«

»

Print this نوشته

در گفتگوئی با دوستان جوان از درون

یک گروه ۱۲ نفری از جمعی از روشنفکران جوان شهر‌های گوناگون در ایران در نشستی به ارزیابی جنبش سبز پرداخته‌اند. آنچه در زیر می‌آید پرسش‌هائی است که برایشان پیش آمده است و پاسخ‌هائی که به نظر من رسیده است.

 ‌

بخش ۶

گفتگو با نسل چهارمِ صدساله تاریخ مدرن ایران

در گفتگوئی با دوستان جوان از درون

۱ ـ با جنبش سبز بسیاری تابو‌ها شکسته شده است. ما سرفرازیم که از آقای موسوی تا شاهزاده را محترمانه و مسئولانه نقد می‌کنیم و نقد‌ها را می‌خوانیم و پاسخ می‌دهیم. نه عمامه‌ای بر زمین کوبیده می‌شود نه دفتر روزنامه‌ای آتش زده می‌شود.

داریوش همایون ـ لحظه‌هائی پیش می‌آید که یک ملت احساس می‌کند دگرگونی ممکن و لازم است و آنگاه دورانی آغاز می‌شود که مردمان، تک تک آنان، به زندگانی خود به عنوان یک ماموریت می‌نگرند. برای خود می‌کوشند ولی این خودی است که بزرگ‌تر شده است. ما در آلمان یا ژاپن یا چین این حالت را به درجات کم و بیش دیده‌ایم و می‌بینیم. در همه این جامعه‌ها ــ آلمان از همه بیشتر ــ یک بازنگری گذشته و ارزیابی دوباره پاره‌ای ارزش‌ها مقدمه جهش بوده است. در آلمان و ژاپن به ده‌ها سال برتری راست افراطی پایان داده شد؛ در چین همه راست آئینی orthodoxy مارکسیستی و ماتریالیسم تاریخی را به دور افکندند. در ایران تابو‌ها، آنچه نزدیک‌شان نمی‌شد رفت، فراوان بوده است و ما بیش از اندازه اجازه داده‌ایم دست و پای پیشرفت‌مان را ببندند. نسل کنونی ایرانیان که بار دیگر فضای دوران روشنگری و بازسازی دهه‌های پایانی سده نوزدهم و آغازین سده بیستم را در ابعاد بزرگ‌تری زنده کرده، ناگزیر از بازاندیشی‌ها و ارزیابی‌های دوباره است. این بازاندیشی لازم نیست با انکار و نفی یکی گرفته شود. اما هر چیز را می‌باید سر جای خودش گذاشت.

۲ ـ یکی از بحث‌هایی که این روز‌ها در درون ــ دست‌کم میان جوانانی که گرد ما هستند ــ دست بالا‌تر را دارد، لیبرالیسم و دمکراسی و تأویل حقوق فردی و مسئولیت اجتماعی است.

شما از جمله گفته‌اید: “دمکراسی و حقوق بشر در همه‌جا به یکسان دانسته و عمل نمی‌شود. ما محدودیت‌ها و بایست‌های خود را داریم. در ایران نیاز به تاکید بر مسئولیت اجتماعی بیشتر است. بدین منظور روشن بودن قانون اساسی و کنترل پرزور دمکراتیک ضرورت دارد. چنان کنترلی نه تنها برای ثبات و پیشرفت، بلکه نگهداشت خود حقوق بشر دارای اهمیت اساسی است.“

آیا نقش حکومت یا نقش بخش الیت جامعه در دستیابی و پاسداری از حقوق شهروندی ما ایرانیان نیرومند‌تر از نقش فرد انسانی به معنای هر فرد از تودۀ مردمان است، یا تاکید شما بر احساس مسئولیت اجتماعی به معنای درک مسئولیت فردی در به دست آوردن و پاسداری حقوق شهروندی است؟

