تلگرافات تهران
شب را قوامالملك در باغ «محمديه» از ما ميهماني شاياني كرد. از همراهان، دبير اعظم، چون سخت مريض شده بود، نتوانست بيايد.
در اين موقع دو تلگراف بهمن رسيد، كه يكي اسباب اميدواري و مسرت من شد و ديگري بهعكس، سخت مرا غمگين و متأثر ساخت.
تلگراف اول از طرف علماي تهران بود كه در مسأله جمهوريت با من مخالفت كرده و در اين موقع اظهار كمال موافقت نموده و پيشرفت و موفقيت كامل را خواسته بودند. از اين موقعشناسي و علاقه علماي اعلام بهمصالح ملك و ملت بسي شادمان و خورسند شدم.
تلگراف ديگر از طرف هيأت دولت بود راجع بهاينكه نمايندگان مجلس جلسه سري و خصوصي تشكيل داده و در باب خوزستان صحبتهايي كردهاند كه حاكي از يأس و سوءظن است و در تهران نيز شهرت داده و آژانس رويتر اين خبر را منتشر نموده، كه سفير انگليس سر پرسيلرن از جانب دولت متبوعه خود مأموريت دارد، كه در بوشهر فيمابين من و خزعل ترتيب ملاقاتي فراهم كند و بين او را با من صلح دهد.
اين خبر سخت مرا متعجب و متأثر ساخت كه چرا با وجود اينهمه خدمات و زحمات و تحمل انواع مصيبت، در عرض چهارسال هنوز وكلاي مجلس مرا نشناخته و تصور كردهاند ممكن است خارجيان در اراده و عزم من نفوذي داشته و بهميل خود مرا بههر طريقي كه ميخواهند سوق دهند.
با كمال تأثر و تغّير اين خبر را تكذيب كردم و امر دادم وزير ماليه كه در غياب من متصدي كفالت مقام رياست وزرا بود، خبر مزبور را رسماً در جرايد پايتخت تكذيب نمايد. تلگراف ذيل را مخابره نمودم:
جناب مستطاب اجل آقاي ذكاءالملك وزير ماليه دام اقباله
«از شرح تلگراف جنابعالي راجع بهانتشارات مغرضين و تلقينات آنها مسبوق و مستحضر شدم، اين خائنين را كه جنابعالي بهاسم مغرض ناميدهايد، همانها هستند كه سوء كردار و زشتي رفتار و عمليات آنها در سه سال قبل مملكت را بهخطرناكترين پرتگاهي پرتاب نموده بود و در پايان آنهمه خرابي و خيانت، فقط فضل خداوند و عمليات من آن خطرات را محو و نابود كرده. ، حالا مجال آن را پيدا كردهاند كه باز زمزمههاي خائنانة خود را تجديد نمايند. اين مغرضين همان خائنين وطنفروش هستندكه دست توسل بهسوي هر نامشروعي دراز كرده فقط براي اجراي اعمال خائنانه از هيچ تخريبي صرفنظر نمينمايند. من نيات باطني و هويّت هر يك از آنها را بهطوري كه بايدوشايد تشخيص داده، اجازه نخواهم داد كه مملكت و مردم بيچاره اين سرزمين آلت خيانت و اغراض زشت و آلوده آنها واقع گردند. من بهصفحه جنوب آمده كه اول گردنگردنكشان را كوبيده و مملكت را از لوث وجود و خودسري آنها پاك و منزه نمايم و در پايان آن، بهنام استقلال مملكت و بيچارگي مردم، سزای هر خائن را بهپاداش حق و حقيقت محول دارم. چند نفر خائن تهران از فرسودگي طاقت مردم اطلاع ندارند و آنها فقط بهمزد خيانت از هر طريقي برسد قانع هستند. چون من خداوند را در همه حال شاهد گزارشات خود دانستهام، بالاخره يا بايد شخصاً در راه اين مملكت محو شده و يا طريقي را بسپارم كه ديگر كسي بر خلاف امنيت و انتظامات مملكت و بر خلاف استقلال و عظمت ايران قادر بر اجراي خيانت نباشد. حالا مغرضين، معاندين و خائنين هر چه ميخواهند، بگويند تا مدلول حق و حقيقت از پرتو خداوندي روشن و آشكار شود. درخاتمه اضافه مينمايم كه چون هيچوقت اقدامات و عمليات من از انظار جامعه مستور و مكتوم نبوده و با آنكه من و همه كس اطلاع دارند كه اين انتشارات از چه ناحيه ساخته ميشود و تلقين ميگردد، معهذا براي اينكه عامه مردم از تمام گزارشات اين حدود مطلع باشند، دستور دادهام كه جزء و كل امور، اعم از عمليات جنگي و يا صلح و نظاير آن را بهطور ابلاغيه گوشزد عموم نمايند كه بالاخره عامه از گزارشات مملكتي خود هر چه هست مستحضر و مسبوق باشند.»
رئيس الوزرا و فرمانده كل قوا