«

»

Print this نوشته

بحثی در بارۀ مشروطه و پادشاهی / فرخنده مدرّس

و اما حال پس از این مقدمه بازگردیم به تفکیک میان مشروطیت به مثابۀ ماده یا فلسفۀ حکومتی و صورت نظام اعم از پادشاهی یا جمهوری‌! در درستی این تفکیک همین استدلال مبتنی بر واقعیتی آشکار و گسترده در جهان کفایت می‌کند، که فکر می‌کنیم بارها در ادبیات سیاسی و نوشته‌های فراوان، در این چند دهه گذشته، ارائه شده است و آن این‌که؛ حکومت‌ قانون یا نظام مشروطه، هم می‌تواند محتوا و شالودۀ شکل پادشاهی باشد که هست، مانند سوئد و دانمارک و انگلستان و هم می‌‌تواند ماده و فلسفۀ سیاسی شکل نظام‌های جمهوری باشد که هست، مانند فرانسه و آلمان و آمریکا.

‌ ‌ Farkhodeh1

بحثی در بارۀ مشروطه و پادشاهی

فرخنده مدرّس

این‌که بسیاری از «ما» مشروطه و پادشاهی را معادل هم بکار می‌گیریم، ممکن است، از سر سهو و یا از سر ناآگاهی‌ باشد، که در این صورت، شاید بشود، به چشم اغماض بدان نگریست و یا تنها به سرزنشی و توصیه‌ای به تلاش به کسب آگاهی اکتفا نمود. اما ابرام در این معادل‌سازی و تکرار آن امر دیگری‌ست و ناگزیر باید بدان پرداخت. در درجۀ نخست، تکرار این سخن که؛ گویا «مشروطه همان پادشاهی»ست، یادآور روشنفکران و انقلابی‌های پنجاه‌وهفتی‌ست. آنان تصوری داشتند که به تدریج به عادت‌شان بدل شد، این تصور که گویا اگر حرف و حدیثی را تکرار کنند، آن حدیث و حرف در اثر تکرار در ذهن مردم، به صورت امری واقعی رسوب کرده و همچون غلط مصطلحی در اذهان ماندگار شده و روزی بکارشان خواهد آمد و حیات و ممات سیاسی‌شان را خواهند توانست بر آن کذب بنا کنند. از آن جمله القائاتی بود نظیر «رضاشاه را انگلیس آورد»، «صمد بهرنگی و تختی را ساواک کشت»، «کودتای ۲۸ مرداد موحب انقلاب اسلامی شد» و یا «مشروطه همان پادشاهی»‌ست. همۀ این القائاتِ بی‌پایۀ تکراری، ریشه در دهه‌های چهل و پنجاه خورشیدی داشت و ابتدا نیز در ذهن و دهان آلودۀ نیای انقلابی‌های پنجاه‌وهفتی، نظیر آل‌احمد و امثالهم بافته و پرداخته و توسط تآلی آنان در میان نسل‌های بعد تکرار گردیده است. حال آن‌که؛ «مشروطه همان پادشاهی»ست به همان میزان بی‌پایه و مبتنی بر وهم بوده که «رضاشاه را انگلیس آورد»! و «صمد بهرنگی و تختی را ساواک کشت» همانقدر بوی خدعه و نیرنگ می‌داد که «کودتای ۲۸ مرداد را مسبب انقلاب اسلامی» القاء کردن!

