غربت ایران در ایران / در نشست رونمایی از كتاب « فیلسوف سیاست» …

‌  ‌

طباطبایی، تاسیس مدرسه علوم سیاسی را ناشی از ناتوانی سنت قدمایی در توضیح مناسبات نیروها در جهان جدید خواند و گفت به خلاف نظر آل احمد، تاسیس این مدرسه نشان سلطه نبود بلكه نشان این بود كه ما شكست خورده بودیم و این شكست بیش از همه در حوزه اندیشه بود. یعنی منطق مناسبات جهان جدید را نمی‌فهمیدیم. مدرسه علوم سیاسی به دلیل خلأ چند دهه‌ای در نظام سنت قدمایی پدید آمده بود.

غربت ایران در ایران

photo_2017-01-05_08-19-53

در نشست رونمایی از كتاب « فیلسوف سیاست» با سخنرانی وزیر راه و سید جواد طباطبایی

محسن آزموده

جشن رونمایی از كتاب «فیلسوف سیاست» عصر دیروز به همت نشر فلات، خانه اندیشمندان علوم انسانی، انجمن علوم سیاسی ایران و نشریه سیاست‌نامه با حضور سید جواد طباطبایی و شمار قابل توجهی از استادان و پژوهشگران علوم انسانی، در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. در این جلسه كه به تقدیر از جایگاه علمی طباطبایی اختصاص داشت كسانی چون رضا داوری اردكانی، عباس آخوندی، حكمت‌الله ملاصالحی، موسی غنی‌نژاد و داوود فیرحی حضور داشتند. در این جلسه رضا داوری، خاطرات خود را از طباطبایی بیان كرد و به اهمیت مساله ایران اشاره كرد و آن را فراتر از موضوع ناسیونالیسم خواند. داوود فیرحی نیز به بیان خاطراتی از استاد سابق خود پرداخت و به اهمیت او اشاره كرد. موسی غنی‌نژاد نیز به بیان تفاوت دیدگاه طباطبایی درباره ایران با مساله ناسیونالیسم تاكید كرد. در ادامه، گزارشی از سخنان ملاصالحی، آخوندی و طباطبایی در این همایش را می‌خوانید. مشروح این گزارش نیز در شماره آینده صفحه سیاستنامه روزنامه «اعتماد»، منتشر خواهد شد.

طباطبایی، قلندر دو اقلیم

حكمت‌الله ملاصالحی، استاد باستان‌شناسی دانشگاه تهران، نخستین سخنران این جلسه بود كه عنوان بحث خود را «قلندر دو اقلیم» خواند. وی با اشاره به اهمیت اینكه انسان متعلق به چه فرهنگ و ملیتی است گفت وقتی انسان نمی‌داند كجایی تاریخ ایستاده و اراده و آگاهی لازم در او نیست در چه عصری زندگی می‌كند فرقی نمی‌كند كه كجا باشد و در چه فضایی زیست می‌كند. وی در ادامه به تحول بنیادینی كه در عصر جدید در تمدن غربی رخ داده به تحولات ناشی از آن اشاره كرد و گفت امروز ما در دو عالم و اقلیم زندگی می‌كنیم و متاسفانه بسیاری این تحولات را درك نكردند یا نتوانستند آن را هضم كنند. اما دكتر طباطبایی توانسته با اندیشه و آگاهی و اصالت معنای ایرانی بودن را درك كند و به دیگران نیز مخاطرات زندگی در چنین عصری را گوشزد كند. وی تاكید كرد كه بحث طباطبایی مساله ناسیونالیسم نیست بلكه مساله گفتن واقعیت‌ها و دیدن خطراتی است كه دیگران نمی‌بینند. فیلسوف قلندر ما در دو جغرافیا و اقلیم زیسته و زندگی می‌كند و توانسته یكی را خوب بفهمد و به دیگری وفادار بماند.

غربت ایران در ایران

عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی یكی از حاضران در جلسه رونمایی از جشن نامه سیدجواد طباطبایی بود كه بحث خود را با اشاره به آشنایی خود با آثار طباطبایی آغاز كرد و گفت اهمیت اندیشه ایرانشهری برای كسی كه در حوزه شهرسازی و حمل و نقل كار می‌كند این است كه وقتی می‌خواهیم راجع به توسعه ایران فكر كنیم مساله كلیدی آن است كه بدانیم ایران چیست. متاسفانه طی پنج – شش دهه گذشته ایران برای كارگزاران توسعه مساله نبوده است و ما به این توجه نكرده‌ایم كه مفهوم مكان و مفهوم زمان برای ما كه در این خطه زندگی می‌كنیم چیست و ما چگونه ایران را می‌شناسیم. چگونه ایران را در تاریخ زندگی كرده‌ایم.

