دفاع از ارزشها و نهادهای دموکراتیک
- حسین مُهری ـ آقای داریوش همایون درود بر شما در سوئیس
همایون ـ درود بر شما
- حسین مُهری ـ در تارنمای داریوش همایون که بهتازگی گشایشیافته، یک نوشتار تازهای از شما دیدم زیر عنوان «دفاع از ارزشها و نهادهای دموکراتیک». در آغاز این نوشتار آمده است که: فضای نیروهای سیاسی در بیرون به دگرگشت تندی افتاده است. در یک گشت اروپائی یکماهه نشانههای جنبوجوش فزایندهای را در هر جا میشد دید؛ و رسانهها از چاپی تا الکترونیکی پر از گفتارها و نوشتارهایی است که چه در دفاع و توجیه و چه در زشت نمائی، و چه در بازاندیشی که اقلیتی در میان آنان را تشکیل میدهد انرژی تازهای را نشان میدهند. برچیده شدن بساط اصلاحات که بایست جریان خود را طی میکرد، با درازتر شدن سایه سنگین آمریکا بر جمهوری اسلامی همزمان افتاده است و هر کس میتواند نتایج خود را بگیرد. خب جناب آقای همایون، میخواستم از خود شما سئوال کنم نتایجی را که شما گرفتید تشریح بفرمائید.
همایون ـ نتیجهای که من گرفتم و گمان میکنم بهطور روزافزونی حتی طرفداران دوم خرداد میگیرند، این است که مردم دوم خرداد را تا پایان زندگیاش مشایعت و پشتیبانی کردند، بهانه مرگ پیش از موقع را گرفتند از او. مثل خمینی که ماند تا جام زهر را چشید و شکست طرح جمهوری اسلامی و صدور انقلابش را دید، دوم خرداد هم بارها و بارها و هر وقت خواست از مردم پشتیبانی گرفت و نابسندگیاش را نشان داد به مردم. و مردم سرانجام به او پشت کردند. نه تنها به دوم خرداد پشت کردند بلکه به هر کس که جامهای برای جمهوری اسلامی میدرد، از اصلاحگر مذهبی تا طرفدار جمهوری نظام، آنهایی که میگویند جمهوریت نظام را در برابر اسلامیتاش نگاه میداریم، و از کل طیف ملی ـ مذهبی مردم از آنها بریدند و به آنها نه گفتند. به نظر میرسد که جامعه ما رسیده است بهجایی که از این قالب ذهنی اسلام در حکومت، اسلام قابل اصلاح، اسلام قابل اصلاح مذهبی، اسلام قابل آشتی دادن با دموکراسی دربیاییم و این را یک دورهای از تاریخمان بیانگاریم که تقریباً میشود گفت بیشترین آسیب را در ا ین صدساله گذشته به جامعه ایرانی زد و ما را صدسال عقب انداخت از جهان و خوشبختانه بدون اینکه بهانهای بیاورند که خارجی نگذاشت و مردم کوتاهی کردند، به پایانش رسیده است.
- حسین مُهری ـ جناب همایون، نوشتهاید که: عامل آمریکا هر روز که میگذرد نمایانتر میشود. دویست و پنجاههزار سرباز آمریکائی با قدرت آتشی که تصور نمیتوان کرد و جنگ اول خلیجفارس در برابرش آن بیش از یک آتشبازی نبود در همسایگی ایران اردو زدهاند. و در بخش دیگری گفتهاید که، جمهوری اسلامی در خارج شکستهای بزرگتری در برابر دارد.