البته بسیاری از آن یاوه‌سرایی‌ها، به یاری کارهای تاریخی و نظریِ دهه‌های گذشته، از رنگ و رونق افتاده‌اند و امروز دیگر اثبات شده است که چنین القائات بی‌پایه‌ای در اصل پوشش کذبی بر غرب‌ستیزی، دشمنی با مشروطیت و ضدیت با دولت و پادشاه ایران و بخشی از برنامۀ ایدئولوژی‌سازی «روشنفکری تاریک‌اندیش» در تدارک گفتمان انقلاب ۵۷ بودند. اما ظاهراً دامن آن غلط مصطلح، یعنی یکی کردن پادشاهی و مشروطه را عده‌ای نمی‌خواهند رها کنند و همچنان در هر فرصتی به این مغلطۀ تافته در دهۀ چهل خورشیدی همچنان دامن زده و آن را تکرار می‌کنند، آن‌هم با بی‌اعتنایی به هر سخن مستدلی در توضیح غلط بودن چنین تصوری. و شگفت‌‌آورتر این‌که، کسانی، در درون جبهۀ هواداران پادشاهی مشروطه، بی‌عنایت به این خبط بزرگ تاریخی و در این تکرار، اولاً ریشه‌های کذب این القاء را نادیده می‌گیرند و ثانیاً در عمل، شاید بی‌آن‌که بخواهند، همانند همان روشنفکران تاریک‌اندیش در معنا و مفهوم دو رکن اساسی نظام پادشاهی مشروطه ایران آشوب و تشتت وارد می‌کنند. کمترین تأثیر این آشوب و تشتت آن خواهد بود که مردم در عمل ندانند که پادشاهی‌شان بر چه مبنایی استوار خواهد شد و مشروطه‌اشان چه ظرفیت‌هایی برای آینده‌‌شان در پیش ‌پای دولت و رئیس دولت‌شان خواهد گذاشت. ما از تجربۀ تلخ و تاریخ جهالت تدارک «فکری» انقلاب ۵۷ آموخته‌ایم که مغلطه در مفاهیم و دستبرد در مبانی عموماً بکار ایدئولوژی‌سازی آمده و در نهایت به خسران سیاست و آسیب به مردم منجر خواهد شد.

به هر تقدیر ما در این نوشته سعی می‌کنیم، به صورت فشرده‌ای، به توضیح این موضوع بپردازیم؛ که مشروطیت به مثابۀ محتوای یک نظام سیاسی و نظم اجتماعی مبتنی بر قانون است و پادشاهی صورت نظام، که اگر این صورت پادشاهی بر محتوای حکومت قانون، که حاوی نظام آزادی‌ و حقوقی‌ست، استوار شود، از این پادشاهی به درستی تحت عنوان نظام پادشاهی مشروطه یاد می‌کنند. البته مسئلۀ پادشاهی و مبانی تاریخ کهن و پیوند آن با تاریخ ایران و موضوع ضرورت تاریخی آن برای ایران بحثی‌ست جداگانه، اما از نظر ما برای آیندۀ ایران بسیار بسیار اساسی‌‌! به‌طوری که بحث آن در ایران کمتر از اهمیت بحث بر روی مشروطیت برای آیندۀ میهن‌مان نیست که باید در فرصت دیگری بازهم بدان بپردازیم، آن هم نه به عنوان وسیله‌ و ابزاری برای رقابت و زدن این و آن یا جنگ‌های حیدر ـ نعمتی، بلکه به عنوان فرصتی برای طرح تأملات و استدلال‌های‌مان، به عنوان یک نیروی هوادار نظام پادشاهی، با نگاه به تجربۀ هر دو صورت‌ نظام‌های سیاسی یعنی پادشاهی و جمهوری در ایران، و همچنین با نگاه به ضرورت‌های تاریخی این کشور و الزام ایرانیان به در نظر گرفتن این ضرورت‌ها! اما در اینجا ابتدا تلاش می‌‌کنیم به نادرست بودن مغلطه میان پادشاهی و مشروطه پرداخته و بگوییم برخلاف چنین مغلطه‌ای که صورت می‌گیرد؛ پادشاهی و مشروطه دو پدیدۀ عینی و تاریخی منفک از هم‌اند، حتا اگر باهم باشند و حتا اگر در ایران و به ضرورت تاریخ ایران همراهی آن دو باهم بهترین و مطمئن‌ترین راه برای آیندۀ ایران باشد!

