خاتمه
پس از ورود به تهران و فراغت از کار خوزستان، نغمه دیگری آغاز شد. فراکسیون اقلیّت بدون هیچ شرم و خجلتی بنا بر دستور محرمانه شاه، تبلیغات شدیدی در میان تراکمه کرده و آنها را بر علیه دولت برانگیختند. ناگاه راه خراسان مغشوش شد، و عدّه کثیری زوّار گرفتار اشرارترکمن گردیدند، که دارایی آنها را بهغارت برده و سپس به دهات و قصبات اطراف راه، دستدرازی کردند. راه مشهد مسدود شد و پستهای نظامی مورد هجوم و حمله قرار گرفتند. از استماع این اخبار واقعاً متأثر گردیدم، زیرا معلوم شد سیاست خارجی و داخلی در مقابل کارهایی که از من دیده میشود تا هیچ حدی متوقف نبوده، به هر شکل و هر وسیله هست در اختلال اوضاع میکوشند. در این وقت بعضی از تلگرافهای رمزی که قبل از سفر خوزستان، ازطرف ولیعهد به شاه مخابره میشد، و جوابهایی که میرسید به دست من افتاد. این اسناد که دلالت بر پستی طبع و خفت عقل و اراده این بازماندگان دودمان قاجار دارد، عیناً در این یادداشت ثبت میشود، تا تاریخ تاریک نماند.
تلگراف ولیعهد به شاه
به تاریخ ۱۶ اسد (۱۷ اوت)
از تهران به اویان هتل رویال
به شاه ایران
«حتماً به دولت فرانسه بگویید و همچنین در لندن، که قونسول امریکا را سربازها بهدستور صاحبمنصبان کشتند، و نه تودة ملت تهران، شما خودتان میدانید که محرک واقعه کیست. (آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است.) اوضاع روزبهروز سختتر میشود. از یک طرف ترس حکومت نظامی، تبعید و توقیف، و از طرف دیگر، دادن پول و اقداماتی که در بازار و بین علما بهعمل میآید، زمینه را برای دشمن خیلی مساعد میکند. او هم به مجلس فشار سختی میآورد، و از این فقره، باید شما دول اروپا را مستحضر بدارید که عدم اعتبار قوانین و اقداماتی را که او به عمل میآورد بهخوبی بدانند. این اقدام، مخصوصاً لازم است، برای اینکه اقدامات راجع به چهار ایالت و استقراض، عقیم بماند. اگر اقدامات فوری به عمل نیاید و شدیدترین مراقبت منظورنشود و اگر از لندن فشار وارد نیاید، اوضاع به کلی خراب خواهد شد. عقیدة نصرتالدوله و مستوفیالممالک و آن وزیر سابق که شما بدان اشاره کردید، که تمام آنها برای من مجدّانه کار میکنند، این است. بهطوری که عرض شده بود، شما فوراً توسط تلگراف، اولا سیهزار تومان و بعد بیستهزار تومان دیگر، برات نمایید. بیپول، اقداماتمان در مقابل وسائلی که در دست دشمن است، هیچ فایده ندارد. نصرتالدوله، عجالةً بهدوستانمان یک مبلغ مختصری داده است. اما شما میدانید که در چنین کارها، منتکشیدن خوب نیست. بهعلاوه تحکیم روابط با آن وزیر سابق همچنین، پول لازم دارد. عجالهًٌ ما پافشاری میکنیم و اقدامات لازمه به عمل میآوریم، اما لازم است که شما آنجا خارجیها را، و مخصوصاً امریکاییها و انگلیسیها را، متقاعد بکنید که تمام این قضیه، نتیجة تحریک است از طرف همین شخص، برای بهدست آوردن بهانه، و برای ظلم نمودن به اشخاص صالح و صادق و اشخاصی که نسبت به اعلیحضرت صمیمی هستند. شما باید بگویید به خارجیها، تا وقتی حکومت که مورد تنفر عامه گردیده است، ساقط نشود، برای سیاست امریکاییها و انگلیسیها هیچ ضمانتی در میان نخواهد بود. نتیجة مذاکرات مفصل اخیر با نصرتالدوله و آدم آن وزیر سابق این است که اگر من و مدرس پولی دریافت نکنیم، زمینه برای ماها بدتر خواهد بود، از آنچه در ماه حمل بوده. بهطوریکه عرض شد مبلغ مختصر فایده ندارد، مبلغ کثیر بفرستید. به عقیدة مدرس، آخرین وسیله برای ماها تحصّن در شاهزادهعبدالعظیم است. پول خیلی لازم است. روابط جنوبی با این شخص غیرروشن شده است. ما اینجا مشغول عملیاتی هستیم که آنها خیلی خطرناک هستند. در صورت پیشرفت، ماها را و مملکت را، به کلی از دست این شخص مهیب خلاص خواهد کرد. شما را به خدا به پاریس مراجعت کنید و با جناب آقا مذاکره نمایید. من و نصرتالدوله، ادامه مذاکرات پارسالة اعزازالسلطنه با لرن را، خیلیلازم میدانیم. مطابق نصایح تمام دوستان اینجایی ما، باید زودتر صالح را به انگلستان بفرستید، که آنجا لرن را به طرف خود جلب بکند، بر طبق قراری که مابین ما، سابقگذشته شد، هر چه بخواهند وعده بدهید. بعد تمام آن را به موقع اجرا میگذاریم. در هر صورت روابط با او را محکم بکنید، برای اینکه از لندن به اینجا اشارهای داده شود، و آن اشاره متضمّن آن خواهد بود که بتوانیم به کلی، کار آن شخص را تمام بکنیم.
من موافقم که در چنین کارها نباید پابند قانون بشویم. والله اگر شما عمل نکنید، ماها به کلی از این سیاست تلف میشویم. ماها را غارت میکنند و میکشند، جان من به لب آمده است. مزاج و روح خسته، و من معالجه میکنم. خواهش میکنم ماشین برای نوشتن بخرید، زیرا متنهای تلگراف همیشه با اغلاط میرسد. مستوفیالممالک خواهش میکندکه توسط من اتومبیل فیات برای او فرستاده شود. فوراً اجازه بدهید بهمن، این اتومبیل را از طرف اعلیحضرت، ولی به عنوان اینکه از طرف اعزازالسلطنه است، به او بدهم. منتظر اجازه هستم. اگر خدا بخواهد، من هم بعد از ترتیب دادن به کارها و برداشتن اینشخص ملعون، خواهش خواهم کرد که برای من هم، با خود یک اتومبیل بیاورید.»
محمدحسن ولیعهد
تلگراف به شاه
از تهران به پاریس
به شاه ایران
۷ اوت ۱۶ اسد
هتل ماژستیک
«توسط صاحب اختیار جواب تلگراف طبقات را بفرمایید، با وعدهای که بعد از رفعکسالت، مراجعت میکنید، و همچنین اظهار مهربانی بفرمایید.
راجع به سالارالدوله من با خود رضاخان مذاکره کردم و او را متقاعد ساختم، کهخودش به سالارالدوله تلگراف کند، که او با همراهی اعلیحضرت برگردد. تمام دوستانمان مفید میدانند که سالارالدوله و ناصرالملک و وثوقالدوله و قوامالسلطنه و سیدضیاءالدین، قبل از اعلیحضرت مراجعت کنند، و بیایند به جای نزدیک، برای اینکه در موقع لازمی بتوانند بیایند و وظیفه خود را در پیشگاه اعلیحضرت و تمام خانواده ما اجرا بکنند.»
محمد حسن ولیعهد
جواب
از اویان به تهران
به تاریخ ۴ سنبله ۲۷ اوت
«عملیات شما را میپسندم. در روزنامهها خواندم، امریکا در نظر دارد که روابط با دولت ایران را قطع نماید.
از این فقره استفاده بکنید و یک نفر را پیش سفیر آمریکا بفرستید و باو بگویید، که اگر در دولت و در قشون ترتیب دیگری بود، چنین قضیهای هیچ رخ نمیداد. خودشان میدانند چه باید کرد.
اخیراً مستقیماً با انگلیسیها مذاکره کردم. تصور نمیکنم که الان از طرف آنها کمک زیادی نسبت به ما بر ضد آن طرف داده شود. با این همه باز به مذاکرات ادامه خواهیم داد.