همایون ـ منظور این است که اگر کسانی تصور میکنند که آمریکاییها آنجا آمدهاند و حالا چشمانشان را رویهم خواهند گذاشت و یک جمهوری اسلامی دیگری در عراق به رهبری آخوندهای شیعه که از همین حالا با سلاح ترور به میدان آمدهاند، برقرار خواهند کرد این اشتباه است و سربازان آمریکایی مسلماً وسیلهای هستند برای رسیدن به هدف ریشهکنی تروریسم اسلامی در خاورمیانه. و ناچار این دامن رژیم اسلامی را هم خواهد گرفت. نه به جهت نظامی ولی فشارهای دیپلماتیک و حملههای تبلیغاتی را باید انتظار داشت برای اینکه جمهوری اسلامی هم در زمینه کمک به تروریسم و هم دستیابی به سلاحهای کشتارجمعی و هم اخلال در کار عراق و افغانستان مزاحم است و میباید دستش کوتاه بشود. بعد پای سوریه به میان آمده است، پای حزبالله لبنان به میان آمده است برای اینکه طرح صلح میان اسرائیل و فلسطین بهجایی برسد باید دست حزبالله را کوتاه کرد از جنوب لبنان. و به همین منظور باید دست جمهوری اسلامی را کوتاه کرد از حزبالله و دست سوریه را از لبنان، و همه اینها پروندههای بزرگی است و پیش کشیده خواهد شد با توجه به سنگینی قدرت آمریکا در این منطقه ناچار باید انتظار داشت که جمهوری اسلامی شکستهای بیشتری بخورد و امتیازهای بیشتری بدهد. چون آن امتیازات ضربات مرگباری بر تمام نظام جمهوری اسلامی خواهد بود. و همه اینها رویهم، شکست دوم خرداد و پدیدار شدن نقش آمریکا در منطقه و بنبست سیاست در داخل، برای اینکه تا وقتی فرایند انتخاباتی معنایی میداشت همه چشمها به درون ایران و تحولات و دگرگشتهای درونی ایران بود. امروز با آن بنبست و به پایان رسیدن امکان تغییر این رژیم از طریق انتخابات طبعاً چشمها به بیرون میافتد و فرصت بسیار بزرگی برای نیروهای مخالف که کمک بکنند به پیکار برای آزادی ایران و آنوقت باید خطی کشید و این خط کشیده شده است میان کسانی که میخواهند به همراه تاریخ و زمان حرکت بکنند و کسانی که سخنان ۵۰ ساله و ۶۰ ساله را نشخوار میکنند و مغزهایشان متوقفشده و فقط یکسخن دارند و در عوالم کربلایی ـ حالا این عوالم کربلایی یا ۲۸ مرداد است یا ۲۲ بهمن است یا دوم خرداد است ـ به هر حال در این دورانها زمینگیر شدهاند و نمیتوانند هیچ کمکی به پیشبرد جامعه ایرانی بکنند. امروز این فرصت بیش از همه خود نشان میدهد که ما میان کسانی که در عمل و اندیشه به سترونی افتادهاند و کسانی که میخواهند از زندان گذشته بیرون بیایند و گذشته را در دستگاه گوارش ذهنی خودشان بگوارند و آنچه که به درد میخورد بردارند و آنچه که به درد نمیخورد دور بیاندازند، کشیده بشود.
- حسین مُهری ـ جناب همایون، در این نوشتار شما زیر عنوان دفاع از ارزشها و نهادی دموکراتیک، دو سه پرسش مطرح کردهاید که عبارتند از: چگونه میتوان به یک جامعه دربرگیرنده که هیچکس در آن غیرخودی نباشد رسید؟ چگونه میتوان اندکی سیاست را از پاتولوژی، زبان سیاسی را از دشنام، و عمل سیاسی را از فریبکاری پاکتر کرد؟ سطح بحث سیاسی را چگونه میتوان بالاتر برد و دستکم در بیرون بهپای سرمشقهایی که به این فراوانی در دسترس ما وجود دارد رسانید؟
همایون ـ به نظرم بسیار نکته حساسی است. ما در ایران امروز یک هشتاد درصد جمعیتی داریم که زیر ۴۰ سال است و این ۸۰ درصد به دلیل آزادی از عوامل دستوپا گیر نسل گذشته و درگیر نبودن عاطفی با تاریخ ـ که بسیار چیز بدی است که انسان با تاریخ درگیری عاطفی پیدا بکند، درگیری مذهبی پیدا بکند و خودش را اسیر بکند ـ این هشتاد درصد طبعاً چنین درگیری و چنین بستگی ندارد. ولی حتی در بیرون هم ما خب یکچند میلیون ایرانی داریم و هر کس را ببینیم که از محافل خودمانی خودش بیرون میآید، از آن حلقه تنگ افرادی که محدودیتهای همدیگر را تشدید میکنند و این در روانشناسی، در پرورش کودکان، بسیار مبحث حیاتی است. تأثیر محیط کوچک همگنان در بدتر شدن و بهتر شدن افراد. و متأسفانه بیشتر این محافل سیاسی که ما در بیرون داریم کمک میکنند به بدتر شدن و عقبماندهتر شدن افراد. ولی اگر از این حلقهها بیاییم