اهمیت شاهنامه فردوسی / دکتر جلال خالقی مطلق

فردوسی با آفرینش شاهنامه رشته از هم گسیخته ملیت ایرانی را از نو گره زد. از آن پس صدها بد حادثه و آشوب زمانه بر ما گذشت. نام بچه‎ها و كوچه‎هایمان هم عوض گشت، ولی هویت ایرانی خود را هم‌چنان نگهداشته‎ایم و این را تا حدود زیادی مدیون شاهنامه‎ایم.

  آرامگاه فردوسی، عکس از احمد حلبی‌ساز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‌

‌‌

اهمیت شاهنامه فردوسی

دکتر جلال خالقی مطلق

‌همه‏ی ما هنگامی كه از اهمیت شاهنامه سخن به میان می‎آید، در این نظر اتفاق داریم كه شاهنامه یكی از مفاخر ملی ماست، ولی بنده مطمئن هستم كه اگر از صد نفر نابرگزیده بپرسید كه: «چرا شاهنامه یكی از مفاخر ملی ماست؟» بیش از نود نفر آن‌ها اهمیت ملی شاهنامه را در تبلیغ میهن پرستی و شرح پیروزیهای ایرانیان بر دشمنان آن‌ها می‎دانند كه تازه در همین جا هم اغلب فراموش می‎گردد كه شاهنامه سرگذشت شكستهای ایرانیان هم هست و اصطلاحی كه بر طعنه می‎گویند «شاهنامه آخرش خوش است»، از همین جا برخاسته است. به سخن دیگر وقتی ما از اهمیت ملی شاهنامه سخن می‎گوییم، غالباًَ تنها به اهمیتی كه این كتاب برای ملیت ما دارد نظر داریم. ولی اهمیت ملی شاهنامه خیلی بیش از این است.

برای شناخت همه‏ی جهات اهمیت شاهنامه باید بی‎اغراق ده ها كتاب مستند و صدها مقاله‏ی تحقیقی نوشت و این كار هم وقتی ممكن است كه بر پایه‏ی یك متن پالوده انجام گیرد؛ یعنی نخست باید تصحیح نسبتاً معتبری از این كتاب فراهم شود و متن كتاب از دستبردهای بیگانه و چندین هزار بیت الحاقی پاك گردد. در تحت این شرایط اگر من بنا به سابقه‏ی یك ربع قرن كار با شاهنامه، این گستاخی را به خود می‎دهم و در شرح برخی از اهمیتهای این كتاب، آن چه را كه باید در هزار صفحه با ذكر شواهد فراوان گفت، در چند صفحه خلاصه می‎كنم، به هیچ روی این ادعا را ندارم كه حق مطلب را به خوبی ادا كرده و چیزی ناگفته نگذاشته باشم. بلكه مطالبی است در حد یك یادآوری.

 ‌

1 ـ شاهنامه و میتولوژی

میتولوژی یك اصطلاح یونانی است و «اساطیر» هم كه ما در فارسی می‎گوییم، جمع عربی اسطوره و اسطوره معرب واژة یونانی Historia است. در یونانی Mythos به معنی افسانه‎های نخستین هر ملتی است درباره‏ی آفرینش جهان و برخوردهای نخستین انسان با طبیعت و نیروهای نیك و بد كه درگیراگیر این برخورد خدایان و شهریاران و پهلوانان هر ملت ظهور می‎كنند. میتولوژی در یك جمله «تاریخ فرهنگ مادی و معنوی اولیه‏ی هر ملت» است.

