شهر تهران، روز جمعه با این خبر از خواب برمیخیزد: «کوی دانشگاه به هم ریخته و تخریب شده است »
شهر تهران، روز جمعه با این خبر از خواب برمیخیزد: «کوی دانشگاه به هم ریخته و تخریب شده است »

سبز که شدم / چشمانم پر از آب شد / و آرزوهایم / در چشمانم شنا آموختند / تا در خیابانها / مکث بین دو نگاه / و دو حنجره را / آب پاشی کنند.

حافظه را نمیشوید باران / از خیابان و کوچه و دیوار / حل میشود در ذهن شهر / آنچه گذشته بر او / ثبت میکند در خود / حتا تصاویر واژگون را
میدان مالِ فواره نیست، آقای رئیس! / این آبِ پرتشده هم / نمیداند / سقوط میکند / از بالاترین نقطهی خود / آقای رئیس!
تمام قصه همین است: / تو با چشمهای بسته راه میروی / من با چشمهای باز منفجر میشوم / و نور / غبار پلکهایمان را / در هوای خانه / سبز میکند.

«اگر میخواهید تمام خاطرات تلخ و شیرین جنبش سبز را تنها در یک شعر مُرور کنید، شما را دعوت میکنم به خواندن شعر “سرود ملی” که “رها. الف.” از تهران برای صفحهی شعر ایستادگی فرستاده است. او به زیباترین و در عین حال، اندوهبارترین شکل ممکن سه رنگ پرچم ایران را با خاطرات جنبش در هم آمیخته و شعری آفریده است که میتواند جنبش سبز را نه تنها در تاریخ سیاسی، که در تاریخ ادبیات ایران به ثبت برساند.
فردوسی با آفرینش شاهنامه رشته از هم گسیخته ملیت ایرانی را از نو گره زد. از آن پس صدها بد حادثه و آشوب زمانه بر ما گذشت. نام بچهها و كوچههایمان هم عوض گشت، ولی هویت ایرانی خود را همچنان نگهداشتهایم و این را تا حدود زیادی مدیون شاهنامهایم.

اندیشه و عاطفۀ مادرهای خوب ایران، به دستهای فرزندهای خود، یا نسلی که میآید و آیینههای ایرانی را به نسل دیگر میسپارد، سپرده میشود- لبخندی که پخش میشود بر اندوه، مانند دایرههای آب، و به دستهای جوانتر میخورد و قلب را از هیاهوی آینه میکَنَد و میبَرد جایی که بازگشتی هم ندارد، مانند عمر که دستهای مادر است؛ و مادر یکی شدن سیب دانایی ست با بهشت اسطورهها بر همین خاک، که آرمان است و امید.

نه؛/ غربت تصور واژههای من نیست. / غربت جای خالی توست / در خیال شعری / که دست به هر چه میساید، / تویی!

محمد مختاری (زاده شده در یکم اردیبهشت یکهزار و سیصد و بیست و یک خورشیدی؛ قربانی قتل های زنجیره ای در دوازدهم آذر هفتاد و هفت…)

گلوی آزادی را / با یک بطری آب خنک / تازه می کنیم / گلوی آزادی را / به یکدیگر تعارف می کنیم / گلوی آزادی / دست به دست / می شود / دهان به دهان / راه خودش را بازمی کند
_ انقلاب خانم ، الآن مي رسيم / پياده مي شويد ؟ / – نه ، … جلوتر برويد، لطفاً / فروردين پياده مي شوم / نشر نگاه ؛ / به آزادي نزديک تر است.
به احترام این حرکت انسان دوستانه، و در مخالفت با هر دخالت نظامی در ایران، به صفحۀ صلح و دوستی مردم ایران و اسرائیل، سلام می کنیم: