بیست و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی
- حسین مُهری ـ جناب آقای داریوش همایون درود بر شما
همایون ـ درود بر شما
- حسین مُهری ـ آقای همایون، به مناسبت سالروز انقلاب اسلامی میخواستم چند پرسش با شما مطرح کنم. نخست اینکه، چرا انقلاب شد؟ با اینکه پرسش تکراری است.
همایون ـ یک تعریفی دارد لنین، میگوید که هنگامیکه مردم نمیخواهند و حکومت نمیتواند، موقعیت انقلابی پیش میآید. بیستوپنج شش سال پیش مردم تغییراتی میخواستند که ناشی از پیشرفتهایی بود که حکومت پادشاهی فراهم کرده بود. پیشرفتهای خیلی سریع اقتصادی و اجتماعی که یک طبقه متوسط بسیار بزرگ و بیسابقه در تاریخ ایران بهوجود آورد و این طبقه متوسط خواستار مشارکت در امور عمومی بود و آزادیهای سیاسی میخواست و چهرههای تازه در حکومت میخواست، سیاستهای تازه میخواست و شرکت خودش را در حکومت میخواست، ولی حکومت حاضر نبود و نمیتوانست به قول لنین. و در نتیجه آن موقعیت انقلابی پیدا شد. و سالها بود که این وضع داشت شدیدتر میشد و حادتر میشد.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، از دید شما انقلاب چگونه چیزی است؟ این مفهوم را چگونه تعریف میکنید؟ انقلاب خوب است، بد است؟
همایون ـ انقلاب از پایان سده هیجدهم در فرانسه معنای ایدئولوژیک پیدا کرد. و معنای آخرالزمانی پیدا کرد. به این صورت که تغییر حکومت، تغییر نظام حاکم که از پیش در همهجا سابقه داشت، به این مفهوم تلقی شد که سرتاسر نظام اجتماعی، علاوه بر نظام سیاسی و فرهنگ باید زیرورو بشود، جامعه باید ویران بشود و از نو مطابق یک طرح پیشاندیشه شده ساخته بشود. انقلاب به این معنا و مفهوم یک پدیده پایان سده هیجدهمی است و مُهر خودش را بر همه انقلابات دیگر که پس از آن آمد گذاشت. مارکس سرتاسر نظریات خودش را برگرد تجربههایی که از انقلاب فرانسه اندوخته بود بنا کرد و البته از انقلاب صنعتی انگلستان و یکی از عمیقترین مفسران انقلاب فرانسه مارکس است. و این الگو نمونهای شد برای همه و در هر جا تکرار شد و یکی از پدیدههای مصیبتبار تاریخ بشری است. انقلاب الگوی فرانسوی، انقلاب پایان قرن هیجدهمی که در قرن نوزدهم و بیستم کشیده شد همهجا به نتایج مصیبتباری انجامید برای اینکه یک گروه کوچک از کسانی که در صلاحیتشان برای کشورداری جای تردید بسیار بود معتقد بود که نه تنها باید همه نیروها را در دست بگیرد، بلکه میگفت میباید سراسر جامعه را در هم بریزد و ساختارهای کهن را بشکند و از میان ببرد و بهجای آنها ساختارهای تازهای بنا بکند. کمونیستها دنبالش را گرفتند و البته اسلامیها که جانشینان کمونیستها و فاشیستها هستند، آنها هم دنبالش را گرفتهاند، در ایران موفق شدند، در جاهای دیگر کم یا بیش و وضعی است که میبینیم. انقلاب به این معنا، انقلاب ایدئولوژیک، انقلاب آخرالزمانی، انقلابی که شعارش این است که برای ساختن میباید ویران کرد که بسیار سخن بیمعنایی است، این مسلماً یک پدیده منفی است و زیانآوری است. ولی انقلاب معانی دیگر هم دارد. انقلاب به معنی دگرگونی کلی است. مثلاً انقلابات اجتماعی، انقلاب صنعتی که اشاره کردم. در خود ایران ما به دست دو پادشاه پهلوی چهار انقلاب اجتماعی را تجربه کردیم که همه نتایج بسیار خوب داشت. نخستیناش پایان دادن به فئودالیسم بود که سرتاسر تاریخ ایران را گرفته بود، قدرت نظامی ایلات و خانها را در هم شکست. بعد، آزاد کردن زنان از حجاب بود که در طول تاریخ ایران که شاید اهمیتاش از هر تحول اجتماعی بیشتر است، و نیمی از جمعیت نه تنها وارد جامعه شد که به صورتی که دیگر نمیشود برش گرداند به خانه، بلکه روحیه و فرهنگ و نگرش کل جامعه و مردان همه تغییر کرد و یک گام بسیار بزرگ در جهت مدرنیته بود. سوم، انقلاب آموزشی بود، انقلاب آموزش همگانی بود که برای نخستینبار در تاریخ ایران که در آن هنگام در آغاز سده بیستم شاید ۵ درصد ایرانیها باسواد بودند برای نخستینبار آموزش را در دسترس همگان قرارداد گرچه هیچوقت نرسیدند به آن صددرصد ولی دیگر دارد جامعه ایرانی به این حد میرسد. دستکم در سنین پایینتر و انقلاب چهارم اصلاحات ارضی بود که روابط سیاسی جامعه و روابط اقتصادی. به هر حال در میان انقلابها، انقلابهای اجتماعی هم داریم که خیلی هم خوب است و لازم. ولی انقلابات مدل انقلاب فرانسه، روسیه، چین و انقلاب اسلامی ایران اینها همه آثار بسیار منفی داشتهاند.