همایون ـ در یک نظام سیاسی سالم میان حکومت و سرامدان (الیت) جامعه با توده مردم تفاوتی نیست. حکومت در یک دمکراسی لیبرال نماینده مردم است و می‌تواند دست به دست شود. سرامدان (که تعریف دقیقی از آنان نیست) بخشی از‌‌ همان افراد توده مردمان هستند. درجه تاثیر افراد و گروه‌های اجتماعی بر امور عمومی ‌تفاوت می‌کند و اسباب قدرت البته به یک اندازه به همه گروه‌ها داده نشده است. ولی این سبب نمی‌شود که در چنان نظامی‌ مثلا ارتشیان را که اسلحه و زور بیش از همه دارند از توده مردمان جدا کنند. موضوع تقسیم کار است و بس. همه گروه‌های اجتماعی در به دست آوردن و پاسداری حقوق شهروندی مسئولیت دارند؛ و توده مردم در تحلیل آخر بیش از حکومت یا سرامدان. زیرا حکومت و سرامدان فراورده جامعه‌ای هستند که به آنان چنان موقعیتی داده است. از این‌جاست که ما این اندازه به آینده ایران امیدواریم. جامعه چیز دیگری شده است و دارد خاستگاه و بستر یک نظام دمکراسی لیبرال می‌شود.

در آن گفتاورد از من تاکید بر حدود آزادی‌های فردی به ویژه در یک دمکراسی نوباوه و آسیب‌پذیر است. برای روشن‌تر شدن، به آنچه در جامعه‌های غربی در رابطه با توده‌های بزرگ مهاجران از کشور‌های اسلامی‌ می‌گذرد می‌توان اشاره کرد. اکثریت بزرگ آن مهاجران امکانات و آزادی‌هائی را که در رویا‌هاشان نیز نمی‌گنجید مسلم گرفته‌اند و از همسان کردن شیوه زندگی خود با جامعه‌های میزبان سرباز زده‌اند. از نظر آن‌ها آزادی‌ها و امکانات جامعه‌های غربی پدیده‌ای مستقل است و ربطی به یک جهان‌بینی متفاوت ندارد. نسل دوم آن مهاجران، به ویژه (و تازه‌رسیدگان روز‌افزونی نیز به پیروی آنان) مانند سرامدان سی سال پیش خود ما در اندیشه باز‌گشت به هویت و ارزش‌های اصیل و آنچه خود داشت، و بازسازی‌‌ همان جامعه‌هائی افتاده‌اند که از آن‌ها گریخته بودند (اگر حافظ می‌دانست با شعر او چه خواهند کرد.) باز‌‌ همان حجاب و برقع و مقنعه تا پوشش کامل چهره؛‌‌ همان ناقص کردن دختران و ازدواج‌های اجباری و کشتن‌های ناموسی.

(ناموس در لغت به معنی تکبر است و ناموس‌پرستی یعنی مرد چنان احساس غرور از مالکیتی بر اموال خود، در اینجا به معنی همه زنان خانواده تا تبار، دارد که می‌تواند در میان هلهله ستایش اجتماع و اجازه قانونی هرچه را تجاوز به آن اموال و توهین به خود می‌شمارد به خون بکشد. ناموس و “غیرت“ جنسی هیچ توجیه دیگری جز غرور مالکیت ندارد.)

ولی کار به اینجا‌ها پایان نیافت. رویکرد آزادمنشانه غربیان و آنچه به نام چند فرهنگی روا داشته می‌شد اسلامیان (مسلمانان بنیادگرا و جهادی) روز افزون را به اندیشه بازسازی جامعه‌هائی انداخت که از نظر فیزیکی ترک کرده بودند. آن‌ها در واقع تنها گذرنامه‌های پیشین خود را نمی‌خواستند و در سودای غیرممکن اسلامی ‌کردن فضا‌های تازه زندگانی خود برآمدند. حتا نادان‌ترین این اسلامیان می‌دانند که از نظر فرهنگی هرگز نخواهند توانست از جامعه‌های غربی بر آیند. سلاح آنان مانند بقیه برادران اسلامی ‌از بالی تا سومالی، تروریسم است. کشتن فیلمساز هلندی، کوشش برای کشتن کاریکاتوریست دانمارکی، شب و روز در پی ساختن بمب و پروراندن بمب‌های انسانی برای تکرار صحنه‌های هر روزه عراق و پاکستان و افغانستان (و اکنون چابهار) و هر جای دیگر دنیا که بتوانند. مردم احساس کردند که در کشور خودشان از آزادی گفتار بی‌بهره شده‌اند.

