انقلابی که اسلامی بود
- رادیو اسلو ـ جناب آقای داریوش همایون درود بر شما
همایون ـ درود بر شما
- رادیو اسلو ـ آقای همایون، ۲۵ سال از سقوط رژیم پهلوی و استقرار جمهوری اسلامی در ایران میگذرد و کماکان اختلاف بسیاری بر سر این موضوع وجود دارد. پارهای این انقلاب را شکستخورده و بهوجود آمده توسط روحانیون میدانند و بسیاری دیگر، عمدتاً نیروهای طرفدار سلطنت، آن را توطئهای توسط دولتهای بیگانه علیه یک کشور پیشرفته بهمنظور جلوگیری از پیشرفت در آن کشور میدانند. مایل هستیم نخست دیدگاه شما را در این زمینه بدانیم که اصولاً شما انقلاب بهمن را بهعنوان یک انقلاب میدانید یا یک شورشی که توسط دولتهای بیگانه سازماندهی و طراحی شد؟
همایون ـ این انقلاب اولاً به نام انقلاب بهمن نبود، انقلاب اسلامی بود. اینکه در چه ماه اتفاق افتاد اهمیت نداشت. اینکه رهبریاش از که و با کدام گروه بود و به نام چه بود و نتیجهاش چه شد، بسیار مهمتر از ماهی است که انقلاب درش اتفاق افتاد. انقلابی بود اسلامی که از اوایل شهریور ۱۳۵۷ که عید فطر بود و اولین تظاهرات بزرگ سیاسی در تهران بر ضد حکومت سازمان داده شد روحانیون بهاصطلاح، در صف جلو بودند و همه تظاهرکنندگان که گلهای سرسبد جامعه بودند و کارگران و دهقانان و زحمتکشان پشت سر روحانیون نماز خواندند در قیطریه و شعارها هم حکومت اسلامی بود. از همان اول، این انقلاب برای حکومت اسلامی پیریزی شد و شد جمهوری اسلامی و تمام تظاهرات به رهبری مذهبیان بود و شعارهای مذهبی بود و رهبر بیرون آمدهاش هم از همان آغاز روحالله خمینی بود. یک نفر رهبری او را چالش نکرد تا پایان هم رهبر انقلاب بود وقتیکه از جهان رفت و تا وقتیکه به نیروهای انقلابی دیگر حمله نکرد و آنها را از میان برنداشت، آنها همه پایدار بودند به او و انقلاب اسلامی. در نتیجه این انقلاب، انقلاب اسلامی بود. در اینکه انقلاب است تردید نیست برای اینکه انقلاب نه شاخ و دم دارد و نه چیزهای دیگر. یک رویدادی به آن اهمیت، که عکسهای و فیلمهایش هست، و افرادی که هنوز زنده هستند درش شرکت کردند، تمام خیابانها، خیابان شاهرضا که در طول ناآرامیها تمامش پوشیده بود از جمعیت، این دیگر چیست بهجز انقلاب؟ انقلابی که میآید و تمام ساختار یک رژیم قدیمی را از بین میبرد و همه دستگاه حکومتی را نابود میکند و چیز دیگری جایش میگذارد؛ سیاستهای کشور را زیرورو میکند؛ و اصلاً کاراکتر کشور را سعی میکند عوض بکند و موفق هم میشود، مسلماً انقلاب است. این موضوع که کسانی هستند در میان طرفداران پادشاهی دوست ندارند کلمه انقلاب را و کلمه شورش بکار میبرند، از اینجا ناشی میشود که انقلاب در فرهنگ سیاسی ایران یک واژه مقدسی است. در حالی که انقلاب بههیچوجه تقدسی ندارد. انقلاب میتواند بسیار بسیار بد باشد؛ بیشتر انقلابها بسیار بد بودهاند و تجربههای خیلی سنگینی ملتهایشان در این کشورها داشتهاند. این نخستین قدم ماست برای روبرو شدن با واقعیت خودمان، و با واقعیت تاریخمان و درس گرفتن از آن. پشت مسائل پنهان شدن، پشت یک عبارت و واژه، ندیده گرفتن آنچه که حقیقتاً رویداده است سبب شده که ملت ما با اینکه ۳ هزاره از عمرش میگذرد، حافظه تاریخی بسیار ضعیفی دارد؛ بایگانی تاریخی بسیار ناچیزی دارد، این است که مجبوریم تجربههای بد را پشت سرهم تکرار بکنیم برای اینکه هرگز حاضر نیستیم با چهره واقعی خودمان در آینه روبرو بشویم.
