در روابط پیچیدهای که آمریکا با شوروی دارد بازی کردن ورق چین بیش از آن مؤثر خواهد بود که هر رئیسجمهور آمریکا بتواند از آن چشم بپوشد.
آمریکا و چین
آیندگان ۴ مرداد ۱۳۴۸
داریوش همایون
اعلام حکومت نیکسون به این که روابط با چین کمونیست افزایش خواهد یافت و تجارت و مبادلات فرهنگی و مسافرت میان آمریکا و چین آسانتر خواهد شد در بعضی محافل نخستین نشانه فضای سیاسی پس از فتح ماه تلقی گردید. در واقع نیز آمریکائیان با ذخائر بزرگ اطمینان و خوشبینی که بهرهی ایشان شده است بهتر از همیشه میتوانند بر خاطرات تلخ سیاست چینی خود در ۱۹۴۹ و سیاست ویتنامی خود در ۱۹۶۹ غلبه کنند و واقعیات سخت را پذیره شوند.
ندیده گرفتن کشوری هشتصدمیلیونی که به مدد یک سازمان سیاسی شگفتانگیز توانسته است به رغم جنون “انقلاب فرهنگی” و اشتباه “جهش بزرگ به پیش” پایههای یک جامعه صنعتی را بگذارد و از پارهای جهات هم اکنون سومین قدرت بزرگ جهان بشمار میرود، بیش از این امکان نمیداشت.
آمریکائیان میتوانند چین را بدترین دشمن خود و عامل ناامنی در آسیا و اژدهای تهدید کننده کشورهای پیرامونش بشمارند. اما نمیتوانند در حالی که این تهدید بیش از همه متوجه شوروی شده است و امکان دارد ژاپن را وادار به بیطرفی کند، همچنان از چین چنان سخن بگویند که گوئی جزیرهای با ۱۳ میلیون جمعیت در اقیانوس آرام است.
در حالی که یکی از استدلالات وزارت دفاع آمریکا در پیش بردن امر “ا. بی . ام .” (موشکهای ضد موشکهای پرتابی) لزوم این وسیله دفاعی در برابر موشکهای چینی است ـ با همه اعتباری که چنین دعوی میتواند داشته باشد ـ برکناری صرف از چین و گذاشتنش در انزوای خطرناک بکلی بیمعنی جلوه میکند. اگر چین آن چنان دشمن سهمگینی است که مقامات دفاعی آمریکا اعلام میکنند چگونه میتوان از مقاصدش بیخبر ماند و آن را از واقعیات دنیای خارج بیخبر گذاشت؟
تلخی از دست دادن چین و تعهد در برابر حکومت ملیون در تایوان و یاد فراموش نشدنی جنگ کره بر ضد اردوهای چینی و نقشی که چینیها در شکست مداخله در ویتنام داشتهاند در آمریکا جبهه نیرومندی از احساسات لطمه خورده و منافع مستقر بوجود آورده است که بر ضد عقلائی کردن روابط با چین عمل میکند. موفقیت در بیستسال مبارزه بر ضد عضویت چین در جامعه بینالمللی آمریکائیان را به این که به چین به عنوان یک یاغی و مردود بنگرند راسختر کرده است.
اما این یاغی مردود وزنهای برابر بقیه آسیا دارد و زرادخانه هستهایش برخلاف فرانسه یک شوخی و برخلاف انگلستان یک زائده آمریکا نیست. دشمنیش با شوروی آن کشور را یکباره از تعادل خارج کرده است و به مانورهائی واداشته که همه حکایت از هراس عمیق میکند و دشمنیش با آمریکا عرصه را در آسیا بر بزرگترین قدرت جهانی تنگ کرده است و تنگتر خواهد کرد. ژاپن از بیم آن سرگشته مانده است و هند در برابرش ناتوان.
اکنون حکومت نیکسون ـ که هیچ کس نمیتواند آن را به گرایشهای دست چپی و لیبرال “متهم” کند، و بر قله بزرگترین پیروزی تکنولوژی بشری سوار است ـ توانائی کافی در خود میبیند که با چنین قدرتی نزدیکتر شود و آن را از انزوایش بیرون آورد و با این عمل بر آزادی مانور خود نیز در عرصه سیاست بینالمللی به مقدار زیاد بیافزاید.
در روابط پیچیدهای که آمریکا با شوروی دارد بازی کردن ورق چین بیش از آن مؤثر خواهد بود که هر رئیسجمهور آمریکا بتواند از آن چشم بپوشد. خطر چین ناگزیر شوروی را در برابر قدرت جهانی دیگر به میانهروی و همکاری بیشتری واخواهد داشت، اگر در مورد امنیت اروپا باشد یا کاهش سلاحهای موشکی، یا برقراری صلح در ویتنام یا خاورمیانه، تا وقتی کابوس جنگ در دو جبهه بر رهبران شوروی سنگینی میکند، فشار آنها بر جبهه غربی طبعاً کاهش خواهد یافت.
پس از چکسلواکی امیدهای بسیاری در غرب بر باد رفت. قسمتی از افکار عمومی غربی در امکان ـ و مطلوب بودن ـ هر مصالحهای با رهبری کنونی کرملین تردید کرد. ولی چنان مصالحهای را برای هر رهبرئی در کرملین مطرح میکند. طرحهای پیاپی شوروی برای امنیت اروپا و سیستم امنیت آسیائی و شاخههای زیتونی که گرمیکو در جلسه اخیر شورای عالی به آمریکا و آلمان غربی عرضه داشت، از دلمشغولی مسکو به مسئله چین داستانها دارد.
اکنون دیگر حقیقتاً نمیتوان چین را چنان تلقی کرد که گوئی جزیرهای کوچک در اقیانوس ارام است.