فردوسی با آفرینش شاهنامه رشته از هم گسیخته ملیت ایرانی را از نو گره زد. از آن پس صدها بد حادثه و آشوب زمانه بر ما گذشت. نام بچهها و كوچههایمان هم عوض گشت، ولی هویت ایرانی خود را همچنان نگهداشتهایم و این را تا حدود زیادی مدیون شاهنامهایم.
آرامگاه فردوسی، عکس از احمد حلبیساز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اهمیت شاهنامه فردوسی
دکتر جلال خالقی مطلق
همهی ما هنگامی كه از اهمیت شاهنامه سخن به میان میآید، در این نظر اتفاق داریم كه شاهنامه یكی از مفاخر ملی ماست، ولی بنده مطمئن هستم كه اگر از صد نفر نابرگزیده بپرسید كه: «چرا شاهنامه یكی از مفاخر ملی ماست؟» بیش از نود نفر آنها اهمیت ملی شاهنامه را در تبلیغ میهن پرستی و شرح پیروزیهای ایرانیان بر دشمنان آنها میدانند كه تازه در همین جا هم اغلب فراموش میگردد كه شاهنامه سرگذشت شكستهای ایرانیان هم هست و اصطلاحی كه بر طعنه میگویند «شاهنامه آخرش خوش است»، از همین جا برخاسته است. به سخن دیگر وقتی ما از اهمیت ملی شاهنامه سخن میگوییم، غالباًَ تنها به اهمیتی كه این كتاب برای ملیت ما دارد نظر داریم. ولی اهمیت ملی شاهنامه خیلی بیش از این است.
برای شناخت همهی جهات اهمیت شاهنامه باید بیاغراق ده ها كتاب مستند و صدها مقالهی تحقیقی نوشت و این كار هم وقتی ممكن است كه بر پایهی یك متن پالوده انجام گیرد؛ یعنی نخست باید تصحیح نسبتاً معتبری از این كتاب فراهم شود و متن كتاب از دستبردهای بیگانه و چندین هزار بیت الحاقی پاك گردد. در تحت این شرایط اگر من بنا به سابقهی یك ربع قرن كار با شاهنامه، این گستاخی را به خود میدهم و در شرح برخی از اهمیتهای این كتاب، آن چه را كه باید در هزار صفحه با ذكر شواهد فراوان گفت، در چند صفحه خلاصه میكنم، به هیچ روی این ادعا را ندارم كه حق مطلب را به خوبی ادا كرده و چیزی ناگفته نگذاشته باشم. بلكه مطالبی است در حد یك یادآوری.
1 ـ شاهنامه و میتولوژی
میتولوژی یك اصطلاح یونانی است و «اساطیر» هم كه ما در فارسی میگوییم، جمع عربی اسطوره و اسطوره معرب واژة یونانی Historia است. در یونانی Mythos به معنی افسانههای نخستین هر ملتی است دربارهی آفرینش جهان و برخوردهای نخستین انسان با طبیعت و نیروهای نیك و بد كه درگیراگیر این برخورد خدایان و شهریاران و پهلوانان هر ملت ظهور میكنند. میتولوژی در یك جمله «تاریخ فرهنگ مادی و معنوی اولیهی هر ملت» است.