- رادیو اسلو ـ آقای همایون، اجازه بدهید این پرسش را با شما در میان بگذارم. شما اشاره کردید به نقطه آغازین انقلاب، شهریور ۵۷، و رهبری روحانیت و بنابراین به این نتیجه رسیدید که این انقلاب، انقلابی اسلامی بود در حالی که ما شاهد ۲۵ سال مبارزات ضد استبدادی از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ تا بهمن ۵۷ هستیم و باید ریشههای آن انقلاب را در واقع در آنجا جستجو کرد و از این هم که بگذریم در واقع آغاز حرکت مذهبی را بسیاری به دیماه سال ۱۳۵۶ و مقاله معروفی که در روزنامه اطلاعات نوشته شد نسبت میدهند و از آن بهعنوان یک حرکت مشکوک نام میبرند.
همایون ـ شما اگر بخواهید ریشههای انقلاب را جستجو بکنید، انقلابی که در روزهای تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ به اوجش رسید، آنوقتی بود که رژیم پادشاهی از بین رفت که یکمیلیون تنها در تهران تظاهرات کردند، باید برسیم به کربلا. مبارزه ضد استعماری را که شما اشاره فرمودید، اینها هیچ ربطی به انقلاب ندارد. مبارزه صورتهای گوناگون به خودش میگیرد برای اینکه مبارزه ممکن است بسیار خوب باشد، ممکن است دموکراسی بشود، ممکن است پیشرفت بشود، نه اینکه ارتجاع باشد، نه اینکه ۳ میلیون ایرانی را از ایران خارج بکنند و مجبور به گریز بکنند، این انقلاب که ربطی به مبارزه ضد استعماری ندارد. شما میتوانید مبارزه ضد استعماری و ضد استبدادی را ادامه بدهید و به دموکراسی برسید. اگر نتیجه انقلاب این میشود پس کاراکتر انقلاب چیز دیگری بوده است. رهبری انقلاب دنبال انتقام گرفتن از ۲۸ مرداد نبوده. اتفاقاً خمینی بههیچوجه مخالف ۲۸ مرداد نبود. چنانکه کاشانی نبود.
اما راجع به آن مقاله و حرکت مشکوک اگر یک مقالهای در پاسخ حملاتی که خمینی بهطور وسیع به شاه میکرد نوشتهشده و گفتهشده که خمینی مرتجع است، یا مرتجع بود، و گفتهشده که با کشورهای خارجی در ارتباط بوده که حالا همه میگویند، اگر به خاطر این مقاله، شش نفر در قم کشته میشوند، هر روز در دنیا تظاهرات میشود دیدهاید که ۶ ـ ۷ نفر در آن کشته بشوند! باز انقلاب نمیشود! انقلاب هزار عوامل دارد. عرض کردم، انقلابی مثل انقلاب اسلامی که حالا چندی است مُد شده است و برخی میگویند انقلاب بهمن! هیچگاه نگفتهاند انقلاب بهمن. همیشه گفتهشده انقلاب اسلامی. فقط آنهایی که در آن شرکت کردند و میخواهند اسلامی را فراموش کنند، اسم بهمن را روی آن گذاشتهاند! عرض کردم، باید ما با واقعیات روبرو بشویم. تاریخ از روی ما رد میشود ولی ما همان اشخاص ناآگاه و بیگناهی هستیم که دوباره قربانی یک حادثه تاریخی دیگری میشویم.
