حساسیتهای مطبوعاتی شاه چه بود؟
- در بررسی زندگی محمدرضا پهلوی، نقش مطبوعات و درگیری ذهنی و سرانجام اداری شاه با رسانهها موضوعی قابل تأمل است.
- مطبوعات از شهریور ۱۳۲۰ که رضاشاه از قدرت خلع شد و محمدرضای جوان به سلطنت رسید تا مرداد ۱۳۳۲ و کودتا علیه دولت محمد مصدق دورانی آزاد و باثبات داشتند؛ هرچند شاید در کیفیت و عمق آن بحث باشد اما نمیتوان منکر آزادیهای آن دوره شد.
- پس از کودتای ۲۸ مرداد فقط وضعیت روحی و روانشناختی شاه نبود که بهکلی دگرگون شد، فضای کشور هم بهکلی متفاوت شده بود و رفت تا جایی که به کمک پول نفت، هم کشور رو به توسعهای پرشتاب داشت هم ابزار سرکوب روزآمد شده بود.
- داستان شاه و مطبوعات از همینجا به اوج میرود. توسعه و تحولات ایران و افزایش قیمت نفت توجه رسانههای بینالمللی را به ایران جلب کرده بود که شاه آن با درافتادن با شرکتهای نفتی و دوستی با غرب در پی مدرن سازی کشور بود. همزمان با نگاه به این تحولات، رفتار قهرآمیز و شیوههای سرکوبگرایانه حکومت ایران هم در رسانهها بازتاب مییافت.
- اسدالله علم وزیر، دربار شاه که بیش از یک دهه در این سمت حاضر بود، در یادداشتهای نشان میدهد که شاه تا چه میزان به نوشتههای روزنامهها اعتنا میکرد و سیاست کشورهای غربی را از لابهلای تحلیلها و سطر خبرها میجست.
- داستان مطبوعات ایرانی هم کمابیش مشهور است. فشارها و بگیر و ببندها که تاکنون صحبت از آن زیاد شده است. اما در پس از وضع، شاه چه نگاهی در خلوت خود به رسانهها داشت؟ چرا تا به این پایه از نوشتهها و تحلیلهایی رسانههای بینالمللی که به مذاقش خوش نبود نگران میشد و چرا برخلاف اینها برای روزنامهها و روزنامهنگاران ایرانی اعتباری قائل نبود؟
- داریوش همایون که بنیانگذار و مدیر روزنامه آیندگان است و مدتی سردبیر این اولین روزنامه صبح ایران هم بوده، دورهای وزیر اطلاعات و جهانگردی شده و از نزدیک شاهد رفتار شاه در ارتباط با رسانهها بوده است. حرفهای او ۳۰ سال پس از درگذشت محمدرضا پهلوی، جنبههای کمتر شنیده شدهای از شاه و حساسیتهای مطبوعاتی را نشان میدهد.
***
- بیبیسی ـ از یادداشتهای اسدالله علم که یکی از مهمترین منابع اطلاع از کارهای روزانه شاه است معلوم است که علم بهعنوان وزیر دربار هر روز گزیدهای از روزنامههای بینالمللی را به اطلاع شاه میرسانده و مطالب مربوط به ایران را هم شاه با وسواس زیاد مطالعه میکرده است. آیا شاه روزنامه ایرانی هم میخواند؟ در جریان مسائلی که در جراید در حد امکان انتشار پیدا میکرد قرار میگرفت؟
همایون ـ شاه حساسیت بیش از اندازه به مطبوعات داشت چه مطبوعات ایران، چه بیرون. حتی اگر مثلاً فرض کنید در یک کشور آفریقایی یک روزنامهای چیزی مینوشت که خوشش نمیآمد، تمام دستگاه راه میافتاد که پاسخ بدهند و مطلب بیجواب نماند. شاه خواننده هرروزی و بسیار دقیق روزنامههای ایران بود. البته به غیر از مسائل روزانه که وزارتخانهها اسباب زحمت روزنامهها میشدند و بیشتر گرفتاری روزنامهها در مورد سانسور بود در مطالب مهمتر، بیشتر گرفتاریشان از خود شاه سرچشمه میگرفت. یعنی او مطلبی را میخواند و عصبانی میشد و به نخستوزیر و وزیردربار میگفت و ماجرا به وزیراطلاعات میکشید و میآمد تا سطح خبرنگار روزنامه.
