هیچ “ملتی” به زور به ایران نپیوسته است؛ کشوری است با اقوامی با زبانهای گوناگون و پا پیروان مذهبهای گوناگون که از پگاه تاریخ با یکدیگر در آن زیستهاند و پشت به پشت هم این اندازه از نیاخاک را تا اینجا نگهداشتهاند و ما با هر وسیله و به هر بها دیگر اجازه نخواهیم داد از این کوچکتر شود. ایران در مرزهای کنونیاش هسته اصلی هر دولتی بوده که بر ایران فرمانروائی کرده است ـ از مادها تا امروز. نامش هم از دوهزار سال پیش همین بوده است. چنین کشوری را چند ملیتی نمیتوان نامید و در حالیکه بیشتر اقوام ایران هرکدام به نوبه خود گاه تا سدهها حکومت را در دست داشتهاند از ستم ملی یا قومی نیز نمیتوان سخن گفت.
نقل از: حزبی برای اکنون و آینده ایران
چنانکه گفته شد منطقه جغرافیائی ما از بیثباتی تاریخی رنج میبرد. مرزهای آن به دست قدرتهای استعماری یا در نتیجه تجاوزات خارجی رسم شده است و از هر سو دستخوش تحریکات بیگانگان و نیروهای گریز از مرکز است. خود ایران از سده شانزدهم تا نوزدهم دائما از چهار سو تراشیده شد ــ از نبرد چالدران که عثمانی بخش بزرگتر کردستان را از ایران جدا کرد، تا پیشروی روسها در سرزمینهای ایرانی قفقاز و آسیای مرکزی؛ و تحمیل مرزهای خاوری و جنوب خاوری، و مرز رودخانهای شط العرب و تجزیه جزائر خلیج فارس از سوی انگلستان ـ بطوری که در همه مناطق مرزی ما اقوامی زندگی میکنند که خویشاوندانی در آن سوی مرز دارند. این موقعیت حساسی است چون هم میتواند مایه گسترش روابط فرهنگی و بازرگانی با همسایگان بشود و هم مایه تنش همیشگی و احیانا کشمکش با پارهای از آنها. در گذشته حکومتهای ایران برای خنثی کردن تحریکات و جلوگیری از تجاوز، چاره را در تمرکز هرچه بیشتر کارها در پایتخت میدیدند. مشروطهخواهان از محدودیتهای بزرگ چنین راه حلی آگاه بودند و انجمنهای انتخابی استانها و شهرستانها را پیشنهاد کردند. امروز میباید آن سیاست را فراتر برد و با تقسیم قدرت حکومتی ـ و نه حاکمیت ـ میان حکومت مرکزی و حکومتهای محلی، و دادن اختیارات کافی و سهم عادلانه از منابع ملی به نمایندگان مردم هر منطقه، به استواری پیوندهای ملی و نیروگرفتن فرایند دمکراتی، هر دو کمک کرد. تعیین حدود هر استان میباید ضمن رعایت پیشینه تاریخی و مسائل مربوط به توسعه اقتصادی با نظر مردم آن انجام گیرد.
ما طرح تمرکز زدائی یا حکومتهای محلی خود را بر سه اصل استوار کردهایم:
۱ ــ اصل یک کشور، یک ملت. ایران چند ملیتی نیست . هیچ “ملتی” به زور به ایران نپیوسته است؛ کشوری است با اقوامی با زبانهای گوناگون و پا پیروان مذهبهای گوناگون که از پگاه تاریخ با یکدیگر در آن زیستهاند و پشت به پشت هم این اندازه از نیاخاک را تا اینجا نگهداشتهاند و ما با هر وسیله و به هر بها دیگر اجازه نخواهیم داد از این کوچکتر شود. ایران در مرزهای کنونیاش هسته اصلی هر دولتی بوده که بر ایران فرمانروائی کرده است ـ از مادها تا امروز. نامش هم از دوهزار سال پیش همین بوده است. چنین کشوری را چند ملیتی نمیتوان نامید و در حالیکه بیشتر اقوام ایران هرکدام به نوبه خود گاه تا سدهها حکومت را در دست داشتهاند از ستم ملی یا قومی نیز نمیتوان سخن گفت.
۲ ــ اصل تجزیهناپذیر بودن حاکمیت و تقسیمپذیر بودن حکومت. معنی این اصل آن است که سرزمین ایران یکپارچه خواهد ماند و مردم ایران زیر یک قانون خواهند زیست و بیگانگان در ارتباطات خود با ایران با یک دولت سروکار خواهند داشت که نماینده همه ایران خواهد بود و زبان رسمی همه ایرانیان زبان ملی یعنی زبان فارسی خواهد بود. اما ایران از یک مرکز اداره نخواهد شد و استانها و شهرها و روستاهای ایران امور محلی خود را با ارگانهای انتخابی خود اداره خواهند کرد؛ و یک مجلس سنا با نمایندگان برابر از همه استانها در کنار مجلس ملی در قانونگزاری شریک خواهد بود. در طرحهای توسعه به آنها که واپسماندهترند اولویت داده خواهد شد تا به بقیه برسند.
٣ ـ اصل حقوق فرهنگی و مدنی اقوام و مذاهب. ما با پذیرفتن میثاقهای حقوق فرهنگی و مدنی پیوست اعلامیه جهانی حقوق بشر، همه گونه اختیار برای ایرانیان میشناسیم که به هر زبان که میخواهند آموزش ببینند و سخن بگویند و رسانههای همگانی داشته باشند؛ رسوم خود را نگهدارند و از هر مذهبی پیروی کنند. ما اقلیت قومی یا مذهبی در ایران نمیشناسیم زیرا هیچ حق ویژهای برای اکثریت، جز اکثریت رایدهندگان ـ آنهم به مدت معین و با حفظ حقوق اقلیت ـ قائل نیستیم. به نظر ما ماموران دولت حق ندارند در باره مذهب یا گروه قومی افراد پرسش کنند.
فدرالیسم برای کشوری با پیشینه دولت واحد مانند ایران یک راه حل مصنوعی است و یگانگی ملی را به خطر خواهد افکند. برای فدرال کردن ایران یکپارچه کنونی و همیشگی نخست میباید کشور را به مرزهای زبانی تجزیه کرد ــ از همان نخستین گام. آنگاه پس از جنگها و پاکشوئیها بر سر مرزهای “ملت” های تازه و با مداخله گروههای مسلح از کشورهای همزبان همسایه، اگر آن “ملت”ها در وضعی بودند که بخو اهند، حکومت فدرالی برپا کنند. (پس از آن همه برادر کشیها و کوچاندنها و راندنها چگونه ایران یوگوسلاوی نخواهد شد؟)
آنها که غیر مسئولانه گزینه فدرالیسم را در برابر حکومت متمرکز قرار میدهند و از ایرانیان میخواهند به یکی از این دو و تنها این دو رای بدهند البته اعتنائی به این “جزئیات” ندارند. گوئی نمیتوان هم حکومت مرکزی در یک کشور واحد و سرزمین یک ملت واحد داشت و هم اداره امور محلی هر واحد تقسیمات کشوری را به رای مردم همان جا واگذاشت. برای برطرف کردن تمرکز که همه به آن بد میگویند تنها فدرالیسم وجود دارد نه مرکزیت در عین اختیارات محلی ــ مانند این همه کشور های دمکراتیک غیر فدرال.
http://www.d-homayoun.net/HTfile/HBAVA.html