- حسین مُهری ـ جناب آقای همایون، پرسش بعدی من این است که شما که در قدرت بودید، در کابینه آقای آموزگار وزیر اطلاعات به مفهوم آن زمان بودید، و سخنگوی دولت، آیا پیشبینی میکردید که انقلاب رخ بدهد یا برای شما حیرتآور بود که طلایههای آن را از دور میدیدید؟
همایون ـ آنچه که من در بدو ورود به دولت دیدم، این بود که یک، مسجد خیلی دارد ساخته میشود در ایران و دو، دختران در دانشگاهها چادر سرشان کردند بسیاریشان. و خب، این نشانه این بود که یک نیروی سیاسی، چون پیدا بود که این جنبه مذهبی ندارد و یک اعتراض سیاسی است این کاری که دانشجویان کردند، و پیدا بود که جوانان ناراضی وسیله تازهای پیدا کردهاند برای مبارزه با رژیم و آن وسیله استفاده از مذهب بود. و اینها برای ما روشن بود. من متوجه بودم. و اشاره هم کردم در هیئت دولت و با نگرانی پرسیدم که چه خبر است؟! بعد وقتیکه ناآرامیها شروع شد از زمستان ۱۳۵۶، بههیچوجه البته فکر نمیکردم و کس دیگری هم فکر نمیکرد که این ناآرامیها به انقلاب بیانجامد ولی به هر حال تا اندازهای جدی بود این ناآرامیها و اینکه من پیشنهاد بکنم که ما باید پلیس ضد شورش بهوجود بیاوریم و برای شروع بهتر است که واحدهای ویژهای از ارتش که آموزش دارند در این زمینهها وارد هستند اینها را در اختیار پلیس قرار بدهیم که اینها جلوی این شورشها را بگیرند. تا این حد آمادگی و آگاهی بود. ولی چون چالش از سوی مذهب بود و خمینی بود و آخوندها، من همیشه سابقه ۱۳۴۲ در نظرم بود. در سال ۱۳۴۲ خمینی شورشی به راه انداخت که در تهران و بسیاری شهرهای دیگر ایران جمعیتهای بزرگی را به دنبال خودش کشید و من دیدم که در آن هنگام دستگاه حکومتی استوار ایستاد و در عرض سه روز آن شورش را درهم شکست. و آن هنگامی بود که ایران موقعیت اقتصادیاش بهمراتب ضعیفتر بود از سال ۱۳۵۶ و من فکر میکردم که ما امکانات و وسایل کافی داریم که در صورت بودن آن اراده بهراحتی میتوانیم این ناآرامیها را تحمل بکنیم و از سر بگذرانیم و مهار بکنیم. هیچ باور نمیکردم که کار به آن سرعت از دست برود و در عرض شش ماه دستگاه عظیم شاهنشاهی با آن قدرت و آن ثروت و آنهمه امکانات تسلیم یک عده انقلابی و آخوند و چپگرا بشود.
