نگرش ایرانی بر رویدادهای جهانی
- حسین مُهری ـ آقای داریوش همایون مقالهای نوشتند که در حقیقت نقدی است بر نگرش ایرانی بر رویدادهای جهانی. این نگرش بهجای آنکه منافع ملی را در بخش بزرگ کانون فکری خودش قرار بدهد، بهعنوان نمونه دلسوزی میکند برای خلقهای جهان، دلسوزی میکند برای فلسطینیان.
- آقای همایون در این تحقیق خودشان مینویسند که: از سال ۱۳۲۰ مردم ما به راهنماییهای روشنفکران جدید که ملهم از سیاستهای مسکو بودند وظیفهدار شدند که اول به فکر دیگران باشند؛ نیروهای مترقی را در عرصه جهانی تقویت کنند؛ نیروهای امپریالیست را بکوبند و رسانههای بیشمار این گرایش، این نوع نگرش، برای خود وظیفه دانستند که افکار عمومی را از رنج بازشناسی مترقی از امپریالیست برهانند. به راهنمایی این رسانهها بسیاری از مردم ما عادت کردند در مسائلی که ربطی به آنها نداشت ایستار یا موضع پرشور بگیرند و در آنجا که ربطی به ایران مییافت بهجای رعایت سود خودشان به فکر طرف «مترقی» باشند.
- آقای همایون در این نوشتار میگویند: وظیفه اخلاقی ما از آن پس این شد که از مظلومان جهان پشتیبانی کنیم ولی مظلومان البته درجاتی دارند که جامعه روشنفکری ما به میل خود آن را تعیین میکند و فاصله آنها از ایران یا ابعاد مظلومیتشان ملاک نیست، در جدول مظلومیتی که جامعه روشنفکری دارد، بهعنوان نمونه مردم بلوچستان که بهطور منظم دارند پایین برده میشوند در ردیفهای بسیار پایینتر از عراقیها میافتند و خون یک فلسطینی از صد هزار آفریقایی رنگینتر است؛ یک کودک عراقی که در بیمارستان درمیگذرد، یا یک پسربچه فلسطینی که در تیراندازی خیابانی کشته میشود بر وجدان بیدار روشنفکران کشور گرانتر میافتد تا روزی صد کودک خیابانی که در شهرهای بزرگ ایران در خیابانها افسرده و افزوده میشوند.
- آقای همایون در باب این پدیده که آن را نگرش ایرانی نامیدهاند توضیح میدهند.
*****
- حسین مهری ـ جناب آقای داریوش همایون در سوئیس، درود بر شما
همایون ـ درود بر شما
- حسین مُهری ـ آقای همایون، نوشتار تازه دیگری از شما منتشرشده است در کیهان چاپ لندن که عنوان آن «نگرش ایرانی به رویدادهای جهانی» است. نوشتاری که بهراستی خواندن آن برای هر کدام از ایرانیها یک ضرورت است. بفرمائید که دقیقاً منظورتان از نگرش ایرانی به رویدادهای جهانی چیست؟
همایون ـ یکی از شگفتیهای روزگار ما و زندگی ما این است که بدیهیترین امور را ما ناگزیریم کشف بکنیم و وقتی این امر بدیهی را کشف میکنیم و انگشت به روی آن میگذاریم مایع گشادگی چشمها میشود و انگار با یکچیز بهکلی تازه و بیسابقهای روبرو شدهایم. یکی از این امور بدیهی که حالا دارد کشف میشود این نگرش ایرانی است به رویدادهای جهانی.