- بیبیسی ـ بعد چه اتفاقی میافتاد؟
همایون ـ همهگونه اتفاقی میافتاد. گاهی ممکن بود به دستگیری خبرنگار هم بکشد. به رسانهها خیلی خیلی حساسیت و توجه داشت. این موضوع نقطهضعف بزرگی برایش بود.
- بیبیسی ـ مگر روزنامههای داخلی بهخصوص در دهه آخر سلطنت در ایران چقدر آزادی داشتند که بخواهند از موضوعی انتقاد کنند که شاه را تا این حد آشفته کند؟
همایون ـ روزنامهها برخلاف مشهور آنجور مطیع نبودند و روزنامهنگاران راههای بسیار مییافتند برای اینکه نظرشان را بگویند. هیچچیز در آن رژیم کامل نبود. هیچچیز تا آخرش نمیرفت بهاصطلاح. سانسور هم هزار سوراخ داشت، هزار راه فرار داشت. اولاً تمام دستگاههای دولتی از طریق روابط عمومیشان با روزنامهها ارتباطات نزدیک داشتند. و کمک میرساندند و آنها را حفظ میکردند. ثانیاً، کار سانسور میان وزارتاطلاعات، بعداً اطلاعات جهانگردی، و ساواک تقسیم میشد. معلوم نبود چه کسی مسئول است. این وسط روزنامهنگاران [از این موقعیت نامشخص] بسیار استفاده میکردند. علاوه بر آن، نخستوزیران بهشدت ملاحظه روزنامهها را میکردند و نمیخواستند که آنها را برنجانند. بهموقع از آنها دفاع میکردند، کمکشان میکردند. روزنامهها هم بازی میکردند این وسط و وظیفهشان را انجام میدادند. علاوه بر این، معلوم نبود که سیاست سانسور چیست. نکته عمده اینجا بود. تکلیف هیچکس روشن نبود. مطالبی گفته میشد که بعداً معلوم میشد که صلاح نبوده است و کار به واکنش میکشید.
پیشاپیش روزنامهنگاران نمیدانستند که چه بنویسند و چه ننویسند. از همه اینها گذشته، روزنامهها مطالب را با تعریف و تمجید زیاد شاه شروع میکردند و بعد هر چه دلشان میخواست آن زیر میآوردند. خوانندگان این روزنامهها در مقامات بالا گاهی نمیفهمیدند که منظور چیست. آن تعریفها را میگرفتند و بقیهاش را متوجه نمیشدند گاهی هم بعد متوجه میشدند. خیلی وضع آشفتهای بود. مثل خیلی از کارها سروسامان نداشت و روزبهروز پیش میرفت و اتفاقاتی میافتاد که یک روز ممکن بود به زیان روزنامه تمام شود و یک روز دیگر ممکن بود که به زیان آن تمام نشود. چون تکلیف هیچکس معلوم نبود، حساسیتهای شاه هم گاهوبیگاه ظهور و بروز میکرد و کار را بهجاهای بالای میکشید. علاوه بر این، خود شاه معلوم نبود که نسبت به چه چیزی حساسیت دارد. گاهی موضوعاتی فوقالعاده توجهاش را جلب میکرد، گاهی نمیکرد. این آشفتگی سبب میشد که سانسور در ایران هیچوقت کارآمد نباشد.