نخستین بخش شاهنامه و دست كم حدود پنج هزار بیت از این كتاب تاریخ میتولوژی ایران است. اهمیت شاهنامه در این بخش تنها در این نیست كه عقیدهی ایرانی را دربارهی آفرینش جهان، چگونگی سرد شدن پوستهی زمین و پیدایش گیاه و جانور، و كوشش انسان برای تهیهی خانه و جامه و خوراك و اهلی كردن جانوران و غیره و غیره شرح میدهد، كه نظایر آن در میتولوژی برخی اقوام دیگر نیز هست، بلكه اهمیت اصلی آن در پاسخ این پرسش است كه: «چرا مردمان، آن جهان بهشتین را كه در آن سرما و گرما و گرسنگی و قحطی و جنگ و بیماری و زشتی و ناتوانی و پیری و مرگ نبود، از دست دادند؟» در میتولوژی ایرانی یك بلای آسمانی یا قهر طبیعت یا خشم یكی از خدایان بهانهگیر سبب از دست رفتن جهان خیر نیست، بلكه دلیل تباهی جهان خیر در این است كه رهبر این مردمان یك روز به غلط میافتد كه همهی این نعمتها را او خود تنها، بدون پشتیبانی پروردگار و بدون دستیاری مردمان پدید آورده است و از اینجا گرفتار خودپرستی و منی میشود و از پس آن فره ایزدی از او جدا میگردد؛ یعنی پرودگار دست یاری خود را از پشت او برمیدارد، و سقوط میكند. ولی از سوی دیگر واكنش مردم نیز با این رهبر گمراه گشته از سر خرد ــ كه در سراسر شاهنامه به عنوان بزرگترین دادة ایزد ستایش شده است ــ نیست. بلكه رفتار مردمی است شتابزده و شورش طلب. و از این رو آنها چوب گمراهی رهبر خود را نمیخورند، بلكه چوب نادانی خود را، به سخن دیگر، در میتولوژی ایرانی، مردمان را از آن جهان بهشتین نخستین به بهانه گندم خوردن نراندهاند، بلكه این مردم خود مسئول بلایی هستند كه بر سرشان آمده است. و اكنون آنچه در میتولیوژی ایرانی جالب است، این است كه پس از جایگزین شدن دوزخ ضحاكی بر بهشت جمشیدی، دیگر اصلا سخن از آمدن سرما و گرما و گرسنگی و قحطی و بیماری و جنگ كه زندگی مادی مردم را تهدید میكنند نیست، بلكه در درجهی اول گله و شكایت از رخت بربستن معنویات است:
نهان گشت كردار فرزانگان
پراكنده شد كام دیوانگان
هنر خوار شد، جادوی ارجمند
نهان راستی، آشكارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیكی نبودی سخن جز به راز
و آن چه جالبتر است این كه این وضعیت به نام یك مشیت الهی كه باید پذیرفت و با آن ساخت تبلیغ نمیگردد. بلكه مردمی كه خود موجب این وضع بودند، خود نیز باید اكنون برای رفع آن دامن همت ببندند. و این همان اندیشهی مبارزه میان نیك و بد در جهان بینی ایرانی است كه از همان بخش میتولوژی شاهنامه آغاز میگردد و از آن پس چنان كه گفتهاند، مانند نوار سرخی در سراسر كتاب نمایان است:
بیا تا جهان را به بد نسپریم
به كوشش همه دست نیكی بریم
نباشد همی نیك و بد پایدار
همان به كه نیكی بود یادگار
آن چه میتولوژی ایرانی را به این صورت كه در شاهنامه است. از میتولوژی ملل دیگر جدا میكند، این است كه آن شرح ساده و گاه از دید امروزی ما خرافی افسانههای آفرینش و ماجراهای خدایان و شاهان و پهلوانان كه موضوع میتولوژی است، در شاهنامه شدیداً با مسائل اخلاقی توأم است و شیوهی بیان نیز به نقلی محض، بلكه بسیار جاها به صورت دیالوگهای دیالكتیك، گفت و شنودهای استدلالی، درآمده است دلیل آن این است كه عصری كه فردوسی در آن زندگی میكرد، دیگر زمان هومر نبود. فلسفه و علوم از یك سوی و دین جدید از سوی دیگر بنای بسیاری از اعتقادات كهن را در هم ریخته بودند و از این رو