«

»

Print this نوشته

جنایات‌

‌‌

جنایات‌

 ‌

   در اول‌ محرم‌ ۱۳۱۴، هنگام‌ مغرب‌، همین خزعل‌ جمعی‌ تروریست‌ را وادار کرد که‌ به‌خانه‌ برادر رفته‌ و او را بکشند. خود نیر رفت‌ و در گوشه‌ای‌ پنهان‌ شد. جانیان‌ وارد گشتند و او را و ۱۴ نفر از اقوام‌ را در خون‌ کشیدند. بعد برای‌ اینکه‌ هیچ‌ یک‌ از دودمان‌ جابر نتواند با او مخالفت ‌کند، یک‌ یک‌ برادرزادگان‌ را به‌سختترین‌ عقوبات‌ کشت‌. سنبه‌ تفنگ‌ در آتش‌ نهاد و سرخ‌ کرد و در چشم‌ دو نفر از برادرزادگان‌ خود فرو برد. کور شدند و کله‌ شان‌ آماس‌ کرد. ولی‌ نمردند. تا این‌ اواخر زنده‌ بودند و عمر خود را در گوشة‌ خانه‌ به‌تقاضای‌ مرگ‌ می‌گذرانیدند. یکی‌ از اقوام‌ دیگر خود را با وجود کمال‌ مساعدتی‌ که‌ در مورد قتل‌ مزعل‌ با وی‌ کرده‌ بود باز زهر داد و کشت‌. برادرزادة‌ دیگر داشت‌ موسوم‌ به‌حنظل‌ که‌ از وی‌ ظنین‌ بود، همواره‌ او را به‌مخاطرات‌ می‌افکند و به‌محاربات‌ میان‌ اعراب‌ مأمور می‌کرد، اما او برخلاف‌ آرزوی‌ شیخ‌ خزعل‌ کشته‌ نمی‌شد. ناچار وی‌ را مسموم‌ ساخت‌. مشایخ‌ نصار و ادریس‌ و مقدم‌ را در «فیلیه‌» محبوس‌ و مقتول ‌نمود.

   بعد از قتل‌ برادر و برادرزاده‌های‌ خود و تصرف‌ تمام‌ منابع‌ ثروت‌ آن‌ حدود، شیخ‌خزعل‌ سه ‌وسیله‌ مهم‌ برای‌ پیشرفت‌ کار خود تهیه‌ دیده‌ بود. یکی‌ پول‌ که‌ بی‌ محابا رشوت‌ می‌داد و صرف‌ می‌کرد. دیگر، ترور که‌ بی‌ دغدغه‌ وجدانی‌ به‌کار می‌برد و بالاخره‌ تکیه‌ به‌اجانب‌، که‌ بدون‌ هیچ‌ ندامت‌ و ناموس‌ به‌آن‌ متشبث‌ می‌شد.

   اگر یک‌ مرکز قوی‌ و ایران‌شناس‌ و ایران‌پرستی‌ وجود داشت‌، البته‌ این‌ وسایل‌ را درهم‌ می‌شکست‌. ولی‌ چه‌ سود که‌ دولت‌ ایران‌ از آوازه‌ و شهرت‌ این‌ وسایل‌ سه‌ گانه‌ چنان‌ مرعوب‌ شده‌ که‌ اساساً جرئت‌ نمی‌کرد تحقیقی‌ کند و عملاً امتحان‌ نماید.