- رادیو اسلو ـ جناب همایون، ما در همینجا باقی بمانیم و به بینیم چرا گرایش اسلامی در واقع توانسته مُهر خودش را بر انقلاب بزند و به قول شما به انقلاب اسلامی تبدیل بکند؟ پرسش اینجاست که بسیاری معتقدند از آنجایی که رژیم پهلوی راه را بر هرگونه مبارزه قانونی و مسالمتآمیز بسته بود؛ راه برای سازماندهی گروههای متعدد فکری و اجتماعی بستهشده بود؛ هیچ تشکلی مستقل از دولت تحمل نمیشد؛ بنابراین تنها گروهی که قادر به سازماندهی خودش بود و یک شبکه سازمانیافته وسیعی داشت روحانیت بود و بنابراین روحانیت توانست از نارضایتیهای عمومی و در عین حال تعلقات سنتی و مذهبی که در میان بخش قابل ملاحظهای از جامعه وجود داشت، استفاده بکند و بدین ترتیب رهبری خودش را بر انقلاب یا حرکت انقلابی تحمیل بکند.
همایون ـ بله، کاملاً اینها درست است. ولی موضوع این است که کسانی که تا این درجه مذهبی نبودند؛ کسانی که عقاید مذهبی را قبول نداشتند؛ کسانی که بلافاصله پس از انقلاب دیدند که چه اشتباهی کردهاند، اینها چرا میباید از تنها راه ممکن برای سرنگونی رژیمی که آماده مصالحه، سازش، تسلیم حتی بود، چه نیاز میدیدند که بروند زیر رهبری او؟!
- رادیو اسلو ـ در چه مقطعی؟
همایون ـ در مقطع همین شش ماه، روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ شاه سخنرانی کرد و اعلام کرد که انتخابات آینده، انتخابات آزاد چندحزبی خواهد بود. همان ۲۸ مرداد. آقای فریدون هویدا نوشته است ـ که هیچ دلخوشی هم از شاه ندارد برای اینکه برادرش را انداختند در زندان و بعد هم کشته شد ـ میگوید من با سازمان ملل متحد مشغول صحبت بودم برای ترتیب نظارت بر انتخابات. شاه در تمام این شش ماه آماده مصالحه بود؛ به اینوآن متوصل میشود، به جبهه ملی متوصل میشود، به هر کسی که بیایند و مسئله را سروصورت بدهند. روز ۱۵ آبان ۱۳۵۷ آمد در تلویزیون گفت مردم من پیام انقلاب شما را شنیدهام اجازه بدهید با فساد مبارزه میکنم و حکومتنظامیان هم که روی کارآمد بهجای اینکه مخالفان رژیم پادشاهی را بگیرد موافقانش را گرفت و شروع کرد به امتیاز دادن. این است که تمام این شش ماه شاه آماده امتیاز دادن بود، آماده تسلیم بود، دیدید که آخر هم خودش مقاومت نکرد ولی آقایان انقلابی حتی حاضر نبودند یکقدم از آخرین درخواستهایشان که رفتن پادشاه باشد پایین بیایند.
- رادیو اسلو ـ آقای همایون بسیاری این را دیرهنگام میدانند.
همایون ـ معنی ندارد، شش ماه دیرهنگام نیست!
- رادیو اسلو ـ اجازه بدهید من دیرهنگام را برایتان توضیح بدهم. بههرروی بسیاری معتقد هستند. اولاً معتقد هستم که بسیاری از مردم به حرفهای شاه باور نداشتند و ثانیاً گروههای دیگر در واقع نقشی مهم در حرکتهای انقلابی نداشتند، یعنی رهبری در دست روحانیت قرار داشت، و نیروهایی مانند جبهه ملی و چپها اصولاً قادر نبودند یک تأثیر جدی بر روند حرکت بگذارند تا بتواند با شاه حتی اگر بخواهند هم به سازشی برسند.
همایون ـ اگر قادر نبودند تقصیر خودشان است برای اینکه میدان برایشان آمادهشده بود. شاه وقتی میگوید انتخابات آینده چندحزبی خواهد بود، یعنی حرکتتان را شروع بکنید. این حرف که اعتماد ندارند، چطور به خمینی که فقط ۱۵ سال، یعنی ۱۵ سال زمانی نیست که انسان از خاطر ببرد، ۱۵ سال پیش، به روی بیحجابها اسید پاشیدند، کتابخانه عمومی را در سنگلج آتش زدند، چطور آن حرفهای خمینی را باور کردند که در پاریس نشسته بود و میگفت آزادی باید در چهارچوب اسلام باشد زنها مساویاند ولی در چهارچوب اسلام، آنها را باور کردند ولی وقتی شاه میآید با آن حال شکسته، هر کس تصویر شاه را در آن روز در تلویزیون دید متوجه شد که این مرد کارش تمام است، آن را باور نمیکنند؟! نه، موضوع این است که انسان چیزی را که بخواهد باور میکند. شما از چند نفر اشخاص بنام شنیدید، یک نمونهاش را آقای شاهرخ مسکوب در مصاحبهای که کرده است و چاپ هم شده است، کتابی است به نام زبان، ملت، تاریخ، میپرسند آیا شما این کتاب ولایتفقیه آقای خمینی را خواندید؟ میگوید بله خواندم. گفتند چطور به آن معتقد شدید؟ میگوید خب، این مرد یکحرفی زده! این را برای مذهبیها زده. از چند نفر شنیدید که این کتابها را خواندند و باور نکردند؟! این افراد ملی مذهبی و جبهه ملی و چپ و مذهبی که اطراف خمینی بودند در پاریس و حرفهای او را عوضی ترجمه میکردند، برای اینکه جهانیان را گمراه بکنند، اینها چطور رفتند زیر چتر خمینی که الآن یکییکی آنها را بیرون کرده؟!
- رادیو اسلو ـ آقای همایون سیاست دوگانهای که آن زمان رژیم پهلوی پیش میبرد بیشتر به این ناباوری دامن میزد. یعنی از سویی متوصل شدن به حکومتنظامی و قدرت ارتشیان و در واقع سمبل سرکوب، و از طرف دیگر سوگند به اینکه پیام انقلاب شما را شنیدم. این سیاست دوگانه را شما چگونه توجیه میکنید؟
همایون ـ مسلم است این ضعف درش بود، این ندانمکاری بود، در لحظه آخر هم نمیدانست چکار بکند، ولی انسان مسئول، گروههای مسئول و آگاه، اینها میتوانند مسائل را تحلیل بکنند قدرت خودشان را، قدرت او را، وضعیت مملکت را و تصمیم درست بگیرند. من انتظار ندارم که تمام شرایط برای انقلابیان محترم فراهم بود، آنها فرش قرمز میانداختند و آنها میآمدند مینشستند در کاخ نیاوران! نه موقعیت خیلی مشکلی بود. ولی جوهر و گوهر انسان و تواناییهای انسان در چنین موقعیتهایی ظاهر میشود. در گزینشهایی که میکند. وقتی نیروهای انقلابی از همان روز اول گزینششان را معلوم میکنند ما همه طرفدار توییم خمینی، ما همه سرباز توئیم خمینی، خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم ….
- رادیو اسلو ـ آقای همایون، زمانی که شاه دریای میلیونی را در خیابانها دید در اوج ضعف و درماندگی در واقع به این حرکت روی آورد و معتقد بودند بهمحض اینکه شاه بتواند دوباره خود را بازسازی بکند باز هم سرکوب را تجدید سازمان میکند. برای نمونه میخواهم به دفاعیات مهندس بازرگان اشاره بکنم که چندین سال قبل به رژیم شاه هشدار داده بود که ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما سخن میگوییم. به هر روی این پرسش پیش میآید که چرا پیش از این رژیم و کارگزاران پهلوی به فکر رفرم نیفتاده بودند پیش از اینکه دریای میلیونی را در خیابانها ببینند؟
همایون ـ از ۱۳۵۵ فضای باز سیاسی شروع شد. شما باید در نظر بگیرید که یک نظام بسته را بخواهند باز کنند یکباره امکان ندارد. بهتدریج باید این کار را بکنند.
- رادیو اسلو ـ علت بسته چه بود؟
همایون ـ حالا باز من برمیگردم به تاریخ میگویم، وقتی محمدرضاشاه روی کار آمد که نیروهای شوروی و انگلیس به ایران حمله کرده بودند؛ در ۱۹۴۶ نیروهای شوروی نخواستند ایران را ترک بکنند با اینکه تعهد کرده بودند میخواستند تکههایی را از ایران جدا بکنند. حزب توده بسیار نیرومند بود و در صدد بود که حتماً ایران را تبدیل به ایرانستان بکند. یک شرایط بسیار ناجور و ناگواری بود. در جریان نفت دکتر مصدق لجاجت کرد و مسئله را به صورتی نتوانست اداره کند که بتواند به امور داخلی بپردازد همه نیروی خود را با مبارزه با شاه و قدرت خارجی گذراند، ناگزیر هم به مداخله خارجی انجامید. تمام اینها جزء سیاست ایران بود. ولی در ۱۳۵۷ شاه به پایان کارش رسیده بود. هیچکسی که بخواهد دروغ بگوید با آن حال نزار نمیآید پای تلویزیون این حرفها را بزند و آن حکومتنظامی و سرکوباش هم متوجه طرفداران و مدافعان رژیم است نه مخالفان. و دولت نظامی نمیآید از مردم استدعا کند و از خداوند بخشنده مهربان صحبت بکند. اینها را باید یک نیروی انقلابی آگاه و مسئول در نظر میگرفتند و بهجای اینکه دربست زیر عبای خمینی بروند شرایط خودشان را تأمین میکردند. حتی در همان اواخر پاییز ۱۳۵۷ اگر چپها و جبهه ملیها که طرفدارانشان هم بسیار زیاد شده بود، اگر اینها مینشستند شرایط خودشان را به خمینی میگفتند و آنجور از خود بیخود از او پشتیبانی نمیکردند خمینی نمیتوانست بعداً این رفتارها را بکند. این تقصیر همه ماها بود.
- رادیو اسلو ـ آقای همایون یک شنوندهای با ما تماس گرفتند و این پرسش را مطرح کردند که امروز طرفداران سلطنت بر مقوله رفراندوم خیلی تأکید میکنند. آیا در سال ۵۷ این امکان برای رژیم پهلوی بود که اساس نظام سلطنت و یا جمهوری را به رفراندوم بگذارد؟ اگر مردم جمهوری میخواستند آیا شاه یا کارگزاران سلطنت به یک چنین مقولهای تن درمیدادند؟
همایون ـ در سال ۱۳۵۷ چیزی باقی نمانده بود که بشود رفراندوم سازمان داد. در یک موقعیت انقلابی بودیم ما. ولی نه، مسلماً شاه نمیخواست پادشاهی تمام بشود. شاه میخواست پادشاهی مشروطه به پسرش منتقل بشود. حالا ما میدانیم که شاه داشت میمُرد. اگر انقلابیان این مسئله را حس کرده بودند اصلاً مسئله حلشده بود برای آنها. این است که شاه حقیقتاً میخواست بهتدریج باز بکند فضای سیاسی را. میگویم از سال ۱۳۵۵ شروع کرد به باز کردن فضای سیاسی. شما توجه بکنید که در همان سال ۱۳۵۵ دو بار نامههایی نوشتند به شاه که منتشر شد. یکی را به هویدا نوشتند و منتشر شد و حملات سخت به شاه و هویدا و هیچکدامشان را هم نگرفتند. شروع کرده بود به باز شدن. روزنامهها داشتند دیگر مینوشتند. از دولت انتقاد میکردند ولی از شاه انتقاد نمیکردند. باید ما این فرایند را ادامه میدادیم.
- رادیو اسلو ـ البته بسیاری تحت تأثیر سیاستها و اعمال فشار دولت آمریکا و جیمی کارتر بودند.