شاعر دانشمندی چون فردوسی دیگر نمیتوانست به شیوه «گوسان» ها یا شاعران دورگرد باستان ساز خود را بردارد و از این كوچه به آن كوچه راه بیفتد و سرودخوانی كند. بلكه اگر میخواست دیگران سخن او را جدی تلقی كنند و در شمار اباطیل و یاوه سرایی نگیرند. ناچار بود كه افسانههای خود را در یك بافت فلسفی. اخلاقی عرضه كند كه حتی فیلسوف پرمدعای زمانهی خود او نیز متوجه گردد كه در اینجا مسائل عمیقتری از آنچه درباره جوهر و عرض و هیولی و صورت میگوید، مطرح است. ولی همه این كوشش شاعر به جایی نمیرسید اگر خود او به آنچه میگفت، اعتقاد كامل نداشت و مانند حماسه سرایان پس از خود به مطالب ماخذ خود تنها به عنوان موضوع شعر مینگریست:
تو این را دروغ و فسانه مدان
به یكسان روشن زمانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد
دگر، بر ره رمز معنی برد
و یا در آغاز داستان اكوان دیو میگوید:
جهان پرشگفت است چون بنگری
ندارد كسی آلت داوری
خردمند كاین داستان بشنود
به دانش گراید، بدین نگرود
ولیكن چون معنی ش یادآوری
شود رام و كوته شود داوری
و سپس در پایان همین داستان در توجیه «دیو» میگوید:
تو مر دیو را مردم بدشناس
كسی كو ندارد زیزدان سپاس
هر آن كو گذشت از ره مردمی
ز دیوان شِمُر، مشمرش ز آدمی
و پس از آن كه توجیهی هم از نام اكوان میكند، سپس میگوید:
چه گویی تو ای خواجه ی سالخورد
چشیده ز گیتی بسی گرم و سرد؟
كه داند كه چندین نشیب و فراز
به پیش آرد این روزگار دراز؟
تك روزگار از درازی كه هست
همی بگذراند سخن ها و دست
یعنی این روزگار پر از شگفتی، در پویش دراز خود كارها و حقایق را از دایرهی فهم و دانش ما بیرون میبرد و لذا ما حق نداریم كه این افسانههایی كه پدران ما سینه به سینه نقل كردهاند تا به ما رسیده، سراپا افسانه و دروغ بدانیم. فردوسی در سراسر شاهنامه به آن چه میگوید، اعتقاد را عیناً به خواننده القا میكند. به گمان این بنده در میان شاعران ایرانی سه تن هستند كه سخنشان از صداقت خاصی برخوردار است: فردوسی، حافظ و پروین اعتصامی.
2 ـ شاهنامه و تاریخ
در شاهنامه بخش ساسانیان را كه با حدود 17 هزار بیت بیش از یك سوم حجم كتاب را تشكیل میدهد، معمولاً بخش تاریخی شاهنامه مینامند.
با آن كه این بخش نیز دارای مطالب افسانهای بسیار هست، ولی باز از نظر مطالب تاریخی دارای اهمیت بسیاری است. درباره تاریخ ساسانیان ما دارای ماخذی به زبانهای یونانی و لاتینی و ارمنی و سریانی و پهلوی و عربی و فارسی هستیم، ولی مطالب شاهنامه حتا پس از كنار گذاشتن افسانهها و شرح و بسطهای شاعرانه آن باز از نظر مقدار بر مطالب آثار دیگر میچربد. گذشته از این در بخش به اصطلاح داستانی و نیمه تاریخی شاهنامه نیز مطالب تاریخی به خصوص درباره اشكانیان هست كه شناخت كم و چون آنها به خاطر كم اطلاعی ما از جزئیات تاریخ آن دوره دشوار است. به گمان من از مطالب شاهنامه از منوچهر تا دارا فقط مقدار ناچیزی تاریخ هخامنشی و روایات اوستایی و بیش از هشتاد درصد آن تاریخ و ادبیات پارتی است. اخبار بیشتر این پادشاهان به ویژه آنچه در پادشاهی كیخسرو آمده است، به هیچ روی نمیتواند با سرگذشت كیهای اوستایی ارتباط داشته باشد و گویای این است كه در روایات ملی، شاهان و تیولداران پارتی نسبت خود را به شاهان و پهلوانان اوستایی میرسانند یا میرساندند، سبب خلط تاریخ و ادبیات پارتی با روایات اوستایی شده است.