ما در زندگی روزانهمان هر کدام وقتی یک اتفاقی برای ما میافتد، اتفاقی که دقیقاً مربوط به خود ما هم نیست، اولین مطلبی که برای ما پیش میآید این است که سود و زیان ما در این رویداد چیست. کجای آن به ما مربوط میشود، کجای آن ممکن است به ما آسیب بزند، کجای آن ممکن است به درد ما بخورد. ولی این موضوع که هر روز در زندگی روزانه ما اتفاق میافتد که به دست روشنفکری جامعه ایران از دهه ۴۰ میلادی و دهه ۲۰ شمسی، به صورتی کجوکوله شد و واژگونه شد مثل خود آن جامعه روشنفکری، که ما در حدود ۴۰ سالی با یک پدیدهای روبرو هستیم که میشود اسمش را گذاشت نگرش غیرایرانی به رویدادهای جهانی. منظور نگرشی است که در آن سود و زیان ملی ما نقشی ندارد بلکه، عوامل دیگری اهمیت دارند. ما رویدادهای جهانی را از چشم آن جامعه روشنفکری البته، نه بسته به اینکه سود و زیان ملی برای کشور ما دارند بلکه بسته به ارزشهایی که در گوش ما کردهاند و بر زبان ما نشاندهاند قضاوت میکنیم و در نظر میداریم. این شگفتی و وارونگی البته ناشی از وارونگی و واژگونگی جامعه روشنفکری است که خود ناشی از واژگونگی فرایند تجدد است در صدسال گذشته ایران. ما بعد از هشت دهه تلاش برای تجدد تازه سر از جمهوری اسلامی درآوردیم و خب، این حالت غیرعادی در همه شئون زندگی ما تظاهر داشته است و جلوه کرده است، از جمله در جامعه روشنفکری ما که خب نقش بسیار بزرگی در واژگونگی تجدد ایران داشته است، در نگاه شکسته ما به مسئله تجدد داشته است، و در گمراه کردن جامعه ایرانی در آستانه انقلاب اسلامی.
یکی از عوارض این واژگونگی که موردنظر این مقاله است، این دید غیر ایرانی به اوضاع بینالمللی است. همانطور که عرض کردم، از دهه چهل میلادی ما با هجوم نیروهای شوروی و انگلستان روبرو شدیم. خب انگلستان همیشه در ایران منفور بود و شوروی بعد از اینکه لنین آن اقدامات خیلی گشاده دستانه کرده و امتیازاتی به ایران داد، محبوبیتی در ایران پیدا کرد. وقتی ارتش سرخ آمد از یک درجه محبوبیتی نزد لایههای نسبتاً وسیعی از جمعیت برخوردار بود. با پیروزیهای ارتش سرخ این محبوبیت طبعاً خیلی بالاتر رفت و روشنفکران گروهگروه پیوستند به حزب توده یا سازمانهایی که حزب توده تشکیل داده بود یا جزو هوادارانش درآمدند یا جزو همراهان بهاصطلاح. و کمکم این مُد عمومی شد هواداری از شوروی یا نظرگاههای شوروی. شورویها هم بلافاصله پس از پایان جنگ، دنیا را به دو اردو تقسیم کردند: اردوی سوسیالیسم و ترقی و اردوی امپریالیسم. و فرمولهای خیلی راحت و آسانی را به مردم دادند که بر اساس آنها بد و نیک عرصه جهانی را تقسیم بکنند. و حزب توده هم با نشریات بیشمارش و با تسلطی که بر بحث سیاسی پیداکرده بود بهآسانی توانست این معیارهای ساخت مسکو را بر اذهان ایرانیان چیره بگرداند و طبعاً بیشتر ایرانیان آگاه دنیا را از همین دریچه اردوی سوسیالیسم و ترقی و آزادی و دموکراسی و اردوی امپریالیستیِ جنگ و دیکتاتوری و فاشیسم، دیدند. طوری شد که نیروهای متفقین که بزرگترین سهم را بر پیروزی بر فاشیسم داشتند تبدیل شدند به نیروهای فاشیسم و شوروی که از همان فردای پایان جنگ و خیلی پیش از پایان جنگ، شروع کرد سرزمینهای پیرامونش