   عشایر کوچک‌ در مراکز ایالات‌، و اوباش‌ و الواط‌ در داخله‌ شهرها از دولت‌ باج‌ سبیل‌ می‌گرفتند، و مزد غارتگری‌ و قتل‌ و بی‌ناموسی‌ خود را به‌نام‌ قراسورانی‌ و غیره‌ می‌ستاندند. در این‌ صورت‌ معلوم‌ است‌ خزعل‌ در انتهای‌ خاک‌ ایران‌ به‌چه‌ آسودگی‌ و سرعتی‌ شالوده‌ سلطنت‌ خود را می‌ریزد. بدواً  لقب‌ نصرت‌الملکی‌ و بعدها سردار ارفع‌ و سردار اقدس‌ و درجه‌ امیرتومانی‌ و امیرنویانی‌ به‌دست‌ آورد. حکامی‌ که‌ از مراکز فرستاده‌ می‌شدند، نمی‌دانم‌ چه‌ نامی‌ برایشان‌ بگذارم‌، نوکر – غلام‌ – مزدور و بالاخره‌ همه‌ دلال‌ خزعل‌ بودند. به‌ثمن‌ بخس‌ ایالتی‌ را می‌فروختند. ای‌ کاش‌ از حق‌ نظارت‌ و حکمرانی‌ خود فقط‌ صرفنظر می‌کردند. این‌ عمال‌ دولت‌ وسیله‌ می‌شدند که‌ درباریان‌ تهران‌ رشوه‌ بگیرند و شاه‌ را بترسانند و ضربت‌ مهلکی‌ به‌قلب‌ اقتدارات‌ دولت‌ فرو ببرند. شاه‌ ایران‌ بر حسب‌ عادت‌ خود که‌ با یک‌ تعظیم‌ و قربانت‌ شوم‌ وچند اشرفی‌ مملکت‌ بخشی‌ می‌کرد، اقتدار و مالکیت‌ خزعل‌ را بر یک‌ قطعه‌ زمینی‌ که‌ قریب‌۲۰۰۰ فرسخ‌ مربع‌ مساحت‌ دارد شناخت‌ و فرمان‌ همایونی‌ صادر فرمود که‌ «از کنار شط‌العرب‌ تا فلاحیه‌ و از آبادان‌ تا حوالی‌ شوشتر، ملک‌ آقای‌ شیخ‌ باشد!»

   این‌ ایران‌ فروشی‌ در هیچ‌ تاریخی‌ نظیر ندارد. دهات‌ خالصه‌ را به‌رایگان‌ از دست‌ می‌دادند. اما تا حال‌ کسی‌ نشنیده‌ است‌ که‌ پادشاهی‌ یک‌ ایالت‌ را به‌ملکیت‌ واگذار کند.

   این‌ فرمانها، بهانه‌ بود. فی‌الحقیقه‌ بی‌فرمان‌ و رضایت‌ شاه‌ هم‌، شیخ‌، خود را مالک‌ مصر ایران‌ می‌دانست‌. تمام‌ منابع‌ عایدات‌ را به‌تصرف‌ درآورد و از عواید زراعت‌ و نخلستان‌ و تجارت‌ وگمرک‌ گرفته‌ تا پست‌ترین‌ مشاغل‌ مثل‌ حمالی‌ و دلالی‌ و مرده‌شویی‌ مالیات‌ گرفت‌، و حرف ‌عالیه و دانیه‌ را به‌کنترات‌ داد. اگر شخصی‌ زنبیلی‌ در دست‌ داشت‌ و در سواحل‌ آبادان‌ یا محمّره‌ پیاده‌ می‌شد، یک‌ نفر حمال‌ خود را معرفی‌ می‌کرد که‌ آن‌ را ببرد. اگر صاحب‌ زنبیل‌ امتناع‌ نموده‌، می‌خواست‌ خود حمل‌ نماید، عاقبت‌ کار به‌مشاجره‌ می‌کشید. حمال‌ قانوناً اعتراض‌ می‌کرد که‌ شیخ‌ از ما مالیات‌ می‌گیرد و این‌ کار را کنترات‌ داده‌ است‌. ما مجبوریم‌ هر چیزی‌ را حمل‌ کنیم‌ و استفاده‌ نماییم‌ و شما نیز نمی‌توانید بدون‌ دادن‌ وجه‌ حمالی‌ اسباب‌ خود را ببرید. یک‌ نفر آخوند حق‌ رسیدگی‌ به‌دعاوی‌ را کنترات‌ کرده‌ است‌. شیخ‌ باید هر قسم‌ دعاوی‌ را لباس‌ شرعی‌ پوشانده‌ و به‌این‌ محضر منحصر به‌فرد بفرستد. معلوم‌ است‌ آخوند کنتراتی‌ و قاضی‌ منحصر و اجباری‌ چگونه‌ احقاق‌ حق‌ خواهد کرد، و چگونه‌ طرفی‌ را که‌ قسطی‌ از وجه‌ کنترات‌ او را بتواند مستهلک‌ نماید برطرف‌ دیگر که‌ جز حقانیت‌ سرمایة‌ ندارد ترجیح‌ خواهد داد.