همایون ـ بله، بسیار بسیار. شاه هم برای اینکه مینشست حساب میکرد. هر کس میتوانست بنشیند حساب کند. به هر حال شرایط عوضشده بود، دنیا تغییر کرده بود، حقوق بشر یک مسئله عمومی شده بود. همان وقت بود که نمایندگان صلیب سرخ میآمدند و از اوین بازدید میکردند و فیلم تهیه میکردند. به هر حال یک چیزهایی داشت باز میشد. خب این کار را میبایست ادامه میدادیم. شما نگاه کنید، بعد از انقلاب اسلامی ایران، همهجا این نظامهای بسته بهتدریج شروع کردند به باز کردن. چین را نگاه بکنید، چین از ۱۹۷۵ دارد یواشیواش باز میکند. جوامع بسته همین است. ایران تمام تاریخش که دموکراسی نبوده است. مخالفان رژیم پادشاهی هم که دموکرات نبودند. یک چپ توتالیتر که آنهم بدتر از توتالیتر مذهبی بود. یا لیبرالهای رادیکال بودند که قهرمانشان هم آقای ابراهیم یزدی است! شما ببینید حالا این آقای ابراهیم یزدی از تشخیص استصوابی شورای نگهبان انتقاد میکند. یعنی در موقعی که مدنی کاندیدای ریاست جمهوری شده بود رفت به شورای نگهبانچیها گفت که صلاحیت او را رد کردند. اینها هیچکدامشان دموکرات نبودند که.
- رادیو اسلو ـ آقای همایون، یک نکتهای که در این میان بسیار مهم است، بسیاری از صاحبنظران معتقدند که یک نوعی سازش میان سران ارتش شاهنشاهی و دولت بختیار و روحانیت، و در واقع با حمایت بینالمللی در ماههای پایانی سلطنت پهلوی روی داد و برای مثال، حتی سخنان بسیاری از سوی ارتشبد قرهباغی میتوانیم اشاره بکنیم که در آخرین روزها، حتی آخرین ساعات گفتگوهای فشردهای میان اینان و دولت بختیار و مهندس بازرگان وجود داشت. آیا شما وقوع سازشی را در ماهها و هفتههای پایانی سلطنت پهلوی تأیید میکنید؟
همایون ـ با بختیار بههیچوجه. ارتش بهقدری از بختیار مأیوس شد، ــ چون بختیار هم دقیقاً نمیدانست چکار بکند ــ وقتی از او مأیوس شد مستقیماً به فکر افتاد. یعنی سرانش امثال قرهباغی و سپهبد مقدم ساواک، فردوست رفتند با آخوندها، توسط همین ملی ـ مذهبیها بازرگان و امثال آنها و جبهه ملیها، تماس گرفتند و آن سازش را آنها با هم کردند و ارتش بیطرفیاش را اعلام کرد ولی بختیار در این موضوع هیچ نقشی نداشت. آمریکائیها تا آخر میخواستند که ارتش را حفظ بکنند با اینکه فکر میکردند تمام ایران بستگی دارد به حفظ قدرت و وحدت ارتش و در فکر کودتا بودند تا لحظه آخر. تا همان روز ۲۲ بهمن تلگراف از واشنگتن میرسد که حالا ارتش کی میتواند کودتا بکند؟ هایزر آمده بود که ترتیب کودتا را بدهد در صورتی که آخوندها به قدرت میرسیدند. اینجور هم نیست که دولت کارتر صد در صد طرفدار آمدن آخوندها بود. البته آخوندها تماسشان را شروع کرده بودند و از شاه هم دیگر مأیوس شده بودند. حتی قرار بود که یک نفتکش بزرگ آمریکایی نفت و بنزین برای ارتش بیاورد که بتواند کودتا بکند. ولی نه، بختیار بههیچوجه در این جریانها نقشی نداشت.
- رادیو اسلو ـ آقای همایون اجازه بدهید ما به یک شنونده پاسخ بدهیم.