از عمق عقبماندگی و در عین حال توحش نیروهای انقلابی هم آگاه نبودم. به هر حال من خودم روزنامه آیندگان را داشتم که روزنامه روشنفکران بود و با توده روشنفکر در تماس بود و نظر خیلی خوشبینانهتری داشتم نسبت به روشنفکران ایرانی. و باور نمیکردم که روشنفکران ایرانی کارشان بهجایی برسد که با شاگرد حجرههای بازار و طلاب قم نه تنها همگام بشوند بلکه رهبری آنها را بپذیرند و سر از آنجا دربیاورند که چهره یک کسی را در ماه ببینند و پشت سر آخوندها نماز بخوانند که هیچکدامشان اصلاً نماز بلند نبودند. اینها را دیگر اصلاً تصورش را نمیکردم. فکر نمیکنم که خود آنها هم تصور میکردند که کارشان به چنین جاهایی خواهد کشید. راجع به آخوندها هم البته پدر من و نسل پدر من آخوندها را خیلی خوب میشناختند و هشدار میدادند و در مذمت آخوندها سخنان بسیار داشتند ولی باز هیچکس تصور نمیکرد که به چنین درجهای این گروه بهاصطلاح روحانی سقوط بکند و چنین فجایعی مرتکب بشوند. نه، حقیقتاً باید به پرسش شما پاسخ بدهم که اصلاً نه آگاه بودیم، نه آمادگی داشتیم، و حق هم با ما بود حقیقتاً. یعنی اصلاً دلیلی نبود که رژیم پادشاهی به آن سرعت سقوط بکند. و نیروهایی که ما در پیشرو داشتیم با توجه به امکاناتی که در اختیار ما و دستگاه حکومتی بود چیز قابلی بشمار نمیآمدند. و استواریای که در سال ۱۳۴۲ نشان داده شد حتی نه به همان اندازه، یکبخشی از همان استواری کافی میبود که کشور را آرام بکند. برای اینکه در طول ۱۵ سالی که از ۱۳۴۲ گذشته بود بهقدری محبت حکومت و پادشاه در دلها جاگیر شده بود که همین کافی بود که مردم ببینند که اراده مقاومت هست و قضیه شوخیبردار نیست و کار تمام میشد. ولی این حسابهایی بود که هیچکس نمیتوانست بکند.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، فکر نمیکنید که این سخن برخی از تحلیلگران درست باشد که در حقیقت دست خارجی و عامل خارجی بود که اوضاع درونی را به هم ریخت؟
همایون ـ من فرض را بر این میگیرم که آمریکاییها میخواستند که رژیم پادشاهی را بردارند و انگلیسها هم با آنها همراه بودند. ولی آیا لازم بود که خواست آنها توسط خود ما عملی بشود؟ چون آنها خواستند. ولی وسیله عملی برای اجرای این کار جز خود ما، دستگاه حکومتی، و جز مردم ایران در اختیار نداشتند. ما یک آقای پل بریمر آمریکایی نداشتیم که در تهران بنشیند و ایران را اداره بکند و بهطرف انقلاب ببرد. هر چه شد به دست خود ما و تصمیم خود ما بود. تمام اعتصابهایی که شد خود ما کردیم. درست است که در دو مورد آمریکاییها توصیه کردند و مداخله کردند و کسانی در دربار، افراد بسیار متنفذی آن نظر آمریکاییها را تأیید کردند و شاه هم متمایل به آن نظر میبود برای اینکه شاه از هر راهحل آمیخته با قدرتی اکراه داشت و فرار میکرد و به دنبال همان سیاست تسلیم بود. این درست است ولی باز هم به هر حال طوری بود که اگر شاه میگفت نه، مثلاً شریف امامی را نمیآورد یا ازهاری را نمیآورد و بهجای ازهاری قرار بود مثل اینکه اویسی بشود، او را میآورد خب وضع عوض میشد. کسانی که روی نقش خارجی در انقلاب اسلامی تکیه میکنند و بیش از اندازه تکیه میکنند در پی سپیدشویی واقعیت زشتی هستند. سرتاسر این جامعه از بالا تا پایین در آن لحظه تاریخی بدترین صفات خودش را نشان داد. آنها ضعف سیاسی مهلک جامعه آن زمان ایرانی را ندیده میگیرند و پشت توطئه خارجی پنهان میکنند و توجه نمیکنند که با متقاعد کردن مردم با این نظر که ملت ایران دستگاه حکومتی