نخستین بخش شاهنامه و دست كم حدود پنج هزار بیت از این كتاب تاریخ میتولوژی ایران است. اهمیت شاهنامه در این بخش تنها در این نیست كه عقیده‏ی ایرانی را درباره‏ی آفرینش جهان، چگونگی سرد شدن پوسته‏ی زمین و پیدایش گیاه و جانور، و كوشش انسان برای تهیه‏ی خانه و جامه و خوراك و اهلی كردن جانوران و غیره و غیره شرح می‎دهد، كه نظایر آن در میتولوژی برخی اقوام دیگر نیز هست، بلكه اهمیت اصلی آن در پاسخ این پرسش است كه: «چرا مردمان، آن جهان بهشتین را كه در آن سرما و گرما و گرسنگی و قحطی و جنگ و بیماری و زشتی و ناتوانی و پیری و مرگ نبود، از دست دادند؟» در میتولوژی ایرانی یك بلای آسمانی یا قهر طبیعت یا خشم یكی از خدایان بهانه‎گیر سبب از دست رفتن جهان خیر نیست، بلكه دلیل تباهی جهان خیر در این است كه رهبر این مردمان یك روز به غلط می‎‏افتد كه همه‏ی این نعمتها را او خود تنها، بدون پشتیبانی پروردگار و بدون دستیاری مردمان پدید آورده است و از اینجا گرفتار خودپرستی و منی می‎شود و از پس آن فره ایزدی از او جدا می‎گردد؛ یعنی پرودگار دست یاری خود را از پشت او برمی‏دارد، و سقوط می‎كند. ولی از سوی دیگر واكنش مردم نیز با این رهبر گمراه گشته از سر خرد ــ كه در سراسر شاهنامه به عنوان بزرگترین دادة ایزد ستایش شده است ــ نیست. بلكه رفتار مردمی است شتابزده و شورش طلب. و از این رو آن‌ها چوب گمراهی رهبر خود را نمی‎خورند، بلكه چوب نادانی خود را، به سخن دیگر، در میتولوژی ایرانی، مردمان را از آن جهان بهشتین نخستین به بهانه گندم خوردن نرانده‎اند، بلكه این مردم خود مسئول بلایی هستند كه بر سرشان آمده است. و اكنون آنچه در میتولیوژی ایرانی جالب است، این است كه پس از جایگزین شدن دوزخ ضحاكی بر بهشت جمشیدی، دیگر اصلا سخن از آمدن سرما و گرما و گرسنگی و قحطی و بیماری و جنگ كه زندگی مادی مردم را تهدید می‎كنند نیست، بلكه در درجه‏ی اول گله و شكایت از رخت بربستن معنویات است:

نهان گشت كردار فرزانگان

پراكنده شد كام دیوانگان

‌ ‌

هنر خوار شد، جادوی ارجمند

نهان راستی، آشكارا گزند

 ‌‌

شده بر بدی دست دیوان دراز

به نیكی نبودی سخن جز به راز

و آن چه جالب‎تر است این كه این وضعیت به نام یك مشیت الهی كه باید پذیرفت و با آن ساخت تبلیغ نمی‎گردد. بلكه مردمی كه خود موجب این وضع بودند، خود نیز باید اكنون برای رفع آن دامن همت ببندند. و این همان اندیشه‏ی مبارزه میان نیك و بد در جهان بینی ایرانی است كه از همان بخش میتولوژی شاهنامه آغاز می‏‎گردد و از آن پس چنان كه گفته‎اند، مانند نوار سرخی در سراسر كتاب نمایان است:

بیا تا جهان را به بد نسپریم

به كوشش همه دست نیكی بریم

 ‌‌

نباشد همی نیك و بد پایدار

همان به كه نیكی بود یادگار

آن چه میتولوژی ایرانی را به این صورت كه در شاهنامه است. از میتولوژی ملل دیگر جدا می‎كند، این است كه آن شرح ساده و گاه از دید امروزی ما خرافی افسانه‎های آفرینش و ماجراهای خدایان و شاهان و پهلوانان كه موضوع میتولوژی است، در شاهنامه شدیداً با مسائل اخلاقی توأم است و شیوه‏ی بیان نیز به نقلی محض، بلكه بسیار جاها به صورت دیالوگ‎های دیالكتیك، گفت و شنودهای استدلالی، درآمده است دلیل آن این است كه عصری كه فردوسی در آن زندگی می‎كرد، دیگر زمان هومر نبود. فلسفه و علوم از یك سوی و دین جدید از سوی دیگر بنای بسیاری از اعتقادات كهن را در هم ریخته بودند و از این رو شاعر دانشمندی چون فردوسی دیگر نمی‎توانست به شیوه «گوسان» ها یا شاعران دورگرد باستان ساز خود را بردارد و از این كوچه به آن كوچه راه بیفتد و سرودخوانی كند. بلكه اگر می‎خواست دیگران سخن او را جدی تلقی كنند و در شمار اباطیل و یاوه سرایی نگیرند. ناچار بود كه افسانه‎های خود را در یك بافت فلسفی. اخلاقی عرضه كند كه حتی فیلسوف پرمدعای زمانه‏ی خود او نیز متوجه گردد كه در اینجا مسائل عمیق‎تری از آنچه درباره جوهر و عرض و هیولی و صورت می‎گوید، مطرح است. ولی همه این كوشش شاعر به جایی نمی‎رسید اگر خود او به آنچه می‎گفت، اعتقاد كامل نداشت و مانند حماسه سرایان پس از خود به مطالب ماخذ خود تنها به عنوان موضوع شعر می‎نگریست:

تو این را دروغ و فسانه مدان

به یكسان روشن زمانه‏‎ مدان

 ‌‌

ازو هر چه اندر خورد با خرد

دگر، بر ره رمز معنی برد

‌‌

و یا در آغاز داستان اكوان دیو می‎گوید:

‌‌

جهان پرشگفت است چون بنگری

ندارد كسی آلت داوری

 ‌

خردمند كاین داستان بشنود

به دانش گراید، بدین نگرود

 ‌

ولیكن چون معنی ش یادآوری

 شود رام و كوته شود داوری

 و سپس در پایان همین داستان در توجیه «دیو» می‎گوید:

تو مر دیو را مردم بدشناس

كسی كو ندارد زیزدان سپاس

 ‌

هر آن كو گذشت از ره مردمی

ز دیوان شِمُر، مشمرش ز آدمی

و پس از آن كه توجیهی هم از نام اكوان می‎كند، سپس می‎گوید:

چه گویی تو ای خواجه ی سالخورد

چشیده ز گیتی بسی گرم و سرد؟

 ‌

كه داند كه چندین نشیب و فراز

به پیش آرد این روزگار دراز؟

 ‌

تك روزگار از درازی كه هست

همی بگذراند سخن ها و دست

یعنی این روزگار پر از شگفتی، در پویش دراز خود كارها و حقایق را از دایره‏ی فهم و دانش ما بیرون می‎برد و لذا ما حق نداریم كه این افسانه‎هایی كه پدران ما سینه به سینه نقل كرده‎اند تا به ما رسیده، سراپا افسانه و دروغ بدانیم. فردوسی در سراسر شاهنامه به آن چه می‎گوید، اعتقاد را عیناً به خواننده القا می‎كند. به گمان این بنده در میان شاعران ایرانی سه تن هستند كه سخنشان از صداقت خاصی برخوردار است: فردوسی، حافظ و پروین اعتصامی.

 ‌

2 ـ شاهنامه و تاریخ

در شاهنامه بخش ساسانیان را كه با حدود 17 هزار بیت بیش از یك سوم حجم كتاب را تشكیل می‎دهد، معمولاً بخش تاریخی شاهنامه می‎نامند.

با آن كه این بخش نیز دارای مطالب افسانه‎ای بسیار هست، ولی باز از نظر مطالب تاریخی دارای اهمیت بسیاری است. درباره تاریخ ساسانیان ما دارای ماخذی به زبانهای یونانی و لاتینی و ارمنی و سریانی و پهلوی و عربی و فارسی هستیم، ولی مطالب شاهنامه حتا پس از كنار گذاشتن افسانه‎ها و شرح و بسط‎های شاعرانه آن باز از نظر مقدار بر مطالب آثار دیگر می‎چربد. گذشته از این در بخش به اصطلاح داستانی و نیمه تاریخی شاهنامه نیز مطالب تاریخی به خصوص درباره اشكانیان هست كه شناخت كم و چون آن‏ها به خاطر كم اطلاعی ما از جزئیات تاریخ آن دوره دشوار است. به گمان من از مطالب شاهنامه از منوچهر تا دارا فقط مقدار ناچیزی تاریخ هخامنشی و روایات اوستایی و بیش از هشتاد درصد آن تاریخ و ادبیات پارتی است. اخبار بیش‌تر این پادشاهان به ویژه آنچه در پادشاهی كیخسرو آمده است، به هیچ روی نمی‎تواند با سرگذشت كی‎های اوستایی ارتباط داشته باشد و گویای این است كه در روایات ملی، شاهان و تیولداران پارتی نسبت خود را به شاهان و پهلوانان اوستایی می‎رسانند یا می‎رساندند، سبب خلط تاریخ و ادبیات پارتی با روایات اوستایی شده است.

 ‌

3 ـ شاهنامه و فرهنگ باستان

اگر شما بخواهید درباره رسوم كشورداری و آیین‎های اداری و درباری در ایران پیش از اسلام تحقیق كنید، مانند اخذ مالیات، سكه زدن، نوشتن نامه‎های دولتی، فرستادن و پذیرفتن سفیر، تشكیلات سپاه، سلاحهای جنگی، رسم تاجگذاری، آیین باردادن و غیره و غیره. یا خواسته باشید درباره مراسم خانوادگی و اجتماعی تحقیق كنید، مانند زناشویی، نامگذاری روی كودك، آئین مهمانی و میزبانی، رامشگری و میگساری، جامه و آرایش و بوی‎های خوش، برگزاری جشن‎های ملی چون نوروز و مهر‎گان، آذین بستن شهر، هدیه دادن و نثار كردن، سرگرمی‎ها و بازیها، چون شكار و اسب‏‎دوانی و چوگان و شطرنج و نرد، برخی روابط و مناسبات میان اعضای خانواده و افراد جامعه، اعتقادات اخلاقی و دینی مردم تا برسد به آیین سوگواری و تدفین. یا خواسته باشید درباره طبقات اجتماع و مشاغل گوناگون و وضع زنان تحقیق كنید یا خواسته باشید درباره برخی دانشها و فنون چون پزشكی نجوم و موسیقی و شعر تحقیق كنید… در تحقیق همه این زمینه‎ها یكی از ماخذ مهم شما و گاه تنها ماخذ شما شاهنامه فردوسی است.

 ‌

4 ـ شاهنامه و ادبیات پهلوی

اهم آنچه از ادبیات پهلوی به ما رسیده، نوشته‎های دینی و زرتشتی است و از ادبیات غیردینی آن جز چند نوشته كوچك چون «كارنامه اردشیر بابكان» و منظومه «یادگار زریران» و منظومه «درخت آسوریگ» و رساله «خسرو و ریدگ» و رساله‎ای در «بازی شطرنج و نرد» چیز دیگر به جا نمانده است. از سوی دیگر می‎دانیم كه بخشی مهمی از ادبیات فارسی به مآخذ پهلوی بر‎می‎گردد. از این قبیل‎اند ادبیات منظوم و منثور حماسی، بخش مهمی از ادبیاتی كه به آئین یا آئینه‎ خسروان شهرت دارد، مانند كلیله و دمنه و سندباد نامه و مرزبان نامه و قابوسنامه و نصیحه‎الملوك و غیره. همچنین بخش مهمی از ادبیات اندرز، چه آنهایی كه به صورت رساله‎های جداگانه تدوین شده‎اند، مانند ظفرنامه منسوب به ابن‎سینا، و چه آن بخشی كه با مطالب آثار دیگر درآمیخته‎اند. هم‌چنین برخی از منظومه‎های عاشقانه، چون ویس و رامین، و نیز رساله‎هایی در علوم و فنون گوناگون دیگر، مانند بازنامه و رسالاتی در آداب شكار و حرب و غیره، برخی از آثار پهلوی به عربی نام می‎برد، نزدیك صد كتاب و رساله است كه غالب آن‌ها بر اساس ترجمه‎های عربی و فارسی تدوین گشته‎اند. شاهنامه فردوسی، تنها حجم آن را كه در نظر بگیریم، یكی از مهمترین این آثار است و ما با داشتن شاهنامه ، ترجمه شاعرانه‎ای از خداینامه و تعداد زیادی از رسالات كوچك و بزرگ پهلوی از جمله كارنامه اردشیر بابكان و یادگار زریران و «یادگار بزرگمهر» كه اصل پهلوی آن‌ها نیز مانده است، در دست داریم.

 ‌

5 ـ شاهنامه و فرهنگ ایران اسلامی

شاهنامه به خاطر محتوای غنی و چند سویه یا پرسویه خود كه قبلاً به برخی از آن‌ها اشاره شد، بلافاصله پس از نگارش آن مورد استقبال افراد و طبقات مختلف جامعه از شاعر و مورخ و لغوی و حكیم و نقاش و نقال تا برسد به ماموران دولتی و سپاهیان و دایگان و درباریان قرار گرفت و بدین ترتیب بسیاری از آنچه شاهنامه از فرهنگ باستان ایران گرفته بود، از میتولوژی و تاریخ و آئین كشورداری و بسیاری از آداب و رسوم خانوادگی و اجتماعی، به فرهنگ ایران اسلامی منتقل گردید و بدین ترتیب شاهنامه مانند پلی شد كه دو فرهنگ پیش از اسلام و بعد از اسلام ایران را به یكدیگر متصل ساخت و آن استمرار فرهنگ ایران كه با ورود عرب آسیب بزرگی دیده بود، به وسیله شاهنامه تا حد زیادی مرمت یافت. تحقیقات بسیار زیادی لازم است تا بتوان همه‏ی جنبه‎های نفوذ شاهنامه را در زندگی ایرانیان نشان داد، از نفوذ شاهنامه در ورزش باستانی گرفته تا برسد به ادبیات توده و هنرهای نمایشی كه پایین‎تر به آن اشاره خواهد شد. و یا برای مثال، بخش بزرگی از نام‎های ایرانی كه ما روی كودكان خود می‎گذاریم. اگر بگذاریم. در اصل از شاهنامه گرفته شده‎اند. چون اغلب آن‌ها به این صورت در آثار پیش از شاهنامه نیامده‎اند. هم‌چنین شاهنامه در كنار خمسه نظامی یكی از مهمترین منابع موضوع هنر مینیاتور و تذهیب كتاب است و از میان آثار فراوان آن، دوتای آن‌ها، یعنی شاهنامه بایسنغری و شاهنامه شاه تهماسبی از شاهكارهای جهانی هنر تذهیب و نقاشی و شاهنامه شاه تهماسبی از شاهكارهای جهانی هنر تذهیب و نقاشی و خطاطی و صحافی به شمار می‎روند.

