وجدان خفته جهان اسلام
دو ماهی پيش يک گروه مسلمان از چچنی و عرب، به دبستانی در شهر“بسلان“ در “استيا“ی قفقاز شمالی حمله بردند و آن را با نزديک هزارتن به گروگان گرفتند. آن روز گشايش سال تحصيلی بود و کودکان با مادران خود و چندی با پدرانشان نيز به دبستان آمده بودند و از کوچک و بزرگ به چنگ تروريستها افتادند. تروريستها دبستان را با مواد منفجرهای که از پيش پنهان کرده بودند پوشاندند و سه روز آب و خوراک را از آن هزار تن از جمله صدها کودک دريغ داشتند تا کسی پائی بر سيمی گذاشت و سربازان روسی (استيا جنوبیترين استان روسيه است) به شنيدن صدای انفجارها به دبستان حمله بردند. آنگاه صحنههائی باورنکردنی پيش آمد. تروريستها نه تنها همه مواد منفجره را آتش کردند بلکه کودکانی را که پا به گريز نهاده بودند از پشت به تير بستند. هنگامی که تيراندازی خاموش شد چهارصد تنی، بيشتر کودکان، برای هميشه خاموش شده بودند.
چنين جنايتی که جهان متمدن را تکان داد در جهان اسلامی به زحمت جائی در ميان خبرهای روز يافت. اينجا و آنجا کسانی زير لب آن را محکوم کردند و به تندی گذشتند. تنها دو روشنفکر عرب، از فاصلههای چندين هزار کيلومتری زادگاههایشان، به بی اعتنائی همکيشان خود دربرابر چنين ددمنشی اشاره کردهاند. اما کمتر رويدادی به اين درجه ورشکستگی اخلاقی جهان اسلام و ژرفای رياکاری روشنفکران آن را نشان میدهد. مردمانی که کشته شدن يک دوسال پيش کودک فلسطينی گرفتار در آتش متقابل جنگجويان اسرائيلی و فلسطينی را هفتهها از مهمترين رويدادهای جهان کردند و تا کشتارهای تاريخی بالا بردند دمی هم به ياد آنهمه کودکان گرفتار در آن دوزخ سه روزه نيفتادند. هيچ درسی از آن صحنه هولناک گرفته نشد. هيچ تروريست اسلامی از خود شرم نکرد. هيچ روشنفکر خاورميانهای (خاورميانه ذهن) به انديشه آزاد کردن احساس انسانی از ايدئولوژی و مذهب باب بازار و تشنگی قدرت نيفتاد.
جنايت برای آن جهان بزرگتر اسلامی دين دارد، و نه برضد انسانيت، بلکه برضد دين مشخص روی میدهد. آنچه جامعه بشری در يک فرايند هزاران ساله به عنوان قانون اخلاقی مبتنی بر وجدان بشری برخاسته از نيکی طبيعی انسان و بايستگیهای زندگی اجتماعی فرا آورده است ارزشی ندارد. قانون اخلاقی از دين میآيد. اما دين يک پايش در مصلحت است که به معنی نسبیگرائی اخلاقی است. اگر مسلمان به مصلحتی که خود يا يک رهبر مذهبی در دين میبيند دست به بدترين جنايات نيز بزند ثواب کرده است. مسلمان به عنوان يک عمل دينی نمیتواند چنان تبهکاریهائی کند که هم کيشان را بهم آورد و حس اخلاقیشان را بيدار کند. سنی عراقی در آن سه گوش پايگاه تروريستها میبيند که زرقاوی اردنی به نام اسلام باکی از آن ندارد که هر روز چند ده عراقی را بکشد، و باز او را محکوم نمیکند. زرقاوی نماد مقاومت است و آنچه میکند کشتن رهگذر يا جوان جويای کار عراقی نيست. او مسلمان است و میبايد با معيار اسلامی و نه انسانی، چنانکه بيشتر مردم میشناسند، قضاوت شود. مسلمان چچنی و عرب میتواند با سر بلند از قصابی کودکان مسيحی، در هر جامعه اسلامی ظاهر شود. او نه تنها با اشغالگران روسی “جنگيده“ است زمين را از چند صد کافر که بهر حال خونشان ريختنی است پاک کرده است. آخوند حکومتگر جمهوری اسلامی فتوا میدهد که کشتن زنان و کودکان يا سر بريدن گروگانان، اگر چه کارگران ساده مسلمان، مانع شرعی ندارد و راست میگويد. سنت هزار و چهار صد ساله از همان نخستين روزها پشت فتوای اوست.
برای روشنفکر خاورميانهای موضوع البته برتر از اينهاست. او ارزشی بالاتر از قدرت نمیشناسد و نيک و بد را تنها در ترازوی محبوبيت و پذيرفتگی میگذارد. مصلحت دينی برای او جايش را به خلاف سياست بودن يا نبودن داده است. او میبايد مراقب باشد که خلاف سياست politically incorrect رفتار نکند. پيرامون سياسیاش بسيار بيش از آن “قانون اخلاقی“ نهفته در دل کانت اهميت دارد. تروريسم، که نه با نيات بلکه با آماجها و وسائلش تعريف میشود، اگر برضد امريکا و اسرائيل و دوستان آنها باشد مبارزه آزاديبخش است و تقدس اين اصطلاح هر زشتی را از نفس عمل میزدايد. حمله تروريستی در روسيه درست با الگوی مبارزه آزاديبخش او نمیخواند. روسيه هفتاد سال در جامه شوروی خود، کعبه آمال و پرچمدار ادعائی چنان مبارزاتی میبود. ولی امروز اسلام پرچمدار شده است و میتوان در عين بیاعتقادی دنبال افکار عمومی اسلامی رفت. (اگر با پرچمدارانی از اين دست آزادی در اين سرزمينها به اين حال و روز افتاده است شگفتی نيست.)
***
اسلام همهاش بنلادن و زرقاوی و خمينی نيست و مانند هر دين ديگری که دير پائيده باشد بر تعبيرات گوناگون گشوده است. از اين سخن نمیبايد به فقه پويا و قبض و بسط شريعت رسيد که به کار دراز کردن تسلط دين بر سياست و حکومت میخورد. چهرههای گوناگون تاريخی اسلام میتواند به مسلمانان برای بيرون آمدن از منجلاب اخلاقی و تمدنیشان کمک کند. در بيشتر تاريخ کشورهای اسلامی، با همه تبعيض جايگرفته در اسلام، خشونت به غيرمسلمانان، استثنا و نه قاعده بوده است. خلافت اموی آندلس و امپراتوری عثمانی نمونههای خوب رواداری مذهبی بودند. تروريسم در اسلام سابقه هزار و چهار صد ساله دارد، ولی تروريسم اسلامی پديدهای نوين است، برآمده از برخورد اسلام با مدرنيته. پرتو مدرنيته بر آئينههای گوناگون از ژاپن تا افريقا تابيده است و در جهان اسلامی اين تصوير هولناک را باز میتاباند. روشنفکران اسلامی از آغاز سده گذشته پايههای نظری پديدهای را گذاشتند که نيهيليسم را کامل میکند و بمبانداز انتحاری را نيز به آن میدهد.
اکنون اين روشنفکران اسلامی هستند که میبايد خود و جامعههای خود را از اين طاعون پاک کنند. آنها به درستی میگويند که همه مسلمانان تروريست نيستند ولی همه تروريستها مسلماناند و آن مسلمانان ديگر به رهبری روشنفکرانشان يا خاموش میمانند يا تاييد میکنند.
7 اکتبر 2004




















