فصلنامه ایران بزرگ فرهنگی / شماره پنجم / ویژهنامهای درباره نظام پادشاهی منتشر شد
مشروطهخواهان سابق وقتی که در واقعیت عملا به سختیها و ناممکناتی برخوردند که ناشی از انحطاط تاریخی و فساد درمانناپذیر خاندان سلطنتی بود، بهحکم ضرورت و تجویز عقل، از یک جایی اجماع عقل عمومی بر آن قرارگرفت، که سنت منحطی که وجود داشت قطع شود و خون نویی به رگهای این کشور تزریق گردد. پدیدار شدن چنان اجماعی، اگرچه هیچ امیدی به اصلاح وضع موجود، جز به معجزه نمیرفت، به ظهور رضاشاهی منجر شد که ناشناختهترین و نابیوسیدهترین رجال زمان بود. یکصدسال و اندی پیش قشون رضاخان آماده میشد تا با فتح تهران، آن حکومت قانونی را که با جنبش مشروطهخواهی در آرمان وامانده بود، عملا برپا کند. تا آن زمان کمتر کسی از نخبگان میدانست که او کیست، و در چه اندیشهایست. در چنان زمانهای، آنکس که بنیادیترین دگرگونیها را پدید میآورد، میبایست گمنامترین کس از میان رجال زمانه باشد، چه تنها دورترین کس به آن شجرهی خبیثه میتوانست بیآنکه دامن آلوده باشد، تبر برداشته و از ریشه ببرد. رضاشاه نمیتوانست و نمیباید ادامهی سنت قاجاری باشد. او بایست بنیاد پیشین را ز بیخ و بن برکند، اشرافیت فاسد را براندازد و طبقهای نو برسازد، حاملان فساد را برکنار کرده و پاکدستان را برکار گمارد.