- بیبیسی ـ شاه روزنامهها را بهطور مستقیم میخواند یا به شکل بولتن برایش آماده میکردند؟
همایون ـ نه. روزنامههای ایرانی را ـ آن چند تا روزنامه مهم ایرانی را ـ مستقیماً میخواند. ولی، روزنامههای فرنگی را جز چندتایی طبعاً امکان دسترسی نداشت که بهطور مستقیم بخواند. سفارتخانههای ایران گزارشهایی از روزنامههای مهم میفرستادند و وزارت دربار ایران اینها را جمع میکرد و بولتنوار به نظرشان میرساند. ولی یک روزنامه همانطور که عرض کردم ممکن بود که در آفریقا چیزی بنویسد و از یکراهی به اطلاع شاه برسد. گاهی خود سفارتخانهها میفرستادند ـ از ترس ـ و جنجال بلند میشد. در وزارتدربار، در نخستوزیری، دفترهای مطبوعاتی بود که کار اینها نوشتن پاسخ و دادنش به روزنامهها بود و بیشتر این پاسخها، همین، درباره مطالبی بود که روزنامههای دیگر مینوشتند. خیلی کار لغوی بود. برای اینکه روزنامهای در اروپا فرض کنید، در پاریس، چیزی نوشته بود؛ پاسخاش به فارسی در فلان روزنامه ایرانی درمیآمد آنکسی که قرار بود این را بفهمد اصلاً مطلع نمیشد. از این اتفاقات ظاهرسازانه بسیار میافتاد.
- بیبیسی ـ از نوشتههای روزنامههای ایرانی چه چیزی شاه را بیشتر ناراحت میکرد؟ بیشتر این انتقادها، زیرپوستی نسبت به سیاستهای سیاسی شاه بود و او را آشفته میکرد یا بیشتر انتقاد از مسائل خانوادگی و مسائل دربار؟
همایون ـ نه. مسائل خانوادگی ابداً در روزنامهها راهی نداشت آن را بسیار مواظب بودند. منتهی انتقاداتی که از حکومت میشد ـ و خوب هر روز یک موردی برای انتقاد در آن کشور بود؛ طبیعی است مثل همهجا ـ مستقیماً به شاه برمیگشت. برای اینکه شاه خودش را مسئول هر آنچه که در ایران میگذشت کرده بود و اگر، فرض کنید، خیلی راجع به چالهچولههای خیابانهای تهران هم روزنامهها مینوشتند، شاه ناراحت میشد. گرفتاری، برداشتی بود که شاه از حکومت شخصیاش کرده بود و تمرکزی که در دستگاهاش راه پیداکرده بود، کار را بهجایی رسانده بود که انتقاد از هر دستگاه حکومتی اگر از حدی درمیگذشت، شاه را عصبانی میکرد.
- بیبیسی ـ به نظر میآید هرچه به سالها و ماههای آخر سلطنت نزدیک میشویم میزان دلخوری شاه بیشتر میشود و یادداشتهای علم هم نشان میدهد که آستانه تحملش پایینتر میآید.
همایون ـ بله دیگر. در سالهای آخر شاه ضعیفتر شده بود. از طرفی فوقالعاده غرورش بالا رفته بود و فکر میکرد که در بالاترین جای دنیا قرار دارد و از طرفی میدید که کارها پیش نمیرود. از همان خاطرات علم این موضوع پیداست. او ناراضی بود؛ عمیقاً از وضع ناراضی بود، ولی خودش را، بهاصطلاح، خیلی بالاتر از این حرفها میدانست. آرزوهای بسیار بلند برای ایران داشت، برای خودش داشت. ولی با واقعیت نمیخواند. بعد هم در سالهای آخر انتقادات روزنامههای خارجی و کشورهای خارجی اصولاً زیادتر شده بود. برای اینکه یک اقداماتی در ایران میشد که خوراک تبلیغاتی دست مخالفان شاه در بیرون میداد. آنها روزنامهها و رسانههای غربی را بسیج میکردند. این پوست شاه را نازکتر کرده بود. اصولاً، آن ضعف عمومی، آن نزاری، آن بیماری ـ بیماری جسمی خیر (که بود البته و آنهم کمک میکرد) ـ ولی آن بیماری سیاسی که تمام دستگاه حکومتی را گرفته بود و بیشتر و بیشتر هم میشد، در سالهای آخر روی خود شاه هم اثر کرده بود.
