میپرسید “ملتهای تحت ستم چه کسانی هستند با کدام جغرافیای سیاسی و دولتهای به رسمیت شناخته شده”؟ اگر بخواهم فقط یکی از آنها را نام ببرم میگویم: کردها. جغرافیایشان هم در ایران ناشناخته نیست، بهجز آنها که در طول قرون کوچ اجباری داده شده و یا خود در نقاط دیگر مسکن گزیدهاند، در سرزمین آبا و اجدادی خود واقع در استانهای شمال غربی و غرب کشور زندگی میکنند و سرزمین خود را کردستان مینامند که استان کردستان فقط جزئی از آن است.
گفتگوی تلاش با عبدالله مهتدی دبیرکل کومه له در باره چند ترم سیاسی
چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷ – ۲۳ آوریل ۲۰۰۸
تلاش ـ با مراجعه به منابع و اسناد سازمانی کومه له و همچنین در گفتهها و نوشتههای مسئولین این سازمان به مفاهیمی بر میخوریم که به فراخور بحث، به عنوان صفت آن بکار گرفته میشوند. با وجود این کمتر میتوان تعریف دقیقی از این مفاهیم را در این منابع یافت. از جمله آنچه توجه مرا جلب نمود عبارت کومه له به عنوان یک «سازمان آزادیبخش» بود. ما این عبارت را از مجموعه جنبشها و حرکتهائی میشناسیم که در قرن بیستم، بویژه پس از جنگ جهانی دوم در برابر نیروهای استعماری، اشغالگر بیگانه و به منظور بیرون راندن آنها از سرزمینهای ملی و سرنگون ساختن حکومتهای وابسته به آنها بوجود آمدند. البته به هنگام درگیر بودن این مبارزات هنوز روشن نبود که شخصیتها و سازمانهائی که چنین مبارزاتی را رهبری میکردند، در پی پیروزی چگونه مناسبات اجتماعی و اهداف سیاسی را برای مردمان خود دنبال میکنند.
آیا بکارگیری چنین عبارتی در باره سازمان شما تصادفی است یا این که این مفهوم دارای مضمونی تعمق شده و تدوین شده است؟
عبدالله مهتدی ـ من نمیدانم شما اصطلاح “سازمان آزادیبخش” را از کدام سند کومه له درآوردهاید و لذا نمیتوانم بگویم در متن کدام بحث و به چه نحوی به کار رفته است و این مرا از اظهار نظر مشخص در آن مورد باز میدارد. بحث انتزاعی در این مورد هم نمیدانم ما را به کجا میرساند و چه سودی میتواند داشته باشد. به هر رو، دیدگاهها و برنامه کومه له روشن و تدوین شده است و عملکرد آن هم شناخته شده است. شاید در خلال پرسشها و پاسخهای دیگر جواب این گونه مسائل هم داده شود.
تلاش ـ عبارتی که در پرسش ما در شکل تعدیل شدهتری ـ «سازمان آزادیبخش» ـ آمده، در بیانات مسئولین و اسناد سازمان شما با وزنی بیشتر و دامنهای گستردهتری بکار گرفته شده است. به عنوان نمونه؛ در اسناد کنگره دهم (گزارش کمیته مرکزی ـ سایت کوموله) از ضرورت آماده ساختن کادرها برای «وظائف آتی در جهت رهبری جنبش رهائی بخش مردم کردستان» سخن رفته و همچنین در هفتهها و ماههای اخیر در مصاحبههائی (کار و شهروند ـ سایت کوموله) و در پاسخ به پرسشهای تعدادی از رسانهها، داعیه مسئولین و اعضائی از دفتر سیاسی سازمان شما کمتر از «متقبل شدن رهبری جنبش آزادیبخش مردم کردستان در سخت ترین شرایط » نیست. در این اسناد و سخنان برهدفی کمتر از «به پیروزی رساندن مبارزه آزادیبخش در کردستان ایران» تکیه نشده است.
از آنجائی که ما فکر میکنیم «جنبش آزادیبخش» ترم سیاسی مهمی است و میدانیم دارای معنای تاریخی و اشکال تجربه شدهای در نقاط مختلف جهان است، طبیعی است که با ملاحظه آن در متون و ادبیات سیاسی حزبی که در نقطهای از ایران داعیه رهبری چنین جنبشی را دارد، از معنای مورد نظرش در باره این مفهومی که دائماً تکرار میکند، بپرسیم. بنابراین اجازه دهید؛ پرسش خود را بار دیگر تکرار کنیم که تعریف شما از «جنبش آزادیبخش درکردستان ایران» چیست؟ آیا با آنچه که از مبارزات آزادیبخش ضد نیروهای اشغالگر بیگانه و استعمارگر میشناسیم، همانندی دارد یا خیر؟
عبدالله مهتدی ـ همان طور که حدس میزدم ما در جائی از کومهله به عنوان “سازمان آزادیبخش” اسم نبردهایم و لذا پرسش اول شما دقیق نبود و به همین دلیل استنادی هم در این رابطه نیاوردید. آنچه ما گاه به کار برده و میبریم جنبش آزادیبخش خلق کرد یا مردم کردستان است و شما هم در پرسش دوم به همین پرسش رسیدهاید.
