بخش ۱
تعهد به نیاخاک کهن
بدتر از همه ۲۸ سال
هر بهمن یاد آور ابعاد مصیبت ملی ایران و مقدمه مصیبتهای تازه است. ایرانیانی که سه دهه پیش در انقلاب باشکوه خود شرکت کردند یا تقریبا بی هیچ مبارزهای تسلیم آن شدند نمیدانستند که چه درهائی را بر سقوط ملی و شخصی، هردو، میگشایند، و امروز بجز شخصیتهائی که حق داشتهاند هر اشتباه مرگباری بکنند و همیشه حق با آنهاست، همه از آنچه کرده یا نکردهاند پشیمانند. اما کار از پشیمانی یا تلاش برای شستشوی خود گذشته است. جمهوری اسلامی در سرازیری اجتناب ناپذیرش دارد ایران را به کام مخاطراتی میاندازد که پیامدهایشان جبران ناپذیر خواهد بود.
جنگ غیر رسمی جمهوری اسلامی با امریکا در عراق تازهترین و تهدیدآمیزترین مرحله رویاروئی با ابرقدرتی است که میتواند بلائی همانند عراق برسر کشور ما بیاورد. امریکائیان در آن کشور به تنگنا افتادهاند و زمان اندکی برای بیرون آمدن از بنبست دارند. جمهوری اسلامی با درگیری نظامی، مالی و سیاسی نزدیک و روزافزون خود با گروههای تروریست عراقی از سنی و بویژه شیعی، اکنون یکی از بزرگترین موانع یافتن راه حلی برای عراق شده است. حکومت جمهوریخواه امریکا زیر فشار افکار عمومی، دو سال و کمتر برای حل مشکلات خودساختهاش در آن سرزمین خون و خشونت دارد و میتواند دست به هر کاری بزند. کمال ساده لوحی است اگر بپنداریم که امریکائیان دربرابر دشمنی به حقارت رژیم آخوندی سپر بیندازند.
با همه دشواریهائی که دمکراتها در کنگره امریکا برای حکومت بوش تدارک میبینند دست رئیس جمهوری امریکا بسته نیست. او به عنوان سرفرمانده نیروهای مسلح حق دست زدن به عملیات نظامی دارد، و میتواند از بهانههائی که جمهوری اسلامی برایش فراهم میکند بهره گیرد. دشواریها به کنار (و دشواریها از اندازه بیروناند) انگیزههای بوش را در وارد کردن ضربهای کاری به رژیم اسلامی نمیباید اندک شمرد. یک جمهوری اسلامی اتمی برای دمکراتها کمتر از جمهوریخواهان ناپذیرفتنی نیست و اسرائیل، که هدف اعلام شده رژیم اسلامی است، در هردو حزب همان هواداران پرشور را دارد.
در عراق اگر جمهوری اسلامی همچنان با فرستادن پول و سلاح و عوامل خود به کشتار مردم و سربازان امریکائی (مردم بسیار بیشتر) ادامه دهد بهانههای تازهتری به حکومت بوش خواهد داد که بتواند افکار عمومی امریکائیان را به سود خود برگرداند. استراتژی امریکا در عراق آماده کردن مقدمات برای بیرون کشیدن سربازان است. اگر امریکائیان در پشت سر خود حکومتی در عراق با درجهای از آرامش و ثبات نگذارند یا میباید به شکستی بدتر از ویتنام تن در دهند و یا به راهحلهائی رادیکالتر روی آورند.
پیامدهای وخیم این هردو برای جهان و منطقه و کشور ما اندازه نگرفتنی خواهد بود. یک احتمال که میباید جدی گرفت آن است که بوش ناتوان از آرام کردن عراق، با ضربتهای “جراحی“ بر هدفهای مهم جمهوری اسلامی، یادگار “مثبتی“ در پایان یک ریاست جمهوری ورشکسته از خود بگذارد.