- بیبیسی ـ شما مدیر روزنامه آیندگان بودید که در اواخر دوره سلطنت منتشر میشد و حتی انتشار آن تا چندی بعد از انقلاب هم ادامه داشت. برای اینکه هم روزنامه کارش روبهراه باشد و جلو برود و حرفی برای گفتن داشته باشد و بتواند کارش را انجام بدهد و کمترین درگیری را با دربار و شاه داشته باشد و در واقع، نویسندگان و روزنامهنگاران کمتر آسیب ببینند، شما چه میکردید؟ چه تمهیداتی داشتید و چه سیاستی را پیش میگرفتید؟
همایون ـ سعی میکردیم در چارچوب عمومی سانسور عمل بکنیم. مسائلی را تشخیص میدادیم که واردش نشویم بهتر است. بعد، انتقاداتی که میکردیم غیرشخصی بود همیشه همراه با چارهجویی. این است که آن زهر موضوع را بهاصطلاح میگرفت. بعد، روش کلی روزنامه فرق داشت با روزنامههای دیگر ـ با روزنامههای بزرگ دیگر. چون ما نه گرایشهای چپ داشتیم برخلاف آنها، نه چپروی میکردیم برای افزایش فروش. اینها کمک میکرد به نگهداشتن روزنامه. ولی ما هم در کارمان بسیار مشکلات پیش آمد. بارها نویسندگانمان ممنوعالقلم شدند. یا خود من، خود من که روزنامه را اداره میکردم، پنج هفته به دستور خود شاه نتوانستم به روزنامه بروم. [شاه] عصبانی شده بود از مطالبی که نوشته بودم و به من گفتند که حق رفتن به روزنامه ندارم، ولی میتوانم مقالاتی بنویسم. بالاخره با پادرمیانی آقای جواد منصور، وزیر اطلاعات و هویدا [نخستوزیر]، توانستم به روزنامه برگردم. از این اتفاقات میافتاد. البته این را عرض بکنم که هیچ موردی نبود که روزنامه روی انتقاداتش یا روی اشتباهاتش بهکلی از بین برود یا یک روزنامهنگار بهکلی اخراج بشود. همیشه یکراهی بود برای اینکه برگردند و اوضاع به حالت عادی برگردد به دلیلی که عرض کردم. یعنی تمام مقامات حکومتی با مطبوعات روابط خوب داشتند، میخواستند آنها را جلب بکنند. کمکهای فوقالعاده به روزنامهنگاران میشد. در همان دوره که این سختگیریها گاهوبیگاه پیش میآمد، تمام اعضای سندیکای روزنامهنگاران صاحبخانه شدند در آن سالها. حتی در نوروز ماهی و پرتغال خانوادههای آنها تأمین از طرف دولت میشد. یکقلم، دو میلیون دلار آن موقع، به آن سندیکا اختصاص دادهشده بود از طرف دفتر شهبانو که خانه سندیکا بسازند. رابطه به این صورت بود، یعنی بهشدت مراقب رفاه روزنامهنگاران بودند. ولی، در عین حال هم گاهوبیگاه هم آنها را مجازات میکردند ـ گوشمالی بود بیشتر، نه مجازات. همینطور روزبهروز یکجوری قضایا رد میشد تا هنگامیکه کارها از دست رفت و روزنامهها بزرگترین مبارزات را با شاه کردند.
- بیبیسی ـ این حمایتی که میگویید از روزنامهنگارها و روزنامهها میشد، معطوف به اراده خود شاه بود یا اراده افراد دیگری در دربار مثل فرح؟
همایون ـ نه. سیاست عمومی کشور بود. وقتی درآمد نفت بالا رفت، بذل و بخشش به گروههای متنفذ اجتماعی شروع شد و خیلی زیاد هم به همه کمک میکردند. فقط روزنامهنگاران نبودند. هر گروهی میتوانست، سهمی میگرفت و دانشجویان ایران بیش از همه کمک میگرفتند. آن سیاست بذل و بخشش درست نبود. ولی، خوب، در آن زمان سیاست عمومی کشور بود.