***
- شنونده: یک مسئلهای که آقای همایون با یک حالت بغض نسبت به نیروهای سکولار ایران که در بدو انقلاب و تحت شرایطی که آقای خمینی، که حتی خود ایشان هم میدانند، و خطمشی خودش را به انقلاب تحمیل کرده بود و رهبر بلامنازع انقلاب بود، ایشان نسبت به نیروهای سکولار با بغض و کینه صحبت میکنند. ایشان فراموش کردهاند که در تمام دوران پس از کودتای ۱۳۳۲ حکومت شاه تمام تمرکزش را در سرکوب نیروهای ملی گذاشته بود و همزمان دست نیروهای مذهبی را در سراسر ایران بازکرده بود که شبکههایی از مسجدها و حسینیههای خودشان را بهعنوان …
***
- رادیو اسلو ـ به هر روی چیزی که من، تاکنون فهمیدم از قضیه این بود که در واقع این شنونده عزیز سرکوب نیروهای ملی و سکولار توسط رژیم شاه را اشاره کردند و به هموار کردن زمینههای قدرت گیری روحانیت اشاره کردند و معتقد بودند که عامل اصلی رژیم پهلوی بوده و شما را متهم کردند که با بغض نسبت به نیروهای سکولار و انقلابی سخن میگویید.
همایون ـ من به سئوالها پاسخ دادم. ایشان حق دارند. این نیروها زیر فشار بودند و سرکوب میشدند. ولی باز توجهتان را جلب میکنم به سال ۱۳۴۰. در سال ۱۳۴۰ شاه دوباره حالتی پیداکرده بود شبیه سال ۱۳۵۷. و فرستاد دنبال همان نیروهای سکولار که بههیچوجه سکولار نبودند چنانچه نشان داده شد. و بعد خمینی همهشان را قلعوقمع کرد. این گروه سکولار بههیچوجه زیر بار خمینی نمیرود و در این تردیدی نیست. اگر هم موقتاً زیر بار برود دیگر سکولار نیست. ولی این یک بحث دیگری است. شاه فرستاد دنبال جبهه ملی که بیایند و حکومت را در دست بگیرند و گفت که باید قانون اساسی را در نظر بگیرید و مسئله کمونیسم را و امر توسعه کشور را که یک امر مسلمی است. اینها را از قول خلیلی ملکی میگویم که رفت پیش شاه صحبت کرد و آمد مطرح کرد و جبهه ملی قبول نکرد. شاه به هرحال در این ۲۵ سال آخری حکومتش اقلاً دو بار به جایی رسیده بود که باید وضع را عوض بکند و به بنبست رسیده بود. ولی هیچوقت نیروهای مخالف حاضر نشدند کمترین اقدامی بکنند جز براندازی رژیم پادشاهی. خب، در این کار موفق شدند.
- رادیو اسلو ـ آقای همایون، نیروهای جبهه ملی حداقل تا ۵۶ و ۵۷ معتقد بودند که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت. یعنی معتقد به براندازی نبودند.
همایون ـ نه نه، این را میگفتند ولی بههیچوجه حاضر نبودند که قدمی بردارند در این زمینه. گفتم، در سال ۱۳۴۰ و ۱۳۴۱، پیش از آنهمه پرسی اصلاحات ارضی شاه آماده بود که خود آنها بیایند و حکومت بکنند. ولی اینها حاضر نبودند. دشمنی و بغض نسبت به شاه آنقدر در اینها زیاد بود. من خودم در عرض تمام این مدت جزو نیروهایی هستم که از ایران بیرون رفتند و جزو تبعیدیان هستم و با دیگر تبعیدیان در یک سطح مساوی هستیم که بههیچوجه نمیتوانیم نسبت به همدیگر بغضی داشته باشیم. ما همه غربتی هستیم. من فقط در حیرت و شگفتی عجیبی هستم که کسانی که ۵۰ سال یا ۴۰ سال و ۳۰ سال برای آزادی و سکولاریسم به قول خودشان مبارزه کردند، چپ مترقی مارکسیست چطور حاضر است برود زیر عبای یک آدم مرتجعی که در همان سال ۱۳۴۲ در پی شورشی که رخ داد نزدیک بود انقلاب اسلامی بشود، کتاب نوشته بود، با اینکه کتابها ممنوع بود ولی همه کتابها را میخواندند، و آخوندی بود که مرادش کاشانی بود، آخر چطور میشود زیر بار این مسائل برود؟! دوستان سکولار ترقیخواه بهتر است که فقط به معایب شاه و دوره پادشاهی که بسیار هم بود نگاه نکنند. به اشکال خودشان، کمبودهای خودشان، کوتهبینیهای کور، به آنها هم نگاه بکنند. گفتم، ما باید برای رویارویی با تاریخ خودمان آماده بشویم که بتوانیم آینده بهتری بسازیم واِلا همین زندگی است که تا حالا بوده و تمام خواهد شد، هم ایشان و هم بنده تا پنجاه سال دیگر نخواهیم بود، باز هم همان بساط است. بالاخره باید یک جایی را نگاه کنیم که ببینیم اشکال کار ما از کجا میآید. من اشکال کار خودمان را گفتم، سه تا کتاب نوشتم، صد تا و دویست تا هم مقاله نوشتم. دوستان اقلاً بپردازند به اشکال کار خودشان.