را در اروپای خاوری گرفتن، و حتی دو سه استان ایران را در اِشغال نگهداشتن و کوشش کردن برای تجزیه آنها، این شد الگوی صلح و سوسیالیسم دوستی و اینجور صحبتها. بعد البته خب جنگ ویتنام پیش آمد و در جنگ ویتنام تقویت شد این موضوع و کمکم این گروه آگاهتر ایرانیان عادت کردند که مسائل جهانی را صرفنظر از آنچه که برای ایران داشت به معنایی که برای منافع ملی میتوانست پیدا بکند، از این نظرگاه مترقی و اردوی سوسیالیسم صلح و دموکراسی و اردوی امپریالیسم نگاه بکنند و خیلی طبیعی شد این موضوع و تا جایی میتوانست پیش برود که اگر رویدادی به سود ایرانی بود ولی به سود اردوی سوسیالیسم و صلح و دموکراسی نمیبود، کسی جرأت نمیکرد از آن رویداد دفاع بکند. با تسلطی که چپگرایان بر جامعه روشنفکری پیداکرده بودند و تسلطی که جامعه روشنفکری بر توده آگاه و نیمه آگاه ایرانی پیداکرده بود. از آن به بعد هم این رسم و حالت باقی ماند، و این عادت ذهنی باقی ماند. و امروز که بیش از دو دهه از سقوط شوروی میگذرد هنوز بهشدت بیشتری با پیامدهایش روبرو هستیم و نمونههایش را در این جامعه روشنفکری میبینیم. منتها اگر آن روزها موضوع دفاع از نیروهای مترقی در جهان مطرح بود، این نیروهای مترقی گاهی بدترین دیکتاتوریهای آفریقای را امثال زیمبابوه در برمیگرفتند. این چون هوادار شوروی میبودند جزو نیروهای مترقی بشمار میرفتند و جامعه روشنفکری ایران آنها را ستایش میکردند.
امروز که همه این حرفها تمامشده است ما نشانهها و بقایای این روحیه و این نگرش غیر ایرانی را در جهان بهشدت خیلی بیشتری میبینیم به سبب اینکه رویدادهای مهم جهان بسیار به مرزهای ما نزدیکتر شدهاند از همیشه و حالا ما با جلوههای خیلی زنندهای از این نگرش غیر ایرانی روبرو هستیم. جای نیروهای مترقی را که ما موظف بودیم از آنها دفاع کنیم، هر چه بودند و هر چه میگفتند و احیاناً اگر به زیان ما میبودند جای آنها را فعلاً مظلوم گرفته است. اینکه شوروی از میان رفت و این تبلیغات درباره نیروهای مترقی از مُد افتاده است ولی خب با توجه بهجایی که مظلوم در فرهنگ عاشورایی ایران دارد و این گرایش و آمادگی که ملت ما برای به سر و سینه زدن و زاری کردن و تا اسم از مظلوم میآید اشک از دیدگان جاری کردن، با توجه به این گرایشی که ملت ما دارد، حالا اشاره کردن به مظلوم خیلی مؤثرتر است و این جماعت روشنفکری و این جریان روشنفکری خیلی راحت میتواند با انگشت نهادن به بر مظلومیت پارهای افراد یا ملتها، حالا واقعاً مظلوم هستند یا خیر، سعی بکند که افکار عمومی را متوجه نظرگاههای خودش بکند. باز عرض کردم بیتوجه به اینکه این رویدادها برای ملت ایران چه دارد و معنایش برای ما چیست.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، این نقد نگاه شما به روشنفکران چپ که در حقیقت به بسیاری از هممیهنان ما هم در دهههای گذشته تسری پیدا کرد حتماً مصداقهای بسیاری دارد. یکی از آن مصداقها که شما به آن اشاره کردید این است که این روشنفکران برای یک کودک فلسطینی آنقدر گریه زاری میکنند و آنقدر ابراز تأثر میکنند ولی همین احساس را درباره مردم بلوچستان که بهطور منظم دارند پایین و پایینتر برده میشوند ندارند.