   مـرده‌شویخانه‌، قمـارخانه‌ و شیره‌کشخانه‌ تمـام‌ کنترات‌ است‌، و مستاجـرین‌ برای‌ استفادة‌ خـود در

توسعه‌ این‌ قبیل‌ منهیات‌ خودکشی‌ می‌کنند. اداره‌ گمرک‌ مال‌التجاره‌ را که‌ به‌نام‌ شخص‌ شیخ‌ وارد و صادر می‌شود، معاف‌ می‌داند و جرئت‌ نگاه‌ کردن‌ ندارد. در اینصورت‌ کدام‌ مال‌التجاره‌ است‌ که‌ مال‌ شیخ‌ نباشد؟

   هر روز عدلهای‌ بسیاری‌ با این‌ طلسم‌ و دهانبند، که‌ نام‌ «شیخ‌خزعل‌» باشد، وارد و خارج‌ می‌شود و اداره‌ گمرک‌ که‌ تقویتی‌ از مرکز نمی‌یابد با حسرت‌ به‌آن‌ می‌نگرد.

   در صفحه‌ خوزستان‌ هر کسی‌ سر بردارد و مخالفت‌ کند یا اسمی‌ از تهران‌ و ایران‌ ببرد فوراً مالش‌ غارت‌ و خودش‌ کشته‌ می‌شود. اوباش‌ و الواط‌ را بر نقاط‌ مختلفه‌ تسلط‌ داده‌ و یکی‌ از دزدان‌ معروف‌ را به‌ریاست‌ طوایف‌ نزدیک‌ شوشتر گماشته‌ است‌.

   شاه‌ ایران‌ اصلاً به‌امتداد ساوه‌ نگاه‌ نمی‌کرد، مبادا نگاهش‌ به‌جانب‌ خوزستان‌ بیفتد. شاه‌ درسفرهایی‌ که‌ پی‌درپی‌ به‌اروپا می‌کرد، شیخ‌ را از این‌ قدرت‌ تبریک‌ می‌گفت‌ و دوهزار لیره‌ از خزعل‌ گرفته‌ چشم‌ بر هم‌ می‌گذاشت‌. خزعلیان‌ آن‌ نواحی‌ هنگام‌ عبور احمدشاه‌ با کمال‌ افتخار می‌گفتند «شیخ‌، شاه‌ ایران‌ را خلعت‌ داد.»

   بعد از فراغت‌ از سرکوبی‌ اشرار ترک‌ و کرد و لر به‌خوزستان‌ توجه‌ کردم‌. به‌مالیه‌ امر دادم‌ که‌ بی‌دغدغه‌ در صدد تصرف‌ املاک‌ دولت‌ برآید و مالیات‌ و عایدات‌ آن‌ نواحی‌ را وصول‌ کند. مالیه‌ شروع‌ کرد. شیخ‌ با تعجب‌ تمام‌، اعتراض‌ نمود و جواب‌ قانونی‌ شنید. متغیر شد و امنای‌ مالیه‌ و سایر مأمورین‌ دولت‌ را تحت‌ فشار آورد. بعضی‌ از آنها که‌ فرزند ایران‌ بودند به‌هر سختی‌ تن‌ در داده‌، مقاومت‌ کردند و از مرکز استمداد نمودند و بعضی‌ از آنها مثل‌ ثقة‌الملک‌ حاکم‌ و رضاقلی‌ خان‌ به‌پول‌ خزعل‌ فریفته‌ شدند و از وی‌ تقویت‌ کردند. سرهنگ‌ باقرخان‌، رئیس‌ساخلوی‌ شوشتر، مجبور به‌ترک‌ خوزستان‌ شد و به‌مرکز حرکت‌ کرد و رضاقلی‌خان‌ نوکر خزعل شده‌ خزعلیان‌ را مشق‌ می‌داد و به‌نام‌ کمیتة‌ «قیام‌ سعادت‌» احکام‌ و دستوراتی‌ صادر نمود و هواداران‌ خزعل‌ را به‌قیام‌ و شورش‌ دعوت‌ کرد.

