آدم حقیقتاً در شگفت میشود که چگونه میتوان با گردش قلم و زبانبازی، هسته اصلی سخنی بسیار مهم و در شرایط کنونی، بسیار حیاتی را تخطئه و در زیر حرافیهای بیپایه و بیبنیاد، مدفون ساخته و توجه خوانندگان را از اصل مشکلاتی که کشور و مردم را زیر وزن سنگین خود له میکنند، دور و منحرف نماید. موضوع ما در اینجا، باز هم، یکی از نوشتههای محمد قوچانی و بازتاب نادرستیست که وی از پیام قوی و تذکر بجا و به موقع و لازم دکتر جواد طباطبایی به سید محمد خاتمی رهبر اصلاحطلبان داده است.
توجهها را از مسائل اساسی کشور منحرف نکنیم!
علی کشگر
آدم حقیقتاً در شگفت میشود که چگونه میتوان با گردش قلم و زبانبازی، هسته اصلی سخنی بسیار مهم و در شرایط کنونی، بسیار حیاتی را تخطئه و در زیر حرافیهای بیپایه و بیبنیاد، مدفون ساخته و توجه خوانندگان را از اصل مشکلاتی که کشور و مردم را زیر وزن سنگین خود له میکنند، دور و منحرف نماید. موضوع ما در اینجا، باز هم، یکی از نوشتههای محمد قوچانی و بازتاب نادرستیست که وی از پیام قوی و تذکر بجا و به موقع و لازم دکتر جواد طباطبایی به سید محمد خاتمی رهبر اصلاحطلبان داده است.
دکتر جواد طباطبایی در نوشتهای در نهایت ایجاز و اختصار تحت عنوان «توصیهای به آقای خاتمی» پیرامون سخنان سید محمد خاتمی مبنی بر اینکه گویا «مطلوبترین شیوۀ حکومت مردمی ادارۀ فدرالی است»، تذکراتی دادهاند که با این عبارت پرمعنا آغاز میشود: «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد».
به عبارت ساده و روشن، معنا و خطاب آشکار این عبارت، این است که حرف آقای خاتمی نه بجا بوده است و نه ایران مکانیست که بتوان در آن هر تخم هرزی را، پاشید. آن هم تنها برای اهداف گروهی خویش. علاوه بر این دکتر طباطبایی به رهبر اصلاح طلبان، که ظاهراً بازهم موعد انتخابات را نزدیک دیده و برای «بسیج مردم» به دستوپا افتاده است، هشدار میدهد که مصالح عالی کشور را فدای دستهبندیها و بازیهای سیاسی خود ننماید و برای جمع کردن رأی با شعار نسنجیده و سخن بیربط از مصالح عالی این کشور مایه نگذارد.
و بعد هم به همان صراحت و روشنی، به سیدمحمد خاتمی میگویند؛ بجای حرفهای بیربط و سخنان نسنجیده، در ستایش از «شیوۀ فدرالیسم» بهتر است از فسادی سخن بگوید و در بارۀ آن روشنگری کند که همه جا بیداد میکند و هستی مردم را میسوزاند و منافع کشور را نابود میکند و داد از نهاد مردم برآورده است. و پیش از هر چیز، و قبل از به صرافت رأیگیری، ابتدا حرف دل مردم را بشنود، که در کوچه و خیابان و در همه جا فریاد میزنند:
«سوریه را رها کن فکری به حال ما کن»، «نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران»، «دشمن ما همینجاست دروغ میگن آمریکاست»، «پشت به دشمن، رو به میهن» و…..
اما از آنجایی که قوچانی در ناشنوایی، یا خود را به نشنیدن زدن، همسنگ آمران، عاملان و فعالان رژیم اسلامی و مدافعان آن رژیم است. قبل از اینکه جوهر نوشته دکتر طباطبایی خشک شود، قلمش را بکار انداخته، باردیگر، در نوشته «ایرانشهر یا ایرانستان؟» در روزنامه سازندگی توان خود را در خلط مسئله، همراه با ریاکاری، به نمایش میگذارد. قوچانی، با استناد به «یادداشتهای» دکتر طباطبایی،اما بیهیچ اشارهای به آن سه نکتۀ اساسی در آن نوشتۀ کوتاه، که در شرایط کنونی کشور بسیار اهمیت دارند، آسمان و ریسمان را بهم میبافد، پای مسائلی بیاعتبار و بیمعنا را در توجیه مقام خاتمی و همنظری وی با دکتر طباطبایی را به میان میکشد و سعی میکند به خواننده چنین القا کند که گویا رابطه خاتمی و دکتر طباطبایی رابطهای فکری و معرفتی است که از درک مشترک آنان از احیای اندیشه سیاسی در ایران که با نهضت مشروطیت «براساس مبانی آخوند خراسانی و میرزای نائینی» شروع شده است. و پس از این درازگوییها نتایج دلخواه خود را میگیرد، مبنی بر اینکه: «از موضع جمهوریخواهی میتوان از یک حاکمیت ملی یکپارچه با تقویت انجمنهای شهری و نه شبهدولتهای فدرال محلی استفاده کرد که معلوم نیست تا کجا پیش برود». که این سخنان نه ربط چندانی به معنای فدرالیسم دارد و نه با وظایف شورای شهر و ارتباط این نهادها و صلاحیت و وظایف آنها داشته و نه نسبتی با تاریخ ایران و شیوۀ مطلوب ادارۀ این کشور برقرار میکند. اما این پرگوییها به خوبی میتوانند ذهن خوانندگان را از اصل مسئله یعنی از وضع وخیم کشور، فساد هستیسوز رژیم و عوامل و کارگزاران آن و از آنچه که بر سر مردم میآید، منحرف سازد.