ایران پادشاه ایران روشنفکران ایرانی از دم آلت دست خارجی شدند و سیاست خارجی را عمل کردند و اجرا کردند و چون خارجی خواست تا آخوندها بیایند روی کار. اینها همه دستبهدست هم دادند متحد شدند در واقع، دشمنان با هم متحد شدند برای اینکه آخوندها را بیاورند روی کار. چون دستگاه حکومتی به هر حال دشمن چپگرایان بود ولی هر دو کوشش کردند و با هم کارکردند که با هم آخوندها را بیاورند. توجه نمیکنند که نتیجه این القائات به کجا خواهد انجامید. فکر نمیکنند و اصلاً برایشان مطرح نیست برای اینکه دنبال تبرئه خودشان هستند، مطرح نیست برایشان که اگر این فکر در ذهن ایرانی جایگیر بشود دیگر اراده مبارزه با این رژیم در مردم نخواهند ماند. چنانچه بسیاری از اراده مردم را این طرز تفکر ضعیف کرده است. اگر ما تصور بکنیم که خارجی میتواند میلیونها ایرانی را به خیابان بریزد برای اینکه خمینی نامی را بیاورند روی کار؛ اگر خارجی میتواند تمام دستگاه حکومتی را طوری فلج بکند که یک انگشت برای دفاع خودش و کشورش بلند نکند؛ اگر خارجی میتواند روشنفکرترین و باسوادترین عناصر جمعیت ایران را پشت مرتجعترین و تاریکاندیشترین لایه اجتماعی متحد بکند خب پس کاری با این خارجی نمیشود کرد. باید نشست و صبر کرد تا خارجی خودش تصمیم بگیرد که کی باید این عروسکهایی را که با پشتیبانی میلیونها ایرانی روی کار آمدهاند بردارد. ما متأسفانه یکسخنی میگوییم و دنبالش را نمیگیریم و توجه نداریم که نتیجه منطقیاش به کجا خواهد کشید. نقش خارجی بود. مسلماً خارجیها در یک دورانی رسیدند به این نتیجه که شاه راهحل مسئله نیست جزئی از مسئله است. و به او تکلیف کردند که برود. ولی او خودش از پیش میخواست برود. و بعد هم سعی کردند که به آخوندها نزدیک بشوند و آخوندها هم جوابشان را با اشغال سفارت آمریکا دادند و حقشان را کف دستشان گذاشتند.
- حسین مُهری ـ پس چه میفرمایید در برابر این گفته که، شرکتهای نفتی دست در دست هم به تبلیغات جهانی علیه رژیم پادشاهی پرداختند بخصوص که شاه تبدیلشده بود به سخنگوی اوپک، پیشتاز اوپک و به نام عقاب اوپک معروف شده بود و حتی سرمقالههای یکی از شمارههای روزنامه لوموند که سخت مخالف رژیم شاه بود، این بود: تکسوار اوپک.
همایون ـ اینها درست است. شرکتهای نفتی دلخوشی از ایران نداشتند ولی شرکتهای نفتی از لیبی هم دلخوشی نداشتند برای اینکه حرکت چهار برابر کردن بهای نفت را لیبی شروع کرد. شرکتهای نفتی از خیلیها دلخوشی نداشتند و ندارند. ولی آیا شرکتهای نفتی چنین قدرتهایی دارند که حکومتی که میخواست پنجمین قدرت غیرهستهای جهان بشود به این سادگی بهزانو دربیاورند؟ اگر اینطور بود، اگر شرکتهای نفتی چنین قدرتی داشتند و ایران چنان دچار ناتوانی بود که شرکتهای نفتی صرفاً در ایران و فقط در ایران چنین انقلابی به راه بیاندازند، اینهمه صحبت که میکنند که ایران داشت ژاپن دوم میشد، چیست؟ اگر این سخنان به این ادعا همراه نمیبود که ایران داشت ژاپن دوم میشد باز قابل قبول بود. ولی وقتی کشوری دارد ژاپن دوم میشود یکچیزی است در حدود کره جنوبی امروز. و این کره جنوبی را مگر میشود چهار شرکت نفتی متحد بشوند و بهزانو دربیاورند؟! تمام این تحریکات کمترین اثری نمیتوانست در یک حکومت مصمم به حفظ خودش و حفظ کشور داشته باشد. و اگر قدرتهای خارجی و شرکتهای نفتی موفق شدند چنان تأثیری در ایران آن زمان ببخشند باز ما ناگزیریم برگردیم به ضعف مهلک سیاسی جامعه ایرانی و نظام حکومتی ایرانی در سال ۱۳۵۷.