   شیخ‌خزعل‌ به‌نواحی‌ و اطراف‌ و میان‌ قبایل‌ سفر نمود و به‌آنها وانمود کرد که‌ دولت‌ می‌خواهد املاک‌ موروثی‌ ما را بگیرد و مالیاتهای‌ گزاف‌ ببندد. پس‌ خود را امیر خواند و بنا برشهرت‌ ۱۵۰۰۰ جمعیت‌ گرد آورد. به‌مجمع‌ اتفاق‌ ملل‌ و مجلس‌ شورا، تلگراف‌ کرد و به‌علمای‌ اعلام‌ مقیمین‌ عتبات‌ عریضه‌ نوشت‌ و مرا غاصب‌ خواند و خود را حامی‌ قانون‌ و کیفردهندة‌ گناهکاران‌ و تکیه‌گاه‌ دین‌ و دولت‌………

 ‌

    عین‌ مراسلة‌ عربی‌ او به‌آقایان‌ علما با ترجمه‌ از این‌ قرار است‌:

اهواز ۱۰ صفر ۱۳۴۳

   ثقهٌ‌الاسلام‌ حضرت‌ میرزا عبدالحسین‌ نجل‌ آیهٌ‌الله‌الشیرازی‌ دامت‌ برکاته‌

     «بعدالسّلام‌ و تقدیم‌ واجب ‌الاحترام‌ غیر خفی‌ علی‌ حضرتکم‌، انّ الامهٌ الایرانیهٌ‌ کانت ‌قد فادت‌ بالنفس‌النفیس‌ و ضحت‌النفوس‌الزکیهٌ‌ فی‌ سبیل‌الحصول‌ علی‌المشروطیهٌ ‌المقدّسهٌ‌، و هی‌ شوراءالمقدسهٌ‌ الّتی‌ امرالله‌ بوجوبها فی‌القران‌العظیم‌ و علی‌ لسان ‌نبیّه‌الکریم‌.