- بیبیسی ـ روابط شاه با روزنامهنگارهای ایرانی چطور بود؟ آیا مناسبتهایی بود که ملاقات با شاه وجود کنند؟ یا مثلاً جلسات آشنایی یا یکچیزی شبیه به اینکه روزنامهنگارها بتوانند ارتباط راحت و نزدیکتری با شاه داشته باشند و بخواهند دغدغههایشان را مطرح کنند؟
همایون ـ نه. یکی دو روزنامهنگار بودند که از طریق هویدا ـ چون هویدا بهترین روابط را با روزنامهنگاران داشت؛ آموزگار هم بعد او بسیار بسیار رعایت روزنامهنگاران را میکرد البته؛ ولی هویدا مدت طولانی مانده بود و ریزهکاریهای این امور را خوب میدانست ـ یکی دو تا از روزنامهنگاران با شاه روابط نزدیکتری را پیداکرده بودند. ولی نه. جلسات آف د رکورد [جلساتی که برای اطلاع حضار همراه با پرسش و پاسخ شفاف است ولی در رسانهها منعکس نمیشود] و اینها که اصلاً نبود. شاه گاهگاه روزنامهنگاران را دعوت میکرد به دربار و سخنرانی میکرد. گاهی هم پرسش و پاسخی در میان بود. ولی نه، به آن صورت که دادوستد فکری بین روزنامهها و شاه باشد، ابداً. اصلاً شاه زیاد اهمیت به افراد، به هیچ گروه اجتماعی، نمیداد.
- بیبیسی ـ ما میبینیم که روزنامهنگارهای غیر ایرانی مرتب با شاه جلسه داشتند و با او گفتوگو میکردند ـ گفتوگوهای صریح و حالا در حد آن روزها بیپرده و شفافی هم هست. ولی شخصاً تا به حال ندیدهام که چنین گفتوگویی با یک روزنامهنگار ایرانی انجامشده باشد. شاید من ندیدم. آیا بوده که شاه روی به روی یک روزنامهنگار ایرانی بنشیند و به پرسشهای او صریح، شفاف جواب بدهد؟
همایون ـ نه. اگر هم بود ـ گاهگاهی بود ـ ولی جنبه تبلیغاتی داشت. شاه استفاده میکرد از آن موقعیت برای اینکه حرفهایش را به گوش مردم برساند. کسی هم جرات نداشت که وارد جزئیات، مخصوصاً جزئیات ناخوشایند، بشود. نه، ولی آن ضعفی که در برابر روزنامهنگاران خارجی و رسانههای خارجی داشت ـ که عاقبت هم بسیار به زیانش تمام شد و اراده مقاومتش را به مقدار زیادی از بین برد. مخصوصاً بیبیسی خیلی خیلی شاه را در آن ماههای آخر ضعیف و آسیبپذیر کرد ـ اصلاً قابلمقایسه با نظرش در مورد روزنامهنگاران ایرانی نبود.
- بیبیسی ـ شاه بالاخره با سازوکارهای غربی آشنا بوده، در اروپا تحصیلکرده بوده، مرتب با اجزای فرهنگ اروپایی و فرهنگ غربی و دنیای توسعهیافته آشنا بود. ولی ما هرگز نمیبینیم باور کند که رسانهها مستقل از دولتها در اینطرف دنیا میتوانند موجودیت داشته باشند. روزنامهها را در واقع سخنگویی غیررسمی دولتها میدانست. چطور شاه این موضوع را باور نمیکرد؟
همایون ـ ایرانیها، تقریباً همه، اسیر تئوریهای توطئه هستند و شاه، پادشاه همه توهمهای توطئه بود. اصلاً تمام زندگی شاه در توهم توطئه خارجیها سپری شد و عاقبت هم از بیم توطئه خارجیها کشور را رها کرد و رفت. بسیار توطئهاندیش بود و تصور نمیتوانست بکند سازوکار دموکراسی و حکومتهای غربی را. آنها را نمیشناخت و مطلقاً نمیخواست که بشناسد، و هرگز این موضوعی که شما گفتید را نفهمید ـ که نقش روزنامهها در نظام سیاسی کشورهای دموکراتیک غربی چیست. در این تردید نیست البته که روزنامهها بهکلی ـ هیچ جای دنیا ـ بهکلی از دستگاه دولت جدا نیستند. دستگاه حکومتی به هر حال ارتباطاتی با مطبوعات دارد، استفادههایی را از آنها میکند، مطالبی را از طریق آنها منتشر میکند ـ اینها درست است اما هرگز بهپای تصوری که شاه از این موضوع داشت نمیرسد. شاه اصلاً هرگز باور نکرد که روزنامه مستقلاً چیزی را مینویسد. فکر میکرد که شرکتهای نفتی پشتاش هستند، انگلیس پشتاش است. و یواشیواش این توطئهگران عدهشان زیاد شده بود و مراکز توطئه فراوان شده بود. هرچه بیشتر در این تارعنکبوت توطئه افتاد ضعیفتر شد. حق با شماست. هیچوقت این موضوع را نفهمید.