امروز پس از یک دوران دراز به رو نیاوردن و چشم‌پوشی و بی‌حرکتی جنبش تازه‌ای در همه جامعه‌های غربی برای دفاع از ارزش‌های دمکراسی لیبرال می‌بینیم که ناگزیر با محدود کردن آزادی‌های سوءاستفاده شده همراه است. در سویس مردم رای به اخراج مهاجران مجرم از کشور دادند. مقامات سویسی از انتشار این خبر خوشحال نیستند ولی در استرالیا نخست وزیر تازه که بانوی بسیار برجسته‌ای است بی‌تعارف آنچه که بسیاری را در دل‌هاست خطاب به مهاجران مسلمانی که شریعت اسلامی‌ را بجای قانون استرالیا می‌خواهند بر زبان آورد: اینجا استرالیاست و کسی شما را وادار به آمدن به این کشور نکرد. یا استرالیائی بشوید یا از حق رفتن از این کشور استفاده کنید. “نمی‌خواهید، بروید.“ او از زیر نظر گرفتن مخفی مساجد دفاع کرد که در یک دمکراسی لیبرال روا نیست. منظور از “کنترل پر زور دمکراتیک“ همین است. تحمل تبعیض و خشونت و تجاوز به حقوق سرانجام به درهم شکستن نهاد‌های دمکراتیک می‌انجامد. این درست مانند حق دمکراسی به باز داشتن جانیان از جنایت و کیفر دادن آنهاست. تکیه در اینجا بر کنترل دمکراتیک است. ما در ایران تا مدت‌ها به آسانی کنترل را با زورگوئی اشتباه خواهیم کرد.

۳ ـ در ادامۀ پرسش نخست، یکی از ایرادهایی که به ویژه هموطنان برون‌مرز از ما می‌گیرند، این است که بیش از اندازه درگیر بحث‌های نظری هستیم، بحث‌هایی که بیشتر مورد توجه بخش الیت جامعه و کمتر به افکار عمومی‌ تودۀ مردم نزدیک است.

گروهی از هموطنان برون‌مرز می‌گویند این بحث‌ها را باید به آینده و همه‌پرسی واگذارد. در درون‌مرز مشکل ما درباره لیبرالیسم است. هنوز خیلی‌ها دمکراسی‌خواهی را کافی می‌دانند و می‌گویند چرا وزن “لیبرالیسم“ در بحث‌های ما بیشتر از “دمکراسی“ است. نقد دیگری که بر جنبش می‌کنند این است که کوشندگان درون ایران و بیشتر کوشندگان جوان برون‌مرز نویسندگان، روزنامه‌نگاران، هنرمندان و کوشندگان حقوق بشرند تا سیاسیون، که در تعبیر آنان در خواستاران قدرت خلاصه می‌شود، و همین سطح و خواست مبارزه را بیشتر به بحث‌هایی که گفتیم و به حوزۀ لیبرالیسم می‌کشاند تا مبارزه برای جا به جایی قدرت.

شما سطح و مضمون نوشته‌ها و بحث‌های درون را چگونه می‌بینید؟ آیا دگرگون کردن عملی فرهنگ سیاسی جامعه به هر روی از اندیشه‌ورزی و بحث‌های نظری آغاز نمی‌شود؟

همایون ـ مشکل جنبش سبز این‌ها نیست. مشکل، نوآوری‌ها و خلاف عادت‌های جنبش است که از طبیعت آن بر می‌خیزد و پیروزی‌اش نیز از‌‌ همان خواهد بود. آن‌ها که از این اشکالات می‌گیرند با معیار‌های گذشته می‌سنجند. ما از دور شاید بهتر می‌توانیم اختلاف سطح نویسندگان و سخنگویان جنبش سبز را با منتقدان آن در هر جا دریابیم. همین اندازه بس که به جایگاه آنان در درام خونینی که لحظه‌ای آرام نمی‌گیرد بنگریم: درگیری از نزدیک و دمادم با تحولات؛ نیاز همیشگی به اندیشیدن و شناخت مسائل و یافتن چاره‌ها؛ ابعاد شوربختی عمومی ‌که مبارزان را خواه ناخواه به تفاهم و گذشت‌هائی بیش از انتظار منتقدان قادر می‌سازد؛ درآمیختگی اکنون و آینده، و خرد و بزرگ؛ و خطری که سایه‌وار همراه است…

همه انتقاداتی که اشاره شده در ظاهر بر جنبش سبز وارد است ولی اگر اندکی به ژرفا برویم منظره تفاوت می‌کند.

یک حرکت بزرگ اجتماعی با هدف‌های سیاسی ناگزیر از بحث‌های نظری است. هنر کوشندگان و اندیشه‌مندان آن است که بحث‌های نظری را مسئله روزانه مردم گردانند. نبود آزادی و دمکراسی و تجاوز به حقوق بشر است که زندگی مردم را هر روز به سختی‌های تازه می‌اندازد. هیچ بحث کلی در مسائل سیاسی و اجتماعی نیست که سرانجام به جابجائی قدرت نکشد. لازم نیست خواست قدرت هدف اعلام شده یک جنبش باشد تا آن جنبش “جدی“ گرفته شود. باید ببینیم هدف فعالیت سیاسی چیست؟ اگر موضوع سیاستبازی باشد آنگاه بدست آوردن قدرت انگیزه کافی خواهد بود و سخنان پر آب و تاب و نوید‌های بلند تنها به کار استتار خواهد آمد. اما در برابر موقعیتی مانند ایران و شرایط جامعه ایرانی جابجائی قدرت بیش از وسیله و مرحله‌ای در مبارزه نمی‌تواند بود. آیا ایران خرافات‌زده با تاریخی که در استبداد و خشونت و پرستش بت‌ها غرق شده است با رفتن این گروه و آمدن آن گروه اصلاح خواهد شد؟ آیا قرون وسطاتی که تازه در جمکران به شکفتگی تازه خود می‌رسد میدان به سده بیست و یکم خواهد سپرد؟

از این گذشته قدرت سیاسی را می‌باید در بافتار context گذاشت ــ چه کسانی در چه جایگاهی می‌خواهند به قدرت سیاسی برسند؟ ما در حزب مشروطه ایران چند سال پیش اعلام داشتیم که در پی دگرگونی فرهنگ به ویژه فرهنگ سیاسی ایران هستیم نه رسیدن به قدرت. در این اعلام بی‌سابقه از یک حزب سیاسی منطق ساده‌ای نهفته بود. ما دریافته بودیم که دست به دست شدن حکومت‌ها گرهی از کار ایران نمی‌گشاید و دگرگونی‌های بنیادی فرهنگی لازم است. پرسش بدیهی برای ما این بود ـ گروهی پراکنده در چهار گوشه جهان و در هزاران کیلومتری ایران چگونه می‌توانست به حکومت کردن بیندیشد؟ ما “هنر“ می‌کردیم و از آنچه در دسترسمان نمی‌بود چشم می‌پوشیدیم. به گفتار فردوسی آهوی ناگرفته به دشت را نمی‌بخشیدیم. ولی پاره‌ای سیاستبازان بیرون چنان پرت بودند که حکم به خودکشی سیاسی ما دادند. من نمی‌دانم آن‌ها که مانند ما “خودکشی سیاسی“ نکردند اکنون در کجا هستند.

جنبشی که کوشندگان‌ش برای ارتباط الکترونیک با یکدیگر هر روز می‌باید فیلتر شکنی کنند بسیار کار‌های لازم‌تر از سودای حکومت کردن دارد. کوششی که جنبش سبز برای ساختن شبکه ارتباطی خود، برای رساندن پیام به توده‌های بزرگ جمعیت، برای گسترش آگاهی‌ها و گشایش ذهن‌ها ــ همین روشن کردن مفاهیم ــ می‌کند بهترین کاری است که در امکانات کنونی آن می‌گنجد. شرایط مبارزه به یک صورت نخواهد ماند و فرصت‌های بهتری پیش خواهد آمد. ولی می‌باید برای آن‌ها آماده شد.

