عزيمت به تهران
پنجشنبه 11 جدي
صبح در ميان صدها اتومبيل بهجانب مركز رهسپار گرديدم. هرقدر به تهران نزديكتر ميشديم، بر عدّه اتومبيلها افزوده ميگشت. در حوالي كرج بهقدري اتومبيل زياد شده بود كه عبور و مرور اشكال داشت. هر طرف تا نظر كار ميكرد از اين مراكب بيجان پوشيده بود. واقعاً جاي تعجب است كه اين اتومبيلها با وجود نداشتن شوفر ماهر، كمترين تصادمي نميكردند، و حادثهاي رخ نداد.
در آسمان كرج ايروپلانهاي نظامي نمايان شده، و تا ورود به تهران عليالاتّصال دستههاي گل و اوراق رنگين و يادداشتهاي شوق بر سر مسافرين پراكنده ميكردند. گاهي صفحة زمين از كثرت صفحات ملوّن بهرنگهاي مختلف جلوه ميكرد. طيارات، نمايشهاي غريب ميدادند. در هوا، كبوتروار معلق ميزدند و در سطح جاده بهارتفاع قليلي پرواز ميكردند. به اين ترتيب از دروازة حضرت عبدالعظيم، بر حسب تقاضاي اهالي، وارد تهران شديم. با اينكه خط سير من بايستی از دروازه باغشاه باشد، دورترين مدخلهاي شهر را اختيار كرديم، تا از زحمات مردم قدرداني شده باشد. تهران به كلي منقلب بود. آيينبندي و تزيينات شهر نظيري نداشت. در هيچجا و در هيچوقت چنين جشن و پذيرايي نديده و نشنيده بودم. اهالي بهقدري ابراز شادماني و شعف ميكردند، كه هر خادم مأيوس را بهخدمات خود اميدوار و در تعقيب اقدامات خويش تشويق مينمود. هيچچيز به قدر قدرداني و حقشناسي، مهيّج و محرّك نيست. انسان هرقدر قصدش خالص و نيتش لله يا للوطن باشد، باز منتظر است، بينندگان و شنوندگان قيمت زحماتش را بدانند. قدرشناسان نيز، هرقدر بيناتر و آگاهتر باشند، اظهاراتشان گرانبهاتر و مؤثرتر خواهد بود. از اين روي، احساسات و نمايشهاي اهالي تهران، بيش از هر چيز مرا مسرور ساخت و از خدمات و مشقّات خود خشنود گردانيد.
امر دادم، اتومبيل را در نهايت آهستگي حركت بدهند، تا به دقّت، نمايش احساسات مردم را مشاهده كرده و اظهار امتنان نمايم.
از خيابان چراغبرق وارد ميدان سپه گرديدم. گارد پهلوي و ساير قسمتهاي مركز كه در طول خيابانها و ساحت ميدان صف بسته بودند، منظرة جالب توجهي داشت.
در ميدان سپه ازدحام فوقالعاده بود. حركت ابداً مقدور و ميسر نميشد، از اتومبيل پياده و بر اسب سوار گرديدم. اين هنگام، همهمة مبهمي در ميان مردم پيدا شد. هر چند درست مفهوم نميگشت ولي بعد از پرسش معلوم گرديد، كه طبقات منوّرالفكر تهران به پاداش فتح خوزستان و ساير خدمات من، و براي جبران مذلّت صدوپنجاه سال سلطة قاجاريه، عهد كردهاند كه چون من به ميدان سپه رسيدم اتومبيلم را به دوش كشيده، يكسر به عمارات سلطنتي ببرند، و همان روز تاج و تخت را به من تفويض كنند. اين اقدام را كه ناشي از احساسات طوفاني ملت بود غيرمعقول ديده، امر قطعي دادم كه هر كس به چنين كاري مبادرت كند، به تنبيه و سياست سخت دچار خواهد شد. بعد از اين فرمان، همهمة مردم به تدريج خاموش گرديد و كمكم آهنگ نااميدي و حرمان به خود گرفت.
مجدداً متوجه آيينبندي ميدان سپه شدم كه نسبت به باقي قسمتهاي شهر امتياز داشت. در اينجا مقتضي است از سرتيپ مرتضيخان حاكم شهر تهران و فرمانده لشكر مركز اظهار قدرشناسي كنم. اين جوان از بدو ورود به خدمت نظام، مستقيماً زير دست من كار كرده و در هر مورد ابراز لياقت و اهليّت نموده، خدمات مرجوعه را با كمال سرعت انجام داده است. در ايام غيبت من، هم انتظامات قشوني را بروفق انتظار ايفا كرده، و هم امور سياسي و مدني شهر را مراقبت و اداره نموده و كاملاً رضايت خاطر مرا جلب كرده است.
سرهنگ محمدخان رئيس نظميه نيز، كه از صاحبمنصبان صميمي است، علاوه بر خدمات سابقة خود، در مدت غيبت من اوضاع را كاملاً تحت نظر گرفته و هيچ قسم مراقبت و مواظبتي را فروگذار ننموده است.
سرهنگ كريمآقا بوذرجمهر، كفيل بلديه، نيز در مدت كفالت خود ابراز كمال لياقت كرده و درترفيه حال مردم و تسطيح و تعمير خيابانها و حفظ ميزان ارزاق و ساير امور مهمه بلدي سعي بليغ نموده است. از خدمات او جزئاً و كلاً رضايت دارم. بعد از ورود به منزل حكم ذيل را بهعموم صاحبمنصبان ابلاغ كردم:
«به يمن تأييدات حضرت باريتعالي، با ارادة تزلزل ناپذيري كه براي عظمت مملكت و مركزيت دولت، از اولين روز، مركوز ذهن من است، در اين موقع كه قدرت و سلطة دولت را در صفحات جنوب مستقر و به مركز مراجعت نمودم، لازم ميدانم مراتب رضايت تام و خورسندي خاطر خود را، از فداركاري و صميميت مافوق انتظاري كه از طرف صاحبمنصبان و افراد قشون ابراز گرديده اظهار، و پايداري و استقامت آنان را در انجام خدمات مهم ديگري كه در راه ابهت و استقلال وطن مقدس به عهده گرفتهاند خواستار شوم.»
وزير جنگ و فرمانده كل قوا، سردار سپه – رضا
تهران مورخه 11 جدي 1303