اما در مورد اینکه چرا جنبش کردستان را یک جنبش آزادیبخش مینامند (چون این اصطلاح ساخته و پرداخته ما نیست بلکه اصطلاحی جاافتاده در ادبیات سیاسی کردستان در طول دهههای گذشته میباشد)، فکر میکنم به چند دلیل به کار بردن این ترم نامناسب و نابجا نیست. یکی اینکه کردها، در کنار همه ستمهائی که مثل هر ایرانی دیگر از ناحیه رژیم جمهوری اسلامی متحمل میشوند، از وجود ستم ملی نیز رنج میبرند و جنبش کردستان حل این مسأله محوری را مدنظر دارد. به علاوه، جنبش و مبارزه مردم کردستان، بویژه با دیدگاهی که کومهله از آن دارد و با فرهنگی که طی بیش از سه دهه در کردستان ترویج کرده است، در عین حال در محتوای خود جنبشی آزادیخواهانه است و از آزادی و برابری زنان، از دموکراسی گسترده و کامل، از آزادی بیان و عقیده و مطبوعات، از آزادی تشکل و تحزب، از حقوق مدنی و شهروندی گسترده و نظیر اینها دفاع میکند و اینها را هم در لیست اهداف و مطالبات خود دارد. و بالأخره جنبش خلق کرد بخش مهم و تأثیرگذاری از کل جنبش آزادیخواهی و دموکراسیخواهی و عدالتخواهی در سراسر ایران است. به همه این دلائل به کار بردن اصطلاح مورد بحث بیراه و بیجا نیست.
تلاش ـ در هر صورت تصور یک حزب آزادیبخش از حزب کومه له هرچند به گفته شما «نادقیق» اما برداشتی منطقی از مواضع مسئولین حزب است. حزبی که معتقد به وجود یک جنبش آزادیبخش حول مسئله محوری ستم ملی است و خود مدعی رهبری چنین جنبشی است، باید این احتمال را بدهد که در اذهان خوانندگانی که با معنای این مفهوم آشنائی دارند، به مثابه یک حزب آزادیبخش تلقی گردد. خوشبختانه از امتیازهای گفتگو، مصاحبه و طرح پرسش، یکی هم خدمت به رفع «بیدقتیها» ست.
و اما توضیحات شما در باره «جنبش آزادیبخش کردستان» و مفاهیم ناهمخوانی که در توصیف ماهیت دوگانه این جنبش کنار هم قرار دادهاید، باز هم موجب سردرگمی است و احتمالاً سبب برداشتهای نادرست و نادقیق. چگونه جنبشی ـ جنبش آزادیخواهانه مردم کردستان ـ که بخشی از یک کل ـ از قضا جزء مؤثر آن ـ یعنی کل جنبش آزادیخواهی و دمکراسیخواهی و عدالتجوئی در سراسر ایران است، میتواند ماهیت دیگری داشته و بر محور ستم ملی سازمان یابد؟ ستم کدام ملت بر چه ملتی؟ اگر مسئله محوری جنبش سراسری ایرانیان از جمله هم میهنان کردمان ـ به عنوان بخشی از آن کل ـ کسب آزادی و حقوق مساوی فردی و شهروندی و… است، بنابراین مبارزهاش با هیچ ملت یا دولت بیگانه ستمگری نیست بلکه بر علیه استبداد و ارتجاع درونی است. در اینجا یا برداشت ما از ستم ملی نادرست است و منظور شما را از بکارگیری این مفهوم در تبیین محور مبارزات مردم کردستان نمیفهمیم، یا خود شما به رابطه، پیوند و ماهیت یگانهای که میان مبارزات سراسری ایرانیان و مبارزات جاری در کردستان برقرار کردید، باور ندارید؟
عبدالله مهتدی ـ کسی از مبارزه با هیچ “ملت” دیگر صحبتی نکرده است. روشن است و شاید هزاران بار در ادبیات ما آمده که مبارزه ما با ارتجاع و استبداد است، با دولت و نظام سیاسی است و نه با هیچ ملت و خلق و مردمی. ضمنا نمیدانم چرا باید اینکه جنبش در کردستان دارای اهداف متعددی است مایه سردرگمی باشد و این اهداف با هم ناهمخوان تلقی شود. چرا کردها نمیتوانند برای رفع تبعیضات ملی علیه خودشان مبارزه کنند و در عین حال برای آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و نظیر اینها در کل ایران نیز فعالیت کنند و موضع بگیرند؟ اتفاقا از نظر من این مبارزات نه فقط ناهمخوان نیستند بلکه کاملا با همدیگر مرتبط و عجینند و تجربه دهههای گذشته نیز همین را نشان میدهد.
راستش من نمیدانم ما با این بحثها به کجا میخواهیم برسیم و شما در این رابطه دقیقا به دنبال چه هستید و میخواهید چه چیز را ثابت یا رد کنید. شاید بهتر باشد همان را مطرح کنید.
تلاش ـ البته کار ما نه اثبات و نه رد چیزیست. علاقه، سعی و پافشاری ما در جهت تدقیق و روشنتر شدن معنای شعارها و مفاهیمی است که سازمانها، احزاب و افراد سیاسی بکار میگیرند، آن هم به یاری و از زبان مسئولین خود این مجموعههای سیاسی. ما تلاش میکنیم رابطه منطقی میان مفاهیم بکار گرفته شده و نوع نگرش و دستگاه نظری که این مفاهیم و شعارها در درونشان ساخته و پرداخته میشوند را بفهمیم و نتایجی را که میتوانند به طور منطقی ببار آورند از امروز آشکار نمائیم. دقیقاً در پروسه چنین بحث و تلاشهائی است که روشن میشود که ما با هم به کجا میرسیم. البته منظور از «ما» نه «تلاش» با آقای مهتدی و یا با حزب کومه له، بلکه مردمی هستند که احتمالاً تحت این شعارها و به رهبری سازمانهائی نظیر کومه له خود را بسیج کرده، سازمان میدهند و دست به عمل میزنند ـ در برابر یا همراه سایر بخشهای ملت ایران. توضیحات دقیق و روشن شما میتوانند در جلو گیری از انحراف و باز شدن اذهان و احتمالاً قوام و دوام نزدیکی این مردم یاری دهنده باشند. علاوه بر این شما یا هر فرد مسئول دیگری در باره معنای شعارهائی که میدهند چه روشن سخن بگویند یا نه، در بند رابطه منطقی آنها با هم باشند یا نه، اما این تجربه ثابت شده را نمیتوانند نادیده بگیرند که مفاهیم و دنبالهروی وهمآلود از آنها میتوانند بسیار خطرناک باشند. در اینجا شاید بد نباشد از تجربه خود نمونهای بیاوریم: شاید اگر اکثریت بزرگ ملت ایران و رهبران آنها با درک وهمآلود خود از شعار عدالت و عدالتخواهی ـ حکومتهای عدل علی، کارگری و خلقی ـ پشت نیروهای اسلامی و مارکسیست ـ لنینیستی، ملی و خلقی ـ روان نمیشدند، بیتردید کار انقلابیون در استقرار حکومت اسلامی و تأسیس نظام سراسر تبعیض و ضد انسانی این چنین راحت نبود. ما اگر امروز بر روی مفاهیمی که سازمانها و احزابی که خود را نماینده و بلندگوی بخشهائی از ملت ایران و اقوام ایرانی قلمداد میکنند، تکیه کرده و از خود آنها تعریف دقیقی میطلبیم، برای بازداری خودمان از دنبالهروی از حرکتهای کور و اگر ممکن باشد، نزدیک کردن نیروها به یکدیگر بر محور اهداف روشن و تعریف شده است.
در باره موضوع مورد توجه در این گفتگو؛ ما هم ملت ایران و سراسر بخشهای آن را در مبارزهای سراسری برای آزادی، رفع تبعیض و حقوق انسانی برابر، حقوق شهروندی و همه در چهارچوب میثاقهای جهانی حقوق بشر و بر علیه حکومت استبداد دینی و عقب ماندگی درگیر میدانیم و بر این نظریم که ملت ایران در این مبارزه جدالی در درون خویش و بر علیه بخشهای دیگرِ پیکرِ خود ندارد. اما قبول بفرمائید، یا حداقل احتمال بدهید، آنچه از «ستم ملی» برداشت میشود ـ بدلیل بار معنائی تاریخی، حقوقی و سیاسی که با خود حمل میکند ـ با درک فوق نمیخواند. و این وظیفه شماست که روشن کنید منظورتان از ملت ستمگر کیست، طرق ستمگری آن چیست، دولتش کیست و توسط کدام نماینده و نظامی این ستم را روا میدارد؟ ملتهای تحت ستم چه کسانی هستند با کدام جغرافیای سیاسی و دولتهای به رسمیت شناخته شده؟ و اگر کومه له به هیچ یک از اینها قائل نیست، و تبعیض را سراسری و از سوی حکومتی که هرگز در ایران پایه گزینش تک قومی نداشته و ندارد، میداند، بهتر است برای رفع هرگونه تردیدی در ذهن دیگران از بکار بردن چنین ترمهای سیاسی مغشوش و پردامنه و با پیامدهای ناروشن پرهیز نماید.
ما برای انجام این گفتگو در چهارچوب چنین پرسشها و پاسخهای روشنگرانه از سوی شما پافشار بودیم. پوزش میخواهم از این که توضیحات برای روشن کردن این چهارچوب به درازا کشید و پرسشها ناخواسته طولانیتر از پاسخهای شما شدند. اما هرگز کار ما طرح و تکرار پرسشهای باری به هر جهت و سکوت در برابر پاسخهای ناروشن و توهمزا نبوده است. بنابراین لطفاً شما بفرمائید؛ با نا روشن گذاشتن این پرسشها و توقع عبور سرسری دیگران از آنها از یکسو و از سوی دیگر تکرار مداوم مفاهیمی چون «ستم و تبعیضات ملی»، «جنبش آزادیبخش مردم کردستان» و تقسیم ملت ایران به «ملل کرد و ترک و بلوچ و عرب و…» آن گونه که در ادبیات سیاسی شما و احزاب متحدتان تکرار میشوند، چه آیندهای را برای ایران انتظار دارید؟
عبدالله مهتدی ـ من هرگز قصد نداشتهام و ندارم که “سرسری از روی مسائل نظری و سیاسی” بگذرم و اتفاقا در حیات سیاسیم بیاندازه به روشنی و تدقیق نظری مباحث اهمیت داده و میدهم و خیلی هم “در بند رابطه منطقی اجزای مختلف” بحثهایم هستم. اما چه باید کرد که من وجود ستم مضاعف را نه فقط در مورد ملیتها بلکه همچنین در مورد زنان، یا فیالمثل در مورد سنیها و یا بهائیان، یک واقعیت عینی میدانم و اذعان به این واقعیت را به معنای ایجاد تفرقه و اغتشاش در مبارزه دموکراسیخواهی تلقی نمیکنم بلکه برعکس نشانه و شاخصی از دموکراتمنشی واقعی برای هر ایرانی میدانم. بگذارید ابتدا نمونهای را مثال قرار دهیم که فکر نمیکنم روی آن اختلافی موجود باشد. میپرسم آیا شما میتوانید به زن ایرانی بگوئید اینقدر از ستم مضاعف، از ستم ویژه بر زنان، و از برابری حقوق زن و مرد ایرانی، صحبت نکند و به این ترتیب “بخشی از پیکر جامعه ایران” یعنی زنان را “در مقابل بخش دیگر” یعنی مردان قرار ندهد؟ میتوانید به وی بگوئید همه ما از یک ستم واحد یعنی ستم ارتجاع و استبداد داخلی رنج میبریم، پس دیگر توان مبارزه همگانی برای آزادی را با پیش کشیدن جنبش زنان تکهپاره نکند و بگذارد اول آزادی و دموکراسی بدست بیاوریم آن وقت آنها هم به حقوق خودشان خواهند رسید؟ فراموش نکنید که همین نوع بحثها در مورد حقوق زنان در اوائل انقلاب وجود داشت و دیدیم که این دیدگاه نه فقط زنان را در مقابل یورش ارتجاع تنها گذاشت و برای سرکوب آنان عذر ایدئولوژیک آورد بلکه به کل جنبش آزادیخواهی در ایران لطمات جبران ناپذیری وارد کرد. بحث روشن است: اگر ما از همین حالا از آزادی زنان و حقوق برابر آنها صحبت نکنیم و برایش مبارزه نکنیم معلوم نیست آزادی مورد ادعای ما دیگر چه معنا و محتوائی خواهد داشت. وانگهی، پاگرفتن و رشد و گسترش جنبش زنان برای خواستهای فمینیستی ابدا جنبش آزادیخواهانه سراسری در ایران را تضعیف نمیکند بلکه مستقیما رو در روی ارتجاع و استبداد قرار دارد، به آن نیرو میبخشد و اصلا خود یکی از ارکان و عناصر تشکیل دهنده چنین جنبشی است. در واقع جنبش آزادیخواهانه سراسری از همکاری و بهم پیوستن کلیه این جنبشهای اجتماعی نیرو میگیرد. امروزه کسی اینها را انکار نمیکند و اگر بکند باید در نفس آزادیخواهیش شک کرد، زیرا تاریخ سه دهه گذشته این مسأله را، البته متأسفانه به بهای گزافی، برای ما حل کرده است.