و اما پیش از ارائۀ این بحث باید بر مسرت خود از صدور بیانیۀ شاهزاده رضا پهلوی امسال به مناسبت سالگرد دیگری از پیروزی انقلاب مشروطه ابراز داریم. نه این‌که صدور چنین بیانیه‌ای، به مناسبت این مهمترین رخداد تاریخ معاصر ایران با پیامدهای بس بزرگی چون «تأسیس ایران نوین» بدست پادشاهان پهلوی، برای نخستین بار از سوی شاهزاده منتشر شده و به سمع و نظر ایرانیان رسیده است، نه! این بار نخست نیست! چنان‌که ما خود بارها و بارها، از طریق انتشار بیانیه‌های گوناگون، شاهد، تجدید عهد و پیمان‌ ایشان با آرمان‌های انقلاب مشروطه بوده‌ایم. تنها به عنوان نمونه برای نمودار ساختن باور وفادارانه ایشان به مشروطیت و آرمان‌های این روز پیروزی بزرگ ایرانیان، به نقل‌ قول‌هایی از چند بیانیۀ ایشان استناد می‌کنیم:

از بیانیۀ ۱۴ ماده‌ای شاهزاده در دی‌ماه ۱۳۶۸:

«من که به عنوان وارث پادشاهی ایران برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران سوگند یاد کرده‌ام و خود را موظف به دفاع از آرمان‌های انقلاب مشروطیت می‌دانم…»

و یا از بیانیۀ ایشان به مناسبت یکصدوشانزدهمین سالگرد پیروزی انقلاب مشروطه در ۱۴ مرداد ۱۴۰۱ یعنی تنها چند هفته پیش از آغاز جنبش مهسا یعنی خیزش موج بلندی از جنبش پایداری ملی ایرانیان:

«مشروطه اما یک واقعۀ تاریخی نبود که در نقطه‌ای از تاریخ تمام شده باشد. مشروطه خواست همیشگی ماست و همیشه ادامه دارد. ملت ایران امروز بیش از هر زمان خواهان برقراری حاکمیت ملی و تحقق اراده‌اش در همۀ شئون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. یقین دارم این نیروی عظیم به خواست و هدف خود خواهد رسید و استقلال و آبادانی و پیشرفت و آزادی و دمکراسی در کشور عزیزمان محقق خواهد شد.»

و نمونۀ دیگر از بیانیۀ شاهزاده به مناسبت سالگرد مشروطیت امسال ـ ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ـ و تجدید عهدی دیگر:

«انقلاب مشروطه گامی بلند در مسیر بیداری ایرانیان، ساخت دولت مدرن، استقرار حاکمیت قانون، پاسخگو‌سازی حاکمان، و قدرت‌بخشی به شهروندان با دست‌یابی به حقوق و آزادی‌های بنیادین‌شان بود… بزرگداشت واقعی انقلاب مشروطه در زمانه ما، تلاش دوچندان برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی به عنوان یک رژیم غیرقانونی و ضدایرانی، و استقرار دگربارهٔ دولت ملی است. ایرانیان حق دارند و باید بتوانند هم‌چون یک ملت متمدن و مدرن، در انتخاباتی آزاد و منصفانه، شکل نظام سیاسی مورد نظرشان، قانون اساسی کشور، و دولت و پارلمان خود را برگزینند. برای تحقق این مهم، دوست‌داران ایران باید هم‌چون انقلابیون آزادی‌خواه مشروطه، متحد و همدل به نبرد با استبدادطلبان مشروعه‌خواه بپردازند. اگر چنین کنند، پیروزی حتمی و نزدیک است.»