بیرون میبینیم که بهصورت روزافزونی افراد آماده میشوند که از جهان تنگ تجربههای گذشتهشان بیرون بیایند و اندیشههای تازه را بیازمایند. حتی در نسل انقلاب اسلامی در میان کسانی که پیادهنظام و یا نظریهپرداز این انقلاب بودهاند میبینیم که خودشان را به یک موج تازه روشنرایی ـ این روشنرایی در مقابل enlightement است ـ ما بهغلط عصر روشنگری ترجمه میکنیم. موضوع روشن کردن نیست، موضوع روشن شدن است. و ما این موج تازه روشنرایی را میبینیم که افراد خیلی بیشتری دارند میسپارند به این موج تازه و باز میبینیم که در ایران اتفاقی که افتاده است این است که یک ایدئولوژی در سیاست ایران پایانیافته برای اینکه ایدئولوژیها شکستخوردهاند و ۲ ـ زنجیر مذهب از دست و پای اندیشه بازشده است و ذهنها بیدار شدهاند و دیگر تاریخ ایران را همانطور که عرض کردم موضوع کشاکش مذهبی، میدان نبرد تاریکی و روشنایی نمیدانند و بر سر نشانهها و نمادها باهم نمیجنگند. اینچنین تحولی طبعاً کمک خواهد کرد که آنچه که شما خواندید از آن مقاله، بهش برسیم که یک جامعهای دربرگیرنده باشد نه بیرون گذارنده. جامعهای که همه خودی باشند و هیچکس غیرخودی نباشد، جرم سیاسی وجود نداشته باشد. این سیاست بهعنوان پاتولوژی درد بسیار بزرگ سیاست ماست. ما این سیاست بیمارگونه را بهصورت کینه آشتیناپذیر، بهصورت دشمنی شخصی سیاسی تا حد مرگ، میبینیم. و این سبب شده است که زبان سیاسی پر از دشنام بشود، عمل سیاسی سراسر ریاکاری و فریبکاری بشود، افراد بدانند یکچیزی را و خودشان را به ندانستن بزنند، افراد دنبال تأثیر کردن بلافاصله باشند نه سودمندی درازمدت برای جامعه سیاسی، برای خیرعمومی. اینها مطالبی است که چون در بیرون زندگی میکنیم بیشتر میتوانیم پی ببریم که چه فاصلهای است میان ما و این سرمشقهای اروپایی و آمریکایی که به این فراوانی در دسترس ماست. اینها است تحولاتی که من در جامعه ایرانی امروز میبینم و حقیقتاً چیزی بیش از این نمیتواند انسان را شادمان بکند.
- حسین مُهری ـ جناب همایون، در همین نوشتار به نقطه عطفی اشاره کردید که مشتاقم توضیح بیشتری برای ما بدهید. نوشتهاید که: قدرت در جامعه ایرانی، برخلاف دوران انقلاب اسلامی، دیگر در پائینترین عناصر اجتماعی (پائینترین از نظر فرهنگی) نیست. زمانی بود که شاگرد حجرهها و طلبهها و اوباش محل از تکیهها و حسینیهها جنبش عمومی را رهبری میکردند و روشنفکران فرصتطلب و میانتهی و تودههای سادهلوح را دنبال خود میکشیدند. این وضع دگرگونشده…
همایون ـ بله، این تحولاتی که صحبتاش را میکنیم در جامعه ایرانی، سپری شدن دوران ایدئولوژی، پایان یافتن تفکر مذهبی در سیاست، اصولاً با یک تعبیر جامعهشناسی میشود تعریفش کرد و آن دگرگونی در پارادایم است. پارادایم یک اصطلاح جامعهشناسی است که در فارسی میتوانیم به سرمشق آرمانی و سرمشق ارزشگذار ترجمه بکنیم. یعنی یک نماد، یک رویداد، یک نشانه یا یک نام، که با خودش ارزشهایی میآورد گونه رفتاری میآورد و رویکردی میآورد و خاستگاه اقدامات و حرکاتی میشود. مثل کربلا، مثل عاشورا، مثل ۲۸ مرداد، مثل ۲۲ بهمن آنوقتی که تأثیری داشت. این پارادایم جامعه ایرانی و سرمشقهای آرمانی و ارزشگذار ایرانیان، دگرگونشدهاند. این تجربه ۱۰۰ ساله و بخصوص تجربههای ۲۴ ـ ۲۵ ساله گذشته، بسیار مردم را بیدار کرده است. ما دیگر دنبال شعارها و کشمکشهای گذشته کمتر میرویم، یعنی اکثریت آن جمعیتی که از این محافل تنگ سیاسیکاران و روشنفکران بیرون خارج و آزادشدهاند و میبینیم که حتی بتهای پیشین، چون پارادایمهای گذشته ما برگرد بتها ساختهشده بود. افرادی را بت کرده بودیم و بزرگ کرده بودیم و بیش از اندازه خودشان بالابرده بودیم و یک هاله افسانهای به دورشان پیچیده بودیم، اینها هم حتی شکستهاند. نامدارانی هستند ولی دیگر بت نیستند و ما پژوهشهایی میبینیم در داخل ایران که خیلی بیطرفانهتر و آزادتر راجع به این نامداران بررسی میکنند و کمک میکنند به ما که تاریخ معاصر خودمان را بهصورت یک چشمانداز واقعیتر نگاه بکنیم.