گذاشتن لیبرالیسم در برابر دمکراسی باز یکی از کوتاهی‌های نگاه شکسته ماست. خیال می‌کنیم همین اندازه که مجلسی و انتخابانی باشد و احزاب و روزنامه‌هائی دمکراسی برقرار شده است. انتخابات ریاست جمهوری در ساحل عاج در همین روز‌ها نابسندگی دمکراسی غیرلیبرال را آشکار می‌کند. ونزوئلا نمونه دیگری است. جنبش سبز حق دارد اگر تکیه را بر لیبرالسم سیاسی غفلت شده در سراسر تاریخ ایران بگذارد. بسیاری از‌‌ همان خرده‌گیران نیز، لیبرالیسم را می‌خواهند اما نام‌ش را نمی‌برند.

۴ ـ شما در ارزیابی جنبش سبز تاکید کرده‌اید که یک چشم ما باید به منظرۀ کلی باشد.

ما دردرون ایران بیشتر و به ناچار درگیر جزئیات نیز هستیم. تصویر درست منظرۀ کلی برای ما‌‌ همان اندازه مهم است که تصویر دقیق وقایع روزانۀ درون جامعه.

در نگاه شما منظرۀ کلی جنبش سبز پس از یک سال و نیم چگونه است؟ گستره و ژرفای خیزش ما از اعتراض به دزدیده شدن رأیمان تا خواست دگرگونی فرهنگ سیاسی جامعه چه اندازه درست پیش رفته است؟ خطا‌ها و بیراهه‌های پیش روی ما در این زمان کدام است؟

همایون ـ‌‌ همان گونه که دیدیم منظره کلی از جزئیات جدا نیست. منظره کلی، در اینجا موقعیت جنبش سبز است در میان مردم و در برابر رژیم. چشمی ‌که می‌باید مدام نگران آن موقعیت باشد روند‌ها و رویداد‌ها را نیز می‌بیند که تعیین کننده آن موقعیت هستند.

منظره کلی تا این‌جا بی‌هیچ مبالغه چنان است که تا همین دو سال پیش باورکردنی نمی‌بود. من خود همواره امیدوار به دیدن چنین منظره‌ای بودم ولی کمتر از دیگران از آنچه روی داده است در شگفت نشده‌ام. از آن جابجائی‌هاست که برای دست درکاران نیز غریب می‌نماید. مانند شکوفه‌های بهار بر درخت به ظاهر مرده زمستانی است. همین پرسش‌ها و مسائلی که برای دوستان اهمیت یافته بس است که ابعاد پیشرفت را دریابیم. این پرسش‌ها نه از خواندن تراکت‌ها و جزوه‌های آموزشی و تبلیغاتی بلکه از زیستن در فضای دیگرگونی می‌آید. ما می‌رویم که به آن مردمانی بپیوندیم که زندگی برایشان ماموریتی نیز هست؛ ماموریت پیش افتادن و به فراز رفتن.

۵ ـ تضاد وجودی نسل ما و حکومت جمهوری اسلامی ‌به اندازه‌ای نمایان شده است که هیچ کدام نمی‌توانیم بر آن چشم بپوشیم. آقای صفار هرندی گفته است: “مردم اگر نظام را نمی‌خواهند و خواهان تغییر هستند، باید زندان بروند و کشته شوند!“ آقای یوسفیان، نمایندۀ مجلس شورای اسلامی، خواستار صدور حکم اعدام برای مخالفین طرح حذف یارانه‌ها شده است.

نسل ما، یک سال و نیم است با هرچه در دست دارد، از شعارهای محوری تظاهرات خیابانی تا نوشته‌ها و شعر‌ها و ترانه‌ها و نقاشی‌هایی که شمارشان باور نکردنی است، بر پرهیز از خشونت، حذف مقولۀ جرم سیاسی (و نه تعریف آن به دست باورهای سیاسی متفاوت،) حذف مجازات اعدام، برابری حقوق زن و مرد، احترام به حقوق شهروندی و احترام به دگراندیشی سخن می‌گوید و به سادگی می‌بینیم که این رژیم از اساس بر ضد چنین خواست‌هایی است. تا آنجا که آقای تاج‌زاده را در زندان برای “دفاع ازحقوق شهروندی“ و خواست “داخل نمودن عنصر “ناسازگار“،“غربی“ و “بیرونی“ به نام دموکراسی در ولایت فقیه“ بازجویی می‌کنند و رسما می‌گویند ایشان می‌خواهد “خلوص و اصالت اسلامی ـ شیعی را به حقوق شهروندی و دموکراسی آلوده کند.“

