«بیانیۀ جنبش ملی» پیمانیست میان «ما» باهم و با همۀ آنانی که از این پس، به اعتبار همان مطالبات و اصول و به اعتبار اعلام و دفاع شاهزاده از آن اصول مشترک، به جنبش و پیکار ملی میپیوندند. همچنین «بیانیۀ جنبش ملی» پیمانیست میان «ما» و شاهزاده، آنهم نه تنها تا مرحلۀ پیروزی پیکار بر جمهوری اسلامی، بلکه تا مرحلۀ تحقق اصولمان! اهداف مشترکِ اعلام شدۀ امروز تعهد مشترک «ما» است در قبال مردم ایران و آینده. حتا اگر «ما»، به عنوان هواداران نظام پادشاهی، فرض کنیم، و در این فرض خود ابرام و اطمینان داشته باشیم که، نظام آیندۀ ایران پادشاهی مشروطه خواهد بود و در آینده شاهزادهرضا پهلوی، به عنوان وارث تاج کیانی، بر تخت پادشاهی جلوس خواهند نمود، طبیعیست که در آن صورت هم تعهد ما به آن اصول همچنان باقی خواهد ماند. آنچه امروز ایشان در مقام رهبر جنبش ملی، اعلام داشته و «ما» پذیرفتهایم، و لاجرم به مثابۀ پیمان مشترک میان «ما» و ایشان عمل میکند، هم ایشان و هم «ما»، با هم، را به آن پیمان متعهد میسازد.
پیمان «ما» با شاهزاده
فرخنده مدرّس
یکی از راههای گستردن دید، توجه به سخنان درست دیگران و تأمل بر ظرفیتهای مثبت درونی آنها، برای بسط و گسترش، در جهت انسجامِ فکر جمعی و بخشیدن نظمی بر عمل همسو است. از جمله این سخن درست، از سوی محافلی از هواداران شاهزادهرضا پهلویست؛ مبنی بر تأکید بر رهبری ایشان و تکیه بر پذیرش اصولی که از سوی ایشان اعلام شدهاند. اصولی مانند، تعهد به تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی، تکیه بر حق حاکمیت ملت، تلاش برای احیای دولت ملی ایران، ضرورت بیرون بردن دیانت از سیاست و کوتاه کردن دست دین از دولت، تعهد به آزادی و حقوق برابر ایرانیان و احترام و ابتناء بر دفاع از حقوق بشر، دفاع از حق «انتخابات آزاد و منصفانه» برای ملت ایران، همچون ملتی «متمدن و مدرن»، همچنین واگذار کردن انتخابِ صورت نظام آینده به رأی مردم، بازگشت به قانون اساسی مشروطه و نظم قانونی معتبرِ پیش از وقوع انقلاب ۵۷، برای دورۀ گذار. اینها مجموعهای از اصولی هستند که شاهزاده بارها، در بیانیهها، سخنرانیها و مصاحبهها، تکرار نموده و مورد تأکید قرار دادهاند. و البته تکیه ایشان بر ضرورت پیکار علیه جمهوری اسلامی به عنوان مهمترین مانع در برابر تحقق آن اصول و به عنوان بزرگترین و خطرناکترین دشمن ایران، که خودِ این دشمنی با ایران ضرورت پیکار با رژیم اسلامی را به اصل اجتنابناپذیری بدل نموده است.
در درستی این امر نیز تردیدی نمیتوان داشت که؛ هواداران نظام پادشاهی مشروطه، و همچنین سایر نیروهای هوادار شاهزاده و رهبری ایشان، بر مجموعۀ اصول اعلام شده از سوی شاهزادهرضا پهلوی، همچون «بیانیهای مشترک»، قولی متفق داشته و آن اصول را، در دفاع از جنبش ملی و در پشتیبانی از پیکار ملی علیه جمهوری اسلامی، راهنمای عمل مشترک و همسویی با همۀ همرزمان خود میدانند. علاوه بر این، اصول مورد توافق فوق، به مثابۀ اهداف پیکارند و برای همۀ آنان که خود را عضوی از جنبش و حامی پیکار ملی میدانند، همچون پیمانیست معتبر، که اعتبار آن متکی بر پذیرش عمومی و مبتنی بر تعهد داوطلبانه، از همین امروز تا فردای تحقق آنهاست. پیمانیست تعهدآور، آن هم نه تنها برای تک تک «ما» بلکه برای شاهزادهرضا پهلوی در جایگاه خاص، بهطور ویژه!