 ‌

6 ـ شاهنامه و زبان فارسی

اگر چه زبان فارسی قرن‎ها بیش از فردوسی زبان رایج گفت‌وگو در سراسر ایران شده بود، ولی از عمر آن به عنوان زبان نوشتار و جانشین زبان پهلوی و عربی بیش از صد سالی نمی‎گذشت و در این مدت همیشه این زبان در میان ایرانیان هواخواه زبان عربی، دارای دشمنان خطرناكی بود كه بویژه پس از پایگیری دولت غزنوی بر قدرت آن‌ها افزوده گردید و یكی دوبار موفق شدند زبان نامه‎های دولتی را دوباره از فارسی به عربی برگردانند. هستند كه معتقدند بدون نیازی كه در میان اهل قلم به شاهنامه پیدا شده بود، زبان عربی جای زبان فارسی را می‎گرفت و یا دست كم موضوع آن را به عنوان زبان نوشتار بسیار ضعیف می‎كرد. صرف نظر از این موضوع، شاهنامه به خاطر گنجینه بزرگ واژه‎های فارسی آن، برای موجودیت زبان فارسی اهمیت كمتری ندارد. اگر ما از میان آثار موجود و كهن زبان فارسی آنهایی را كه مانند شاهنامه رقم واژه‎های بیگانه‏‎‏شان نسبت به كل واژه‎های كتاب از حدود پنج درصد بیش‌تر نیست، به یكجا گرد آوریم، حجم همه‏ی آن‌ها روی هم رفته به حجم شاهنامه نمی‎رسد. به طوری كه اگر شاهنامه را نداشتیم، هر كس می‎توانست ادعا كند كه زبان فارسی بدون رقم بزرگی از واژه‎های بیگانه، زبانی ناتوان یا دست كم فاقد فصاحت و شیوایی است. از این رو اگر ما شاهنامه را تیرك میانی خیمه زبان فارسی بنامیم. اغراق نكرده‎ایم.

 ‌

7 ـ شاهنامه و ادبیات فارسی

با توجه به محتوای غنی شاهنامه از یكسو و اهمیت آن برای زبان فارسی از سوی دیگر، و با در نظر گرفتن این‌كه شاهنامه كهن‎ترین اثر شعر فارسی است كه به طور كامل به دست ما رسیده است، می‎توان تاثیر بزرگ این كتاب را بر سراسر ادب فارسی حدس زد. نه تنها مورخان و فرهنگ نویسان و حماسه سرایان و مؤلفان كتب اخلاق، بلكه اكثر متفكران و شعرای بزرگ زبان فارسی، از آن میان شیخ فرید‎الدین عطار، عمر خیام، شیخ اشراق سهروردی، مولانا، سعدی و حافظ هر یك به نحوی از شاهنامه تاثیر پذیرفته‎اند. ولی شاهنامه به عنوان بزرگترین منبع تاریخ و افسانه و لغت و حكمت و اخلاق ایرانی تنها بر طبقه شاعران و متفكران پس از خود تاثیر نكرده است، بلكه به همان نسبت بر ادبیات توده.