- حسین مُهری ـ آقای داریوش همایون، بفرمائید که با نگاهی به ۲۵ سال گذشته این انقلاب به ایران چه داد و از ایران چه گرفت و چه تأثیرهایی در اندیشه و رفتار جامعه ایرانی بهوجود آورد؟
همایون ـ در شمردن آنچه انقلاب اسلامی از ایران گرفت سررشته کار از دست انسان خارج میشود. انقلاب اسلامی دو نسل ایرانیان را از بین برد و بیاثر کرد. زندگیهاشان را آتش زد. و کشور ما را دستکم پنجاه سالی در این ۲۵ سال عقب برد. و جبران آثار این ۲۵ سال شاید ۵۰ سال طول بکشد. و زیرساخت این کشور و شالوده اجتماعی و سطح اخلاق خانواده ایرانی را هر چه توانست از بین برد. انقلابات گرایشی به این دارند که نه تنها فرزندانشان را بخورند ـ مشهور است میگویند انقلاب فرزندانش را میخورد. این از انقلاب فرانسه آمد. یک ویژگی که انقلاب فرانسه داشت این بود که فرزندانش را خورد و این ماند در انقلاب دیگر هم ـ در انقلاب اسلامی آخوندها کمتر تلفات دادند؛ کمتر همدیگر را خوردند ولی هر چه توانستند از بقیه خوردند. ولی انقلاب گرایش دیگری هم دارد. انقلاب پدرانش را هم میخورد. و آنچه که ما در ایران شاهدش بودیم در این ۲۵ سال این بوده است که از پدر اصلی انقلاب گرفته که خمینی باشد تا اندیشههایش و مکتبی که بنیان گذاشت و جهانبینیاش را که در ایران حالا میخواهند تحمیل بکنند که قبلاً با آغوش باز استقبال شد از طرف مردم، اینها همه تلفات انقلاب هستند. درست است که انقلاب دو نسل از ایرانیان را از بین برد و درست است که زیرساخت کشور را از بین برد و شالوده اجتماعی را از هم گسیخت ولی در عین حال آنچه را که بر او ایستاده بود و پیام اصلی خودش و حتی تسلطی که مذهب در ذهن ایرانی داشت اینها را همه از بین برد و بهشدت متزلزل کرد. انقلاب اسلامی از این بابت یک انقلاب واقعی است. یعنی سراپا این جامعه را دگرگون کرده است. پیش از انقلاب اسلامی ما یک جامعه پویایی بودیم ولی بهشدت آماده تسلیم شدن به ایدئولوژی مذهبی ولی بعد از ۲۵ سال ما از یک جهاتی البته جامعه پویایی نیستیم. ولی از جهت جوششی که در فکر ایرانی امروزی پیداشده است یکی از سرزندهترین ملتهای همه آن منطقه جغرافیایی بشمار میآئیم. انقلاب جامعه ایرانی را به راه سکولاریزم (عرفیگرائی) انداخت. برای نخستین بار در تاریخ ایران توده مردم و بهویژه روشنفکران در پیشاپیششان پرچمدار عرفیگرایی شدهاند. قبلاً آنچه در این زمینه کوشش شد از بالا و از ناحیه حکومت بود ولی در انقلاب اسلامی میبینیم که نقشها عوضشدهاند. آن بالا در تحمیل جهانبینی مذهبی است و میکوشد و در پایین مردم خودشان را آزاد کردهاند و عرفیگرا شدهاند. ایران امروز در میان همه کشورهایی که به نام کشورهای اسلامی معروف هستند بیش از همه ـ و این موقعیت بهکلی یکتایی است حتی از کشور ترکیه رسماً عرفیگرا ـ پیشتر است. پیش از همه و بیش از همه رابطه خودش را با مذهب و سیاست و حکومت بریده است. ما در جامعه ایرانی بر اثر این انقلاب دیگر هیچ بتی و هیچ تقدسی باقی نگذاشتهایم. این بسیار بسیار تحول مهمی است. و حتی میتوانم بگویم که میارزد به آن ۴ ـ ۵ میلیون معتاد یا بهکلی مأیوس و کنار کشیده از اجتماع که به درد هیچ کار دیگر نمیخورند. این درجه بیداری و آگاهی، اینکه ما دیگر هیچچیز را فراتر از گفتگو، بحث و استدلال نمیدانیم و هر بُتی را شکستهایم و هر تقدسی را زیر پا گذاشتهایم این مقدمه بزرگی آینده جامعه ایرانی است. آسیبهایی را که آخوندها به ایران زدهاند با اینکه از حد تصور خارج است، ولی همه ترمیم خواهد شد. برای اینکه انرژیای که حبس شده است زیر سنگینی این رژیم واپسمانده، پس از برداشته شدن حکومت اسلامی مثل فنری که سنگی از رویش بردارند خواهد جهید و شروع به ساختن و بازسازی این جامعه خواهد کرد و ایران را بهشتاب، خیلی بیش از گذشته، خواهد برد در مسیر پیشرفتهترین کشورهای جهان.