اما این دگرگونیها در پارادایمهای جامعه ایرانی سبب چه شده است، این آن نکته اساسی است. حالا دیگر ما وارد دوران سیاست طبقه متوسط شدهایم. برای اینکه جامعهای که پارادایمهایش کربلایی است، حالا این کربلایی مذهبی است یا سیاسی، این کربلایی خیلی گویا است برای اینکه شدیدترین، نابترین، پارادایم که دورانش باید سپریشده باشد پارادایم کربلا است در جامعه ما و تقلیدهایی که از او شده است. این شکستن این پارادایمها و دگرگون شدن آن، سبب شده است که رهبری حرکتهای اجتماعی و سیاسی از دست عناصر پایین اجتماع، منظور فرهنگی است، بیرون بیاید. برای اینکه پارادایم به این صورت، یعنی کربلایی، اسباب کار تیپها و گروههای پایین اجتماعی است. شاگرد حجره و طلبه و اوباش محل و روشنفکر توخالی کمسواد و توده سادهلوح، اینها قدرت را در گذشته در جامعه ایران به دست داشتند. حرکت اجتماعی به رهبری اینها انجام میگرفت. امروز ما میبینیم که رهبری حرکت اجتماعی از دانشگاهها بیرون میآید و از روزنامهها بیرون میآید، از سخنگویان طبقه متوسط بسیار قوی جامعه ایران. این طبقه متوسط از نظر اقتصادی طبقه متوسط محسوب نمیشود برای اینکه از نظر اقتصادی شکستهاند ولی از نظر فرهنگی ما یک طبقه متوسط خیلی نیرومندی داریم و این طبقه متوسط دیگر طبعاً آلایشهای پوپولیستی و عوامگرایانه ندارد. اینها ویژه لایههای پایین جامعه است این آلایشهای عوامگرایانه، و نیروهایی که سرنوشت آینده ایران را رقم میزنند و خواهند زد، این طبقه متوسط هستند و رهبران سیاسی و روشنفکری که طبعاً اینها را با روضهخوانهای سیاسی که ما در بیرون بهویژه زیاد با آن سروکار داریم و در داخل هم مردم، با اینها دیگر نمیشود به اینسو و آنسو کشید.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، درباره دگرگشتهایی که در این نوشتار شما آمده، اشارهشده است به یک نشانه دیگر تغییر فضای سیاست در بیرون و آن جدی شدن گفتمان همرائی است. نوشتهاید که: در هر جای اجتماع بزرگ تبعیدی سخن از همکاری و همبستگی است. منشورها و فراخوانها به فراوانی از هر سو نوشته یا امضا میشوند و تماسها پیوسته است. آینده این همرائی چه میبینید آقای همایون؟
همایون ـ گفتمان همرائی برمیگردد به بیش از دو دهه پیش. یعنی بلافاصله پس از انقلاب اسلامی کسانی ـ من هم در میانشان بودم ـ به این نتیجه رسیدند که سیاست ایران سیاست ورشکسته و بیماری بوده است، و انقلاب اسلامی تبلور این ورشکستگی و بیماری است. و اساس و ریشه این بیماری در ناتوانی طبقه سیاسی ایران، در ناتوانی جامعه سیاسی ایران در رسیدن به همرائی است. سیاست سالم بر پایه همرائی ساخته میشود. اگر این سیاست و طبقه سیاسی جامعه نتواند به همرائی برسد، ناچار کارش به استبداد، انقلاب، فروپاشی، هرجومرج و ازهمگسستگی میرسد.