البته تلاش ما در این باره به عقب‌نشینی نسبی استبداد منجر شده است و دیگر لااقل در ظاهر سخن از خوبی‌های دمکراسی و حقوق شهروندی به میان می‌آید؛ پرسش اینجاست که ما چگونه باید از این مرحله بگذریم، و بحث‌ها را روشن‌تر و رسا‌تر کنیم بی‌آنکه هزینه‌های بزرگ و جبران ناپذیری برای کشور ایران داشته باشد؟

همایون ـ گفتاوردهای آن اشخاص از سر نومیدی است. مردم را از دست داده‌اند؛ مذهبی را که می‌توانست وسیله روی کار آمدن چنین عناصری شود، در بد‌ترین وضع قرار داده‌اند و وسیله‌ای برضد خود گردانیده‌اند. تنها بستن و کشتن برایشان مانده است. اما مگر می‌شود ملتی را اعدام کرد و به زندان انداخت؟ این سخنان بیش از آنکه بترساند بیزاری و کینه می‌پراکند و اراده تغییر را استوار‌تر می‌کند.

پاسخ مردم به چنین رژیمی‌‌‌ همان بیزاری و اراده است ــ بیزاری برای دگرگون کردن و اراده برای دشواری‌ها را تاب آوردن. کینه را از این میانه می‌باید بیرون برد. همه قدرت جنبش در این است که نقطه مقابل رژیم اسلامی ‌است؛ سبز زندگی و شادابی در برابر سیاه ارتجاع و سرخ خون؛ ارتجاعی که به ته هر چاهی فرو می‌رود و خونی که به هر نام و بهانه‌ای ریخته می‌شود. گذار از این مرحله تنها به جنبش سبز بستگی ندارد. بسیار عوامل به سود جنبش در کارند. فشار از بیرون که بیشتر هم خواهد شد توانائی رژیم را در دفاع از خود کاهش خواهد داد. از آن مهم‌تر وزن سنگین تباهی و پوسیدگی سراسری دستگاه حکومت است که دارد آن را فرو می‌ریزد. چه در پیام و گفتمان جنبش سبز و سخنگویان آن و چه در تاکتیک‌های مبارزه آن چیزی نمی‌بینیم که “هزینه‌های بزرگ و جبران‌ناپذیری برای کشور ایران داشته باشد.“

۶ ـ با آغاز اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها، بحران اقتصادی کشور پیچیده‌تر و سخت‌تر شده است. بهای این نادانی‌ها و اشتباهات را البته ما به سختی می‌پردازیم، ولی می‌شود از همین شرایط سخت استفاده‌های سیاسی نیز کرد. نارضایتی‌ها رو به افزایش است و نوشته‌ها و سخنان هموطنان آگاه به مسائل اقتصادی در درون و برون‌مرز به اندازه‌ای به جامعه آگاهی داده است که رژیم در ‌‌نهایت استیصال به دستگیری استادان اقتصاد دست می‌زند و از اعزام ۳۷ هزار مبلغ سازمان تبلیغات اسلامی ‌برای به اصطلاح “شفاف‌سازی و آماده‌سازی مردم درزمینه آماده‌سازی برای هدفمندی یارانه‌ها“ به استان‌های کشور خبر می‌دهد. ضمن تشکر از اساتیدی که در ماه‌های گذشته در این زمینه بسیار به ما آگاهی دادند، درست‌ترین شیوۀ بهره‌برداری متمدن از چنین وضعیتی به سود جنبش سبز چیست؟