آنچه که مرا خوشحال میکند و امیدوار میکند این جوشش و پویاییای است که در نسل جوان ایران است در جنبش دانشجویی ایران است که باز بیمانند است در میان تمام کشورهای آن منطقه. و اینها بسیاریش مربوط میشود به تأثیری که انقلاب اسلامی در اجتماع ایرانی بخشیده است. بدون این انقلاب، بدون روبرو شدن با واقعیت آنچه که برای بسیاری از ما آن چیزهایی که برای ما مقدس بود و مقدسات خودش را داشت برسیم و این بالهای پرواز را بهوجود بیاوریم. خوشبختانه در هم شکستن میت حکومت اسلامی و حکومت ولایتفقیه و آخوند همزمان شد با در هم شکستن میت کمونیسم و دیکتاتوری پرولتاریا و جامعه بیطبقه که معادلش را رئیسجمهوری نخستین جمهوری اسلامی که حقیقتاً آیتی است، جامعه توحیدی وضع کرد، اینها همه، در هم شکستن اینها همزمان کموبیش با یکفاصله هفت هشت دهساله کمک بیشتری کرد به باز شدن ذهنها. چپ ایران عقده بزرگ جامعه ما بوده است در ۵۰ ـ ۶۰ سال گذشته. و آنچه که در اروپای شرقی و شوروی روی داد این عقده را هم از دل جامعه ایرانی گشود. ما مشکل مهلک چپ وابسته به شوروی به آلبانی و چین و… خوشبختانه دیگر نداریم. چپ ایران وارد جریان اصلی سیاست ایران شده است و یک نیروی سازندهای میتواند باشد. در گذشته ما همیشه با چپ مشکل ملی و وجودی داشتیم. چپ برای از میان بردن موجودیت ملی ما کمربسته بود به یاری کشورهای خارجی. اینها همه حل شد در این ۲۵ سال. و تحولات بسیار مثبت و بزرگی است که با همه تلخکامی ما از پیامدهای مصیبتبار جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی ما را به آینده امیدوار میکند. در پایان بیست و پنجمین سال انقلاب اسلامی و حکومتی که از آن برخاست، وقتیکه انسان به تصویر گذشته و دورنمای آینده ایران نگاه میکند یکبار دیگر به تابآوری و طاقت آوردن و توانایی بازسازی ملت ایران انسان را بیشتر متقاعد میکند. این روزها من بسیار به یاد دویست سال اول و حمله اول اعراب به ایران هستم ـ چون این حمله دوم بود حقیقتاً ـ و آن دویست سال اول حکومت اعراب به ایران که هر کسی، هر ناظری در آن زمان، ناگزیر کار ایران را پایانیافته میدانست در آن دویست سال ما دیدیم که بهجای اینکه دو قرن سکوت باشد با همه احترامی که بر آن کتاب قائل هستم، ولی دو قرن جوشش بود. دو قرن آمادگی برای جهش بود. و این جهش را ما از قرن سوم هجری دیدیم و چه سیصدی سالی بعدش آمد، که یکی از دورانهای زرین تاریخ ایران است. و این اتفاق الآن هم در ایران دارد میافتد. درست زیر سنگینی این حکومت ما جوانههای نوآوری، آزاداندیشی، و رسیدن به جهان امروز مدرنیته به معنی واقعی را میبینیم. در گذشته مبارزه ما برای مدرنیته، برای تجدد نیمهکاره بود. نیمه مردم یا درش غایب بود یا مخالف بود یا بیتفاوت بود و غیرفعال. این نیمه بسیار بزرگتر پیوسته است به این پیکار.