منظور از همرائی این است که در عین داشتن اختلاف ۱ ـ بر قواعد بازی توافق بشود و قواعد بازی را همه بپذیرند ۲ ـ سیاست را از کشاکش شخصی بیرون بیاورند و بتوانند در یک مواردی که لازم است و به خیرعمومی است با هم توافق بکنند در عین داشتن اختلاف. یعنی طرفهای یک بحث در پی حذف کردن یکدیگر نباشند. موضوع این نباشد که نتیجه میبایست به سود فقط یک گروه باشد بلکه همه عادت کنند به اینکه با هم یک اتفاقنظری داشته باشند همه یک جزئی از یک نتیجه و توافق را به سود خودشان داشته باشند برای اینکه کل جامعه حفظ بشود. این ناتوانی از رسیدن به همرائی سبب شد در تاریخ معاصر ما از همان انقلاب مشروطه به بعد، بهویژه دوره رضاشاه، چون رضاشاه بههیچوجه دنبال همرائی نبود و حوصلهاش را هم نداشت و پس از او هم در دورههای بهاصطلاح دموکراسی، ما ندیدیم کمترین نشانی از آمادگی برای همرائی. حتی لیبرالترین رهبران سیاسی ما، اقتدارگرترین بودن و تحمل هیچ نوع اختلاف را نداشتند. این همرائی غایب بود از سیاست ایران. پس از انقلاب اسلامی اگر کسی درست میتوانست نگاه بکند به این نتیجه میرسید که ما سراسر شکستخوردهایم. همه طرفها شکستخوردهاند. حتی پیروزمندان انقلاب شکست خوردند حتی اسلامیها در انقلاب شکست خوردند چون اسلام را از بین بردند در ایران. حالا این خدمتی است در سیاست ایران، حتماً خدمتی است که کردند.
پس به این ترتیب حسابی دیگر باقی نماینده بود که با هم تسویه بکنیم. این خیلی مهم است. وقتی شما در یک انقلابی دشمنتان را از بین میبرید بعد خودتان هم شکست میخورید و از بین میروید، عملاً دیگر کسی باقی نمیماند که با او تسویهحساب بکنید. حالا باید با آن سیاستی که شما و ما و همه ما را و ملت را به آن روز انداخته است تسویهحساب کرد. ما به اینجا رسیدیم که میباید با آن تاریخ تسویهحساب بکنیم، نه با طرفهایمان. طرفهای ما وضعشان از ما هم بدتر بود. این قواعد بازی که صحبت کردم و این زمینه بازی که صحبت کردم، زمین بازی بود که فقط نیروهای نادانی و تعصب میتوانستند در آن بازی بکنند. و ما سعی کردیم که مسئله را اصلاً جور دیگری ببینیم. وقتی صورتمسئله ایران عوض شد آنوقت بسیاری از مخالفانی را دیدیم که از موافقان به ما نزدیکترند. از همان وقت ما شروع کردیم به فراخوان همبستگی و همرائی که بیاییم بر سر قواعد دموکراتیک با هم توافق کنیم و بر سر مسائلی که میتوانیم روی آن با هم توافق کنیم مثل دموکراسی، جدا کردن دین از حکومت، عرفی کردن جامعه، برابری زن و مرد، رعایت حقوق بشر و میثاقهای آن در ایران، سر این مسائل بتوانیم با هم توافق بکنیم و موضوع را از جنگ پادشاهی و جمهوری و شکل حکومت و منازعه بر سر این مسائل بیرون بیاوریم. این فراخوانها البته ۲۰ سال بیپاسخمانده است و دگراندیشان هیچوقت حاضر نشدند از این کشاکشهای قبیلهای دست بشویند. ولی امروز ما میبینیم که این پیام که باید تاریخمان را ملی بکنیم، غیر ایدئولوژیک بکنیم و همدیگر را خلاصه ببخشیم و سعی بکنیم که صورتمسئله ایران را عوض بکنیم و وضعیتمان را یک نگاه دیگری بر آن بیاندازیم، این پیام دارد شنوندگان بیشتری مییابد و ما در میان بسیاری جمهوریخواهان و مخالفان چپ خودمان میبینیم که آماده هستند که مسئله را جور دیگری ببینند و بپذیرند که کارزار سابق ما و آن روحیه یزدان و اهریمنی و غیر دمکراتیک. که ما را به آن روز انداخت، این به پایان رسیده است.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، با اینکه به جدی شدن مسئله همرائی تأکید کردید ولی در یک جایی درباره محافل چپ اظهارنظر کردهاید و گفتهاید که: در محافل چپ هنوز کسانی را میتوان دید که در تلاش جلوگیری همفکرانشان از پیوستن به منشورهای همبستگی هستند و حال آنها شبیه کسانی است که با بیل به جلوگیری سیل رفتهاند. و در جای دیگر گفتهاید که: پافشاری بر یکی شمردن پادشاهی با دیکتاتوری، آنهم در اروپا و کانادا، و متمرکز کردن آتش بر وارث پادشاهی پهلوی مسلماً بر اعتبار چپ نیفزوده است.