همایون ـ هر نامی ‌بر طرح بگذارند هدف آن فقیر‌تر کردن مردم، وابسته‌تر کردنشان به حکومت، فشار آوردن بر خانواده‌های مخالفان و افزودن مجازات‌های اقتصادی است. ولی تورم و بیکاری به مقیاس گسترده نیز پیامد‌های ناگزیر آن خواهد بود و به جائی خواهد رسید که نه ارتش مبلغان و نه سپاه پاسداران بس خواهد بود. هر بهره‌برداری از طرح برچیدن یارانه‌ها و پیامد‌های آن برای گستراندن دامنه نارضائی عمومی‌ و دامن زدن به مقاومتی که در برابر احمدی‌نژاد و سپاه شکل می‌گیرد بجا و متمدنانه است. از خبر‌های گرانی و بیکاری و اعتراضات واعتصابات نمی‌باید گذشت. طرح هدفمند کردن… یک زلزله واقعی اقتصادی و اجتماعی است. چنین زلزله‌ای می‌تواند تکان‌های بنیان‌کن سیاسی به دنبال داشته باشد.

۷ ـ پس از کشاکش بزرگی که باز بیشتر در برون مرز بر سر احتمال حملۀ نظامی ‌به کشور ایران و نیز خطر تجزیۀ کشور درگرفت، برخی اسناد ویکی لیکس روشن کرده است که احتمال حملۀ نظامی ‌به ایران و خطراتی که متوجه یکپارچگی کشور ایران است چندان هم “توهم“ یا غیرممکن نبود.

جنبش سبز یک حرکت ملی است که خواستار ساختن ایرانی بهتر برای هر انسان ایرانی است، ما، و چنان‌که بار‌ها گفته شده است، راهبران جنبش سبز نیز، پاسداری از یکپارچگی کشور ایران و ساختن جامعه‌ای با حقوق برابر برای زنان و مردان، و اقوام، ادیان، مذاهب و باورهای سیاسی گوناگون را وظیفه و تعهد خود می‌دانیم.

شما نوشته‌اید: “بزرگ‌ترین دستاورد ما در این ماه‌های به یاد‌ماندنی، دریافتن و به خود گرفتن گوهر پیام جنبش سبز بوده است که از آن‌ها سرامدان بسیار بهتری ساخته است ــ یک پیروزی دیگر برای جنبش سبز.“

این سخن بسیار درستی است. ما خود می‌دانیم که هرچه می‌گذرد به درک سطح والاتری از آنچه برایش می‌کوشیم می‌رسیم و به ارزش‌های هزارۀ سوم باورمند‌تر می‌شویم و آنچه می‌گوییم حقیقتا به زندگیمان راه می‌یابد و همین خواستمان را قوی‌تر می‌کند.

کوشندگان جنبش و سران و راهبران آنچه نقشی می‌توانند در رساندن این پیام به اذهان جهانی داشته باشند؟

همایون ـ ویکی لیکس اسناد رسوا کننده‌تری نیز دارد که دوستان کار‌شناس من می‌گویند در هفته‌های اخیر پاک شده است ولی همین اندازه هم بسیار بر بی‌اعتباری ملت‌سازان و فدرالیست‌ها افزوده و خطر از آن سو را کاهش داده است. آنچه تا کنون از سران جنبش سبز در تعهد به یگانگی و یکپارچگی ایران و حفظ حقوق اقوام ایران خوانده و شنیده‌ایم جای ارجگزاری دارد. آن‌ها دارند در چنین اوضاعی نشان می‌دهند که تعهد به دمکراسی و حقوق بشر با ناسیونالیسم به معنی دفاع از موجودیت و مصالح ملی در جنگ نیست.

اما دستاورد در آن گفتاورد به سران جنبش سبز بر می‌گردد. این بزرگ‌ترین دستاورد آنان است که توانسته‌اند هرچه به جنبش سبز همانند‌تر شوند. این نمی‌شد اگر کوشندگان جنبش سبز باور‌های خود را زندگی نمی‌کردند و در راه آن‌ها از آزادی و جان خود نمی‌گذشتند. جنبش سبز همه ما را آدم‌های بهتری کرده است زیرا می‌کوشیم چنان که دوستان نوشته‌اند “به درک سطح والاتری از آنجه برای‌ش می‌کوشیم“ برسیم و “به ارزش‌های هزاره سوم باورمند‌تر“ شویم و “آنچه می‌گوئیم“ حقیقتا به زندگیمان راه می‌یابد.“

دسامبر ۲۰۱۰‏‏