این جایگاه ویژه را باید توضیح داد. در درجۀ نخست؛ به مصداق همان سخن زبانزدمان؛ «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر!» این بام گستره را نیز باید توضیح داد، به این معنا که؛ بر گسترۀ نام و والایی مقام ایشان، انبوه سنگینی از تعهد و مسئولیت نشسته و انباشته شده است، آنهم از همان زمان که؛ رفته رفته با استقامت خود، در پیکار برای ایران، به نقطۀ امید مردم ایران بدل و در اصول و اهداف خویش، جلوهگاه وحدت ارادۀ ملت و مردمانی شدهاند که در راه پیکار برای رهایی میهن و برای بازسازی حیثیتِ ملی و عزت انسانی خود، بر این اصول به وحدت رسیدهاند. علاوه بر این شاهزاده، در مقام رهبر جنبش ملی، این اصول را اعلام کرده و دیگران، آنها را به مثابۀ یک «بیانیۀ مشترک» پذیرفتهاند. بنابراین جا دارد، و به نظر شایستهتر نیز میآید، که از این اصول مشترک، با عنوانِ «بیانیۀ جنبش ملی» یاد کنیم؛ چه از زاویۀ اعلام آنها از سوی شاهزاده، در مقام رهبر جنبش و نماد وحدت ملی، چه از نظر پذیرش عمومی در جبهۀ پیکار ملی، چه از نظر مضمون و محتوایی که جز خدمت به مهمترین امر ملی امروزمان، یعنی، پیکار برای برچیدن بساط جمهوری اسلامی با هدف احیای دولت ملی ایران، نیست.
در توضیح پدیدار شدن مجموعۀ اصول یا «بیانیۀ جنبش ملی» باید بر اهمیت طرح مطالبات و روند تدریجی عمومی شدن آن مطالبات، به منزلۀ خواست و آرزوهای مشترک ملی، نظر داشت، که مردمانی را برای کسب و تحقق آنها به حرکت آورده و به میدان پیکار کشانده است. بحث عمومی دربارۀ آن آرزوها و مطالبات و تعمیق و توجه به هستههای اصلی آنها، اخذ نتایج خردمندانه و منطبق بر مصالح کشور و منافع عمومی و آمادگی پذیرش و درجۀ وفاداری نیروهای مردمی، بسته به میزان حس مسئولیت در قبال جامعه، کشور و هممیهنان خود و در نهایت بسته به درجۀ تابآوری آحاد مردم در برابر دشواریهای وضع موجود، بر تصمیم پیکرۀ مردمی در پیوستن به پیکار جمعی مؤثر بوده و این بحثها، رفته رفته، بخش بزرگی از مردم را به صف پشتیبانی و از خودگذشتگی در راه خواستهای مشترک سوق داده است. در حقیقت این بحثِ عمومی به مثابۀ یک زهدان جمعیست که مکان علقه و سپس پرورش و ورز مقدماتی اصول مشترک پیکار ملی و دمکراتیک و سالم ایرانیان بوده است.
در پروراندن، ورزدادن هر یک از این اصول و دفاع و فراخواندن آنها به صورت منفرد و پراکنده در خودآگاهی افراد و نیروهای جدا از هم، البته بحثهای روانهای بیدار ـ اما نه ارواح و اشباح سیاستزده با ارادههای بیمارگونۀ معطوف به قدرت ـ نقش مهمی داشتهاند، که باید از این نقش حفاظت شود. زیرا یکی از مکانیسمهای ایجاد و حفظ مناسبات دمکراتیک و راه پیوند پیکره با رهبری، و بعدها در صورت تفوق و تداوم، اسباب پیوند میان دولت و جامعه است. اما نقش رهبری در صیقل دادن و برقرار کردن پیوندی منطقی میان اصول پراکنده و برخورداری این مقام از اعتماد مردمی، کلید رمز اعتبار عمومی این اصول است و در بازتابیدن آنها به مثابۀ «بیانیۀ مشترک»، این نقش تعیینکننده و جایگزینناپذیر میباشد. یعنی همان نقشی که شاهزادهرضا پهلوی، به نیکی و به طور طبیعی، بدان دست یافته و لاجرم جایگزینناپذیر شدهاند. هر چه ملتی، به تعداد هرچه بیشترِ آحاد خود، نسبت به چنین روندی، یعنی روند تبدیل خواستهای منفرد به منافع مشترک، در مسیر تبدیل به ارادۀ ملی آگاهتر و آگاهانهتر کوشا باشد، بر اهمیت همسویی و سازماندهی عمل مشترک روادارانۀ خود و دیگران، بر هموار کردن مسیر پیروزی و رسیدن به اهداف ملی خود نیز آگاهتر خواهد بود. این، آن آگاهیست که از مردمانی، ملتی «متمدن و مدرن» میسازد، که شاهزاده در سخن و در تأکید بر آن، به مثابۀ صفت آرزویی شایستۀ ملت ایران، هرگز کوتاه نیامدهاند. و غلو نکردهایم اگر بگوییم که داشتن چنین ملتی یکی از بزرگترین آرزوهای ایشان بوده است.