به همین قیاس هم نمیتوانید بگوئید کردها یا مثلا بلوچها مانند همه مردم ایران صرفا همان مشکلات را دارند و تنها از همان ستمهائی رنج میبرند که دیگران. شما فقط همین یک مسأله زبان مادری و محرومیت از آموزش و تحصیل به این زبان را در نظر بگیرید. آیا یک کرد یا آذربایجانی یا بلوچ که از تحصیل و آموزش به زبان مادری محروم است هیچ فرقی با مردم مثلا شیراز و اصفهان و یزد ندارد و هیچ تبعیض یا بی حقوقی ویژه و خاصی از این بابت متحمل نمیشود؟ و اگر پاسخ مثبت است آیا خود این مسأله یکی از مصداقهای ستم ملی، یعنی ستم و تبعیضی که به مثابه فردی از یک ملیت معین بر شما روا داشته میشود، نیست؟ پس دیگر چرا میفرمائید که صحبت کردن از ستم ملی “یک ترم سیاسی مغشوش” است که با مبارزه سراسری برای دموکراسی “نمیخواند”؟ مگر قرار است مبارزه سراسری ما برای آزادی از نوع همه با هم خمینی باشد که هیچ تنوعی را نپذیرد؟ آیا بالأخره این ستمهای مضاعف در ایران راه حل شایسته خود را خواهند داشت و یا باید در “وحدت کلمه” جدیدی که از فحوای بحث شما مستفاد میشود “ذوب” شوند؟ من که قبلا پاسخ داده بودم ما مشکل را با ارتجاع و استبداد حاکم، با نظام سیاسی و رژیم حاکم میدانیم و نه با مردم ایران که آنها هم زیر چرخهای این نظام دارند به انحاء گوناگون له میشوند، چرا دیگر چرا باز هم پرسیده میشود “ستم کدام ملت بر کدام ملت”؟ ستم ملی یعنی ستمی که بر یک ملت وارد میشود نه ستمی که از طرف یک ملت وارد میشود. از نظر من وجود ستم و تبعیض ملی نسبت به ملت کرد، و همچنین تعداد دیگری از ملیتها در ایران، و نیز وجود مبارزه و جنبشی در تقابل با آن اظهر منالشمس بوده و همه تجربه تاریخی و سیاسی دهههای اخیر، پیش و پس از رژیم جمهوری اسلامی نیز، همین را نشان میدهد و ثابت میکند. در این مورد آنقدر شاهد مثال و سند هست که من به قول معروف از فرط وفور در مضیقه هستم، در حالیکه به نظر میرسد شما حتی وجود این واقعیت را انکار میکنید.
میپرسید “ملتهای تحت ستم چه کسانی هستند با کدام جغرافیای سیاسی و دولتهای به رسمیت شناخته شده”؟ اگر بخواهم فقط یکی از آنها را نام ببرم میگویم: کردها. جغرافیایشان هم در ایران ناشناخته نیست، بهجز آنها که در طول قرون کوچ اجباری داده شده و یا خود در نقاط دیگر مسکن گزیدهاند، در سرزمین آبا و اجدادی خود واقع در استانهای شمال غربی و غرب کشور زندگی میکنند و سرزمین خود را کردستان مینامند که استان کردستان فقط جزئی از آن است. بهگفته تاریخدانان حضورشان دراین سرزمین به هزارهها میرسد. زبانشان کردی است که یکی از زبانهای ایرانی محسوب میشود که خود یکی از رشته زبانهای وابسته به شاخه زبانهای هندواروپائی است. دولت به رسمیت شناخته شدهشان کدام است؟ اگر دولتی از خود داشتند که حالا مشغول چانه زدن بر سر بود و نبودشان، چه برسد به حقوقشان، نبودیم. منبع میخواهید؟ میتوانم کوهی از منابع به زبانهای خارجی را که تازگیها چندتائیشان به فارسی هم ترجمه شده خدمتتان ذکر کنم. میبخشید که خیلی مثل امتحان تاریخ و جغرافیای ابتدائی به نظر میرسد اما چه کنم که این نوع پرسش شما ناچار این پاسخها را به دنبال میآورد.