سران رژیم از اینکه توانستهاند به سهم خود عراق را حکومت ناپذیر کنند و عراقیان را به جان یکدیگر بیندازند شادمانند. ولی اگر اندکی به دورتر بنگرند میباید به اندازه خود امریکائیان از دورنمائی که در عراق پیوسته نزدیکتر میشود به هراس افتند. یک عراق جولانگاه گروههای تروریستی و بنیادگرای اسلامی، بیشتر دشمن ایران و میدان جنگ آشکار شیعه و سنی و کرد و عرب، و هر کشور دور و نزدیک، پای ایران را خواه ناخواه در آن گلزار فرو خواهد برد. حکومت آخوندی هم اکنون پیشمزة میوه زهراگین سیاستهای مذهبی خود را در درون و بیرون ایران چشیده است. ولی خطر نزدیکتر با امریکاست. ترکیب مشکل عراق، و تنگی زمان برای حکومت بوش، و بمب ساعتی اتمی رژیم اسلامی درست همان چیزی است که همه توجه ایرانیان را میباید به خود متوجه سازد. ما هنوز تا جنگ فاصله داریم و امریکائیان ته استراتژی فشارهای همه سویه، از جمله جنگ تبلیغاتی و روانی بی سابقه برضد رژیم اسلامی، را بالا نیاوردهاند. با اینهمه کوفتن بر طبل جنگ پویائی خود را خواهد داشت.
آغاز بیست و نهمین سال انقلابی که دیگر به دشواری میتوان صفت ناپسند تازهای برایش در فارسی یافت میهن ما را در وضعی مییابد که از همه بیست و هشت ساله گذشته بدتر است. شاید اکنون زمانش رسیده باشد که دو سوی طیف سیاسی بجای دفاع از خود و محکوم کردن این و آن در اندیشه آینده ایران باشند. امروز مسئله ما نگهداری این سرزمینی است که از رنجها و فداکاریهای یکصد نسل ایرانیان به ما رسیده است. پیش کشیدن مسائل فرعی و فراموش کردن و انکار مصالح ملی و دنبال کردن دستورکار agenda هائی که بیشتر به کار قدرتهای بیگانه درگیر با جمهوری اسلامی میآید تکرار همان اشتباه بیست و هشت نه سال پیش است. در آن هنگام نیز بهروزی ملی و حتی شخصی خود را در پای ملاحظات کوتاه و اشتباه آمیز ریختند. نمیباید فراموش کرد که در هر حال و با هر درجه اختلاف و جدائی و بددلی، جاهائی هست که ما همه به عنوان ایرانی، یگانهایم.
یک نشانه پیشرفت، کم شدن صداهائی است که تا چند ماه پیش در دفاع آشکار و پوشیده از برنامه بمب اتمی جمهوری اسلامی از هر سو شنیده میشد. دنبالههای رفسنجانی در بیرون که به “اپوزیسیون“ معنی تازهای بخشیدهاند همزبان با دلالان سیاسی رژیم در امریکا البته هنوز دست بردار نیستند ولی مردم اندک اندک درمییابند که آنچه “حق مسلم“ ایران وانمود میشود صرفا برای نیرو بخشیدن به رژیم و ماندگاری اوست و بهای اجتناب ناپذیر آن را توده ایرانی از هم اکنون دارد میپردازد. احساس غرور دروغین جایش را به دلنگرائی واقعی میدهد.
بر حال پریشان ملی ما نشانی بدتر از این نمیتوان آورد که پس از نزدیک سه دهه تاراج و ویرانی و از هم گسیختگی سراسری به دست آخوند و حزب اللهی و بسیجی و خط امامی، به دست رژیم عاشورائی و جمکرانی، میباید شاهد گره خوردن سرنوشت ایران به سرنوشت چنین رژیمی باشیم؛ آرزو کنیم که اگر در اندیشه ایران نیست دست کم به اندیشه خودش باشد.
مارس ۲۰۰۷