این آگاهی به روند و الزامات تبدیل شدن به یک «ملت متمدن و مدرن» در خود آگاهی بنیادین دیگری را نیز نهفته دارد که لازم است به خودآگاهی «ما» بازگردد و احیا شود! آگاهی به اینکه «من» تنها نیستم که خواست من «محور عالم» باشد. دیگری هم هست، که خواستهایی دارد. و این آن نقطۀ آغاز و نطفۀ آگاهی به رابطۀ «کثرت» در پیکره، یعنی محلِ وجود آرزوها و مطالبات گوناگون و گاه متضاد از یک سو و سوق آن به «وحدت» توسط رهبری به عنوان نماد این کثرت، به سوی وفاق و همسویی و تعادل از سوی دیگر است. این اصل انسانیِ بغایت مدرن، مأوای اصلی و کهنش را در روح رواداری و در روان کهن روادار ایرانی داشته است که، در توضیح، بحث مفصلتری را میطلبد، که باید در فرصتهای دیگر بدان بپردازیم.
و اما یکی از مهمترین وجوه ارتقاء به مقام رهبری جنبش ملی که درازآهنگ نیز هست، گفتیم؛ توان جلب اعتماد عمومی و استعداد در برقراری پیوند موفق میان اصول و پرنسیپها و افکار و ایدهآلهای خود با مطالبات و آرزوهای گوناگون مردمی و سمت دهی بخرادنۀ آنها به نفع کشور و ملت و در خدمت پیشبردن هر دو آنهاست. در این راه بوده است که شاهزادهرضا پهلوی، در مسیر ارتقاء طبیعی خود به مقام رهبری، توانستهاند بر گرد خویش ساحت جلب اعتماد مردمی را پدیدار سازند. به بیان دیگر؛ ایشان به صداقت و راستگویی و استقامت و پایداری، در عمل، آشکار کردهاند؛ که چه ایدهها و چه انتظاراتی برای آینده و بیش از آن چه امیدی به ملت خود و چه دریافتی از خواستها و انتظارات آنان دارند. از این طریق ایشان قادر شدهاند، پیوندی، نه ناشی از فرمان منویات خویش و نه ناشی از وادادگی در برابر منویات نادرست و غیرعاقلانه «مردمی»، حتا از سوی هواداران سرسخت خود، میان این دو قطب مهم جنبشی برای دگرگونیهای عمیق سیاسی، اجتماعی فرهنگی و روحی، یعنی پیوند میان رهبری و پیکرۀ کثیر مردمی آن برقرار و به اصول این جنبش ماهیتی مشترک ارزانی دارند. هر چند به قیاسی معالفارق، اما در این قیاس است که تفاوت بزرگ میان جنبش ملی و رهبری این جنبش و فرهنگ غالب بر آن در این سوی تاریخ و انقلاب ۵۷ و رهبری و بیفرهنگی آن در آن سوی بیتاریخی آشکار میگردد. در مقام این مقایسه است که، حقیقتاً به تعارض و تضاد میان این دو، همچون سپیدی صبح و ظلمت شام پیمیبریم! این نکته را باید بیش از همه آن نادانانی به گوش گیرند، که در این رابطه و پیوند دوجانبۀ اعتماد و انتظار متقابل، میان ایرانیان و شاهزاده، آشوب میکنند، آن کسانی که از پادشاهی شاهزاده سخن میگویند، اما، در رفتار و گفتار و در کنش و واکنش، همان رویۀ توطئۀ نحس ۵۷ را درپیش گرفته و در عمل در همسویی و انسجام جنبش ملی، در رابطه و پیوند دمکراتیک میان پیکرۀ جنبش و رهبری و در جریان بحث سالمی که در تقویت هم آن انسجام و هم این پیوند لازم است، آشوب میکنند و آسیب میرسانند. در آینۀ رفتار و گفتار چنین کسانی میبینیم که گویی در ایران هیچ چیز تغییر نکرده و ایران همان «مزرعۀ حیوانات» جورج ارول، در چشم خمینی، مانده است. اما اینطور نیست، آنان به راه غلط میروند.