3 ـ شاهنامه و فرهنگ باستان
اگر شما بخواهید درباره رسوم كشورداری و آیینهای اداری و درباری در ایران پیش از اسلام تحقیق كنید، مانند اخذ مالیات، سكه زدن، نوشتن نامههای دولتی، فرستادن و پذیرفتن سفیر، تشكیلات سپاه، سلاحهای جنگی، رسم تاجگذاری، آیین باردادن و غیره و غیره. یا خواسته باشید درباره مراسم خانوادگی و اجتماعی تحقیق كنید، مانند زناشویی، نامگذاری روی كودك، آئین مهمانی و میزبانی، رامشگری و میگساری، جامه و آرایش و بویهای خوش، برگزاری جشنهای ملی چون نوروز و مهرگان، آذین بستن شهر، هدیه دادن و نثار كردن، سرگرمیها و بازیها، چون شكار و اسبدوانی و چوگان و شطرنج و نرد، برخی روابط و مناسبات میان اعضای خانواده و افراد جامعه، اعتقادات اخلاقی و دینی مردم تا برسد به آیین سوگواری و تدفین. یا خواسته باشید درباره طبقات اجتماع و مشاغل گوناگون و وضع زنان تحقیق كنید یا خواسته باشید درباره برخی دانشها و فنون چون پزشكی نجوم و موسیقی و شعر تحقیق كنید… در تحقیق همه این زمینهها یكی از ماخذ مهم شما و گاه تنها ماخذ شما شاهنامه فردوسی است.
4 ـ شاهنامه و ادبیات پهلوی
اهم آنچه از ادبیات پهلوی به ما رسیده، نوشتههای دینی و زرتشتی است و از ادبیات غیردینی آن جز چند نوشته كوچك چون «كارنامه اردشیر بابكان» و منظومه «یادگار زریران» و منظومه «درخت آسوریگ» و رساله «خسرو و ریدگ» و رسالهای در «بازی شطرنج و نرد» چیز دیگر به جا نمانده است. از سوی دیگر میدانیم كه بخشی مهمی از ادبیات فارسی به مآخذ پهلوی برمیگردد. از این قبیلاند ادبیات منظوم و منثور حماسی، بخش مهمی از ادبیاتی كه به آئین یا آئینه خسروان شهرت دارد، مانند كلیله و دمنه و سندباد نامه و مرزبان نامه و قابوسنامه و نصیحهالملوك و غیره. همچنین بخش مهمی از ادبیات اندرز، چه آنهایی كه به صورت رسالههای جداگانه تدوین شدهاند، مانند ظفرنامه منسوب به ابنسینا، و چه آن بخشی كه با مطالب آثار دیگر درآمیختهاند. همچنین برخی از منظومههای عاشقانه، چون ویس و رامین، و نیز رسالههایی در علوم و فنون گوناگون دیگر، مانند بازنامه و رسالاتی در آداب شكار و حرب و غیره، برخی از آثار پهلوی به عربی نام میبرد، نزدیك صد كتاب و رساله است كه غالب آنها بر اساس ترجمههای عربی و فارسی تدوین گشتهاند. شاهنامه فردوسی، تنها حجم آن را كه در نظر بگیریم، یكی از مهمترین این آثار است و ما با داشتن شاهنامه ، ترجمه شاعرانهای از خداینامه و تعداد زیادی از رسالات كوچك و بزرگ پهلوی از جمله كارنامه اردشیر بابكان و یادگار زریران و «یادگار بزرگمهر» كه اصل پهلوی آنها نیز مانده است، در دست داریم.
5 ـ شاهنامه و فرهنگ ایران اسلامی
شاهنامه به خاطر محتوای غنی و چند سویه یا پرسویه خود كه قبلاً به برخی از آنها اشاره شد، بلافاصله پس از نگارش آن مورد استقبال افراد و طبقات مختلف جامعه از شاعر و مورخ و لغوی و حكیم و نقاش و نقال تا برسد به ماموران دولتی و سپاهیان و دایگان و درباریان قرار گرفت و بدین ترتیب بسیاری از آنچه شاهنامه از فرهنگ باستان ایران گرفته بود، از میتولوژی و تاریخ و آئین كشورداری و بسیاری از آداب و رسوم خانوادگی و اجتماعی، به فرهنگ ایران اسلامی منتقل گردید و بدین ترتیب شاهنامه مانند پلی شد كه دو فرهنگ پیش از اسلام و بعد از اسلام ایران را به یكدیگر متصل ساخت و آن استمرار فرهنگ ایران كه با ورود عرب آسیب بزرگی دیده بود، به وسیله شاهنامه تا حد زیادی مرمت یافت. تحقیقات بسیار زیادی لازم است تا بتوان همهی جنبههای نفوذ شاهنامه را در زندگی ایرانیان نشان داد، از نفوذ شاهنامه در ورزش باستانی گرفته تا برسد به ادبیات توده و هنرهای نمایشی كه پایینتر به آن اشاره خواهد شد. و یا برای مثال، بخش بزرگی از نامهای ایرانی كه ما روی كودكان خود میگذاریم. اگر بگذاریم. در اصل از شاهنامه گرفته شدهاند. چون اغلب آنها به این صورت در آثار پیش از شاهنامه نیامدهاند. همچنین شاهنامه در كنار خمسه نظامی یكی از مهمترین منابع موضوع هنر مینیاتور و تذهیب كتاب است و از میان آثار فراوان آن، دوتای آنها، یعنی شاهنامه بایسنغری و شاهنامه شاه تهماسبی از شاهكارهای جهانی هنر تذهیب و نقاشی و شاهنامه شاه تهماسبی از شاهكارهای جهانی هنر تذهیب و نقاشی و خطاطی و صحافی به شمار میروند.