چگونه در این جغرافیا زیسته‌ایم. آخوندی تاكید كرد بعد از ٣٥ سال مسوولیت اجرایی به دو مساله اصلی رسیده‌ام؛ یكی اینكه توسعه بدون شهروند امكان‌پذیر نیست، دوم اینكه آیا باید این شهروند، پسوند ایرانی داشته باشد یا خیر. آیا مفهوم ایرانیت اساسا محل بحث هست یا خیر. آیا در خیابان‌ها یا ساختمان‌هایی كه ایجاد كرده‌ایم حس و هوای ایرانی وجود دارد یا خیر. آیا توسعه، انباشت فعالیت‌های عمرانی كوركورانه است كه نتیجه آن ماتم آب و هوا و دسترسی به منابع اولیه زندگی است. آیا اگر در چنین وضعیتی هستیم به این دلیل نیست كه مساله ایران را نشناخته‌ایم؟ آخوندی در پاسخ گفت برای من بعد از یك تجربه طولانی، اصلی‌ترین مساله به عنوان خلاصه تجربه اجرایی، این است كه اساسا توسعه بدون فهم مساله ایران امكان‌پذیر نیست. نكته بسیار مهم اندیشه ایرانشهری برای هر كسی كه در هر سمتی است این است كه بداند ایران كجا است. مشكل ما اتفاقا غربت ایران در ایران است كه مفهوم ایران، مساله ایران و خود ایران برای ما غریب‌ترین موضوع است و ما دچار این گرفتاری شده‌ایم كه فكر می‌كنیم می‌توانیم بدون توجه به مساله ایران، نسخه‌ای برای برنامه توسعه ارایه دهیم. وی در پایان گفت ما متاسفانه تحت تاثیر آتش‌فشان تجدد فكر كرده‌ایم می‌توانیم نسخه‌هایی همه‌شمول به عنوان برنامه توسعه بنویسیم.

بنابراین، دو نكته مهم بحث من یكی مساله ایران و دیگری اهمیت آن است. ما باید قبل از پروژه‌های انبوه و میلیاردی راجع به فهم ایران و ایرانشهر در تاریخ و جغرافیا كه در قالب اندیشه تجلی می‌یابد، تامل كنیم. من سپاس خود را نسبت به كسی كه مفهوم ایران را مورد بازخوانی قرار داده و مساله ایران را برای ما ایرانیان گفته ابراز می‌دارم. مهم نیست كه موافق یا مخالف اندیشه‌های دكتر طباطبایی باشیم، هر اندیشه‌ای قابل نقد و گفت‌وگو است، مهم این است كه یك نفر یك بار دیگر مساله ایران را مورد بازخوانی قرار داده است. امیدوارم به تدریج از این نگاه ساده‌انگارانه به توسعه خارج شویم و متوجه شویم بدون فهم ایرانشهر و تمدن ایرانی، امكان توسعه ایران میسر نیست.

طباطبایی: همچنان ایستاده‌ام

سیدجواد طباطبایی، در آغاز به عدم تمایل خود نسبت به انتشار جشن‌نامه و برگزاری این مراسم اشاره كرد و گفت حالا كه این مراسم برگزار شده ناچارم بایستم و ادامه بدهم و بگویم كه همچنان ایستاده‌ام. وی در ادامه به چندین هزار صفحه از آثار خود كه هنوز منتشر نشده اشاره كرد و گفت فكر می‌كنم امكان اینكه این آثار را بتوانم منتشر كنم نخواهم داشت به همین خاطر سعی می‌كنم پراكنده به برخی نكات اشاره كنم. طباطبایی، بحث خود را با اشاره به نكته‌ای كه رضا داوری درباره پرداختن او به فارابی مطرح كرده بود ادامه داد و گفت نكته‌ای كه ایشان نگفت این بود كه از حدود ١١٠ سال پیش كه نظام آموزشی ما متحول شد و موسسات و نهادهای آموزش عالی جدید تاسیس شدند چه علتی داشت. این نكته‌ای است كه عوام علما مثل آل احمد نیز نفهمید. او مقدار زیادی راجع به دانشگاه تهران و بد بودن آن گفته اما نگفته كه دانشگاه تهران به ضرورتی تاسیس شد. یعنی گروهی فهمیدند كه مشكلاتی وجود دارد كه با امكانات قدمایی، قابل حل نیست. آل‌احمد، دانشگاه تهران را پرچم استیلای غربزدگی خوانده كه صرفا حرفی ادبی و بی‌ربط است، نمی‌دانسته كه دانشگاه یعنی چه. دانشگاه زمانی تاسیس شد كه نظام علمی ایران از ٤-٣ قرن پیش از آن ایستاده بود.

