اگر قرار است ایران بماند و ملت ایران بار دیگر به زندگی شرافتمندانۀ خود در امنیت و ثبات و به صلح با جهان و همزیستی و مسالمت با همسایگان بازگردد، باید جمیع آحاد این ملت، به پیکار ملی خود، با هدف آزادی ایران از چنگ جمهوری فاسد و تبهکاران، بکوشند و بر محور حضور کسی که نمادِ ارادۀ آن ملت و امیدبخش آن جنبش و حافظ یکپارچگی عزم پیکار آنان است، گردآیند. گوشهای جهانیان باید بشنوند و چشمهایشان باید ببینند، که ملت ایران در ارادۀ برانداختن رژیم اسلامی منسجم و همسو و همدل است و نماینده و پیامآور و بازگوکننده خواست ملت ایران و امین مردم ایران شاهزاده رضا پهلویست.
بازگردیم به جنبش ملی!
فرخنده مدرّس
امروز نبرد اصلی میان ملت ایران و دشمنیست که چهلواندی سال است که بر او همچون بیگانهای اشغالگر تسلط یافته و در سرکوب، غارت، تجاوز و نابودی همۀ بروزات بیرونی و درونی، از حیات تا حیثیت و عزت این ملت، حد و مرزی نمیشناسد. و این ملت، برای نجات هستی و بازیابی عزت انسانی خود جز مبارزه با این دشمن درونی و قطع دست سلطهگر آن هیچ راه و هیچ چارۀ دیگری ندارد. پس از دههها دشمنی و ایجاد تنش و آشوب در جهان و در منطقه از سوی جمهوری اسلامی که شبح هولناک جنگی علیه ایران را همچون بار سنگینی بر روان ایرانیان نشانده است، تنها راه برای آرامش، ثبات و صلح تضمین شده برای این کشور برانداختن نظام اسلامی و استقرار دوبارۀ دولت ملی ایران است، که تا بود، بانی مسالمت و همزیستی در منطقه و پیامآور صلح در جهان بود.
در این جبهۀ نبرد، در شرایط کنونی جهان، تا جایی که چشم کار میکند، ملت ایران تنهاست و چارهای ندارد، جز آنکه برای امر خویش، یعنی برهم ریختن بساط رژیم اسلامی، دست بر زانوی خود گذاشته و همت کند. هیچ معجزهای، هیچ دستِ غیبی، هیچ جت جنگدۀ بیگانهای برای «نجات» درکار نیست، که اگر ملتی در «نجات» خود، از مرگ تدریجی و بدون عزت و شرافتی که رژیم اسلامی، پیش پایش گسترانده است، در دل امید و آرزوی معجزه یا جتهای جنگندۀ بیگانگان را بپروراند، در این آرزوپروری، در اصل چه بخواهد بداند و یا نخواهد بداند؛ از پیش تن و جان و روان به بستر مرگ یکبارۀ بیعزت و شرف سپرده است. میان دو امکان نابودی بدست رژیم یا با مداخلۀ نظامی از بیرون، ایرانیان باید رژیم اسلامی را بدست خود از میان بردارند. با نمودار ساختن یک ارادۀ یکپارچه و قدرتمند در عزم و اقدام به این امر مهم، یعنی از میان برداشتن رژیم اسلامی، بدست خودِ ملت ایران، بیتردید، مردمان جهان آزاد و دولتهای غربی نیز چارهای جز دفاع نخواهند داشت.