6 ـ شاهنامه و زبان فارسی
اگر چه زبان فارسی قرنها بیش از فردوسی زبان رایج گفتوگو در سراسر ایران شده بود، ولی از عمر آن به عنوان زبان نوشتار و جانشین زبان پهلوی و عربی بیش از صد سالی نمیگذشت و در این مدت همیشه این زبان در میان ایرانیان هواخواه زبان عربی، دارای دشمنان خطرناكی بود كه بویژه پس از پایگیری دولت غزنوی بر قدرت آنها افزوده گردید و یكی دوبار موفق شدند زبان نامههای دولتی را دوباره از فارسی به عربی برگردانند. هستند كه معتقدند بدون نیازی كه در میان اهل قلم به شاهنامه پیدا شده بود، زبان عربی جای زبان فارسی را میگرفت و یا دست كم موضوع آن را به عنوان زبان نوشتار بسیار ضعیف میكرد. صرف نظر از این موضوع، شاهنامه به خاطر گنجینه بزرگ واژههای فارسی آن، برای موجودیت زبان فارسی اهمیت كمتری ندارد. اگر ما از میان آثار موجود و كهن زبان فارسی آنهایی را كه مانند شاهنامه رقم واژههای بیگانهشان نسبت به كل واژههای كتاب از حدود پنج درصد بیشتر نیست، به یكجا گرد آوریم، حجم همهی آنها روی هم رفته به حجم شاهنامه نمیرسد. به طوری كه اگر شاهنامه را نداشتیم، هر كس میتوانست ادعا كند كه زبان فارسی بدون رقم بزرگی از واژههای بیگانه، زبانی ناتوان یا دست كم فاقد فصاحت و شیوایی است. از این رو اگر ما شاهنامه را تیرك میانی خیمه زبان فارسی بنامیم. اغراق نكردهایم.
7 ـ شاهنامه و ادبیات فارسی
با توجه به محتوای غنی شاهنامه از یكسو و اهمیت آن برای زبان فارسی از سوی دیگر، و با در نظر گرفتن اینكه شاهنامه كهنترین اثر شعر فارسی است كه به طور كامل به دست ما رسیده است، میتوان تاثیر بزرگ این كتاب را بر سراسر ادب فارسی حدس زد. نه تنها مورخان و فرهنگ نویسان و حماسه سرایان و مؤلفان كتب اخلاق، بلكه اكثر متفكران و شعرای بزرگ زبان فارسی، از آن میان شیخ فریدالدین عطار، عمر خیام، شیخ اشراق سهروردی، مولانا، سعدی و حافظ هر یك به نحوی از شاهنامه تاثیر پذیرفتهاند. ولی شاهنامه به عنوان بزرگترین منبع تاریخ و افسانه و لغت و حكمت و اخلاق ایرانی تنها بر طبقه شاعران و متفكران پس از خود تاثیر نكرده است، بلكه به همان نسبت بر ادبیات توده.