مذاکرات مستقیم با امریکاییها را در اینجا، اگر چه خیلی مهم میدانم، باز مشکل است، حکماً راجع به این مسأله با سفارت در تهران مذاکره بکنید. در هر صورت اگر باز لازم باشد شاید من هم بتوانم به این کار ترتیبی بدهم. اتومبیل را بدهید (اینجا چهار کلمه است که در تلگراف کشف نشده) نه از طرف (اینجا هم شش کلمه کشف نشده) حرکت میکنم به پاریس.
یک مبلغ اعانه میفرستم کار بکنید.»
امضاء: غلام
از تهران به اویان
به شاه ایران
۲۸ اوت ۶ سنبله
نمره ۹۲۴
«الحمداللّه کسالت من رفع شده است. مطابق خط مشی که در زدوخورد با رضاخان اتخاذ شده است، یک نفر را پیش سفیر امریکا فرستادم، و نظر به منافع عمومی و صلاح عمومی خواهش کردم که پافشاری بکند و به محرک تمکین نکند. امر کردم که به همراهی شارژدافر انگلیس در تقاضاهای تحملناپذیر اصراری بشود، و مخصوصاً قشون را که برای همه کس تهدید است، متهم بکنند. سفیر آمریک جواب را به تأخیر میاندازد ولی شارژدافر اطلاع میدهد که جواب دولت آمریک همیشه ملیّن است، و صحبت قطع روابط هیچ در میان نیست و بر ضد اینکه قطع روابط بشود، مخصوصاً این سفیر ملعون کار میکند.
مدرّس وعدههای خود را اجرا میکند، و بر ضد حکومت نظامی شروع کرد کار بکند، و از دولت راجع به حکومت نظامی و مطالب دیگر استیضاحی کرد. مدیران روزنامههای اقلیت پرتست خود را شروع کردند، و در مجلس متحصّن شدند. دوستانمان نصیحت میکنند که اقلیت در صورت عدم پیشرفت کار استیضاح، از آنها پیروی بکنند و در یکی از سفارتخانهها متحصّن بشوند.
اعلیحضرت مخفیانه و فوراً باید اقداماتی به عمل بیاورید که سفارت فرانسه، در صورت لزوم، آنها را قبول نماید و بدون این اقدام، سفیر فرانسه مثل این است که پیروی نماید از روسها.
سعی بکنید به سفارت دستورات لازمه داده شود. برای مخارج اینجا پولی به دست میآوریم برای اینکه بتوانیم در سفارت سفرة سبز را بگستریم.
این کار باید به کلی مخفی باشد.»
محمد حسن
از تهران به پاریس
تاریخ ۸ سپتامبر ۱۶ سنبله
ماژستیک به شاه ایران
«علت عدم فعالیت نه این است که من و دوستانمان هیچ کار نمیکنیم. برعکس قبل از رفتن او به (بم) اطلاعی داده شد، که مقصود او انجام نگیرد. ولی اگر کارها طوری استکه من عرض کردم، ما تقصیر نداریم، زیرا که وسایل برای جلب مردم نداریم. در صورتیکه دشمن پولهای هنگفتی خرج میکند، به این جهت نصایح ما نتیجه نمیدهد، و کار بجایی رسیده است که حتی طرفداران سابق مدرّس، که دشمن، آنها را در نتیجه نرسیدن پول به مدرّس به طرف خود جلب کرده است، در موقع حرکت دشمن از مجلس، زنده باد میگفتند و نمایش محبتآمیزی نسبت به او دادند، و مدرّس و حایری زاده و کازرونی را در خیابان کتک زدند.
(بیچاره مدرّس از ترس اینکه مبادا باز او را کتک بزنند با درشکه حرکت میکند. همچنین مراجعت شما حالا خوب نیست. اگر چه این شخص ریاکار بعضی وعدهها میدهد اما به حرف او نمیتوان اعتماد نمود).
حالیه رضاخان برای سان دیدن راهزنان خود به (بم) حرکت کرده و دوستان میگویند که اگر وسایلی در دست بود، حالا بهترین موقعی بود برای تمام کردن آن شخص.
