«

»

Print this نوشته

شخصیتی فرّه‌مند / داریوش آشوری

Ashouri Kopie

سخنان داریوش آشوری

 ‌

شخصیتی فرّه‌مند

با سلام خدمت خانم‌ها و آقایان

داریوش همایون از آن‌هایی بود که نبودشان یکباره احساسِ خلاء و کمبودِ بزرگ پدید می‌آورد. چنان که خانم مدرس اشاره کردند، این مجلس با گوناگونیِ شخصیت‌ها و طیف‌های اندیشه که در آن حضور دارند نشانه‌ای از وزن و اهمیتِ حضور او در دورانِ ما، به‌ویژه در این سه دهه‌یِ اخیر، بود.

همایون با انرژی پایان ناپذیرـ‍‌اش در هشتاد و چند سالگی هم هنوز جوان بود و همه احساس می‌کنیم که جوان رفت. من چند سالی بود که او را ندیده بودم و با هم در ارتباط نبودیم، اما وقتی خبر درگذشت‌اش را در تلویزیون شنیدم، یکباره به من هم، گذشته از اندوه، احساسِ خلائی از نبودِ او دست داد. احساس کردم چیزی وزین رفته و جای‌اش خالی ست. زیرا دورادور در جریانِ کوشش‌هایِ سیاسیِ او در این دوران بودم و نوشته‌های‌اش را نیز با دل‌بستگی و کنجکاوی می‌خواندم.

آشنایی من با نامِ داریوش همایون از سال‌های نوجوانی‌ام بود. من دانش آموز دبیرستان البرز بودم در کلاس دهم دبیرستان، در سال ۱۳۳۴، که همایون شروع کرد به مقاله نوشتن در روزنامة اطلاعات. در هفته یکی ـ دو بار در یک ستون تفسیرِ سیاسی می‌نوشت. من هم از نوجوانی، به قولِ معروف، کلّه‌ام بویِ قُرمه‌سبزی می‌داد و از دوازده سالگی، با درگرفتنِ نهضتِ ملی کردنِ نفت به رهبریِ دکتر مصدق، واردِ عرصة کوشندگیِ سیاسی شده بودم. به جنبه‌یِ نظریِ مسائلِ سیاسی هم از‌‌ همان دوران د‌ل‌بستگی داشتم و مطالعه می‌کردم. همایون ده سال از من سالمند‌تر بود. او زاده‌یِ ۱۳٠۷، آغازِ اوجِ دورانِ رضاشاهی بود و از آن دوران ذهنیّتِ ناسیونالیستیِ پرشور در او ریشه دوانده بود. نکته‌ای که چه‌بسا برایِ درکِ شخصیت همایون اهمیت دارد و می‌توان سازه‌یِ شخصیتیِ مثبتی در او به شمار آورد، همین پایداری او بود در آنچه که در نوجوانی از فضای ناسیونالیسم دوران رضاشاهی گرفته و آموخته بود، و وفاداری به آن. او با اینکه در دوران‌هایِ بعدیِ زندگی‌اش نشان داد که مردی ست گشاده‌اندیش که با دیگرگون شدن شرایط، در پرتوِ تجربه‌های تازه، می‌تواند ذهنیّتِ خود و ارزش‌هایِ خود را بازسازی کند، از نظرِ اخلاقی جوهرِ پایداری در او بود که خود را در همین وفاداری نشان می‌دهد. به همین دلیل، روحِِ ناسیونالیسمی که با شیر در وجودِ او اندرون شده بود، در روزگارِ پُرزیرـ و ـ بالایِ عمری دراز تا پایان با او ماند. اما، هرچه پیش‌تر آمد این روح در او پخته‌تر و نرم‌تر و با شرایطِ زمانه و منطقِ آن سازگار‌تر شد. برخلاف بسیاری از هم‌نسلان‌اش که بعد از دوران جنگ چرخشی ایدئولوژیک کردند و از جناح راست به جناح چپ رفتند و به حزب توده پیوستند، او همچنان در خط خود ماند، وفادار به‌‌ همان آرمان‌خواهیِ ناسیونالیستیِ ایرانی‌اش.