اما هر روز که میگذرد و یک روز بر عمر این رژیم حرامی و دستههای تبهکار مافیایی حامی آن افزوده میشود، ایران به همان نسبت از درون ناتوانتر میگردد. پوکشدن درونی یک کشور و یک ملت، به منزلۀ محو و نابودی یکبارۀ یک سرزمین و مردمان آن نیست، که البته سایه و شبح شوم این طریقۀ نابودیِ یکباره از راه حملۀ بیگانگان، از همان آغاز نحس جمهوری اسلامی، نیز بر سر ایران دائماً در پرواز بوده است. حال اگر کسی در جهان و در همسایگیمان، هنوز، به هر دلیلی، یافت نمیشود که بخواهد «بخت» خود را از این طریق یعنی جنگ مستقیم با ایرانِ زیر سلطۀ حکومت اسلامی بیآزماید، اما این خطر دائمی هرگز در تمام طول عمر رژیم اسلامی نیز منتفی نبوده و منتفی نخواهد شد. همه چیز بستگی به اموری دارد، که خیلی زود، در این منطقه تغییر میکند؛ از جمله تغییر توازن و آرایش نیروها و صفبندی دوستان و دشمنان و همینطور کاهش بحرانهای عظیم کشورهای قدرتمندی که علیالحساب جمهوری اسلامیِ تنشآفرین و مشکلساز برایشان، در قیاس با آن بحرانها، کوچکتر جلوه میکند. جمهوری اسلامی برای دولتهای غربی و به تبع آنها برای بسیاری از کشورهای منطقه، بهرغم همۀ آشوبها و تنشهایی که بپا میکند، غیرقابل کنترل بهنظر نمیآید. جمهوری اسلامی آشوب میکند و تنش میآفریند و آنها فعلاً دندان بر جگر، آن تنشها و آشوبها را کنترل میکنند، تا زمان چه پیش آورد. اما این ملت ایران است که تا کنون بالاترین هزینهها را، در ادامۀ این وضعیت ناپایدار با آیندهای تیره، پرداخته است.
سیر تحلیل رفتن ایران و تضعیف بنیۀ ملت و پوک شدن جامعه از درون و از دست رفتن عزت کشور و شرف ملت بودن، بدون بمبهای انهدامگرِ بیدریغ و بیقاعده از آسمان هم ممکن است. مگر کماند کشورهای فلکزدۀ سراسر بلعیده شده در طوفان بحرانهای بزرگ و در رنج فساد و فقر و بیاخلاقی و جنایت و بیماری؟ یا مگر اندکند مردمانی در حال فرار از سرنوشت شوم سرزمینهای جنگزده و غارت شدۀ زیر سلطۀ سیاسی باندهای مافیایی، که فوج فوج به کشورهای غرب پناه میآورند و دسته دستهشان غرق در تمنای رسیدن به ساحل نجات، سوار بر قایقهای فَکَسنی جان به غرقآب میسپارند؟ جا دارد، برای چنین سرزمینهایی که از همۀ نشانههای کشور و ملت تنها نامی در دفتر ثبت سازمان ملل دارند، اندیشمندان جهان نامهای جدیدتری «جعل» کنند تا آن نامها بتوانند تصویر این درجه از بیچارگی و تیرهبختی را یکجا بیان نمایند. «جهانسومی، خاورمیانهای و اسلامی» دیگر برای اینهمه شومیِ سرنوشت و رنج و مذلت کافی نیست! مبادا که ایران به چنین روزی افتد!
اگر نگاه کنیم، و البته اگر بخواهیم ببینیم، طرح ویران کردن ایران از پایبست و رساندن آن به پای سرزمینی فروپاشیده و فلکزده چهلو اندی سال است که در کار است. رژیم اسلامی،حتا، از چند سال پیش، از وقتی دید که نمیتواند از پس تبدیل ملت ایران به امت برآید، در تبهکاری سعی در وارد کردن «امت» به کشور نیز نموده است. این رژیم خبیث امروز کشور را به مأوای اقوامی یأجوج و مأجوج، به روایتی میگویند؛ صدها هزار نفر، جماعتی اسلامپروردۀ غارتگر و مزدور شیعهزده و بغایت عقبمانده وارداتی، تحت عناوینی چون حشدالشعبی، فاطمیون، زینبیون، حزبالله و… از در و همسایههای نگونبخت دور و نزدیک گردآورده و وارد کرده است، تا حفاظتش را در برابر مخالفانش تأمین کنند، تا اگر پاسدار و بسیجی ایرانی از شرم وجدان، از فرمان فرماندۀ فاسد خود سرپیچی کرده و دست بر زنان و دختران و جوانان خود نگشایند، آن امت وارداتی ضرب و شتم آنان در خیابانها و معابر را بر عهده گیرند، صف نمازهای جمعه و روز قدس را پرکنند و سر هنرمندان را در خانههای غارتزدهشان از تن جداکنند و وحشت عمومی ایجاد نمایند! اگر ملت ایران نخواهد به این خفت بزرگ تن در دهد و نخواهد با این وضع بسازد و بسوزد، باید بساط این رژیم حرامی را براندازد.
