بیست تن از کوشندگان جنبش سبز ایران از درون کشور
خبر مثل بهمن بر سرمان فرود آمده است. احساس میکنیم نمیتوانیم، نمیکشیم، نمیرسیم. آینده دیگر آنقدرها روشن و نزدیک نمینماید. انگیزه و نیرویی که ما را تا دل حادثه، از گازهای اشکآور و باتومهای خیابانهای شهر تا از دست دادن کار و رفتن به زندان، میکشاند، ناگهان و بیخبر ما را تنها گذاشته است.
سوالهای ما در راه مبارزه دیگر پاسخ داده نخواهد شد. شاید دیگر انگیزه شکلگیری سوالی هم نباشد، وقتی نشانی کسی که با فروتنی در پاسخ هر سوال مقالهای درخور مینوشت، تاریخ است، نه تاریخی نوشته شده از پیش، تاریخی که قرار است ما بسازیم و بنویسیم.
ما، جمعی از کوشندگان جنبش سبز در درون کشور، یک استاد بزرگ، یک سیاستگر استثنایی، یک دوست فروتن، و یک سخنگوی خردمند را از دست دادهایم.
انسانی چنان، وارسته که شاگردانش را «دوست عزیزم» میخواند و چنان صمیمانه رفتار میکرد که گاهی یادمان میرفت با یکی از وزیران کشورمان در گفتوگوییم. وزیری که ما در جمع خود «وزیر سبز» خطابشان میکنیم.
نویسندهای چنان توانا که نثرش آبروی نثر فارسی معاصر است، اندیشهاش عین خردمندی، و اخلاق و رفتارش مفهوم تعهد به انسانیت. ما هرگز ایشان را ندیدهایم، ولی تعهد به نثر و تعهد به انسانیت را وامدار اندیشههای ایشان هستیم و وامدار کسی بودن مسئولیت میآفریند. ما در برابر آقای همایون مسئولیم و برای همین مینویسیم.
میگویند همه انسانها در ذات خود، در درونیترین لایههای ذات خود، حقیقتی دست نخورده دارند کهگاه ناخودآگاه به آن میرسند. تسلیت آقای حسین شریعمداری به جنبش سبز و سران و سخنگویانش (که با ادبیات حقیر ایشان فتنه سبز خوانده میشود) تنها حقیقتی است که پس از این همه سال بر قلم ایشان جاری شد. زنده باد نام و یاد انسانی که حتی به هنگام مرگ به مخالفین خود کمک میکند انسانهای بهتری باشند.
پرواز دکتر داریوش همایون را به انسان ایرانی تسلیت میگوییم. مخالفان ایشان واژه «دگراندیش» را مرهون اندیشههای استادند و همفکرانشان مسئولتر از همیشه در برابر واژه «رواداری». همدردی ما با این هر دو جمع است.
امروز جنبش سبز ایران زخم عمیقی بر بالهای خود دارد که کنده شدن از زمین را سخت میکند. امیدواریم و تلاش میکنیم بتوانیم برخیزیم و تا آنجا که آقای همایون آرزو داشتند بپریم.