همایون ـ همینطور است. ما چون قرار شد که از مترقیها و مظلومها در دنیا دفاع کنیم خب دنیا بسیار وسیع است و ایران یک جزو کوچکی از دنیا است و در نتیجه چون ذهن انسان هم گنجایش محدودی دارد بیشتر دلسوزیهای ما میرود بهسوی این همه بدبختی که در دنیاست. منتها این بدبختیها را و نسبتش را با ما و میزان اندوهی که ما باید برای این بدبختیها بخوریم و یکدلی که ما باید به آنها نشان بدهیم، این را این جامعه روشنفکری تعیین میکند و معیارهای خودش را دارد. و این معیارها بههیچوجه ربطی به دوری و نزدیکی بدبختیهای ملت ایران و یا تأثیری که روی ملت ایران دارد البته ندارند برای اینکه موضوع از نظر این جامعه روشنفکری بیش از آنکه ایران باشد آمریکاست در واقع. این جامعه روشنفکری ۵۵ ساله گذشته را در دشمنی شدید با آمریکا گذرانده است و در دوران جنگ سرد در طرف مقابل جبهه آمریکا بوده است و آنچه که آمریکا کرده است بد بوده است و آنچه شوروی کرده است خوب بوده است، حالا شوروی از بین رفته است و آمریکا مانده است و انتقام گرفتن از آمریکا افزودهشده بر بیزاری که در آن ۵۰ سال از آمریکا داشتهاند.
امروز میبینیم که مسئله اساسی برای این جامعه روشنفکری در تحولات بینالمللی نقش و جای آمریکاست نه نقش و جای ملت ایران. به همین دلیل پارهای از کشورها که در این جغرافیای بدبختی و مظلومیت که برای ما الویت دارند جای بسیار برجستهای اشغال میکنند، خیلی خارج از تناسب با معیارهای بدبختی و مظلومیت. مثلاً حالا چون شما بلوچستان را مثال زدید، بله بلوچستان نه تنها محروم نگهداشته شده است در رژیم اسلامی، بلکه بهطور منظم دارند این استان را از بین میبرند. برای اینکه این استان سنّی است و زیر بار شیعهها نمیرود و اینها از طریق محروم کردن این مردم از راه یافتن به مقامات متوسط شهری خودشان و پایین شهری خودشان. یک سردار بلوچ در تمام بلوچستان پیدا نمیشود. و از طریق محروم کردن اینها از درس خواندن و نمیگذارند اینها به دانشگاه بروند بهاستثنای چند نفری. اینها را دارند بهطور منظم و سیستماتیک از بین میبرند و اینها اجباراً یا مهاجرت میکنند یا فرار میکنند و یا مجبور به روی آوردن به قاچاق میشوند… این هر روز در آنجا در جریان است ولی شما مقالات و نوشتههای شبکهای این جریان روشنفکری را ببینید، یک اشاره به بلوچستان نیست. ولی هر روز راجع به بدبختی ملت عراق مقالات منتشر میشود و هر روز اشک برای بدبختی عراقیها میریزند، و هیچ معلوم نیست که معیار چیست. اگر عراقیها تازه دچار مشکلات و بدبختیها شدهاند بلوچها ۲۵ سال است بدبختی میکشند و یک اشاره هم به آن ۲۵ سال نیست. یا مثلاً فرض بکنید که خب یک بچه فلسطینی در تیراندازی خیابان کشته میشود. تلویزیونها صدبار این را نشان میدهند و تمام دلهای جریان روشنفکری مترقی ایران غرق خون میشود از این رویداد ولی هر روز میبینیم که در ایران صد تا دویست تا به بچههای خیابانی اضافه میشود و اینها چه بلاهایی سرشان میآید و چه زندگی دارند و چقدر از اینها میمیرند، اصلاً کسی