    فاعلنت‌المشروطیهٌ‌ بمقتضی‌الاحکام‌القانون‌الاساسی‌ کل‌ ذلک‌ جری‌ وفق‌ اساس‌الذی ‌امر به‌مرحوم‌ آیهٌ‌الله‌الخراسانی‌ طاب‌ ثراه‌ فاطمئن‌ الخاص‌ّ والعام‌ّ، علی‌الّدین‌ والشّرف ‌والمال‌ والحیاهٌ‌ فی‌ جمیع‌ الاقطار الایرانیهٌ‌ ولکن‌ اتضّح‌ جلیّاً ان‌ّ هناک‌ من‌ تغلب‌ علی ‌شأنهاالدّستوری‌ و ارغمه‌ علی‌المهاجرهٌ‌ و‌ تسلط علی‌ مقدّرات‌الامهٌ‌ با سرها و سلب‌حرّیهٌ ‌المجلس‌ الملّی‌ بالتّهدید والتّوعید والبطش‌ الشّدید و استبدّ بالسّلطهٌ‌ استبداد، لم‌یسبق‌ له‌ مثیل‌ و لم‌یکنف‌ بذلک‌، بل‌ تظاهر بالّرعیهٌ‌ فی‌ اعلان‌الجمهوری‌الّتی‌ لم‌ یقصد منهاالا اخلال‌الاحکام‌ الدّینیّهٌ‌ و تغییر المذهب‌الحنیف‌ الی ‌‌الطّرق‌البلشفیهٌ‌ و ماشا بهما لیتّم له‌التفرّد بالحکم‌ و یفتخر بانّه‌ لم‌یکن‌، قدغلب‌ دولهٌ‌ فقط‌ بل‌ انمّا احدث‌ انقلاباً دینیّاً ایضاً ولکن‌ یابی‌الله‌ الا ان‌ یتم‌ّ نوره‌ فانّنا معاشر عربستان‌ با جمعنا مع حلفائناالبختیاریهٌ‌ و سایر جیراننا من‌ کافهٌ‌الایالات‌، نعلن‌ طاعتنا لدولهٌ ‌الملکیّهٌ‌الدستوریهٌ ‌‌‌الدموکراتیهٌ‌الصحیحهٌ‌، و ان‌ّ کل‌ فردنا مستعد الی‌ اراقهٌ‌ آخر کل‌ قطرهٌ‌ من‌ دمه‌ فی‌السبیل‌ عن‌ حیاض‌ دینه‌ و مذهبه‌ و مشروطیّهٌ‌، بلاده‌ و نظراً الی‌ ما ذکر فمن‌ عشایر عربستان‌، مع‌ حلفائهم‌، قائمون‌ علی‌ ساق‌ و قدم‌ و علی‌ ظهورالخیل‌ ینادون‌ علناً با علی صوتهم‌ قائلین‌، ترید حفظ‌المشروطیّهٌ‌ نطلب ‌اعادهٌ‌الشاه‌ الی‌ مقره‌ و سلطنته‌ الدّستوریهٌ‌، نطلب‌ تطبیق‌ احکام‌القانون‌الاساسّی‌ ترید ان‌یکون‌ مجلس‌ الامهٌ‌ حرّاً یدیر شئون‌الدولهٌ‌ کما، یوحی‌ الیه‌ ضمیره‌ من‌العدل‌ والانصاف ‌نطلب‌ بکل‌ قوانا اعلاء کلمهٌ‌ محمّد رسول‌الله‌ و حفظ‌ احکام‌الدّین الشّریف‌ والشّریعهٌ‌المطّهرهٌ تحت‌ رعایهٌ‌ سادات‌ دیننا حجج‌الاسلام‌ و آیات‌الله‌ فی‌الانام‌، ترید ان‌یکون‌ جمیع‌الافراد فی‌ ایران‌، آمنین‌ مطمئنین‌ علی‌ دینهم‌ و مقصرتهم‌ و اعراضهم‌ و اموالهم و انفسهم‌ و لماکان‌الامر کذلک‌ها انا اعرض‌ علی‌ حضرتکم‌الحال‌ و المقصد قبل‌ کل ‌عمل و ذلک‌ بصفتی‌ مسلماً و شیعیّاً لتکونوا علی‌ بیّنته‌ من‌الامر کیلایتمکّن‌ من‌ تشویق ‌انظار کم‌السّامیه‌، اولوالاغراض‌ والفسادکما حصل‌، اثناءالحرب‌العامهٌ‌ من‌ سوءالتفاهّم‌ و ذلک‌ ان‌المرحوم ‌السیّدکاظم‌الیزدی‌ طاب‌ ثراه‌ کان‌ قد ارسل‌ تحریراً بلزوم‌المحافظهٌ‌ علی‌حدود فاض‌ این‌ کان‌ فامتثلت‌ امره‌ و طبقّته‌ و قد بلغکم‌ قبل‌ عنی‌ و ما نسبت‌ الی‌ الوقته‌ من‌جراء ذلک‌ و یمکن‌الوقوف‌ علی‌ حالهٌ‌الرّوحیهٌ‌ بارسال‌ من‌ تعتمدون‌ علیهم‌ اذا رایتم‌ مناسباً لتطمئنوالحقیقهٌ‌ مقصود ناالمشروعهٌ‌ المارّهٌ‌ذکرها التّی‌ لیس‌ لنا من‌ مقصد سواه‌، فبناء علیه ‌لزما عرض‌ هذالامر، علی‌ حضرتکم‌ لتوسّطوا باخبارالمجلس‌الملّی‌ علی‌ مقصدنا التّی‌ من‌جملتها صیانهٌ‌ حرّیتهم‌المغصوبهٌ‌ و تطلبوا رجوع‌الشاه‌ الی‌ مقرّه‌ و سلطنتهٌ‌المشروعهٌ‌ و اعادهٌ‌ لطبق‌الاحکام‌القانون‌الاساسی‌ فعلا لتکن‌ غیر مسئولین‌ عمّا یحدث‌ من ‌الاحوال‌ فی‌المستقبل‌ والسّلام‌ علیکم‌ و رحمهٌ‌الله‌».

                                                              خزعل‌