علاوه بر استقبال همیشگی‌‌مان از صدور چنین بیانیه‌های پیوسته و مهمی که، از سوی شاهزاده رضا پهلوی، همواره نمودار روشن و شاخص محتوای آن نظام سیاسی و اجتماعی و فرهنگی‌ بوده است که ایشان در راه بازگشت بدان تلاش و پیکاری خستگی‌ناپذیر داشته و همۀ هواداران و همۀ آحاد ملت ایران را بدان پیکار فرامی‌خوانند، افزون براین، انتشار بیانیۀ امسال ایشان، این‌بار به‌طور ویژه‌ای به بحث‌های ضروری در بارۀ مضامین مشروطه‌خواهی و محتوای آرمان‌های آن انقلاب بزرگ دامن زده است، که هواداران نظام پادشاهی را، از خلال آنها، بیش از همیشه متوجه این می‌سازد که؛ شاهزاده با آگاهی و خرد کامل خط تفکیکی روشن میان مشروطیت و پادشاهی می‌کشند، و خود را پیش و بیش از آن‌که متعهد به قدرت و جا و مقام و نام ببینند، متعهد به ایران، به آباداتی، توسعه، ترقی کشور و همچنین به‌طور بنیادین متعهد، به پیکار ملی، به استقرار دوبارۀ دولت ملی، به بازگشت به حکومت قانون و به نظام آزادی، و همچنین پایبند خدشه‌ناپذیر به ارادۀ آزاد آحاد ملت ایران و حق انتخاب آنان، دانسته و بر آن تکیه دارند. استواری اخلاقی و پرنسیپی ایشان بر اصل حق برابر مردم ایران بر «انتخاباتی آزاد و منصفانه، شکل نظام سیاسی مورد نظرشان، قانون اساسی کشور، و دولت و پارلمان خود»، به عنوان مهمترین شاخص‌ «یک ملت متمدن و مدرن»، حقیقتاً موجب سربلندی همۀ هواداران ایشان است.

در این‌جا جا دارد، پس از انتشار بیانیۀ شاهزاده، از آنچه که بیشتر از تلاش‌های دیگران به چشم‌مان آمد و شایستۀ تمجید دانستیم، یادی بکنیم؛ از تلاش‌های «نشریۀ فریدون» و سردبیر این فصل‌نامه، یعنی علیرضا کیانی، که کوشش کرده است، این بیانیۀ موجز و پر معنای شاهزاده را به بحث و گفتگو گذاشته و با پرسش‌های خود، تنی چند از فعالین سیاسی را به میدان تأمل و بسط مفاد این بیانیه بکشاند و با کارِ آگاهی‌دهی، هواداران پادشاهی مشروطه را هرچه بیشتر به مضامین مشروطه‌خواهی شاهزاده به عنوان رهبر جنبش ملی و نماد وحدت ارادۀ ملت ایران در پیکار یکپارچه علیه جمهوری اسلامی، نزدیک ساخته و در میان آنان هماهنگی فکری، در مسیر اهداف جنبش ملی، بیافریند.

و اما حال پس از این مقدمه بازگردیم به تفکیک میان مشروطیت به مثابۀ ماده یا فلسفۀ حکومتی و صورت نظام اعم از پادشاهی یا جمهوری‌! در درستی این تفکیک همین استدلالِ مبتنی بر واقعیتی آشکار و گسترده در جهان کفایت می‌کند، که فکر می‌کنیم بارها در ادبیات سیاسی و نوشته‌های فراوان، در این چند دهه گذشته، ارائه شده است و آن این‌که؛ حکومت‌ قانون یا نظام مشروطه، هم می‌تواند محتوا و شالودۀ شکل پادشاهی باشد که هست، مانند سوئد و دانمارک و انگلستان و هم می‌‌تواند ماده و فلسفۀ سیاسی شکل نظام‌های جمهوری باشد که هست، مانند فرانسه و آلمان و آمریکا. علاوه براین‌ توجه به این نکته نیز مهم است که؛ به رغم آن‌که نخستین «انقلاب‌های» مشروطه و اولین حکومت‌های قانون هنگامی که پا بر عرصۀ تاریخ گذاشتند، دورۀ استیلای نظام‌های پادشاهی بود. اما این همزمانی ابداً به معنای یکی بودن و یا یکی شدن مشروطه و پادشاهی نیست. این نوع افکار و استدلال‌ها نادرستند. برخلاف چنین روایت‌های نادرستی، اما چنان‌که می‌بینیم؛ با وقوع «انقلاب‌های» مشروطه یا استقرار حکومت قانون، در برخی از کشورها، نظام پادشاهیِ مستقر همچنان حفظ شد، یعنی از طریق انطباق و وفق خود با محتوای مشروطیت، پادشاهی توانست ابتنای خود را بر حکومت قانون استوار کند و به حیات خود ادامه دهد. ولی در برخی کشورهای دیگر، به دلایل خاص و حوادث ویژۀ تاریخ آن کشور، پادشاهی نتوانست خود را با نظام مشروطه یا حکومت قانون انطباق دهد و به حیات خود تداوم بخشد. لاجرم، در پی وقایع انقلابی صورت جمهوری در آن کشور مستقر گردید و صورت دیگری از نظام مشروطه یا حکومت قانون ظاهر گردید. به همین منوال بوده است که ما در سطح جهان آزاد امروز هم جمهوری‌ها مبتنی بر حکومت قانون داریم و هم پادشاهی‌های مبتنی بر حکومت قانون.