همایون ـ درست است. البته در طیف راست هم کسانی هستند که هر تلاشی را برای رسیدن به این همرائی و کسانی که دنبال این همرائی هستند متهم میکنند که با خیانتپیشگان مینشینند. احیاناً خود شما را متهم میکنند که با خیانتکاران مصاحبه میکنید، من نمیدانم ولی طبیعی است که اگر چنین اتهاماتی به شما ببندند چون شنیدم که حملاتی که به من میشود، در دو طرف کسانی هستند که گویی همه زندگی و دستاوردهایشان با نزدیک شدن اصولی چپ و راست به هم و طرفداران پادشاهان مشروطه و جمهوری به خطر میافتد و از بین میرود. این پاتولوژی است در سیاست که به آن اشاره کردم، پاتولوژی سیاست که یک نشانهاش همین است. و مسلم است که پیروزی این گروهها و افراد در ۲۰ ساله گذشته بسیار توسعه سیاسی ایران را به عقب انداخت و نگذاشت که ما از این بنبست سیاسی بیرون بیاییم و مسئله ایران را ۲۸ مرداد، مصدق و شاه و حکومت و تسویهحسابهای گروههایی که همراه جهانشان رو به نشیب دارند، مسئله را آنجور نبینیم.
متأسفانه در طول ۲۰ سال گذشته این عده خیلی موفق بودهاند ولی روزگار اینها هم به سر آمده است و همانطور که فرمودید، اینها با بیل به جلوگیری از سیل میروند. ما بسیار میبینیم که از چپ و راست ریزش میکنند به میانه. اینجا است که من تأکید میکنم که ما در سیاست وارد سیاست طبقه متوسط شدهایم. جامعه ایرانی از دست نیروهای افراطی آمده است بیرون. چون افراط ویژگی لایههای پایین اجتماعی است. لایههای متوسط دنبال سیاستهای میانهرو هستند. همه جای دنیا. این لایههای پائین اجتماعی است که آمادگی برای تعصب دارند، آمادگی برای کوردلی و کینهجویی و خونریزی دارند و آمادگی برای هر نوع افراط دارند و بهآسانی بازیچه روشنفکران نیمه باسوادی میشوند که میتوانند عوامفریبی بکنند. این سیاستهای پوپولیستی خوراک این لایههای اجتماعی است. با توجه به اینکه پیام این افراد در همهجا شکستخورده است، و امروز نیروهای تازهای در جامعه سر برمیآورند و این نیروهای تازه متعلق به طبقه متوسط روزافزون فرهنگی جامعه ایرانی هستند، کسانی که همچنان سعی میکنند که روحیه گذشته را ادامه بدهند، طبعاً رو به نشیب و شکست دارند و ما مطمئناً از این مرحله داریم بیرون میآییم که مشکل ما مشکل شکل حکومت باشد و مشکل تاریخ ۵۰ سال پیش یا ۲۵ سال پیش باشد.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، در مجموع میتوان گفت که شما به آینده نزدیک بسیار خوشبین هستید اینطور نیست؟
همایون ـ به آینده، نمیدانم چقدر نزدیک است ولی من همیشه به آینده خوشبین بودهام. اگر شما این خوشبینی و شکیبایی را از سیاست بگیرید چیزی جز حسابگری و معامله و بندوبست از او نمیماند. سیاستی که موضوعاش دگرگون کردن جامعه باشد، و دگرگون فرد انسانی باشد و نظامات سیاسی باشد این نیاز به خوشبینی و شکیبایی دارد. بله، من بسیار خوشبین هستم به آینده حتی به آینده نزدیکتر برای اینکه میبینم که این نسلی که مسئول شکست تاریخی ما بوده است، بهویژه انقلاب اسلامی، این نسل یا دارد اصلاح میشود یا دارد از میان میرود و یا دارد بیربط میشود و بهجای آن کسانی میآیند حتی از همان نسل که بیدار شدهاند و جهان را در پرتو واقعیات دیگری میبینند و بهویژه نگاهشان به غرب دوختهشده است. نگاه ما از خاورمیانه کندهشده است به غرب افتاده است بیش از هر وقتی در تاریخ ایران شاید بهاستثناء دوره انقلاب مشروطه. و این تحول بسیار بزرگی است. این تغییر پارادایم که به آن اشاره کردیم، این اساس موضوع را تشکیل میدهد. استبداد، چه بهصورت پادشاهی، چه جمهوری و چه مذهبی، چه بهصورت جمهوری اسلامی در جامعه ما شکستخورده. مذهب در جامعه ما شکستخورده. ایدئولوژی در جامعه ما شکستخورده. چه باقی میماند؟ جز توسعه، تجدد، جز امروزی کردن جامعه که تنها شکل ممکناش یک نظام دموکراتیک است و یک جامعه چندگرا و پلورالیست و جامعهای که همه در آن خودی باشند. ولی اختلاف در همهجا باشد و این اختلافات نه با جنگ، نه با دیدن سیاهوسفید، بلکه با تفاهم و همرائی و با حفظ اختلاف ولی در عین همکاری در خدمت جامعه قرار بگیرد. این تنها راهی است که برای جامعه ما باقیمانده است.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، در بخشهای پایانی نوشتار شما این جمله را میخوانیم که: ما تازه داریم میوههای نوبر بیستوچند سال تلاش برای بالا بردن سطح گفتار و کردار سیاسی و آماده کردن زمینه برای مدرن کردن سیاست و جامعه ایرانی را میچشیم.
همایون ـ این یک مقدار تسلایی است اگر لازم باشد به کسانی که ۲۰ سال به آنها حمله شد بابت اینکه سخنی برخلاف خِرَد متعارف میگفتند، برخلاف نظر عموم میگفتند. اینها را متهم کردند، از چپ و راست به آنها تاختند با سلاح معمولی شخصیت کُشی. این شخصیت کُشی را در چپ و راست افراطی به یکسان میبینیم. این ۲۰ ساله این گروه از افراد از سه سو زیر حمله بودند. از طرف چپ اصلاحنشده تراژیک ـ این چپ اصلاحنشده تراژیک چیز بیسببی نیست. چپ ایران آسیبدیدهترین گرایش سیاسی است در ایران. برای اینکه به هیچیک از آرمانهایش نرسیده است و بیشتر آرمانهایش اصلاً در سطح جهانی شکستخورده است و در تاریخ معاصر ایران هم جز شکست سیاسی بهرهای نداشته است و این است که سرنوشت این چپ را تراژیک کرده است. آنچه که چپ اصلاحنشده ـ البته سخت در برابر هر دگرگونی ایستاد و هنوز بازماندگانش میایستند ـ و آن راست نوستالژیک، آن راستی که هیچ سخنی جز اینکه زندهباد اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر ندارد، و ما داشتیم ژاپن دوم میشدیم و دنیا توطئه کرد، هیچ سخنی ۲۵ سال است از این راست نشنیدهایم. و از سوی جمهوری اسلامی با اینکه با اینها مخالف است در این موضوع سود مشترک دارد که هر نوع همکاری را در میان ایرانیها در بیرون غیرممکن بکند. یک مأمور اطلاعاتی جمهوری اسلامی به سوئد ظاهراً پناهنده شده است. و مصاحبههایی میکند و نام و نشانهایی میدهد و من از یک دوستی شنیدم که یکی از نام و نشانهایی که داده بود در پاریس مورد ترور شاهزاده رضا پهلوی (وارث پادشاهی پهلوی) درست بوده است. یعنی دوست من گفت که با مقامات فرانسوی گفتگو کرده است درباره این ادعا و آنها گفتهاند که درست بوده است. به هر حال این شخص میگوید که جمهوری اسلامی در ماه ۱۹ میلیون دلار در بیرون ایران خرج تبلیغات میکند و عوامل بیشماری که به خدمت درآورده است و هدف اصلیاش ـ که حالا دیگر دستش از ترور کوتاه شده است یا کوتاهتر شده است ـ جلوگیری از همکاری و همرائی نیروهای مخالف است.