در این راه ملت ایران، فعلاً، تنها خودش را دارد و جنبش ملیاش را که باید با تمام قوا به آن بازگردد. باید بار دیگر به ظرفیت بالا، حقیقت والا و ضرورت و اهمیت تاریخی این جنبش و سرمایۀ بزرگ آن بیاندیشد و دل قوی دارد. اگر قرار است ایران بماند و ملت ایران بار دیگر به زندگی شرافتمندانۀ خود در امنیت و ثبات و به صلح با جهان و همزیستی و مسالمت با همسایگان بازگردد، باید جمیع آحاد این ملت، به پیکار ملی خود، با هدف آزادی ایران از چنگ جمهوری فاسد و تبهکاران، بکوشند و بر محور حضور کسی که نمادِ ارادۀ آن ملت و امیدبخش آن جنبش و حافظ یکپارچگی عزم پیکار آنان است، گردآیند. گوشهای جهانیان باید بشنوند و چشمهایشان باید ببینند، که ملت ایران در ارادۀ برانداختن رژیم اسلامی منسجم و همسو و همدل است و نماینده و پیامآور و بازگوکننده خواست ملت ایران و امین مردم ایران شاهزاده رضا پهلویست. لازمۀ چنین پیام قدرتمندی به رژیم اسلامی و به جهانیان، گستراندن و پیشبردن پیکار ملیست، بدست هر فرد، در هر کجا که هست و به هر طریق که میتواند! ایرانگرایی و تقویت جنبش ملی و رفتن به راه پیکار به رهبری شاهزاده، در مقام نماد وحدت ارادۀ ملی، و اعلام آن به صدای رسا، نه فقط تنها راه ما، بلکه برآمده از سرشت تاریخی نبردیست که، در همان آغاز پیروزی شوم انقلاب پنجاهوهفت و استقرار نظام سیاسی ـ ایدئولوژیک امت، نطفهاش گذاشته شد.
شاید هیچ امری به اندازۀ بازگشت به آغاز تاریخ و به نطفۀ شکلگیری، یا بهتر است بگوییم احیا و تجدید ایرانگرایی، در عمل، پس از شکستِ «ما» و «پیروزی» انقلاب پنجاه و هفت نمیتواند روشنگر روح و منطق قاطع ضرورت پیکاری ملی علیه نظام اسلامی، تنها به رهبری بزرگترین سرمایۀ کنونی ملت ایران یعنی نماد یکپارچگی و وحدت او و جنبش ملیاش، یعنی شاهزاده رضا پهلوی باشد. چنین سرمایهای موهبت تاریخی ماست. موهبتی را که تاریخ یک ملت به او عرضه کند، میتواند، در هشیاریش، او را نیز از گزند روزگار برهاند و حفظ نماید. مگر غیر از آنست که ملت ایران را تاریخش بارها به یاری آمده و از زمین بلندش کرده است. حضور شاهزاده در رأس پیکار ایرانیان علیه جمهوری اسلامی هم سرمایۀ ملی و هم ثروت تاریخیست در دو سر تاریخی این جنبش یعنی در آغاز و در اکنونش، شاهزاده ایستاده است. لازمست به این دو سر تاریخی نگاهی بیافکنیم.
پس از پیروزی انقلاب نحس ۵۷، و آغاز جنگ تحمیلی ۸ ساله، نخستین پرچم دفاع از ایران، به قیمت جان، توسط سربازان و افسران دلیر ایران برافراشته شد. آن جبهههای جنگ، که قرار بود قادسیۀ دومی برای دشمن بیرونی به ارمغان آورد، اما مکان برافرازی درفش سرافراز «ناسیونالیسم دفاعی ایرانی» گردید. از قضا بارزترین نشانهای که آن رخداد تاریخی دفاع از میهن و دفاع از ملت، در اوج قدرت دشمن درونی کشور، در آنسوی تاریخ را به پیکار ملی امروز و چالش دلیرانه و دائمی ایرانیان در مقابله با رژیمی رو به فرسودگی و فروپاشی، در این سوی تاریخ، همچون رشتۀ یکسانی، بههم پیوند میدهد، حضور شاهزاده رضا پهلوی و جنم ایراندوستی اوست.