بهعنوان کسی که یکی از افراد این نسل چهارم است من سخنم را میتوانم [با استناد به سخن او] به این صورت تمام بکنم که؛ ما نسل چهارم پس از انقلاب مشروطه، نسل چهارم پیکار در راه تجدد ایران، در این سالهای پایانی شاهد پیروزی آرمانهایمان هستیم. ما بالاخره پیروز شدیم. بهرغم جمهوری اسلامی، بهرغم انقلاب اسلامی و قسمتی به کمک انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی.
- حسین مُهری ـ جناب آقای همایون، پرسش آخر من این است که از دیدگاه شما این رژیم در چه شرایطی خواهد رفت، سناریوی رهایی چگونه است؟ من درجایی خواندم که رژیمها در شرایطی میروند که اعتمادبهنفس خودشان را از دست بدهند و متقابلاً مردم به خودباوری برسند.
همایون ـ دشوار است سناریوی سرنگونی و کنار رفتن این رژیم را پیشبینی کردن. ولی آن اصل درست است. هنگامیکه مردم به خودشان باور کنند و از این تئوریهای بیهوده و ویرانگر توطئه دستبردارند و اراده خودشان را در امور خودشان از همهچیز مهمتر بدانند رژیم اسلامی دچار بزرگترین خطر خواهد شد. ولی دورنمای سرنگونی این رژیم به هر حال در برابر است. در پایان این تونل، به قول فرنگیها، روشنایی را میشود دید. چرا که مردم نمیخواهند و حکومت نمیتواند با آن تعریف لنینی و نیروهای قابل ملاحظهای در بیرون ایران، آنها هم این حکومت را نمیخواهند. و آنها میتوانند به مردم ایران کمک بکنند و آنها را پشتیبانی بکنند. و پارهای از آنها حاضرند این کار را بکنند. و اگر مردم کمترین نشانهای از مقاومت نشان دهند، چنانچه در جنبش دانشجویی نشان داده شد، بلافاصله ما انعکاسش را در جهان دیدیم و بسیجی که همهجا در پشتیبانی از این جنبش شد در سطح رسمی و در سطح افکار عمومی این همه ما را امیدوار میکند که اگر باز این حرکت سر بگیرد و مردم نشانههای مقاومت، ایستادگی، مخالفت جدی با این رژیم را ابراز بکنند پشتیبانی جهانی هم دنبالشان خواهد آمد. با همه سخنانی که میگویند و درست هم میگویند در باب سودجویی اروپائیان به هر حال افکار عمومی اروپائیان هم بهشدت مخالف جمهوری اسلامی است و اصلاً روند جهانی بهسوی عادی کردن وضع خاورمیانه است، دنیای اسلامی است، و پیشبرد دموکراسی است در این منطقه و ایران کشور کلیدی است. ایران بسیار بیش از عراق میتواند تأثیر بکند و البته افغانستان در عوض کردن وضع این منطقه. و اینها عواملی است که به سود مبارزه مردم ایران کار میکند و به زیان جمهوری اسلامی. بر خلاف سال ۱۳۵۷ افکار عمومی جهان، سیاستهای جهانی اساساً مخالف جمهوری اسلامی هستند. در آن هنگام بودند کسانی که میخواستند پادشاه ایران را قلقلکی بدهند ولی هیچکس در پی این نبود که وضع ایران و وضع خاورمیانه را به این شدت به هم بزند. امروز میخواهند که وضع ایران و خاورمیانه اسلامی را تغییر بدهند. به سود امنیت جهانی است. این است که ما باید این عوامل را در نظر بگیریم و مجموع اینها بهاضافه عامل اصلی نارضایی مردم و خشم مردم و سرریز شدن تحمل مردم، اینها دورنمای سقوط جمهوری اسلامی را نزدیکتر میکنند.
- حسین مُهری ـ جناب آقای همایون، بسیار از شما سپاسگزاری میکنم.
همایون ـ درود بر شما
رادیو صدای ایران ـ حسین مُهری
فوریه ۲۰۰۴