- بیبیسی ـ این وضعیت کمابیش در مورد کتاب هم صدق میکند. ما میبینیم که شاید یک کتاب خیلی کم تیراژی با نویسندهای نهچندان معروف در یکجا منتشر میشود، به گوش شاه میرسد و خیلی واکنشهای عصبی و باورنکردنی به آن نشان میدهد.
همایون ـ درست است. در تأثیر رسانهها و در تأثیر مطبوعات مبالغه میکرد حالا چه کتاب، چه روزنامه و گفتم که یک حساسیت بیمارگونهای داشت: مبادا یکجایی یک مطلبی را بنویسند که به او بربخورد و او را ضعیف کند. خیلی به تصویر ذهنیاش یا انگارهاش، ایماژش توجه داشت. و هر کاری میکرد قسمت مهمیاش متوجه این بود که آن انگاره، آن ایماژ را بالا ببرد. و وقتی آدم اینقدر نگران انگاره خود باشد، [اینقدر نگران] تصویر ذهنی خودش باشد، هم کارهای اشتباه میکند و هم سرانجام بسیار ضعیف میشود.
- بیبیسی ـ وقتی از ایران خارج شد چقدر مسائل ایران را از روی رسانههای غربی دنبال میکرد و تحلیل آنها را جدی میگرفت؟
همایون ـ آن هفتهها و ماههای آخر را نمیدانم. ولی، تا آن اواخر [دوران سلطنتاش] دائماً فشار روی، مثلاً، سفارت ایران در لندن بود که جلوی بیبیسی را بگیرید. یا در امریکا جلوی روزنامهها را بگیرید. چرا این چیزها را مینویسند؟ پس امریکا و انگلیس میخواهند من را بردارند. کارش به آنجا رسیده بود دیگر. مطمئن بود که امریکا و انگلیس میخواهند او را بردارند چون روزنامهها یکچیزهایی مینوشتند و روی هزار ملاحظه حملاتی به ایران میکردند. چنانکه امروز ما میبینیم دقیقهای نیست که به جمهوری اسلامی حمله نشود ـ چونکه خبرهایی شده بود در ایران و روزنامهها توجه داشتند به مسائل ایران. ولی شاه این را متوجه نبود که به دلیل اتفاقاتی که در ایران میافتد این توجه بینالمللی زیاد شده است. نه اینکه بخواهند او را بردارند. اما تصورش این بود که میخواهند برش دارند چون فلان روزنامه فلان مقاله را نوشت، بیبیسی فلان خبر را منتشر کرد و اشتباهاً این نتیجهها را میگرفت.
- بیبیسی ـ الآن که از دور و بافاصله زیادی، نسبتاً سه دهه، دارید نگاه میکنید به تصویر ایران در رسانهها و روزنامههای آن دوره، واقعاً چه تصویری به نظر شما در رسانههای غربی از ایران منعکس بود؟
همایون ـ اتفاقاً تا نیمههای دهه هفتاد میلادی تصویر ایران در رسانهها بد نبود. ایران در حال پیشرفت بود و خیلیها تعریف میکردند. اما وقتیکه وضع داخلی شروع کرد به بد شدن و نارضایتی زیاد شد و تظاهرات و سروصدا بلند شد، روزنامهها هم توجهشان جلب شد و واکنش نشان دادند و بعد اینها روی هم دیگر اثر کرد. برای اینکه اینطرف هم مخالفان مطالب روزنامهها را میخواندند و تشویق میشدند. البته نقش گروه بزرگ دانشجویان ایرانی را هم در خارج نباید فراموش کرد. آنها مبارزه بسیار کامیابی بر ضد شاه در رسانهها کردند. عدهشان خیلی زیاد بود، مردم زباندانی بودند، سخندان بودند، میتوانستند با روزنامهها صحبت کنند، مشکل مالی هم نداشتند چون حکومت شاهنشاهی هر ماه به آنها ارز بسیار ارزان میرساند. کار نداشتند و راه افتاده بودند دور دنیا و همه را بسیج میکردند بر ضد شاه. همه دستبهدست هم داد و همانطور که عرض کردم شاه را بسیار ضعیف کرد. او هم که مادهاش بسیار مستعد بود.
