عقبماندگی و توسعه نيافتگی ايران بيش از علل اجتماعی و درونی، علل تاريخی و بيرونی داشته است. ايران سرزمين تمدنهای شکوفانی است که پيوسته پايمال هجومهای بيگانه شده است. در خود اين جامعه و سرزمين در هر دوره تاريخی بنيه کافی برای ساختن و دو باره ساختن و برای برپا ساختن و در خود جذب کردن ضربت هجوم خارجی بوده است. امروز هم که پس از نزديک به دو قرن ايران آثار استعمار بيگانه را از زندگی ملی خود میزدايد بار ديگر برای جهش آماده میشود.
**
کشور غير نمونه
آيندگان پنجشنبه 21 فروردين 1348
داريوش همايون
*
ايران در ميان کشورهای رو به توسعه يا “جهان سوم” يک کشور غير نمونه است. مشکلاتی که راه آنها را بسوی پيشرفت سد کرده يا سير آنها را به آهستگی کشانده در ايران نيست يا به درجه کمتری است. از اين جهت سخنان دکتر دوکاسترو را در مورد فرصت استثنائی ايران ـ به همراه مکزيک و شايد برزيل ـ برای آن که تا سال 2000 تبديل به يک قطب صنعتی و توسعه اقتصادی شود نبايد تنها از مقوله خوشامدگوئی به يک کشور ميزبان شمرد.
ايران از معدود کشورهائی است که جمعيت و منابع آن نسبت مساعدی دارند. ايران دچار انفجار جمعيت و مصيبت فزونی جمعيت بر منابع نيست. در عين حال منابع آن گوناگونی کافی دارند که اقتصادش را از اتکا به يک محصول باز دارند. دسترسی ايران به يک درآمد فزاينده ارز خارجی از طريق صدور نفت، به ايران امکانات وسيعی در سرمايهگذاری داده است.
جامعه ايرانی دچار بندها و “تابو”هائی که بسا جامعه های ديگر را از يکی شدن و همبستگی محروم داشته نيست. در ساختمان طبقاتی جامعه ايرانی چيزی نيست که بسيج اجتماعی را دچار دشواریهای جدی سازد و در عناصر مختلف جمعيت ايران آن چند گانگی نژادی يا مذهبی نيست که وحدت ملی را به خطر اندازد.
سازمان سياسی ايران به نحو استثنائی هم ثابت و هم قادر به از سرگذراندن و حتی به استقبال رفتن تحول است. حکومت و دولت ايران از يک رهبری برخوردار است که چنانکه دکتر دوکاسترو در سخنرانی ديروز خود تأکيد کرد توانائی ديدن آينده و ساختن آن را دارد. ثباتی که رهبری به جامعه ايرانی بخشيده و درجه عزمی که وارد ارگانها و اجراء گوناگون جامعه و حکومت کرده از عهده اصلاحات بزرگ و تکان های انقلابی برآمده است. آن اراده پيشرفت که رهبری سياسی ايران را سرشار از خود کرده، در مدتی کوتاه زمينههای يک آينده درخشان را فراهم ساخته است.
عقبماندگی و توسعه نيافتگی ايران بيش از علل اجتماعی و درونی، علل تاريخی و بيرونی داشته است. ايران سرزمين تمدنهای شکوفانی است که پيوسته پايمال هجومهای بيگانه شده است. در خود اين جامعه و سرزمين در هر دوره تاريخی بنيه کافی برای ساختن و دو باره ساختن و برای برپا ساختن و در خود جذب کردن ضربت هجوم خارجی بوده است. امروز هم که پس از نزديک به دو قرن ايران آثار استعمار بيگانه را از زندگی ملی خود میزدايد بار ديگر برای جهش آماده میشود.
فشار استعمار غربی و امپرياليسم قدرتهای بزرگ در سراسر دو قرن گذشته راه اصلی توسعه و تحول ملی ايران را منحرف کرد. مانند موارد گذشته ـ هجوم اعراب، مغولها و تاتارها ـ ملتی که اساساً توانائی توسعه دارد، زيرا موانع ذاتی بر سر راه توسعه آن نيست، در طول نسلهای پياپی کوشيده است به خود بازگردد.
امروز باز شدن زنجيرهای دو قرنی انرژیهای قابل ملاحظه ملتی با استعداد را در سرزمينی با منابع کافی و در چهارچوب يک سازمان سياسی و اجتماعی مناسب پيشرفت، و با يک رهبری توانا آزاد می کند. در چنين وضعی عجب نيست اگر ايران تا پايان اين قرن از حلقه کشورهای توسعه نيافته بدر آيد و در “جغرافيای گرسنگی” دکتر دوکاسترو تغييری قاطع بدهد.





