مقاله‌هایی که همایون در آن سال‌هایِ میانیِ دهه‌یِ سی در یک ستونِ روزنامة اطلاعات می‌نوشت پختگی و شیوایی و منطق و دانشی در خود داشت که مرا در آن سال‌های دانش‌‍‌آموزی به خود جلب می‌کرد، زیرا بر اثرِ مطالعة دائمِ کتاب و مجله، نسبت به سن ـ و ـ سال‌ام، دانشِ سیاسیِ کافی داشتم و هم نسبت به زبان و قلم حساس و اهلِ شعر و ادبیات بودم. در نتیجه، می‌توانستم وزنِ او را در عالم روزنامه‌نویسی بسنجم و بدانم که در فضایِ آن روزگار در میانِ روزنامه‌نویسان و تحلیل‌گرانِ سیاسی یک سر ـ و ـ گردن از دیگران بلند‌تر است. پدر ـ‌ام که شب‌ها روزنامة اطلاعات را می‌آورد منزل، با ولعی که در من برای خواندنِ هرچیزی بود، اولین چیزی که می‌خواندم، مقالة همایون بود. خوب است در یادنامه‌ای که بنا ست برای او منتشر کنند، اگر دستیاب باشد، از مقاله‌هایِ آن دورانِ آغازِ کارِ نویسندگی‌اش، که نزدیک به شصت سال از آن‌ها گذشته، نمونه‌هایی چاپ کنند تا نشان دهد که آن روزنامه‌نویسِ جوان، در آن روزگارِ خامی و شلختگیِ قلم و زبان چه پخته و سنجیده می‌نوشت.

همایون را سیاستمدار هم خوانده‌اند، اما من این صفت را در خورِ او نمی‌دانم. تصمیم‌گیری‌هایِ سیاسیِ او تا پیش از انقلاب سنجیدگیِ کارِ نویسندگی‌اش را نداشت. در این زمینه، آن زمان همیشه خیلی تندرو بود. پایه‌گذاری حزب پان ایرانیست در سال‌های اشغالِ ایران، پس از شهریورِ بیست، البته در خورِ سن ـ و ـ سالِ او و فضایِ سیاسیِ نوجوانی‌اش بود، اما رفتن به حزب سومکا، نزدِ منشی‌زاده، در فضایِ دورانِ نخست‌وزیریِ مصدق و گرماگرمِ ناسیونالیسمی از تبارِ لیبرال، چندان با او و شخصیّتِ ملایم‌اش سازگار نمی‌نماید. هرچند آن زمان هم هنوز در دورانِ جوانی بود و این ناسنجیدگی و بی‌هنگامیِ کُنشِ سیاسی را می‌شود به حسابِ جوانی و کم‌تجربگی‌اش گذاشت. این نکته را هم نمی‌باید از نظر دور داشت که کودکی و نوجوانیِ او در فضایِ دورانی گذشته بود که نازیسمِ آلمان در ایران بسیار هواخواه داشت و پُرنفوذ بود. باری، بر کسی با منشِ ملایم و منطقیِ او می‌برازید که در دورانِ سپسین در خطِ مصدقی‌ها باشد.

اما کُنشِ سیاسیِ او در دورانِ آخرِ رژیمِ پادشاهی، یعنی دست برداشتن از پایگاهِ اصلی و اصیلِ خود در مدیریتِ روزنامه‌یِ آیندگان، و پذیرفتنِ دبیر کلیِ حزبِ رستاخیز، و سپس وزیر شدن‌اش در روزگارِ سراشیبیِ رژیم، از نوعِِ تصمیم‌گیری‌هایی نبود که یک سیاستمدارِ دوربین و وضعیت‌سنج می‌گیرد. بلکه، چنان که گفته‌های او در سال‌های اخیر در باره‌یِ زندگانیِ شخصی و سیاسی‌اش نشان می‌دهد، تصمیم‌گیری‌هایِ یک آدمِ آرمان‌خواهِ رُمانتیک بود که با احساس مسئولیت وارد میدانِ عمل می‌شود. آنچه در بارة نقشه‌ها و آرزو‌ها و چشمداشت‌های خود از داستانِ حزبِ رستاخیز گفته، با همه هوشمندی، نشانی از ساده‌دلیِ رُمانتیکی در او دارد.

باری، در آن روزگارِ نوجوانی و جوانی، با نقشی که مقاله‌هایِ وی در ضمیرـ‌ام گذاشته بود، خواهانِ دیدارِ او بودم. و چند سالی بعد در مؤسسة فرانکلین با او از نزدیک آشنا شدم. همایون در آن مؤسسه سرپرستِ سازمان کتاب‌های جیبی شده بود. من هم برای کارهای ترجمه و ویراستاری به آنجا رفت و آمد داشتم. دیدار با او بسیار دل‌نشین بود.‌‌ همان طور که شما حاضرانِ این مجلس و دیگرانی که او را از نزدیک دیده‌اند، می‌توانند گواهی کنند، حضور انسانیِ زیبا و بزرگمنشیِ پُرمهری داشت. مردی خوش‌چهره و بلندبالا، با تُنِ صدایی آرام و گیرا، زبانِ گویایِ منطقی، و شخصیتی فرّه‌مند (کاریزماتیک)، با درخششی در چهره و بیان، که زود دیگران را به خود جذب می‌کرد.

اگرچه از نظرِ دید و مشیِ سیاسی و فرهنگی در یک خط و جبهه نبودیم، میانِ ما رابطه‌ای دوستانه‌ همراه با احترام برقرار شد. در سال‌های آخر رژیمِ گذشته جز دو بار فرصتِ دیداری با او دست نداد. زیرا مشیِ سیاسیِ او در سال‌هایِ آخرِ رژیم پادشاهی و داستانِ حزبِ رستاخیز هیچ خوشایندِ من نبود. اما همیشه دورادور به سلامتِ اخلاقی و حسنِ نیّتِ او باور داشتم، اگرچه ساده‌دلیِ خوش‌باورانه‌ای هم در آن می‌دیدم. بعد از انقلاب که آمدیم به خارج، در پاریس دیدارهایی داشتیم.

همایون اهل فلسفه و مسائل فکری در ساحتِ نظریِ صرف نبود. حرفه‌یِ روزنامه نویسی را برگزیده بود و تا پایان در‌‌ همان کار ماند. نمودِ شخصیت و اثرگذاری‌اش هم در همین میدان بود. در کل خوشبینیِ حیرت‌انگیزی به کل عالم مدرن و آیندة آن داشت و تمام همت و آرزوی‌اش در جهتِ مُدرنگریِ ایران بود. به گمان‌ام سال ۱۳۴۷یا ۴٨ بود و در مؤسسه‌یِ فرانکلین در اطاق‌اش در باره‌یِ ایران سخن می‌گفتیم. من از سانسور و خفقان سخت ناخرسند و نسبت به آیندة کشور بدبین بودم. ولی او با‌‌ همان خوش‌بینیِ همیشگی از درخت کهنِ سربلندی سخن می‌گفت که ریشه‌های‌اش تویِ لجن است و نام‌اش ایران است. و اینکه باید آن را از این وضع بیرون کشید. از‌‌ همان دیدگاهِ ناسیونالیستیِ همیشگی نگاه مثبتی داشت به وضعیت و در این اندیشه بود که با امکاناتِ موجود، با احساسِ مسئولیتِ روشنفکرانه، چه می‌توان کرد.

بزرگ‌ترین خدمتی که همایون در راستای حرفه‌یِ اصلی‌اش کرد پایه‌گذاریِ روزنامه‌یِ آیندگان بود. این نشریه، به‌راستی، چنان که از همکارانِ او بار‌ها شنیده‌ام، چیزی بیش از یک روزنامه بود. با شیوه‌یِ مدیریتِ همایون، به گفته‌یِ مسعود بهنود، که از همکارانِ وی بود، آیندگان به یک مکتبِ روزنامه‌نگاری برایِ پرورشِ نسلی از روزنامه‌نگاران جوانِ بدل شد؛ جوانانی که بسیاریشان چه‌بسا نه از سرِ شوق به این حرفه، بلکه از سرِ نیاز به داشتنِ کار گذارشان به آنجا افتاده بود. اما دمِ گرم همایون و آزادمنشی و رواداریِ او در کار ایشان را نیز به آن حرفه دل‌بسته و در آن حرفه‌ای کرد. در آن فضای خفقانِ سیاسی و سانسورِ سخت در دهه‌یِ ۴٠ تا نیمه‌های دهة ۵٠ روزنامه‌نویسی در چنگالِ سانسورِ رسمیِ دولتی بود و فضایِ آن از نظرِ مادّی و اخلاقی سخت آلوده. اما همایون با منش و بینشِ ویژه‌یِ خود به نسلی از روزنامه‌نویسانِ جوان در فضای به‌نسبت سالمی با احساس مسئولیتِ حرفه‌ای میدان رشد داد، که گوهرِ خود را در فضای روزنامه‌نویسیِ پس از انقلاب نشان دادند.

 با بسته شدنِ آیندگان، به فرمانِ رهبرِ انقلاب، این گروه در فضای مطبوعاتی پس از انقلاب پخش شدند و برخی از ایشان در آن نقشِ نمایانی یافتند. گمان می‌کنم که اثرِ رابطه با همایون و ادب و بزرگمنشی و رواداری او را در رفتارِ کسانی که از «مکتبِ آیندگان» بیرون آمدند بتوان دید، اگرچه بخش عمدة ایشان در آن دوران، بنا به جوّ‌ِ زمانه، گرایش‌های چپِ تندرو داشتند و در پایانِ کار، در دورانِ انقلاب، دشمنانِ او شدند. از نخستین مجله‌های سنگین و رنگینی که بعد از انقلاب منتشر شد، مجلة حمل و نقل بود که همین پروردگانِ آیندگان پایه‌گذاری کردند. و گویا هنوز هم منتشر می‌شود. حمل و نقل، تا آنجا که من سال‌ها پیش دیدم، در سطح یک مجلة درجه‌یِ یک فرنگی بود که در قالبِ یک مجله‌یِ به‌ظاهر ویژه‌کار (تخصصی) بسیاری حرف‌ها را در بسیاری زمینه‌ها با زبانِ سنجیده و قلمِ ورزیده درج می‌کرد (و شاید هنوز هم می‌کند). چند سال بعد آقای عمیدی نائینی، از پروردگانِ‌‌ همان مکتب، به یاری کسانی دیگر از میانِ همکارانِ آیندگان، مجله‌یِ هفتگیِ پیام امروز را منتشر کرد که یک سالی بعد با یورشِ سانسور بسته شد. این مجله، به نظرِ من، از نظر هوشمندیِ روزنامه‌نویسانه در درجِِ «مطالبِ حسّاس»، باریک‌بینیِ تحلیلی با زبانِ زیرکانه، و نیز اخلاقِ حرفه‌ای از درخشان‌ترین نمونه‌هایِ تاریخِ مطبوعاتِ ایران است.

افزون بر هنرِ همایون در کارِ نویسندگی، آنچه در فضایِ آلوده‌یِ مطبوعاتیِ ایران به او و روزنامه‌اش چهره‌ای خاص می‌بخشید، اخلاقِ حرفه‌ایِ روزنامه‌نویسی بود، که همایون به کمال داشت و در پروردگانِ مکتبِ آیندگان هم دمید. پروردگانِ آن مکتب با کار ـ و ـ کوششی که در فضای مطبوعاتیِ پس از انقلاب کردند، در پرورشِ نسل بعدی روزنامه‌نویس‌ها در دهة هفتاد، در دورانِ خاتمی ــ که دوران بسیار درخشانی در تاریخِ ژورنالیسم در ایران است ــ هم سهم داشتند. از بابتِ برپاییِ نهادِ روزنامة آیندگان و تأثیرِ پرورشیِ آن در بالا بردنِ سطح روزنامه‌نویسی در ایران، برای همایون باید ارجی جداگانه شناخت.

همایون در جایگاهِ روزنامه‌نگارِ سیاسی نویسنده‌ای با ذوق و دارایِ سبک بود. افزون بر بینشِ سیاسی، پیراستگی زبان و شیواییِ قلم از امتیازاتِ نویسندگیِ او بود. در کارِ گشایشِ زبانِ فارسی به روی مفاهیمِ جدیدِ سیاسی و اجتماعی و غنی کردنِ زبان نیز کوشا بود و به دقتِ مفهوم‌ها و تِرم‌شناسیِ سیاسی پای‌بند. در کارِ واژه‌سازی در این زمینه نیز ذوق‌آزمایی می‌کرد و از راهِ کاربردِ واژه‌هایِ تازه در نوشته‌هایِ خود پیشنهادهایِ فراوانی در این زمینه هم کرده است. در قلمروِ روزنامه نویسی گمان نمی‌کنم کسی به اندازة وی در کارِ پالایش و پیش‌بردِ زبان باریک‌بینی و یاوری کرده باشد.

از همین جهت در نشست‌هایِ «کمیسیونِ علومِ اجتماعی» در فرهنگستانِ زبانِ فارسی، در پیش از انقلاب، شرکت می‌کرد ــ که من نیز در آن شرکت داشتم ــ و واژه‌هایِ نوساخته‌ای را که در بحث‌هایِ آن کمیسیون پیشنهاد می‌شد یادداشت می‌کرد و برخی را در روزنامه‌یِ آیندگان به کار می‌برد. به یاد دارم که روزی بحث در باره‌یِ برابریابی برایِ واژه‌یِ «رفراندوم» در گرفت، که آن‌زمان آن را «مراجعه به آراءِ عمومی» ترجمه می‌کردند. من «همه پرسی» را پیشنهاد کردم. شرکت‌کنندگانِ جلسه پسندیدند و تصویب شد. همایون یادداشت کرد. فردا صبح، یا چند روزی پس از آن، «همه‌پرسی» در یکی از تیترهایِ آیندگان جای گرفت و به‌زودی رواج یافت.

مردی گردن‌فراز و بزرگ‌منش بود و از تنگ‌نظری و رشک‌ورزی و خودپسندیِ مردمِ کوچک نشانی در او نبود. در سی سالِ اخیر هم دیدیم که شکستِ بزرگِ سیاسی و از دست رفتنِ همه‌چیز نه تنها او را خموده و کین‌توز نکرد که بزرگمنشی و گشاده‌اندیشی‌اش سببِ شکوفاییِ بیشتر شخصیت و قلم‌اش شد. و این منش را به‌ویژه در شیوه‌یِ برخوردِ او با جنبشِ سبز دیدیم.

یادـ‌اش گرامی باد.

44 Kopie