از میان آثار ادبی ما هیچ اثری به اندازه شاهنامة فردوسی و دیوان حافظ نتوانسته‎اند آن دیوار ضخیمی كه طبقه با سواد را احاطه می‎كند، بشكافند و به میان توده‏ی مردم نفوذ كنند، و از میان این دو اثر باز شاهنامه به علت شهرت افسانه‎های آن معروف توده‎های وسیع‎تری از مردم ایران است. حتا ایرانیانی كه زبان مادری آن‌ها فارسی نیست و نیز ملل همسایه ایران چون تركها، روسها و عربها. هم‌چنین بخش بزرگی از ادبیات توده از تاثیر شاهنامه بركنار نمانده است. چه آنهایی كه تدوین گشته‎اند، مانند داراب‎نامه و سمك عیار تا برسد به حسین كرد و امیرارسلان رومی و حماسه كورغلی، و چه آنهایی كه به صورت روایات شفاهی دربارة ماجراهای پهلوانان شاهنامه در میان توده‏ی مردم جاری است و بخش مهمی از آن‌ها را نیز چند سال پیش آقای ابوالقاسم انجوی شیرازی گرد‎آوری كرد و در سه جلد با عنوان «مردم و شاهنامه» انتشار داد.

 ‌

8 ـ شاهنامه و هنر شاعری

ارزش ادبی یك اثر عبارت است از مجموعه‏ی‎ ارزشهایی كه آن اثر از جنبه‎های گوناگون دارد. جنبه‏ی هنری یك اثر تنها یكی از این ارزشهاست كه البته در ارزیابی یك اثر ادبی، عنصری بسیار مهمی است. هنر سخن پردازی فردوسی البته در سراسر شاهنامه نمودار است؛ ولی استادی او را در هنر داستان سرایی تنها آنجا می‎توان مشاهده كرد كه مطالب ماخذ او روایات میتولوژی یا اخبار تاریخی نیست، بلكه افسانه‎هایی است كه به شاعر فرصت می‎دهند با پروردن آن‌ها به داستان سرایی بپردازد. داستان‏هایی كه در شاهنامه از جنبه هنر داستان‎سرایی اهمیت خاص دارند، عبارتند از: داستان زال و رودابه، داستان هفت‎خان رستم، داستان رستم و هفت گردان در شكارگاه افراسیاب، داستان رستم و سهراب، داستان سیاوخش، داستان رفتن گیو به تركستان، داستان فرود سیاوحش، داستان اكوان دیو، داستان بیژن و منیژه، داستان رزم یازده رخ، داستان گشتاسب و كتایون، داستان هفت‎‏خان اسفندیار، داستان رستم و اسفندیار و داستان رستم و شغاد. غیر از این چهارده داستان قطعات كوچك و بزرگ بسیاری در شاهنامه هست كه شاعر در آن‌ها فرصت سخن‎پردازی بیشتری یافته است؛ مانند قطعة نبرد رستم با اشكبوس، روایت تازیانه جستن بهرام، مرثیه باربد بر خسرو پرویز و غیره و غیره. از میان آن‌ها چهارده داستان كه نام بردم، نه تنها دو داستان رستم و سهراب و رستم و اسفندیار كه شهرت یافته‎اند، بلكه داستان هفت خان رستم، داستان سیاوخش، داستان فرود سیاوخش، داستان بیژن و منیژه و داستان رزم یازده رخ هر یك به ملاحظاتی اهمیت خاصی دارند و این هفت داستان نه تنها شاهكار داستانهای شاهنامه، بلكه از شاهكارهای ادب فارسی به شمار می‎روند، تا آنجا كه اگر شما خواسته باشید در سراسر ادب فارسی منظومه‎هایی را كه بتوان از نظر اهمیت به نحوی با این داستانها مقایسه كرد برگزینید، به طوری كه طبایع و سلیقه‎های دیگر را هم از خود راضی كرده باشید، باز نهایت از پنج داستان تجاور نخواهید كرد كه عبارت باشند از «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی، «خسرو و شیرین» و «هفت پیكر» و «لیلی و مجنون» نظامی گنجوی و داستان عرفان «منطق الطیر» از فریدالدین عطار.

