت این سرزمین و مردم» ایجاب میکند، که ما ضمن ارزیابی درست از وظایفمان آنها را به جد گرفته و به درستی انجام دهیم. طبیعیست، در چنین شرایطی، ذهنها اساساً به دنبال تحلیلها، ارزیابیها، گمانهزنیها در مورد نقشها و تصمیمها و اتحادها و احتمالات باشند، اما کمتر ذهنی به دنبال پرسش از خود باشد که وظیفۀ «من»، در لحظۀ کنونی در برابر احتمال درگیر شدن جنگ چیست؟ و اگر جنگی درگیرد تکلیف «من» در آن آتش شعلهور چه خواهد بود؟ ما ایرانیان وظیفه داریم این دو لحظه را ابتدا از هم جدا کنیم و باید، نخست بدانیم که وضعیت «ما» ایرانیان، در پاسخ به این پرسشها، در این بحران و در این شرایط سخت، در قیاس با مردمان همۀ کشورهای درگیر دیگر، بغرنجتر است و اصلاً ساده نیست. در کمترین حد، خواست همۀ مردمان کشورهای دیگر ـ البته استثناءهایی هم هستند که هنوز ظاهراً درگیر نیستند. فعلاً آنها، تا زمانیکه جنگی آغاز نشده، بکنار ـ اما ملل درگیر دیگر، در بخشهای بزرگتر، میخواهند به ایرانِ زیر سلطه حکومت و فرماندهی جمهوری اسلامی درسی بدهند و این رژیم را سرجایش بنشانند. مردمان آن کشورهای دیگر، حداقل اگر مطمئن باشند که جنگی فراگیر درنخواهد گرفت، فعلاً در اکثریت بزرگی از عملیات تلافیجویانه از سوی اسراییل و حمایت دولتهای خود از اسراییل، دفاع میکنند.
اما برای ما که درگیر در مبارزهای «ملی» علیه رژیم اسلامی در خاک خود هستیم، موضوع به اینجا ختم نخواهد شد. در اینجا بیش از هر بحثی باید یادآور شد که اولاً به کسانی که همیشه با هیاهوی بیشتری همواره مفهوم «ملیگرایی» و «ایرانگرایی» را بهدهان گرفته و شعارش را میدهند، توصیه میکنیم، حداقل امروز بیشتر به معنای این مفهوم سهحرفی به ظاهر کوچک، اما در معنا بسیار «بزرگ» بیاندیشند و وجدان و روحیۀ برخاسته و بیدار شده از آن را دستکم نگیرند. ثانیاً بر تجربۀ همین چهلواندی سالۀ خودمان بیشتر و عمیقتر تأمل کنند، که نشان میدهد که هر تهدیدی، در صورت حمله یا عملیات بیگانگان در خاک ایران، محدود یا غیرمحدود، شرایط دشوارتری را به پیکار ما تحمیل خواهد کرد و موجب تعلل، سستی و کاستی در مبارزه علیه رژیم اسلامی خواهد شد. هیچ امری به اندازۀ خطر از بیرون، صرفنظر از اینکه در اثر آن، دامنۀ سرکوب وحشیانه از سوی رژیم و فضای امنیتی، علیه پیکارگران را هر چه وسیعتر میگستراند و در صفوف خودِ رژیم، زیر هژمونی بدترین نوعهای آن، یکدستی بیشتری را ایجاد میکند، اما بیشترین آسیب را به انسجام پیکار علیه رژیم اسلامی وارد خواهد ساخت.
امر اولویت دفاع از کشور و خاک، برای ایرانیان موضوعی نیست که با شعار و اراده و به تصنع بوجود آمده باشد و لاجرم با اراده و شعار هم نمیتوان آن را خاموش کرد. روشن است که مردم ایران امروز در وسیعترین گستره، خواهان جنگ با هیچ کشوری، به ویژه با اسراییل و آمریکا، نیستند. این مردم در اکثریت بزرگی با هیچ کشوری، به ویژه اسراییل و آمریکا، دشمنی تا پای جان و جنگ ندارند. بسیاری از ایرانیان برعکس با این دو کشور امروز از قضا خیلی احساس دوستی میکنند. اما اگر قرار باشد و احساس کنند، تهدیدی اعم از جنگ یا تجزیه یا اقدامات تروریستی، خاک و مردم کشور را تهدید میکند، حتا از سوی این کشورها، در کمترین احتمال و در کوچکترین واکنش، بعضیها به خانههای خود پناه خواهند برد. تعدادی، که نمیدانیم امروز چه تعدادی هستند، و احمقانهترین کار درگیر کردن خود در تخمین و حدس و گمان در احتساب تعداد آنهاست، بعضاً به دستوپای نجات خود و خانوادههای خویش خواهند افتاد. هرکس، از این هشتاد میلیون که توانش را داشته باشد، که تعدادشان به تعداد جمعیت کشور، بسیار بسیار قلیل خواهد بود در صدد ترک خاک کشور برخواهند آمد. چه تعداد نوباوگان پسری که بیسرپرست به کشورهای «امن» فرستاده خواهند شد و چه تراژدیهای انسانی و خانوادگی که پیش نخواهند آمد.