امروز، در اینسوی تاریخ، شاهزاده در مقام رهبری و در جایگاه نماد وحدتِ، ارادۀ ملتی ایستاده است که دامن جنبش خویش را، بهرغم سرکوبهای وحشیانه در داخل، به رغم ادامۀ تبلیغات زهرآگین پنجاه و هفتیها، به رغم بیاعتنایی کشورهای قدرتمند جهان غرب، به آنچه که ملت ایران میخواهد، و به رغم ناتوانیهای سیاسی، ضعفهای کاراکتری و به رغم رقابتهای کوتهبینانه در صف هواداران نظام پادشاهی مشروطه، اما بسیاری از ایرانیان، در درون و بیرون، از جنبش ملی و از دفاع از «جایگاه بیبدیل» شاهزادۀ خود، دست نشستهاند. در آن سوی تاریخ و در آن روزهای آغازین جنگ، که فرقۀ تبهکار اسلامی در هفت آسمان «پیروزی» و «قدرت» خود به پرواز درآمده و در فتنهانگیزی سر از پای نمیشناخت، شاهزادۀ جوان، در آن روزگارِ تلخ «ما»، با اعلام آمادگی خود، طی تلگرامی به رئیس ستاد ارتش ایران، برای دفاع از میهن در لباس یک سرباز خلبان، ایستاده بود. چنان اعلام آمادگی برای دفاع از میهن، آنهم از سوی وارث تاج و تخت کیانی از دست رفتۀ ایران که همۀ دلایل بهحق و موجه عالم و آدم را داشت که به میهن و ملتش پشت کند، اما در آن معادلۀ هستی و نیستی ایران، ایشان، همدل با افسران و سربازان دلیر و از خودگذشته، که به همان میزان دشمن رژیم اسلامی بودند، الویت خویش را دفاع از هستی ایران قراردادند. چنان از خودگذشتگی و چنین اعلام آمادگی در راه دفاع از میهن، همچون الگوی الهامبخشی، در خود، برای تک تک ایرانیان میهندوست و دلبستۀ ایران آموزهای تاریخی و فراموش نکردنی دارد و نه تنها ادلۀ محکمی برای مقام شامخ امروز شاهزاده و دوام پاکی ایدۀ ارتش در دل و در باور ایرانیان و در ضمیر آگاه ایرانگرایان نیز هست، بلکه همچنین، هم گشایندۀ راه و هم راهنمایی برای خودِ شاهزاده نیز بوده است، تا در دشوارترین و تیرهترین لحظههای این چهلواندی سال پیکار، که هر روانی، حتا تجربهآموختهترینها نیز میتوانسته از راه بدر نماید، ایشان، با الهام از آرمان روشن، همواره و در نهایت به نفع میهن و ملت خود تصمیم گرفته و عمل نمایند. این از بخت بلند ایرانیان است که نماد وحدت اراده و پیامآور مطالبات تاریخی و رهبر پیکار ملیشان، هم گشایندۀ راه و هم سالک راهی بوده باشد که خود آن را، در آغاز جوانی گشوده است.
سلوک این راه گشوده و پیوند این الگو و راهنمای عمل به جنبش ملی را باید به جد گرفت. در پرتو آن سلوک و این پیوند دو سره باید تنها به پیکار علیه رژیم اسلامی اندیشید و خود را همچون سربازان وفادار به ایران، وقف پیکاری نمود که هم تاریخی و هم ملیست. باید به آن سرمایۀ ملی، یعنی حضور شاهزاده رضا پهلوی، تکیه کرد و با پشتکاری در پیکار به پیروزی جنبش ملی امیدوار بود. پیروزمندی این پیکار تاریخی و ملی تنها وقتی پیروزی بشمار خواهد آمد که ایران در آنسوی این پیکار برقرار بماند و دولت ملی آن بار دیگر احیا، پایدار و استوار استقرار یابد و راه حرکت ایران بار دیگر به سوی امنیت، صلح، رفاه، رشد، ترقی، آزادی و بازگشت شرف ایرانی و عزت ملی او گشوده گردد. ما راهی جز این نمیشناسیم.