وقتی طاعون به تهران آمد بیش از نیمی از مردم را كشت و طب سنتی ما نیز دیگر نمی‌توانست كاری از پیش ببرد. به همین دلیل، دانشكده طب را ساختند. همین اتفاق در حوزه سیاست نیز رخ داد؛ وقتی دو قدرت جهانی از شمال و جنوب ایران را از بین می‌بردند شاهد آخرین كوشش‌هایی بودیم كه از سوی قائم‌مقام بر مبنای نظام قدیم برای حفظ ایران صورت می‌گرفت. قائم مقام، آخرین فردی بود كه در درون سنت قدمایی مناسبات قدرت‌ها می‌اندیشید و می‌دانست كه شكست خورده و راه فراری نیز از مناسبات نیروها در جهان جدید وجود ندارد. به همین خاطر، به سفرای روس و انگلیس می‌گفت به هر حال من اینجا ایستاده‌ام كه منافع این كشور را حفظ كنم. او به نماینده ایران در انعقاد قرارداد تركمنچای گفت وقتی می‌خواهی قرارداد بنویسی به زور میرزایی چنان كلمات را مبهم بنویس كه بتوانیم دبه كنیم، این سخن در ادامه سنت مردی و نامردی در مناسبات نیروها است. طباطبایی، تاسیس مدرسه علوم سیاسی را ناشی از ناتوانی سنت قدمایی در توضیح مناسبات نیروها در جهان جدید خواند و گفت به خلاف نظر آل احمد، تاسیس این مدرسه نشان سلطه نبود بلكه نشان این بود كه ما شكست خورده بودیم و این شكست بیش از همه در حوزه اندیشه بود. یعنی منطق مناسبات جهان جدید را نمی‌فهمیدیم. مدرسه علوم سیاسی به دلیل خلأ چند دهه‌ای در نظام سنت قدمایی پدید آمده بود. طباطبایی در ادامه به وضعیت اسف بار علوم انسانی در ایران به زعم خود اشاره كرد و گفت دانشكده حقوق و علوم سیاسی با تقلید ‌زاده شد و اكنون نیز مرده است و دیگر چیزی را نمی‌تواند تولید كند. اهمیت فارابی از همین جا است چون از وقتی مقلدانه رفتیم و دانشكده را تاسیس كردیم و چند درس نیز آوردیم، اتفاق مهم این بود كه ما مقلد بودیم زیرا دانشگاه ما به خلاف دانشگاه‌های تمام دنیا بر حوزه علمیه بنا نشد. اینجا گسستی صورت گرفته بود؛ این غربزدگی نیست، فهم واقعیتی است كه هنوز امكان فهم آن صورت نگرفته بود.

در حقوق لا‌اقل درباره اصول بحث می‌شود

طباطبایی با تاكید بر اهمیت فارابی به عنوان معلم ثانی و كسی كه فلسفه سیاسی در دوره اسلامی را بنا گذاشته گفت فارابی، افلاطون را موسس فلسفه سیاست در یونان می‌خواند یعنی می‌خواهد روی ردپای افلاطون قدم بگذارد. به همین دلیل، او را موسس فلسفه سیاسی در جهان اسلام می‌خوانم اما بعد از او، دست‌كم در این طرف دنیا فیلسوف سیاسی نداریم. وی به تجربه خود در ورود به دانشكده حقوق و علوم سیاسی اشاره كرد و گفت وقتی در رشته حقوق وارد این دانشكده شدم متوجه شدم كه علم این دانشكده بنیان درستی ندارد و فارغ‌التحصیلان این دانشكده در بهترین حالت، كارمند وزارت امور خارجه یا كارمند سایر وزارتخانه‌ها خواهند بود. از این دانشكده، عالم علم سیاست بیرون نیامده و نمی‌تواند بیاید. من نیز از رشته حقوق شروع كردم، در حقوق لااقل درباره اصول بحث می‌شد.