(در اینجا ولیعهد شکایت از خستگی میکند. اولاً راجع به بدی حاصل املاک اعلیحضرت، و ثانیاً از نداشتن پول.) حتی مبلغ پنجهزارتومان که اعلیحضرت حواله فرمودید، و مطابق قراری که مابین ما بود بهتوسط مدرّس به اشخاص توقیف شده (از بابت قتل قونسول) پرداخته شد، که آن مبلغ باید به مدرّس مسترد شود، اما تا حالا به او استرداد نشده و فقط به این جهت من نمیتوانم حکم اعلیحضرت را در مساعدت به همه، مخصوصاً به خانواده آن اشخاص که علناً بر ضد دشمن ما کار میکنند، اجرا نمایم. عقیدة من همین است که باید به خانواده اشخاص توقیف شده و تبعید شده مساعدتهای زیادی بشود. برای اینکه در زدوخورد خستگی ناپذیر با دشمن تقویت شده باشند. شمالیها گویا از تغییرات در هیأت دولت ناراضی هستند. مطابق دستورات اعلیحضرت، سعی خواهمکرد که از این فقره استفاده بنمایم (یک کلمه کشف نشده) اظهار داشت که بصیرالدوله با سردار سپه نهایت نزدیکی را دارد والله اعلم بالصواب.»
محمد حسن
از تهران به پاریس
به شاه ایران
به تاریخ ۲۰ اکتبر ۲۸ میزان
نمره ۶
«دستخط مقدّس دریافت شد. دستورات اعلیحضرت مجرا گردید. دادن جواب بهشیخ خیلی مشکل است. بهتر است قدری خاموش باشیم. اما برای اینکه او مأیوس نشود لازم است فوراً به وسیلة حاجی مشیر یا شخص دیگر منغیرمستقیم او را امیدوار ساخت، و او را با اظهار مهربانی اعلیحضرت قوی ساخت. راجع به سالارالدوله، شما چیزی نفرمودید، اما آنچه راجع است به ظهیرالاسلام باید به او چیزی از آن عشری که امیر (یک کلمه کشف نشده) جمع کرده داده شود، والاّ اشکالاتی متصوّر خواهد بود. (گربه موشها را برای عبادت نمیگیرد بلکه برای شکم خودش است.)
آنچه راجع است به مرتضی قلیخان خیلی لازم است. دوستان خیلی اصرار میکنند عباسمیرزای مدیر روزنامه سیاست (یک کلمه کشف نشده) و قانون، که خیلی خوب کار میکرد و زودزود، نه بدون گرفتن نتیجه، پیش آن شخص، که شما بدان اشاره نمودید، میآمد و از او اطلاعات خوب و کاملی راجع به رفتار دشمن میگرفت، به اروپا حرکت کرده است. در موقع پذیرایی از او نهایت مهربانی را نسبت به او مبذول فرمایید. از مبلغ هزارتومان، بابت پنج هزارتومان که بصیرالدوله داده است، پانصد تومان به او داده شده است. مبالغ فرستاده شده خیلی کم است. انجام مقاصد، مبالغ زیادتری لازم دارد، و اگر چشمه خشک شد، آنوقت از پیشرفتی که تأمین شده است باید صرفنظر کرد. برای اینگونه اشخاص پول همه چیز است، و من نمیتوانم آنها را وادار کنم به فداکاری بدون اینکه به آنها هزار تومانی ندهم.»
محمدحسن
چون دیدم که رویة مسالمت در هر حال اسباب تشجیع مخالفین مملکت است، و هر روز با اسلوب و طریقهای میل دارند اسباب اختلال کار را فراهم بکنند، چاره منحصر خود را در این دیدم که به مجلس شورای ملی مراجعه نموده، شمهای از حقایق را باطلاع نمایندگان برسانم. پس به همین طور اقدام کرده و به تمام وکلا خاطر نشان نمودم که با روّیه حاضر شاه، در اختلاف ایران و برهم زدن آسایش ملت، ادامة خدمات ملّی دیگر از من برنمیآید. هنوز از کار خوزستان فراغت نیافته مرا به تراکمه مشغول میکنند. با وجود این اوضاع و رویّهای که شاه و ولیعهد پیشگرفتهاند، طریق دیگر باید پیمود و چاره دیگر باید کرد. مجلس هم که به کنه حقایق پی برده بود، مرا تصدیق کرد، و فرماندهی کل قوا با اختیارات تامه را، که از خصایص شاه بود، از او سلب کرده به نام انتظامات مملکت، به من واگذاشت.