و اما این هفت داستان شاهنامه با حدود 12 هزار بیت تنها یك چهارم شاهنامه و هر چهارده داستان نیز با حدود 17 هزار بیت تنها كمی بیش از یك سوم همه‏ی شاهنامه را تشكیل می‎دهند. این‌كه من به كمیت كار فردوسی، اشاره می‎كنم، از این روست كه بیشتر ایرانیان امروز حتا كسانی كه ادعای نقادی دارند، حوصله پرداختن به آثاری كه شناخت آن‌ها وقت و دقت بیشتری می‎خواهد، ندارند. از این رو در خور این بی‎حوصلگی و بی دقتی معیارهای نقد ادبی نیز خلاصه شده‎اند و برای بسیاری از ایرانیان شعر آن است كه فهم آن وقت و دقت و سواد ادبی نخواهد! هر چه كوتاه‎تر و ساده‎تر بهتر. بنابراین یك رباعی یا یك قطعه شعر نو بهترین نمونه‏ی شعر می‎گردد. به ویژه این‌كه این گونه اشعار را می‎توان در یك سالن نیمه تاریك، در پای شمع با موهای آشفته و چشمان خمار و لحن مستانه دكلمه كرد یا چهچهه زد. به عقیده‏ی برخی از ایرانیان شعر همین است و آن چه جز این است، نظم است. بدین ترتیب اثر شاعر متفكری چون فردوسی كه بر اساس برنامه‎ای منظم سی تا سی و پنج سال از عمر خویش را هر روز از پگاه تا بیگاه كار كرده، در برابر كار كسی قرار می‎گیرد كه هر چند گاه از دولت می حالی یافته و شعری ساخته است. علت این گونه داوری‏ها این است كه هنر در ایران به سه چهار رشته‏ی شاعری و نویسندگی و نوازندگی و خوانندگی محدود گشته است و رشته‏‎های دیگر هنر به ویژه انواع هنر نمایشی پیشرفت مهمی نكرده‎اند.

چند سال پیش یك هنرپیشه مشهور در لندن درگذشت كه تمام شهرت خود را مدیون این بود كه نقش «هاملت» را از همه بهتر بازی كرده بود. اكنون بروید و در تئاترهای این شهر بگردید و ببنید كه چه بسیارند هنر‎پیشه‎هایی كه تنها آرزویشان این است كه یك بار كارگردانی نقش هاملت را به آن‌ها واگذار كند. فردوسی چندین برابر شكسپیر داستان دارد كه می‎توان از آن‌ها فیلم و نمایش تهیه كرد. اشخاص شاهنامه كه شاعر شخصیت آن‌ها را تا آن اندازه توصیف كرده است كه هنرپیشه‎ای بتواند در نقش یك یا چندین تن آن‌ها تخصص پیدا كند، دست كم به بیست تن می‎رسند. فقدان رشته‎های گوناگون هنر و به ویژه هنر نمایشی سبب شده است كه ما نتوانیم ابعاد وسیع هنر كسانی چون فردوسی و فخرالدین گرگانی و نظامی را بشناسیم و حتا همان هنرهای سنتی چون نقالی، شاهنامه خوانی، دفتر خوانی، تعزیه، پرده‎‎داری، خیمه شب‎بازی و غیره از بین رفته‎اند، بدون آن‌كه وظیفه‏ی خود را به هنرهای نمایشی جدید نظیر تئاتر و سینما و اپرا و نمایش عروسكی و فیلم و نقاشی متحرك (كارتن) و نمایش رادیویی و نمایش خیابانی و غیره محول كرده باشند. و هنر مینیاتور ایران كه مهمترین موضوعهای آن را صحنه‎های شاهنامه و خمسه نظامی تشكیل می‎داد، تبدیل شده است به نمایش یك موضوع واحد و مكرر كه یك زنی با اندام كشیده و چشمان مورب و موهای بلند، در حالی كه سه تاری یا قرابة شرابی در دست دارد، در جلوی پیرمردی كه گویا خیام است، طنازی می‎كند و پیرمرد با موهای آشفته جلوی شمعی نشسته و كتابی در دست گرفته و به طرف زن نمی خیز شده است! بدین ترتیب در جریان محدود گشتن هنر به سه چهار رشته هنر نقاشی مینیاتور نیز به خدمت شعر تغزلی   درآمده است. اكنون تصور كنید كه اگر بخواهیم از یكی از داستانهای شاهنامه فیلمی آبرومند تهیه كنیم، به چه امكانات وسیعی از نظر هنر‎پیشه، كارگردان، فیلمبردار، آهنگساز، جامه‎ساز، دكورساز، آرایشگر و غیره نیاز داریم. این تنها یك نمونه از ابعاد وسیع هنر فردوسی است كه در گذشته هنر نمایش‏های سنتی را تقویت می‎كرد و امروز می‎تواند به هنر نمایش‏های جدید مایه دهد. ولی متاسفانه به خاطر عدم یا ضعف برخی از انواع هنر در ایران بی‎ثمر مانده است. صحنه‎های شاهنامه می‎تواند علاوه بر موضوع نقاشی، موضوع‎ هنرهای دیگری چون دست باف‎های گوناگون، سرامیك، گچبری، كنده‎كاری، نقاشی‏های دیواری و غیره قرار گیرد، چنانچه درگذشته بود.