بیشترینها اما ناگزیرند بمانند و بیشترین آنان به صرافت دفاع از سرزمین، خانه و کاشانه و خانواده و در و همسایه و همشهری و هممیهن برخواهند خاست. بعید است، «مردم»، که در چنین شرایطی دیگر معلوم نخواهد شد که «مردم» کیست و «نامردم» چه کسی، حتا اگر، مانند جنگ هشتسالۀ تحمیلی پشت رژیم اسلامی در جنگ احتمالی آینده، در نیایند، که ما سخت در آن تردید داریم و بنا بر روحیۀ میهندوستی و وطنپرستی ایرانی، به عکسش باور داریم، اما در این هم تردید نداریم که در هنگام جنگ و تجاوز به خاک ایران، برخلاف میل هواداران حمله نظامی بیگانگان به خاک کشور، از سوی مردم در داخل، گروههای «رزمندۀ پارتیزانی»، علیه رژیم اسلامی، هم تشکیل نخواهند شد! بجای آنها البته جیشالعدل و داعش و القاعده و حتا بوکو حرم هم از مرزهایی که مدتهاست که تضعیف و شکسته شده و دیگر امنیتی ندارند، سرازیر خواهند شد. آقایان هجری و مهتدی و لشکرهای «کُوردی»شان هم با سلاحهای اسرائیلی، فرانسوی، آمریکایی و انگلیسی و… قدمرنجه خواهند نمود و افسانهسرا و فیلمبردار محبوبشان، برنارد لوی فرانسوی طرفدار و آرزومند و آزمند تجزیه، نیز روان خواهد شد. میدان جنگ ایران پرخواهد شد! مگر در سوریه و لیبی و عراق و افغانستان خالی ماند، که در میهن ما بماند؟! نه میدان سیاست خلأ بردار است و نه میدان جنگ! بنابراین باید دانست که ایرانیانی که در داخل خاک ماندهاند، یا به آنجا بازخواهند گشت، چنین نتایج سهمگین و رنجهایی بسیار بدتر از آن را که امروز هنوز تنها میتوان تصوری ذهنی از آنها جلو چشم خود داشت، و برای پیشگیری از آنها، ترجیح خواهند داد جان خود فدا کنند، تا آن روزهای مبادای ایران را نبینند!
در این میان هر چیز که ناروشن باشد، اما یک چیز روشن است، مردم ایران دیگر یکپارچه علیه رژیم اسلامی بپا نخواهند خاست، مبارزه ملی، وقتی خودِ سرزمین ملی در خطر باشد و زیر پای بیگانگان، اولین چیزیست که تعطیل خواهد شد و اولین نیرویی که میشکند و تقسیم میشود، نیروی ایرانگرا خواهد بود، کار نباید به آنجا بکشد! این نتایج آن جنگیست که چون در جلوی چشم ماست، نباید بگذاریم دربگیرد. با تمام قوا باید بکوشیم که در نگیرد. مضمون کوشش امروز ما، یعنی از این لحظه تا روز مبادایی که جنگ دربگیرد، پیکار علیه عامل اصلی این خطر، یعنی جمهوری اسلامیست. به قول داریوش همایون ما نمیتوانیم با جنگی مخالف باشیم اما با عامل آن مبارزه نکنیم!
برای آنکه به چنین مخمصهای گرفتار نشویم، به همۀ ایرانیان باید توصیه کرد، همانطور که شاهزاده توصیه کرده است، جلوی درگیر شدن جنگ بایستند، با تمام قوا، در هرکجا که هستند، از جمله در صفوف نیروهای نظامی ایران. همۀ هواداران شاهزاده که به جنم ایراندوستی ایشان امید بسته و به آن اعتماد دارند، باید پشت شاهزادۀ خود، یکصدا، و با صدای رسا، که همه بشنوند، بایستند! ستادهای دفاع از شاهزاده و دفاع از صلح در بیرون و تشویق و پشتیبانی پیکارگران در درون علیه جمهوری اسلامی را تشکیل دهند. به جنبش ملی، علیه نظام اسلامی باید دامن زنند. به موازات آن باید شاهزاده رضا پهلوی را، از درون و بیرون، در مقام پیامآور صلح ملت ایران و در جایگاه تنها آلترناتیو در مقابل جمهوری اسلامی بشناسانند. آنها که با دولتمندان و سیاستگران کشورهای دیگر یا محافلی از این کشورها تماس یا نشست و برخاستی دارند، از برجسته کردن خود و پزدادن با عکسهای تلگرامی و اینستاگرامی با مقامات و مسئولان این کشورها، برای تبلیخ خود، بپرهیزند، تنها شاهزاده را به عنوان نمایندۀ خود معرفی و برجسته نموده و زمینۀ مذاکره با ایشان را فراهم نمایند. ما همه باید از شاهزاده بخواهیم؛ تمامی کاریسما و هنر دیپلماتیک خود را بکار اندازد، با همۀ کشورهای درگیر وارد صحبت و مذاکره شود، به ویژه با اسراییل و آمریکا، و با سایر کشورهای غربی، به یاری و با فشار اسراییلیها! از آنان، به ویژه از اسراییلیها و آمریکاییها، بخواهند که بجای تدارک و تیز کردن سلاحهای خود، به جای تحریک نیروهای تجزیهطلب و تروریستی، به جنبش ملی ایران یاری رسانند. شاهزاده در همین چند روز نشان دادهاند که به این نقش مهم خود واقف هستند. اما برای آنکه جهانیان بتوانند به چنین جنبشی امیدوار شوند و به شاهزاده، به عنوان تنها نمایندۀ این جنبش بنگرند، مردمانی باید وسط میدان باشند!