خاطره طباطبایی از تعلیق‌اش در دانشگاه

طباطبایی به دو یا سه بار حضور اندك و ناكام خود در دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران اشاره كرد و گفت كه دفعه اول قرار بود دكتر شیخ‌الاسلامی مرا استخدام كند اما وقتی مداركم را بردم، متوجه شدم در همین حین نجفقلی حبیبی، با خود ١٣ نفر را از تربیت مدرس به دانشگاه تهران آورده و شبانه استاد كرده‌اند. پرونده‌های قبلی را نیز تعطیل كردند مرا هم كه نمی‌شناختند اما چون دكتر شیخ‌الاسلامی كراوات داشت، گفتند لابد كسی كه او با خود به دانشگاه بیاورد نیز كراوات دارد. به همین خاطر، به تعلیق رفتم. بعد از ١٠ سال كه باز به دانشكده برگشتم، متوجه شدم كه به تعبیر هایدگر، همچنان نیست، نیستی می‌كند یا خلأ می‌خلئد یا عدم، می‌عدماند. البته به نتیجه نرسیدم و متوجه شدم از اینجا چیزی برای من درنخواهد آمد. آن فكر اجتهادی كه فكر می‌كردم باید بتوانیم بر مبنای علم سیاست جدید در علوم انسانی به اتحاد برسیم در اینجا شدنی نیست. در شرایطی كه اخراج شده بودم دكتر عارف پیغام داد كه پیش او بروم و با اكراه رفتم. او گفت تو شكایتی نكردی كه ما بتوانیم رسیدگی كنیم من هم گفتم تفهیم اتهام نشده‌ام. گفت می‌گویند ملی‌گرا، سكولار و لیبرال هستی، من نیز گفتم خلاف این را نمی‌گویم اما ایشان نه می‌دانستند لیبرال چیست و نه ملی‌گرا.

ما در ایران ملی‌گرایی نداریم

طباطبایی به بحث ملی‌گرایی اشاره كرد و گفت كه بحث من ملی‌گرایی نبود ما در ایران ملی‌گرایی نداریم. بحث من این است كه بتوانیم ایران را به عنوان یك مشكل و نه مساله، مطرح كنیم. دانشگاه ما زمانی جهانی می‌شود كه بتواند به مشكل ایران بپردازد. اگر نتوانیم موضوع خودمان را مشخص كنیم هرگز نخواهیم توانست علم تاسیس كنیم، آن موضوع برای ما ایران است. طباطبایی با مقایسه دانشگاه در ایران با دانشگاه‌های غربی گفت: دانشگاه ما از این جهت شبیه دانشگاه در فرانسه و انگلیس نیست بلكه مشابه دانشگاه در آلمان است زیرا در آلمان، آغاز قرن نوزدهم دانشگاهی تاسیس شده بود كه نسبتی با نظام سنتی دانش آنها نداشت و به همین خاطر، فیلسوفان به دانشگاه پرداختند.

ضرورت اجتهاد در سنت

طباطبایی در بخش دیگری از سخنان خود، بر ضرورت نگاه مجتهدانه به سنت از یك سو و دانش جدید از سوی دیگر تاكید كرد و گفت دانشگاه ما نه در سنت و نه در تجدد برای اجتهاد ساخته نشده است. ما در وهله اول، باید در وجه سلبی، دانشگاه را از ایدئولوژی خالی كنیم و سپس به این بپردازیم كه اولا ایران چیست و ثانیا غرب چیست. وی بحث خود را مشكل ایران خواند و گفت: بحث من، مطلقا در حوزه علوم انسانی رایج قرار نمی‌گیرد بلكه من می‌خواهم با بازتعریف مفاهیم جدید و فهم اجتهادی از آنها و تنقیح آنها، درباره تاریخ خودمان بحث كنم. در غیر این صورت، منطق تولید علم را متوجه نمی‌شویم. هدف من، این است كه فهم خود را از منطق نظام سنت قدمایی و تحول آن به دوره جدید از یك سو و منطق تحول فكر در غرب از سوی دیگر بیان كنم. در ملتقای این دو است كه منطق ایران و منطق مشكل ایران توضیح پیدا خواهد كرد.

روی سخن من با جوانان این است كه بدانیم بدون فهم این مسیری كه دیگران تا حدی هموار كرده‌اند به جایی نخواهیم رسید و نیاز به كوشش‌های اساسی داریم تا بتوانیم حداقل طرح مساله كنیم.

نقل از: http://etemadnewspaper.ir/