یاد این مطلب نیست. یا فرض بکنید اسرائیلیها با فلسطینیها میجنگند و حالا فلسطینیها عدهای از آنها را میکشند و اسرائیلیها هم میریزند به خانه آنها و آنها را خراب میکنند و افراد مسلح را میکشند و در زدوخوردها چند غیرنظامی هم کشته میشوند این مهمترین اتفاق جهان است ولی مثلاً در رواندا در ۱۹۹۴، همین ۹ سال پیش، ۸۰۰ هزار نفر کشته میشوند، همسایه همسایه را قصابی میکند، و دولت فرانسه هم به آنها اسلحه میدهد یک نفر نیست در این جامعه روشنفکری که صدایی به اعتراض بلند کند یا اصلاً اشارهای به این مطلب بکند ولی اگر یک فلسطینی در یک شهری با تیر یک سرباز اسرائیلی کشته بشود معلوم نیست که چه اتفاقاتی میافتد. این بیتناسبیها، حالا صرفنظر از منافع ملی که الآن داریم به آن میرسیم، خود این بیتناسبیها و خود این اندازه نگهداشتنها نشان میدهد این واژگونگی را که موردنظر ماست در این مواقع.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، بفرمایید که ۱۱ سپتامبر چه اثرهایی بر این جریان روشنفکری گذاشت؟
همایون ـ ۱۱ سپتامبر رویدادهای جهانی مهم را آورد به پیرامون ایران. یعنی اگر تا آنوقت در آفریقا و در فلسطین و در جاهای دیگر دنیا درگیریها بیفایده بود و ما از آن مترقیها و مظلومها دفاع میکردیم و موظف بودیم دفاع کنیم، با حمله آمریکا به افغانستان و دو سال بعد حمله آمریکا به عراق روبرو شدیم و مسئله بسیار حاد شد. برای اینکه این جامعه روشنفکری آمریکا را در نزدیکی و همسایگی خودش کشید و احساسات تحریک شد. و اتفاقاً در این رویدادها بود که این غیرعادی بودن نگرش این روشنفکران به رویدادهای جهانی بیشتر آشکار شد. چرا؟ چون در حمله آمریکا به عراق و به افغانستان دو خطر بزرگ از پیرامون ایران برطرف شد. در افغانستان طالبان بودند که حقیقتاً یک سرطانی بودند و همه منطقه را داشتند خراب میکردند و ایران هم زیر تهدید آنها بود و چند سال پیش بود که کار نزدیک بود به جنگ کشیده شود برای اینکه یک ۸۰ نفری از ایرانیها را اینها گرفتند و در مزار شریف قصابی کردند و سپاه پاسداران در مرز افغانستان مستقر شد و بهسوی جنگ میرفت، البته جنگ بهقدری بیهوده و بیهدف و بیمعنا که سرانجام خود جمهوری اسلامی هم متوجه شد و جلویش را گرفت ولی چنان بحرانی بود در افغانستان. و آمریکاییها آمدند و فقط برای نفع خودشان و بههیچوجه ربطی به منافع ملی ایران نداشت و شما هیچ سپاسگزاری به کسی بدهکار نیستید. ولی برای کار خودشان آمدند و طالبان را از میان بردند و این سرطان به هر حال به مقدار خیلی زیاد ریشهکن شد و حالا در افغانستان اندکاندک دارد یک جامعهای که مختصری با دموکراسی سروکار پیدا خواهد کرد، و یک کشور عادی کمکم خواهد شد، بهوجود میآید که برای ایران مغتنم است چنان همسایهای در مقایسه با طالبان. ولی این بههیچوجه در حسابهای این جریان روشنفکری جای نداشت اینکه ایران از حمله آمریکا به افغانستان و اینکه ملت ایران و امنیت ملی ایران و آینده ایران مصون مانده است، اصلاً بهحساب نیامد و همه راجع به