- رادیو اسلو ـ آقای همایون، شنوندهای با ما تماس گرفتند و این پرسش را مطرح میکنند که شما چندی قبل در گفتگو با یکی از رادیوهای فارسیزبان اسلو مطرح کردید که علت شکست شاه این بود که در سرکوب در سال ۱۳۵۷ قاطعیت نداشت.
همایون ـ این را باید عرض کنم که شاه باید در سال ۱۳۵۷ استوار میایستاد نه اینکه هزار نفر را میکشت. ولی وقتی انسان با یک موقعیت انقلابی روبرو است به رهبری مرتجعترین آخوندهای زمان، که میداند او چه بر سر مملکت میآورد، چون خودش گفت ترور بزرگ. وقتی انسان با چنین موقعیتی روبرو است مسلماً باید قاطع عمل بکند. در سال ۱۳۴۲ که خمینی شورش کرد همان وضع بود، همان نیروهای انقلابی شرکت داشتند، همان پشتیبانی هم از او میشد. البته سازمانهای چریکی هنوز نبودند. ولی سه روز محکم ایستادند تمام شد. تلفات هم آنقدرها نبود. ولی در انقلاب اسلامی، در این شش ماه، بههیچوجه احتیاج به آدمکشی نبود. اگر سران مذهبی که در این شورشها دست داشتند اینها را میگرفتند بهجای آنکه طرفداران خودشان را بگیرند، ـ همان روزهای آخر یک طرحی بود که یک ۵۰۰ نفری را بگیرند ببرند کیش نگهدارند، این کار را اگر کرده بودند تمامشده بود. چون ایران شرایط واقعی انقلابی که نداشت. ایران مملکتی بود که خزانهاش پر بود، اقتصادش هم شکوفان بود، مشکلات اقتصادیاش هم داشت تمام میشد.
- رادیو اسلو ـ مخالفان مدنی معتقدند که اگر شاه دست به چنین کاری میزد، منجر به رشد جنبشهای چریکی و در واقع نوعی جنگ مسلحانه میشد.
همایون ـ جنابعالی که خودتان مسلماً ایران بودید. جنبشهای چریکی شکستخورده بودند. اگر نیروهای انقلابی رشد کردند در آن شش ماه برای اینکه شاه ضعف نشان داد. با آوردن دولت شریف امامی و شروع کردن به دادن امتیازات زیاد، نشان داد به همه که از او هر چه بخواهند بیشتر خواهند گرفت. ولی حالا دیگر گذشته. ولی هر کسی در موقعیت انقلابی سستی بکند، قاطع نایستد، هم به خودش هم به کشـورش صدمه میزند. راجع به توطـئه خارجی هم بگویم، که اگر توطـئه خارجی ۱۰
درصد هم باشد زیادی است. ۹۰ درصد انقلاب به دست مردم ایران بود. انقلاب شاه و ملت بود.
- رادیو اسلو ـ آقای همایون من بسیار از شما متشکرم که در این گفتگو شرکت کردید.
رادیو اسلو
۱۴ فوریه ۲۰۰۴