از میان آثار ادبی ما هیچ اثری به اندازه شاهنامة فردوسی و دیوان حافظ نتوانستهاند آن دیوار ضخیمی كه طبقه با سواد را احاطه میكند، بشكافند و به میان تودهی مردم نفوذ كنند، و از میان این دو اثر باز شاهنامه به علت شهرت افسانههای آن معروف تودههای وسیعتری از مردم ایران است. حتا ایرانیانی كه زبان مادری آنها فارسی نیست و نیز ملل همسایه ایران چون تركها، روسها و عربها. همچنین بخش بزرگی از ادبیات توده از تاثیر شاهنامه بركنار نمانده است. چه آنهایی كه تدوین گشتهاند، مانند دارابنامه و سمك عیار تا برسد به حسین كرد و امیرارسلان رومی و حماسه كورغلی، و چه آنهایی كه به صورت روایات شفاهی دربارة ماجراهای پهلوانان شاهنامه در میان تودهی مردم جاری است و بخش مهمی از آنها را نیز چند سال پیش آقای ابوالقاسم انجوی شیرازی گردآوری كرد و در سه جلد با عنوان «مردم و شاهنامه» انتشار داد.
8 ـ شاهنامه و هنر شاعری
ارزش ادبی یك اثر عبارت است از مجموعهی ارزشهایی كه آن اثر از جنبههای گوناگون دارد. جنبهی هنری یك اثر تنها یكی از این ارزشهاست كه البته در ارزیابی یك اثر ادبی، عنصری بسیار مهمی است. هنر سخن پردازی فردوسی البته در سراسر شاهنامه نمودار است؛ ولی استادی او را در هنر داستان سرایی تنها آنجا میتوان مشاهده كرد كه مطالب ماخذ او روایات میتولوژی یا اخبار تاریخی نیست، بلكه افسانههایی است كه به شاعر فرصت میدهند با پروردن آنها به داستان سرایی بپردازد. داستانهایی كه در شاهنامه از جنبه هنر داستانسرایی اهمیت خاص دارند، عبارتند از: داستان زال و رودابه، داستان هفتخان رستم، داستان رستم و هفت گردان در شكارگاه افراسیاب، داستان رستم و سهراب، داستان سیاوخش، داستان رفتن گیو به تركستان، داستان فرود سیاوحش، داستان اكوان دیو، داستان بیژن و منیژه، داستان رزم یازده رخ، داستان گشتاسب و كتایون، داستان هفتخان اسفندیار، داستان رستم و اسفندیار و داستان رستم و شغاد. غیر از این چهارده داستان قطعات كوچك و بزرگ بسیاری در شاهنامه هست كه شاعر در آنها فرصت سخنپردازی بیشتری یافته است؛ مانند قطعة نبرد رستم با اشكبوس، روایت تازیانه جستن بهرام، مرثیه باربد بر خسرو پرویز و غیره و غیره. از میان آنها چهارده داستان كه نام بردم، نه تنها دو داستان رستم و سهراب و رستم و اسفندیار كه شهرت یافتهاند، بلكه داستان هفت خان رستم، داستان سیاوخش، داستان فرود سیاوخش، داستان بیژن و منیژه و داستان رزم یازده رخ هر یك به ملاحظاتی اهمیت خاصی دارند و این هفت داستان نه تنها شاهكار داستانهای شاهنامه، بلكه از شاهكارهای ادب فارسی به شمار میروند، تا آنجا كه اگر شما خواسته باشید در سراسر ادب فارسی منظومههایی را كه بتوان از نظر اهمیت به نحوی با این داستانها مقایسه كرد برگزینید، به طوری كه طبایع و سلیقههای دیگر را هم از خود راضی كرده باشید، باز نهایت از پنج داستان تجاور نخواهید كرد كه عبارت باشند از «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی، «خسرو و شیرین» و «هفت پیكر» و «لیلی و مجنون» نظامی گنجوی و داستان عرفان «منطق الطیر» از فریدالدین عطار.