- بیبیسی ـ شاه خیلی علاقهمند بود به ساختن نهادهای دمکراتیک غربی و مدرن در ایران. هیچوقت شما شنیده بودید، یا خوانده بودید، یا جایی دریافت داشتید که علاقهمند باشد به توسعه رسانهها در ایران به سبکی که در غرب رایج بود و هست؟
همایون ـ کارهایی که در این زمینه شد، تأسیس سازمان رادیو و تلویزیون ایران بود که بودجهاش این اواخر ـ اگر الآن درست یادم باشد ـ چیزی نزدیک یک میلیارد دلار در سال بود و بسیار دستگاه مدرنی هم بود و همه امکانات را هم داشت. یا همان کمکهایی که به سندیکای روزنامهنگاران میکردند که بنیه مالی روزنامهنگاران قویتر بشود و نگرانی زندگی کمتری داشته باشند. دستگاههای دولتی همهشان تقریباً به روزنامهها آنچه که آن روزها به آن میگفتند رپورتار آگهی کمک مالی میرساندند. مطالبی که دوست داشتند را بهصورت گزارش میفرستادند و در روزنامهها چاپ میکردند و آن را بهعنوان آگهی صورتحساب میکردند و بابتاش پول میگرفتند. همه جور کمک به رسانهها در این زمینهها میشد. حتی وقتی در ۱۳۵۳ بود گمان میکنم ـ یک دویست سیصدتا روزنامه را تعطیل کردند ـ که بیشترشان واقعاً دیگر روزنامه نبودند؛ اوراقی بودند که منتشر میشد و یک مدیری به منظوری، هرچه بود، چندصد نسخهای چاپ میکرد؛ ولی متأسفانه چند تا روزنامه بسیار خوب، یعنی مجله بسیار خوب، هم درمیانشان از بین رفت. ارقام بسیار بالایی را هم، به روزنامهنگاران دادند و هم به مدیران روزنامهها. از این جهت جبران کردند. نمیشود گفت که [شاه] بیتوجه بود به توسعه مطبوعات در ایران؛ نه. اما در چارچوب یک سیاست بسته. مطبوعات هم سطحشان آنطور بالا نبود و از نظر سیاسی هم نمیفهمیدند دارند چکار میکنند. بدترین ضربه را مطبوعات ایران به خودشان زدند. عامداً و عالماً ترتیباتی دادند که آن فضای بسیار مناسب از لحاظ زندگیشان دستکم. حالا به هر حال یک مقدار زیادی هم آزادیها داشتند. آن تبدیل شد به خفقان جمهوری اسلامی و تعطیل کلی تمام آن روزنامهها و بیکار شدن تمام آن روزنامهنگاران که آن خدمت بزرگ را به [آیتالله] خمینی و انقلاب کرده بودند. این ندانمکاریها ـ که فقط البته مربوط به روزنامهنگاران هم نیست و تقریباً همه مردم ایران در آن شرکت داشتند. متأسفم که این گفتوگو اینجور غمانگیز از آب درآمد. ولی بدبختانه اوضاع ایران همین بود در آن دوره. همین گرفتاریها، همین مشکلات را داشت که وضع به اینجا کشید. و اینها را ما باید یادمان باشد و سعی بکنیم در آینده بر اساس بهتری این کشور را سامان بدهیم.
بیبیسی
مصاحبهکننده: محمد قوام
۲۸ ژوئیه ۲۰۱۰