به هر تقدیر؛ «بیانیۀ جنبش ملی» پیمانیست میان «ما» باهم و با همۀ آنانی که از این پس، به اعتبار همان مطالبات و اصول و به اعتبار اعلام و دفاع شاهزاده از آن اصول مشترک، به جنبش و پیکار ملی میپیوندند. همچنین «بیانیۀ جنبش ملی» پیمانیست میان «ما» و شاهزاده، آنهم نه تنها تا مرحلۀ پیروزی پیکار بر جمهوری اسلامی، بلکه تا مرحلۀ تحقق اصولمان! اهداف مشترکِ اعلام شدۀ امروز تعهد مشترک «ما» است در قبال مردم ایران و آینده. حتا اگر «ما»، به عنوان هواداران نظام پادشاهی، فرض کنیم، و در این فرض خود ابرام و اطمینان داشته باشیم که، نظام آیندۀ ایران پادشاهی مشروطه خواهد بود و در آینده شاهزادهرضا پهلوی، به عنوان وارث تاج کیانی، بر تخت پادشاهی جلوس خواهند نمود، طبیعیست که در آن صورت هم تعهد ما به آن اصول همچنان باقی خواهد ماند. آنچه امروز ایشان در مقام رهبر جنبش ملی، اعلام داشته و «ما» پذیرفتهایم، و لاجرم به مثابۀ پیمان مشترک میان «ما» و ایشان عمل میکند، هم ایشان و هم «ما»، با هم، را به آن پیمان متعهد میسازد.
جا دارد در اینجا برای روشنی کلام نمونهای بیاوریم؛ به عنوان نمونه همین اصل اعلام شده از سوی شاهزاده که؛ انتخابات به طور عام و انتخابِ صورت نظام آیندۀ ایران بهطور خاص، از امروز حق مردم اعلام شده، یعنی شکل نظام، باید به رأی مردم در ایران واگذار شود. این اصل، که برخاسته از یک اصل کلیتر است، یعنی اصل «انتخابات آزاد و منصفانه»، تا مرحلۀ تحقق و تثبیت اعتبار خواهد داشت. به عبارت دیگر؛ اینکه امروز اعلام شده که انتخاب صورت نظام در فردای پیروزی به تصمیم و رأی مردم واگذار میشود، بر این پایه «ما»، سرسختترین هواداران پادشاهی پهلوی، و همچنین خودِ وارث تاج و تخت کیانی ایران نیز خود را، از پیش، یعنی از امروز، بدان متعهد ساخته، و پس از پیروزی بر جمهوری اسلامی نیز به این اصل اعلام شده از سوی ایشان، متعهد خواهیم ماند. به عبارت دیگر؛ اصولی را که شاهزاده اعلام داشتهاند و نیروی پیکار مردمی بر آن همچون «بیانۀ مشترک» مهر تأیید و تعهد خود را مینشاند، در صورت تفوق جنبش ملی بر محور «بیانیۀ» خود، اصول آن «بیانیۀ جنبش ملی» در حقیقت، به همان صورت که امروز اعلام و مردم در راه تفوق آن کوشیده و پیروز شوند، در واقع، در چنین صورتی، شالودۀ تصمیمان و اقدامات آینده خواهند بود. زیرا «ما» نمیتوانیم و مجاز نیستیم امروز، به فراخورِ فراخواندن بیشترین ایرانیان به پیکار ملی، چیزی بگوییم و در جلب اعتماد همگانی وعدههایی بدهیم، اما اگر فردا باب میل نبود، یا در فردای ایستادن بر پل پیروزی، و احساس «قدرت» و یا تشخیص توازن نیروها به نفع جبهۀ خود، زیر همه چیز بزنیم و آهنگ دیگر سردهیم. و یا اینکه از امروز، به هر بهانهای، و گاه به بهانههای شخصی و رقابتهای بیمقدار با دیگران، چنان آشوب و مغلطهای در مباحث و معانی کنیم تا اهداف ناروشن بمانند و مردم ندانند، که در آینده، در کدام مسیر گام برخواهند داشت، یا با چه کسانی، با چه افکاری و چگونه طرف خواهند بود. چنین رویههایی مقدمۀ تفسیر امور به میل خود است، که نام امروزش عوامفریبی و در آینده یعنی در روز مبادای تفوق، نامش خودکامگی خواهد بود. اگر چنین تصورات باطلی، در میان «ما» هواداران نظام پادشاهی مشروطه وجود داشته باشند، یا پرخدعهاند یا عوامفریبانه که مردم را خام و از پیش مستعد فریب فرض کردهاند! اما اشتباه میکنند، همانطور که گفته شد؛ ایران دیگر «مزرعۀ حیوانات» جورج ارول نیست!