و اما این هفت داستان شاهنامه با حدود 12 هزار بیت تنها یك چهارم شاهنامه و هر چهارده داستان نیز با حدود 17 هزار بیت تنها كمی بیش از یك سوم همهی شاهنامه را تشكیل میدهند. اینكه من به كمیت كار فردوسی، اشاره میكنم، از این روست كه بیشتر ایرانیان امروز حتا كسانی كه ادعای نقادی دارند، حوصله پرداختن به آثاری كه شناخت آنها وقت و دقت بیشتری میخواهد، ندارند. از این رو در خور این بیحوصلگی و بی دقتی معیارهای نقد ادبی نیز خلاصه شدهاند و برای بسیاری از ایرانیان شعر آن است كه فهم آن وقت و دقت و سواد ادبی نخواهد! هر چه كوتاهتر و سادهتر بهتر. بنابراین یك رباعی یا یك قطعه شعر نو بهترین نمونهی شعر میگردد. به ویژه اینكه این گونه اشعار را میتوان در یك سالن نیمه تاریك، در پای شمع با موهای آشفته و چشمان خمار و لحن مستانه دكلمه كرد یا چهچهه زد. به عقیدهی برخی از ایرانیان شعر همین است و آن چه جز این است، نظم است. بدین ترتیب اثر شاعر متفكری چون فردوسی كه بر اساس برنامهای منظم سی تا سی و پنج سال از عمر خویش را هر روز از پگاه تا بیگاه كار كرده، در برابر كار كسی قرار میگیرد كه هر چند گاه از دولت می حالی یافته و شعری ساخته است. علت این گونه داوریها این است كه هنر در ایران به سه چهار رشتهی شاعری و نویسندگی و نوازندگی و خوانندگی محدود گشته است و رشتههای دیگر هنر به ویژه انواع هنر نمایشی پیشرفت مهمی نكردهاند.
چند سال پیش یك هنرپیشه مشهور در لندن درگذشت كه تمام شهرت خود را مدیون این بود كه نقش «هاملت» را از همه بهتر بازی كرده بود. اكنون بروید و در تئاترهای این شهر بگردید و ببنید كه چه بسیارند هنرپیشههایی كه تنها آرزویشان این است كه یك بار كارگردانی نقش هاملت را به آنها واگذار كند. فردوسی چندین برابر شكسپیر داستان دارد كه میتوان از آنها فیلم و نمایش تهیه كرد. اشخاص شاهنامه كه شاعر شخصیت آنها را تا آن اندازه توصیف كرده است كه هنرپیشهای بتواند در نقش یك یا چندین تن آنها تخصص پیدا كند، دست كم به بیست تن میرسند. فقدان رشتههای گوناگون هنر و به ویژه هنر نمایشی سبب شده است كه ما نتوانیم ابعاد وسیع هنر كسانی چون فردوسی و فخرالدین گرگانی و نظامی را بشناسیم و حتا همان هنرهای سنتی چون نقالی، شاهنامه خوانی، دفتر خوانی، تعزیه، پردهداری، خیمه شببازی و غیره از بین رفتهاند، بدون آنكه وظیفهی خود را به هنرهای نمایشی جدید نظیر تئاتر و سینما و اپرا و نمایش عروسكی و فیلم و نقاشی متحرك (كارتن) و نمایش رادیویی و نمایش خیابانی و غیره محول كرده باشند. و هنر مینیاتور ایران كه مهمترین موضوعهای آن را صحنههای شاهنامه و خمسه نظامی تشكیل میداد، تبدیل شده است به نمایش یك موضوع واحد و مكرر كه یك زنی با اندام كشیده و چشمان مورب و موهای بلند، در حالی كه سه تاری یا قرابة شرابی در دست دارد، در جلوی پیرمردی كه گویا خیام است، طنازی میكند و پیرمرد با موهای آشفته جلوی شمعی نشسته و كتابی در دست گرفته و به طرف زن نمی خیز شده است! بدین ترتیب در جریان محدود گشتن هنر به سه چهار رشته هنر نقاشی مینیاتور نیز به خدمت شعر تغزلی درآمده است. اكنون تصور كنید كه اگر بخواهیم از یكی از داستانهای شاهنامه فیلمی آبرومند تهیه كنیم، به چه امكانات وسیعی از نظر هنرپیشه، كارگردان، فیلمبردار، آهنگساز، جامهساز، دكورساز، آرایشگر و غیره نیاز داریم. این تنها یك نمونه از ابعاد وسیع هنر فردوسی است كه در گذشته هنر نمایشهای سنتی را تقویت میكرد و امروز میتواند به هنر نمایشهای جدید مایه دهد. ولی متاسفانه به خاطر عدم یا ضعف برخی از انواع هنر در ایران بیثمر مانده است. صحنههای شاهنامه میتواند علاوه بر موضوع نقاشی، موضوع هنرهای دیگری چون دست بافهای گوناگون، سرامیك، گچبری، كندهكاری، نقاشیهای دیواری و غیره قرار گیرد، چنانچه درگذشته بود.