این همه پرسش که کدام ملت، کدام ملیت و کدام ستم ملی خیلیها را به یاد ایدئولوژی کمالیستی دولت ترکیه میاندازد که برای دهها سال اصلا وجود کردها و یا هر ملیت دیگری را در آن کشور انکار میکردند و حتی از واژه کرد هم مجاز نبودند استفاده کنند بلکه همان طور که معروف است کردها را “ترکهای کوهی” میخواندند و این نامگذاری حتی در مطبوعات و تاریخهای رسمیشان هم ذکر میشد. خوب، این انکار ملت کرد در ترکیه چه تأثیری داشت و عاقبتش به کجا کشید؟ جز اینکه برای دهها سال محیط سیاسی ترکیه را مسموم سازد، جز اینکه منبع تغذیهای برای تمامیتخواهی و دیکتاتوری سیاسی و حکومت پلیسی در آن کشور بشود، جز اینکه در داخل این جامعه دشمنی بیافریند و شکوفائی و توسعه آنرا کند نماید چه نتیجهای داد؟ و عاقبتش هم چه شد؟ باوجود همه انکارها و نفی موجودیتها، با وجود همه آسیمیلاسیونهای اجباری و خونین و کوچ دادنها و اعمال سیاست “سرزمین سوخته” طی دههها در کردستان ترکیه، اما سرانجام در سالهای اخیر واقعیت وجودی کردها و همراه با آن مسأله حقوقشان دارد به تدریج به رسمیت شناخته میشود و نهایتا جامعه ترکیه چارهای جز اینکه این مسأله را بهطور دموکراتیک و براساس به رسمیت شناختن حقوق سیاسی و فرهنگی خلقهای ساکن کشورحل کند ندارد.
ایران یک کشور مونولیت نیست و تنها یک مبارزه مونولیت تک صدائی هم در آن جریان ندارد، بلکه مبارزه آزادیخواهانه مردم ایران ضمن اینکه خواستهای یکسان و همگانی دارد در عین حال از مجموعهای جنبشهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی گوناگون تشکیل شده که هرکدام ریشه در گروههای اجتماعی خاص و مطالبات آنها، از جمله ملیتها و مطالباتشان، دارد و اتفاقا دقیقا به همین دلیل هم میتواند از قدرت بسیج بسیار زیادی برخوردار باشد. به عبارت دیگر، این جنبشهای گونه گون نه فقط جنبش عمومی دموکراسیخواهی را تضعیف و تجزیه نمیکنند بلکه میتوانند منبع بزرگ کسب و بسیج نیرو برای آن باشند. انکار این تنوع و کثرت در ساختار اجتماعی و فرهنگی ایران به عقیده من به نوع دیگری از تمامیت خواهی منجر میشود و سوخت ایدئولوژیک و فرهنگی یک توتالیتاریسم غیرمذهبی را در ایران فراهم میکند.
ضمنا اگر در صحبتهایتان جوالدوز انتقاد را به “اسلامیها، مارکسیست ـ لنینیستها و ملیها و خلقیها” وارد میکنید که با طرح “مفاهیم وهمآلود” “خطر” آفریدند و راه را برای تسلط دیکتاتوری دینی هموار کردند، که به جای خویش درست است و ما بیشتر و پیشتر هم اینها را گفتهایم، اما خوب است سوزنی هم به رژیم گذشته بزنید که مسبب اصلی روی کار آمدن اسلام سیاسی است. من بارها گفتهام که استبداد دینی میراثخوار استبداد سلطنتی و وامدار آن است. اگر ما در ایران دموکراسی داشتیم، اگر کودتای بیست و هشت مرداد نمیشد و همه به خون کشیده نمیشدند، اگر هر صدای مخالفی در نطفه خفه نمیشد و در نتیجه آخوند و مسجد به تنها مرجع و مکان تجمع و ابراز وجود مردم تبدیل نمیشد، اگر بساط شکنجه و فساد این چنین گسترده نبود، اگر چپ و دانشجو و کارگر و روشنفکر و کرد و دموکرات و ملی گرا و لیبرال همه به بند کشیده نمیشدند، اگر آزادی احزاب و اتحادیهها و تشکلها میبود، اگر مطبوعات و رسانههای آزاد میداشتیم، آنوقت مجالی برای رشد و توسعه سیاسی در ایران فراهم میشد، تجربه دموکراسی مردم را پخته میکرد، برنامهها و احزاب و شخصیتها به محک زده میشدند و مردم دنبال هر اغواگر و عوامفریبی راه نمیافتادند. ضمنا آنوقت بحث مربوط به ملیتها یا قومیتها و یا هرچه اسمش را بگذاریم نیز در فضای سالم و عقلائی و بدور از تعصب و بیخبری میتوانست پیش برود و نهایتا از روی شناخت و تفاهم و همبستگی و قبول همدیگر میخهای وحدت با دستهای همهمان بر این سرزمین مشترک کوبیده میشد.
تلاش ـ بسیار سپاسگزارم که مهر از لب برداشتید و با دست و دلبازی بیشتری استدلالهای مربوط به وجود «ستم ملی» و ضرورت «مبارزه رهائیبخش» بر علیه آن را ارائه دادید. شاید تأثیر همان جوالدوز بر پهلوی همگیمان باشد. ما در اینجا در صدد اندازهگیری سهمها در سقوط آزاد در چاه نکبت و فلاکت کنونی نیستیم. ذکر آن نمونه در گذشته تنها به منظور توضیح علت پافشاریهای امروزمان بر ضرورت تعریف مفاهیمی است که بکار گرفته شده و مبارزهای حول آنها ترتیب داده میشوند، که خوب میبینیم مؤثر افتاد.
شما در این استدلالها مسائل گوناگونی را مطرح کردهاید که به نظر من تک تک آنها در خور توجهاند، اما به ناگزیر از بعضی با اشارهای کوتاه درمیگذریم؛ مثلاً جای بسی سربلندی و آرامش وجدان مردم بخشهای دیگر کشور است که شما برای اثبات وجود «ستم ملی» بر کردها و اتهام این که گویا «ما» هویت فرهنگی و زبانی کردها را انکار میکنیم چون منکر وجود ستم ملی و ملت ستمگر در ایران هستیم، مجبور میشوید سفری به بیرون از مرزهای ایران کرده، از پان ترکیستها نمونه بیاورید و به حوادث و ناروائیهائی دست یازید که در سرزمینهای دیگر ـ از سوی پان ترکیستها ـ بر علیه کردان روا داشته میشود ـ با این نمونهها شما باید از این گرایشها در میان متحدین خود، بیشتر هراس داشته باشید. بی تردید اگر در ایران مصداقی از چنین ناروائیهائی مییافتید، از ذکر آن دریغ نمیفرمودید. در باره آنچه هم که در باره حق تحصیل و آموزش به زبانهای مادری به عنوان مطالبه اقوام ایرانی میفرمائید، فکر میکنم از نظر هر نیروی عدالتخواه و فرهنگ دوستی امری بدیهی و در خور دفاع است. اما برای فرزندان این مملکت، وابسته به هر قومی که باشند، این هم تصمیم عادلانه ایست که به آنها این امکان داده شود از تمام ظرفیتهای این کشور به نفع خود و برای آینده وسعادت خویش بهره گیرند و آزادانه استعدادهای خود را در هر کجا که خواستند در خدمت منافع خود و کشور بکارگیرند. برای باز کردن چنین میدانی برای همگان به صورت مساوی و عادلانه یک زبان مشترک لازم است. نکته دیگر این که نمیدانم در آن همه آثار تازه منتشر شده تاریخی که مورد استناد شماست، آیا از این نکته هم ذکری به میان آمده که پایه نخستین حکومت ایرانی ـ در فلات ایران ـ در همان منطقهای گذاشته شده که شما امروز ادعای آن را به عنوان سرزمین مختص به کردها دارید؟ تاریخ نویسی بر اساس ملاحظات و منافع سیاسی قدمت طولانی دارد و فکر نمیکنم گره این بحث را باز کند. مشکل ما کماکان مفاهیمی هستند که بکار میگیریم، دستگاه فکری حول آنها میسازیم و سپس بر اساس آن بسیج میکنیم.