فتنه ترکمنها شدت گرفت. سردار معزز بجنوردی که چندی در تهران بهواسطه دسایس احضار و متوقف شده بود، وسایل و وسایطی برانگیخت تا او را خلعت داده، و به بجنورد بازگردانیدم. علیالظاهر احتمال میرفت که در مقابل این عفو و اغماض و دادن یک قبضه شمشیر، از کردة خود پشیمان و مصدر خدمات نمایان شود.
اما پس از مدتی معلوم گشت که باطناً با شاه راز و نیازی داشته، و علتالعلل تحریکات تراکمه خود او بوده است، و نقشه خائنین مملکت به دست او اجرا میشده است.
فتنة ترکمنها بالا گرفت، و این قضیه داستان جداگانه دارد که درخور ثبت در یک جلد کتاب جداگانه خواهد بود. در نظر من بدیهی بود که با وجود پیش آمدن ترکمانان و توجه قوای دولت به آن سمت، ممکن است در سایر نقاط هم اغتشاشاتی رخ بدهد.
میدانم که خزعل نیز تا وقتی که در خوزستان است، آرامش قطعی در آنجا برقرار نخواهد گشت، و نمیخواستم مقدار مهمی از قوای دولت را در خوزستان متمرکز و معطل نگاهداشته باشم. چاره جز این ندیدم که وسایل حرکت او را به تهران فراهم آورم. اما بهیچوجه حاضر نبود که به طیب خاطر بیاید. ناچار محض اینکه از پیشرفت تراکمه، موقع استفاده بهدست شیخ نیفتد و زحمات گذشته به هدر نرود، حاکم نظامی خوزستان را مأمور دستگیری او کردم. سرتیپ فضلالله خان حاکم خوزستان ماهرانه این مأموریت را انجام داد.
چنانکه معمول شیخ بود و ذکر آن گذشت، شبها را در کشتی به عیش و طرب میگذرانید، و تا صبح به ساحل نزدیک نمیشود. سرتیپ فضلاللهخان هم محض تسریع در انجام مأموریت و هم استفاده از دسترسی نداشتن شیخ به ساحل، او را اغفال کرده و در کشتی او سوار میشود. چند ساعت از شب گذشته، هنگامی که حضار از شرب مسکر و نغمة مطرب سرمست میشوند، کشتی نظامیان به سفینة شیخ نزدیک آمده و بدون اینکه کسی ملتفت شود، چند نفر مسلّح ورود مینمایند. یکی از صاحبمنصبان با هفتتیر داخل مجلس بزم شده، و به شیخ خطاب میکند که به امر دولت توقیف هستید. حضار از این جسارت و ظهور ناگهانی مبهوت مانده و هر یک از مطربان و نوازندگان به طرفی فرار میکنند. نظامیان تمام منافذ کشتی و نردبانها را محفوظ میدارند.
خلاصه شیخ را همانوقت حرکت داده، از محمّره به دزفول بردند، و بدون معطلی از راه لرستان به مرکز اعزام داشتند.
بعد از ورود او خاطرم از جانب خوزستان بهکلی آسوده شد، که نه سیاست خارجی و نهدسایس داخلی به برهمزدن امنیت آنجا موفق نخواهد شد.
خزعل هم فعلاً در شمیران در هوای لطیف و آب گوارای دامنه البرز، به یاد ایام حکمرانیخود در خوزستان، روزگار میگذراند و در تحت نظر است. اگر عقل داشته باشد، در تهران بودن و از هوای خوش و مناظر پسندیده استفاده کردن، و ممنوع بودن از اقداماتی که بر ضرر ایران تمام شده، و نفعش عاید دیگران میگردد، برای او مغتنمتر است، زیرا که استراحت وجدانی و ممنوع بودن از ارتکاب جنایات، خود نعمتی بزرگ و توفیقی اجباری است.
انتهی