ما میبینیم که از سه سو این حملات بوده است در این سالها و هنوز هم این حملات ادامه دارد. ولی آنچه که من در این نوشته به آن اشاره کردم، این بود که امروز که ما این میوههای نوبر را داریم میچشیم میبینیم که از هر دو سو و از همه سوی طیف سیاسی ایران رو به میانه میآیند و رو به سیاستهای طبقه متوسط میآیند، طبعاً دیگر حملاتی که سخنگویان چپ تراژیک و راست نوستالژیک و جمهوری اسلامی و هر کدام دشمن یکدیگر، کردهاند اینها دیگر تأثیری در چنین کسانی نخواهد داشت. حملاتی که اینها میکنند نشانه پایان یافتنشان است. اینها دستشان جز به حمله نمیرود. و در بیرون از محافل آنها آن جامعه بزرگتر، آن توده روشنشده ایرانی بهویژه جوانان، آنها دید تازهای پیدا کردهاند. این است منظور من از میوههای نوبر موضعی که این ۲۰ ساله کسانی گرفتند و در برابر موج ارتجاعی چپ و راست و جمهوری اسلامی ایستادند. یک نتیجه کلی که از این نوشته گرفته شد این بود که امروز برای ما مهمتر از شکل حکومت، مهمتر از اینکه برای جمهوری مبارزه کنیم یا پادشاهی، این است که برای دفاع از ارزشها و نهادهای دمکراتیک با هم متحد بشویم. مبارزه ما برای جلوگیری از دیکتاتوری و نگهداری دموکراسی باید باشد. برای اینکه اگر نیروهای سیاسی ایران نتوانند بر سر این مسائل حیاتی با هم توافق بکنند سند ناشایستگی خودشان را به مردم ایران دادهاند و یک خلائی (وایویی ـ به زبان پهلوی) بهوجود آوردهاند که با گرایشهای اقتدارگرانه پُر خواهد شد. این گرایشهای اقتدارگرایانه چه در یک رژیم پادشاهی چه در جمهوری، از این خلاء (وایوی) سیاسی استفاده خواهند کرد و سیاست را دوباره دچار بلیه عقبماندگی، واپس ماندگی و استبداد خواهند کرد. مهم این است که ما در عین اعتقاد به پادشاهی یا جمهوری و برنامه سیاسی چپ یا راست، بتوانیم روی آن قواعد بازی که صحبتاش شد، یعنی ارزشها و نهادهای دمکراتیک با هم توافق کنیم. یکتنه در یک صف در مقابل گرایشهای استبدادی، چه در چپ چه در راست و چه در جمهوری اسلامی، بایستیم، از حملات از شخصیت کُشی خم به ابرو نیاوریم. برقراری دموکراسی و نگهداری دموکراسی نیاز دارد به افراد و گروههایی که از این وضع گذشته ما بیرون بیاید. در گذشته افراد و گروههای پراکندهای داشتیم که به قول سعدی او در من و من در او فتاده در یکدیگر افتاده بودند و در پایان هم همه بازنده بودند. مردم ایران دموکراسی میخواهند. ولی نه کمتر از آن، نظم و امنیت میخواهند. نظم و امنیت را یا با زور میشود برقرار کرد یا با همگرایی نیروهای متفاوت و مخالف. اگر ما نتوانیم این همگرایی را بهوجود بیاوریم ناچار زورگویی جای خالی را پُر خواهد کرد. برای اینکه مردم آن نظم و امنیت را اقلاً به درجه دموکراسی یا لااقل در کوتاهمدت بیش از دموکراسی لازم دارند. مردم میخواهند ببینند که توانایی دفاع از دموکراسی هم در کار است. فقط دفاع از دموکراسی و ستایش دموکراسی کافی نیست. ولی ما میبینیم که هنوز کسانی در یک فضای دشمنی بیمارگونه، دو دهه بیشتر است که در این بینوایی محض گذرای تبعیدی فقط توانستهاند دشنام و دشمنی بپراکنند و دیگر پرده آخر تراژدی ـ شخصی اینها فرارسیده است. وقت هنوز هست که بپیوندیم همه به این جریان اصلی سیاست ایران، سیاست میانه، سیاست طبقه متوسط و سیاست امروزی و توسعهیافته. و این مستلزم این است که همانطور که گفتم، در برابر حملات بایستیم، شخصیت کُشی دیگر بیاثر است. چون زمان آن رسیده است که سخن درست کار خودش را بکند. این ایدهای است که زمانش رسیده چنانکه گمان میکنم ویکتور هوگو گفته بود.
- حسین مُهری ـ آقای همایون، از شما سپاسگزارم.
رادیو صدای ایران ـ حسین مُهری
آوریل ۲۰۰۳