از نظر من هنوز هم «ستم ملی» در ایران ترم سیاسی نادرستی است و این توضیحات شما نشان میدهد که اتفاقاً در تبیین و تعریف آن چه اندازه اغتشاش وجود دارد. شما برای اثبات وجود ستم ملی و ضرورت مبارزهای حول آن، از «ستم مضاعفی» که بر ادیان و مذاهب دیگر و بر زنان میرود، قیاس گرفتهاید. صرف نظر از بیربط شدن این قیاسها، وقتی سخن از «ستم ملی» به میان میآید که لاجرم جدال دو ملت رو در رو را در خود نهفته دارد و مطالبه بعدی دولت و سرزمین مستقل ـ زنان و پیروان ادیان دیگر نه خود را ملتی میدانند و نه مدعی سرزمین و دولتی برای خود خواهند بود ـ در اینجا نیز شما متأسفانه حتا تبیین درستی از این مبارزات اجتماعی و جنبشهای مدنی ارائه نمیدهید. مبارزه زنان برای رفع این ستم دوگانه که برخلاف «ستم ملی» مصداق واقعی دارد و حتا قانونی شده است، مبارزهای بر علیه مردان نیست. یا در مبارزه پیروان ادیان بهائی یا سنی یا… مسئله کسب حقوق برابر است نه مبارزه بر علیه مسلمانان شیعه. علاوه بر این میدانید اشکال این نوع استدلال چیست و به کجا میانجامد؟ به رودروئی انسانها بر علیه انسانها، زن بر علیه مرد، سنی بر علیه شیعه و شیعه بر علیه بهائی و مسیحی. به عبارت دیگر چون شما در ایران و در برابر مبارزات و جبهه مقابل آنها ماهیت عینی و مشخصی در سطح جامعه ـ جز حکومت و دستگاه فکری و حقوقی آن به اضافه عقبماندگی ـ نمییابید، سعی میکنید با تبیینهای نادرست از سرکوب سیاسی حکومتی، عقبماندگی فرهنگی و نزول اخلاقی و که سراسر جامعه ـ از جمله در کردستان، بلوچستان، آذربایجان و تهران و… ـ آلوده آن است و رژیم نماینده آن، جبهههای جدیدی اختراع کنید. جبهه مردانه دشمن زنان یا جبهه شیعیان دشمن سنیها، تا بتوانید در نهایت به ستم مضاعف خود بر علیه «ملت» کرد برسید و جبههئی هم برای آن بیآفرینید. در همه این جبهه سازیها و به احتمال قوی بدون آن که قصدی داشته باشید، خطرناکترین و رادیکالترین گرایشهای انسانی را بسیج میکنید.
در پرسش آخر خود از شما میخواهم بپرسم، اگر نقطه عزیمت شما و سایر کوشندگان منتسب به اقوام ایرانی، نه از تقسیم مردم ایران براساس مرزکشیهای قومی ـ زبانی و یا اثبات ستم ملی، بلکه از مطالبات معین آنها باشد، این مطالبات چه خواهند بود؟
عبدالله مهتدی ـ متأسفانه بهجای نقد مستدل و یا برخورد منطقی، ولو مخالف، با بحثها و استدلالهای من، ترجیح دادهاید انبوهی برچسپ و اتهام ناروا با زبان توهینآمیز و زهرآگین بهکار ببرید. شما با اندک بحث و اظهار نظری که باب میلتان نبود بی مهابا بارانی از تعصب و باراندید. خوب، این هم شیوهای است. فکر میکردم از این شیوهها فاصلهای گرفته شده ولی معلوم میشود هنوز راه درازی در پیش داریم و بین دموکرات منشی و دموکرات نمائی چه تمایزی وجود دارد. اما به شما قول میدهم با این زبان و با این فرهنگ جز ایجاد کینه و نفاق کاری نخواهید کرد و این ره که میروید به ترکستان است. زبان شما زبان تفاهم نیست، زبان تجزیهطلبی است، زبان درک دردهای هموطنانتان نیست، زبان نزدیکی و تلاش برای نزدیک شدن نیست، زبان تهدید و تخطئه و تحقیر است. “خطرناکترین گرایشهای انسانی” را نیز نه من بلکه شما بسیج میکنید. هرکس منصفانه بحثهای هر دو طرف را بخواند همین نتیجه را خواهد گرفت.
ضمنا من مهری بر لب نداشتهام که گویا در اثر نیشهای شما زبان باز کرده باشم. من بیش از سی سال است که نظیر این حرفها را به صراحت گفته و نوشتهام و تاوانش را هم دادهام. شما مبارزات مردم کردستان را در دهههای اخیر و نوشتههای من و امثال مرا ملاحظه نکرده و نخواندهاید و گرنه فکر نمیکردید این اولین بار است که در اثر این نیشها زبان گشودهام.
در پایان و کوتاه سخن، یک ایران دموکراتیک، آزاد، سکولار، مبتنی بر رعایت کامل حقوق شهروندان که نمونه و سرمشقی درخشان برای تمام خاورمیانه شود، ایرانی که هم توسعه اقتصادی صحیح و هم عدالت اجتماعی را مدنظر داشته و از این طریق پیشرفت و بهروزی مردم خود را فراهم کند، ایرانی متحد و همبسته و درعین حال مداراگر و متمدن که حقوق همگان و مشارکت همگان، از جمله ملیتهای ساکن خود را، در نظام سیاسی کشور تضمین و تأمین کند، با یک دولت منتخب، مسئول، شفاف، پاسخگو و قابل تعویض، این آن هدف مشترکی است که میتواند و باید همه نیروهای واقعا آزادیخواه و دموکراسیخواه را به دور هم گرد آورد. این یکی از اهداف و اولویتهای اساسی کومهله در برهه کنونی است.
تلاش ـ آقای مهتدی با سپاس از شما بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتید.
www.Talashonline.com