گذشته از همه این بحث‏ها، ما به كسی كه در شاهنامه هنر شاعری و داستان سرایی می‎جوید. توصیه می‎كنیم كه فقط یكی از همان هفت‎ داستان را كه نام بردیم، با وقت و دقت كافی بخواند و در ساختمان داستان، گفت و شنود پهلوانان، فراز و نشیب ماجراها، لفظ شیوا و رفیع، احساسات رقیق و افكار بشر دوستانه‏ی سراینده و قدرت او چه در توصیف جریان داستان و چه در روان‏كاوی اشخاص داستان. توجه كند. اكنون اگر آن چه بنده در اهمیت هنر داستان سرایی در شاهنامه گفتم، با آن چه قبلاُ در دیگر اهمیت‎های ادبی این كتاب گفتم روی هم كنید، انصاف خواهید داد كه شاهنامه در جهان ادب فارسی به كوهی عظیم است كه در كشوری كه نقد ادبی از سطح انشاهای ادبی فراتر نرفته، برای شاهنامه شهرتی ناشناس ایجاد كرده است. به سخن دیگر، شاهنامه مشهورترین اثر ادبی فارسی و در عین حال ناشناخته ترین آنهاست.

 ‌‌

‌‌ آرامگاه فردوسی، عکس از: سهراب دشتی

9 ـ شاهنامه و ملیت ایرانی

پس از سقوط دولت ساسانی سه چهار قرن مبارزه ایرانیان برای بیرون راندن تازیان، گاه مانند قیام ابومسلم و بابك از اسفار و مرداویج كما بیش با شكست روبرو گردید و گاه به تشكیل حكومت‎های غیر مستقلی چون طاهریان و نیمه مستقلی چون سامانیان انجامید و گاه اگر در مورد آل بویه ایرانیان بغداد را هم گرفتند و بر خلیفه عباسی جز عنوان امیرالمؤمنین چیزی باقی نگذاشتند، كوشش مهمی در زمینه زبان و فرهنگ ملی كه مهمترین نشانه‎های استقلال ملی هستند، از خود نكردند. و دیگر این‌كه ایران را مانند املاك شخصی میان فرزندان خود تقسیم كردند. تنها در این میان سال‎های حكومت یعقوب لیث (247.265 هجری) استثنا بود كه آن هم: خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود. از اواخر سده چهارم به بعد نیز ایران عملاً به دست قبایل ترك و سپس مغول افتاد. از سوی دیگر دین جدید كه در تحت شعار امت اسلامی فرهنگ و ملیت عربی را تبلیغ می‎كرد، ضربه‎های شدیدی بر اندیشه‎های ملی گرایی در ایران فرود می‎آورد. و بعد هم تصوف با تبلیغ اندیشه جهان میهنی خود دست كم در زمینه تضعیف اندیشه‎های ملی در ایران كمك شایانی كرد. در یك چنین جبهه از هم گسیخته‎ای است كه فردوسی به عنوان آخرین مدافع ملیت ایرانی قد علم می‎كند و با ایجاد شاهنامه آنچه را كه نیزه سرداران و قلم شعوبیان از انجام آن عاجز ماند، صورت عمل می‎بخشد. ملتی كه هویت خویش را از دست داده بود و نگران و سرگردان، می‎رفت تا در یك جهان چند ملیتی به كلی متلاشی گردد، ناگهان شناسنامه خود را بازیافت.

فردوسی با آفرینش شاهنامه رشته از هم گسیخته ملیت ایرانی را از نو گره زد. از آن پس صدها بد حادثه و آشوب زمانه بر ما گذشت. نام بچه‎ها و كوچه‎هایمان هم عوض گشت، ولی هویت ایرانی خود را هم‌چنان نگهداشته‎ایم و این را تا حدود زیادی مدیون شاهنامه‎ایم. به قول بهار:

آنچه كورش كرد و دارا، و آنچه زرتشت مهین

زنده‎گشت از همت فردوسی سحر‎آفرین

نام ایران رفته بود از یاد تا تازی و ترك

تركتازی را برون راندند لاشه از كمین

 ‌

شد درفش كاویانی باز بر پا تا كشید

این سوار پارسی رخش فصاحت زیر زین.

 ‌

 ‌

*این جستار بار نخست بر سامانۀ «فرّ ایران» درج شده است:

http://www.fareiran.com/