گذشته از همه این بحثها، ما به كسی كه در شاهنامه هنر شاعری و داستان سرایی میجوید. توصیه میكنیم كه فقط یكی از همان هفت داستان را كه نام بردیم، با وقت و دقت كافی بخواند و در ساختمان داستان، گفت و شنود پهلوانان، فراز و نشیب ماجراها، لفظ شیوا و رفیع، احساسات رقیق و افكار بشر دوستانهی سراینده و قدرت او چه در توصیف جریان داستان و چه در روانكاوی اشخاص داستان. توجه كند. اكنون اگر آن چه بنده در اهمیت هنر داستان سرایی در شاهنامه گفتم، با آن چه قبلاُ در دیگر اهمیتهای ادبی این كتاب گفتم روی هم كنید، انصاف خواهید داد كه شاهنامه در جهان ادب فارسی به كوهی عظیم است كه در كشوری كه نقد ادبی از سطح انشاهای ادبی فراتر نرفته، برای شاهنامه شهرتی ناشناس ایجاد كرده است. به سخن دیگر، شاهنامه مشهورترین اثر ادبی فارسی و در عین حال ناشناخته ترین آنهاست.
آرامگاه فردوسی، عکس از: سهراب دشتی
9 ـ شاهنامه و ملیت ایرانی
پس از سقوط دولت ساسانی سه چهار قرن مبارزه ایرانیان برای بیرون راندن تازیان، گاه مانند قیام ابومسلم و بابك از اسفار و مرداویج كما بیش با شكست روبرو گردید و گاه به تشكیل حكومتهای غیر مستقلی چون طاهریان و نیمه مستقلی چون سامانیان انجامید و گاه اگر در مورد آل بویه ایرانیان بغداد را هم گرفتند و بر خلیفه عباسی جز عنوان امیرالمؤمنین چیزی باقی نگذاشتند، كوشش مهمی در زمینه زبان و فرهنگ ملی كه مهمترین نشانههای استقلال ملی هستند، از خود نكردند. و دیگر اینكه ایران را مانند املاك شخصی میان فرزندان خود تقسیم كردند. تنها در این میان سالهای حكومت یعقوب لیث (247.265 هجری) استثنا بود كه آن هم: خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود. از اواخر سده چهارم به بعد نیز ایران عملاً به دست قبایل ترك و سپس مغول افتاد. از سوی دیگر دین جدید كه در تحت شعار امت اسلامی فرهنگ و ملیت عربی را تبلیغ میكرد، ضربههای شدیدی بر اندیشههای ملی گرایی در ایران فرود میآورد. و بعد هم تصوف با تبلیغ اندیشه جهان میهنی خود دست كم در زمینه تضعیف اندیشههای ملی در ایران كمك شایانی كرد. در یك چنین جبهه از هم گسیختهای است كه فردوسی به عنوان آخرین مدافع ملیت ایرانی قد علم میكند و با ایجاد شاهنامه آنچه را كه نیزه سرداران و قلم شعوبیان از انجام آن عاجز ماند، صورت عمل میبخشد. ملتی كه هویت خویش را از دست داده بود و نگران و سرگردان، میرفت تا در یك جهان چند ملیتی به كلی متلاشی گردد، ناگهان شناسنامه خود را بازیافت.
فردوسی با آفرینش شاهنامه رشته از هم گسیخته ملیت ایرانی را از نو گره زد. از آن پس صدها بد حادثه و آشوب زمانه بر ما گذشت. نام بچهها و كوچههایمان هم عوض گشت، ولی هویت ایرانی خود را همچنان نگهداشتهایم و این را تا حدود زیادی مدیون شاهنامهایم. به قول بهار:
آنچه كورش كرد و دارا، و آنچه زرتشت مهین
زندهگشت از همت فردوسی سحرآفرین
نام ایران رفته بود از یاد تا تازی و ترك
تركتازی را برون راندند لاشه از كمین
شد درفش كاویانی باز بر پا تا كشید
این سوار پارسی رخش فصاحت زیر زین.
*این جستار بار نخست بر سامانۀ «فرّ ایران» درج شده است:
http://www.fareiran.com/





