اینکه زنان و کودکان افغانی زیر بمبها از بین رفتند و آمریکاییها افغانستان را ویران کردهاند، و آمریکاییها برای گاز افغانستان به آنجا حمله کردهاند و… بیشتر این نشریات مطالبشان صرف پرداختن به این موضوعات شد که یکبار من ندیدم جایی که اشاره بکنند که این رویداد از نظر سیاسی برای ایران چه معنایی دارد که خب به هر حال جمهوری اسلامی را ضعیف میکند و هر حرکتی بهسوی آزادی، بخصوص اگر در اطراف ایران باشد به ضرر جمهوری اسلامی است، و از نظر استراتژیک چقدر این به سود ایران است که ما یک همسایه عادی داشته باشیم تا القاعده و بنلادن و طالبان. بعد نوبت عراق رسید که بسیار بدتر شد اوضاع و احساسات عمومی در این جریان روشنفکری بهقدری بر ضد آمریکا برانگیخته شد که دو امر بسیار ساده از یادها رفت. یکی این بود که این عراق که به او حمله شده است و این رژیم صدام حسین که سرنگونشده است، این همان رژیمی است که از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ با ایران جنگید و به ایران تجاوز کرد، اقلاً یکمیلیون ایرانی را یا کُشت یا زخمی کرد یا معلول کرد، ۶ استان ایران را ویران کرد که هنوز آثار پارهای از ویرانیها برجاست، و صدها میلیارد دلار به ایران زیان وارد کرد، و گاز شیمیایی بر روی ایرانیها ریخت، و موشک به شهرهای ایران زد، و هنوز ما با هزارها بهاصطلاح شیمیایی در ایران سروکار داریم، کسانی که از این بمبها آسیب دیدند و زخمی شدند، این یکگوشه رابطه ما با عراق بود و آمریکاییها چنین رژیمی را سرنگون کردند که هر جای دیگر دنیا این اتفاق افتاده بود روشنفکرانش جشن گرفته بودند که بالاخره یک کسی آمد و انتقام مردم را از این رژیم که چنین تجاوز آشکاری به ایران کرده بود گرفت. از ۱۹۸۸ تا حالا آنقدر نگذشته است، ۱۵ سال چنان زمانی نیست که ملت ما فراموش کرده باشد آن دوران جنگ را، ولی در حسابهای این روشنفکران بههیچوجه وارد نیست. موضوع دومی که فراموش شد و بهحساب نیامد آینده ایران بود. آینده ژئواستراتژیک ایران بود. عراق (بینالنهرین یا میانرودان یا به قول یونانیها مسوپوتانیا) نباید ما فراموش کنیم که این سرزمین از ۲۲۰۰ سال پیش خواستگاه حملات مکرر به خاک ایران بوده است. یعنی اولین بار در دوره اشکانی کراسوس با لژیونهایش در عراق (میانرودان) ظاهر شدند. و خب آن اولین برخورد به پیروزی ایران پایان یافت و کراسوس کشته شد. از آن به بعد ما از این مرز غربی همیشه تهدید شدهایم. یونانیها بودند نزدیک ۸۰۰ سال، بعد عثمانیها بودند، بعد بالاخره خود عراقیها بودند و آخرین جنگ را ۱۵ سال پیش تمام کردند. آمریکاییها باز بدون اینکه کمترین توجهی به منافع ملی ما داشته باشند برای کار خودشان آمدند و این خطر را برای همیشه، چون عراق دیگر نخواهد شد آن کشوری که ما را تهدید بکند، مشکل استراتژیک ایران را حل کردند. شوخی نیست. حالا انتقام آن جنگ را گرفتن، ما میگوییم حالا ما اهل انتقام نیستیم فراموش کنیم، ولی این موضوع آثار اندازه نگرفتنی دارد. به این معنا که ما لازم نیست وارد یک