همین تجربه‌های تاریخی به خودی خود، همچنین، نمایانگر و بیانگر جدایی صورت نظام سیاسی از محتوای آن است و نمی‌توان صورت نظام و محتوای آن را یکی کرد و تفکیک آنها را درهم ریخت و در بحث آشوب و مغلطه کرد. اما با وجود اینها چرا، برخی هنوز از چنین آشوب و ملغمه‌ای دست نمی‌شویند، شاید بتوان در جای دیگری و با در نظر گرفتن مشکلات فکری و گره‌های ذهنی دیگر آنها به این پرسش پاسخ داد و مسئلۀ را ریشه‌ای‌تر مورد بررسی قرار داد. از جمله یکی از آن گره‌های ذهنی مشکلی‌ست که برخی با درک نابسنده‌ و ایستا و کهنه‌ای از معنای مشروطیت وارد جبهۀ طرفداری از نظام پادشاهی مشروطه شده‌اند. درست مانند همان دوره‌هایی که پادشاهان پهلوی به اصلاحات عمیق و وسیع و سترگی، با هدف توسعۀ اجتماعی و اقتصادی و در جهت مدرن ساختن مناسبات در جامعه، در حوزۀ آزادی‌های فردی و اجتماعی و رفع تبعیض‌های حقوقی به ویژه به نفع زنان و در حق پیروان ادیان دیگر ایرانی، یا اصلاحاتی در مسیر از میان برداشتن امتیازات آخوندها، خان‌ها و رؤسای قبایل و زمینداران بزرگ دست زدند. و بیاد داریم که بزرگ‌ترین نیروهای ضد چنین اصلاحات بزرگی نه از موضع ضدیت با سلطنت، بلکه از مواضع عقب‌ماندگی فرهنگی بودند. به همین خاطر ما تصور می‌کنیم برای فهم مشروطیت، به معنای تجدد، که حکومت قانون، به معنای مدرن و با مبانی جدید، از آن جدایی‌ناپذیر است، باید تسویه حساب‌هایی با فرهنگ واپس‌ماندگی‌مان بکنیم. و برای فهم ظرفیتی که در این اندیشۀ دوران جدید ایران نهفته است، ما باید در شناختن آن ظرفیت همت بیشتری نشان دهیم، همان ظرفیت گسترده‌‌ای که بارقه‌هایی از آن در بیانیه‌های شاهزاده دیده شده و امیدها را به آینده‌ای آزاد و مترقی برای ملت ایران به مثابۀ «یک ملت متمدن و مدرن» روشن نگه می‌دارد. ما بار دیگر به چنین مضامینی بازخواهیم گشت. بحث بعدی پرداختن به درک مهمی‌ست که شاهزاده از خواست امروز ایرانیان از «حاکمیت ملی» و خواست «تحقق ارادۀ» ملت و پای‌بندی به حق این ملت به داشتن «انتخابات آزاد و منصفانه»، در بیانیه‌های خود ارائه می‌دهند.