مسابقه تسلیحاتی با عراق بشویم. ما از دهه ۵۰ میلادی با عراق درگیر مسابقه تسلیحاتی بودهایم. از وقتی در عراق در ۱۹۵۸ انقلاب شد و متمایل به شوروی شد، روسها شروع کردند عراق را مسلح کردن، از بیم عراق دائماً اسلحه خریدیم و بیشترین دلیل این مسلح شدن تا دندان ایران به آخرین سلاحها، مقابله با تهدید عراق بود. میلیاردها میلیاردها ما خرج کردیم برای این کار. و امروز آمریکاییها با این کاری که کردند ما را از هزینههای یک مسابقه تسلیحاتی با عراق آزاد کردند. این اصلاً سودمندیاش اندازه گرفتنی نیست برای ایران. با اینهمه ما با این دید غیر ایرانی به چنین رویدادی میبینیم که مسئله غارت موزههای عراق مهم است که میگویند خود آمریکاییها کردند که این ادعا چیز غریبی است. ولی مسئله این است که چون در فلان بیمارستان که خود عراقیها ریختند و غارت کردند و بچه عراقی مرده است و این مهم است نه اینکه این خطر استراتژیکی که بعد از ۲۲۰۰ سال از ایران برطرف شده.
اینجاست که من به این نتیجه میرسم که ما یک دید غیر ایرانی داریم به اوضاع بینالمللی که حتی اگر به زیان ما باشد این مهمتر است و محترم است و ما اگر یکسخنی برخلاف آن بگوییم باید شرمسار باشیم از این سخن، با احتیاط باید رفتار بکنیم، مبادا این روشنفکران ما را تقبیح بکنند و خب به هر حال یکزمانی میرسد که انسان میباید با واقعیتها روبرو بشود و جرأت بکند و راستش را بگوید و آن زمان، حالا است. منظور من از نوشتن این مقاله این بود که به این دوستان در جامعه روشنفکری یادآور بشوم که یکچیزی هم در دنیا به نام منافع ملی هست. از مظلومان و از مترقیان، از اردوی سوسیالیسم و مترقی مهمتر است. یعنی آنچه که تمام ملتهای دنیا دارند هر روز میکنند ما هم سزاوار هستیم که عمل بکنیم گاهگاهی. ما هم حق داریم که از منافع ملی خودمان دفاع بکنیم. ما هم حق داریم که به اوضاع جهان از دریچه منافع ملیمان نگاه بکنیم. نه اینکه کی مترقی است کی مظلوم است. مظلوم در جهان کم نیست و ما هم موظف نیستیم از میان همه ملتهای دنیا که کمر به دفاع از مظلومان ببندیم. در حالی که ملت خود ما الآن از همه محرومتر است و ما با امکاناتی که داریم، واقعاً شایسته چنین وضعی نیستیم. آنوقت ما بدبختی خودمان را بگذاریم و غصه فلسطین بخوریم، غصه عراق بخوریم، غصه طالبان بخوریم، این حقیقتاً شگفتآور است.
در پاریس این روشنفکران محترم، رفتند به سود صدام حسین تظاهرات کردند. این باورکردنی نیست ولی درست است. فرانسویها منافع خودشان را دارند و نظرات خودشان را دارند. فرانسه از ۸ میلیارد دلار قرارداد نفتی در عراق دفاع میکرد. اینها حق دارند که آمریکا را تقبیح بکنند برای اینکه ملاحظات خودشان در کار است. ولی آیا ما موظف هستیم که حرفهای فرانسویها یا آلمانها را تکرار بکنیم که اصلاً ربطی به ما ندارد؟ خب این حرفهایی است که میبایست بهصراحت گفته میشد.
- حسین مُهری ـ جناب آقای همایون، از شما بسیار بسیار سپاسگزارم.
همایون ـ درود بر شما
رادیو صدای ایران ـ حسین مُهری
۲۶ نوامبر ۲۰۰۳