چنانكه گذشت، ماكیاوللی، در سه رسالة مهم خود، شهریار، گفتارها و تاریخ فلورانس، توصیف تنشهای نظام سیاسی هر دولتـ شهر و كشوری را با اصطلاح «دو طبع مخالف» بیان كرده است. تأكید من بر اینكه نمیتوان این اصطلاح را نفهمید و آن رسالهها را ترجمه كرد، از این حیث اهمیت داشت كه اگرچه ماكیاوللی فیلسوف نبود، و به زبان فلسفی سخن نمیگفت، اما با اهل فلسفه هم سخن میگفت و، از اینرو، شیوة نوشتاری او فلسفی است، یعنی با دقتی فلسفی دستگاه مفهومی اندیشة سیاسی خود را بیان كرده است تا به تعبیری كه در آغاز دفتر نخست از رسالة گفتارها آورده «راهی» را هموار كند كه تا زمان او كسی در آن قدم نگذاشته بود.
ــــــــــــــــــــــــ
دربارۀ ترجمۀ متن های اندیشۀ سیاسی جدید
مورد شهریار ماکیاوللی
شش/سه
دنبالة شش
چنانكه گذشت، ماكیاوللی، در سه رسالة مهم خود، شهریار، گفتارها و تاریخ فلورانس، توصیف تنشهای نظام سیاسی هر دولتـ شهر و كشوری را با اصطلاح «دو طبع مخالف» بیان كرده است. تأكید من بر اینكه نمیتوان این اصطلاح را نفهمید و آن رسالهها را ترجمه كرد، از این حیث اهمیت داشت كه اگرچه ماكیاوللی فیلسوف نبود، و به زبان فلسفی سخن نمیگفت، اما با اهل فلسفه هم سخن میگفت و، از اینرو، شیوة نوشتاری او فلسفی است، یعنی با دقتی فلسفی دستگاه مفهومی اندیشة سیاسی خود را بیان كرده است تا به تعبیری كه در آغاز دفتر نخست از رسالة گفتارها آورده «راهی» را هموار كند كه تا زمان او كسی در آن قدم نگذاشته بود. یكی از مفسران نوشتههای ماكیاوللی، به درستی، گفته است كه «با نوشتههای ماكیاوللی، زبان ایتالیایی ایجازی فوق عادت پیدا میكند، به گونهای كه مترجمان او پیوسته با این مشكل مواجه بودهاند كه این توانایی بیان اصل مطلب در چند كلمة كوتاه را چگونه ادا كنند، زیرا اینجا، ایجاز نشانة ”موشكافی پیگیرانه“، ویژگی كوشش اندیشه برای بیان حقیقت آدمیان و موقعیتهای سیاسی، است.» یكی از مواردی كه ماكیاوللی دیدگاه خود را با ایجازی بیسابقه بیان كرده توضیح او دربارة خاستگاه تنشهای اجتماعی است كه، افزون بر فصلهایی از دفتر نخست گفتارها، بویژه در فصلهای نهم و نوزدهم رسالة شهریار آمده و من در دو بخش گذشته به اشكالات ترجمة آن عبارتها به فارسی اشاره كردهام.
بحث ماكیاوللی در این باره یكی از مهمترین نوآوریهای او در تاریخ اندیشة سیاسی است، زیرا پیش از او، از فیلسوفان یونانی تا نویسندگان آغاز دورة نوزایش نظامهای سیاسی را با توجه به مبنای شیوة حكومتی و شمار فرمانروایان طبقهبندی میكردند كه عبارت بود از توضیح انواع نظامهای سیاسی به صورت سه شیوة حكومتی مطلوب و سه شیوة حكومتی منحرف و با توجه به ضابطة شمار فرمانروایان. كهنترین اشارهای كه تاكنون به این دریافت از شیوههای فرمانروایی به دست آمده، گزارش هردوت در دفتر سوم از تاریخ اوست كه آن را از گفتگوی چند از تن بزرگزادگان پارسی به دنبال كشته شدن بردیای دروغین در جستجوی نظامی مطلوب آورده است. در این تلقّی از نظام سیاسی، غایت فرمانروایی خوب رسیدن به وحدت و وفاق میان گروههای مردم بود تا تنشهای ناشی از پیكارهای میان اصناف مردم منجر به آشوب و انقلاب ــ در معنای كهن این واژه ــ نشود. برعكس، ماكیاوللی، با بررسی تاریخهای دنیای باستان، بویژه تاریخ رُم، بنابر گزارش تاریخنویس رُمی، تیتوس لییویوس، به نتیجهای در مخالفت با نظریة نویسندگان قدیم رسیده بود و اعتقاد داشت كه تنشهای اجتماعی میان اصناف مردم رُم خاستگاه نظام آزادی آن بوده است. بدیهی است كه بیان این اندیشة نوآئین در توضیح خاستگاه نظام آزادی در درون نظام مفاهیم فلسفة سیاسی كهن امكانپذیر نبود. پیش از ماكیاوللی، برخی از نویسندگان دیگر دورة نوزایش به این نكته پی برده بودند كه در بخش پیش، به مناسبت ارجاع به تفسیر جان پوكاك از نظریة جمهوریخواهی فلورانس، اشارهای به آن آوردم. ماكیاوللی بر آن بود كه تنشهای سیاسی و اجتماعی ذاتی هر دولتـ شهر و كشوری است و كوشش برای از میان بردن این تنشهای اجتماعی بدون زوال نظام آزادی در كشور امكانپذیر نخواهد شد. از اینرو، ماكیاوللی میبایست مفاهیم متفاوتی را جانشین مفاهیم فلسفة سیاسی كهن میكرد تا بتواند گسستی از مبانی و نتایج آن ایجاد كند. بدین سان، ماكیاوللی به نظریة بقراطیـ جالینوسی چهار طبع بازگشت تا درك نوآئین خود از سیاست و مناسبات قدرت را بیان كند. همچنانكه در نظریة بقراطیـ جالینوسی جسم انسان دارای چهار طبع است و سلامتی نیز نتیجة تعادل آن چهار طبع به شمار میآید، به نظر ماكیاوللی، در هر دولتـ شهر و كشوری نیز «دو طبع» وجود دارد كه نظام آزادی از تعادل میان آن دو ناشی میشود. مهمترین نتیجهای كه او از این مقدمات میگیرد، این است كه بحران ــ كه در اصل از اصطلاحات طبّ قدیم بود و در سدة هیجدهم معنایی سیاسی و اجتماعی نیز پیدا كرد ــ یعنی بر هم خوردن تعادل میان طبایع مخالف، ذاتی اجتماع انسانی است و شالودة هر اجتماعی بر تنشهای دائمی، اما با اعتدال استوار شده است. چنانكه ماكیاوللی ــ كه البته هنوز بحران در معنای اصطلاحی آن را نمیشناخت ــ با تحلیل نظام آزادی رُم نشان داده است، این تنشها نه تنها بنیان اجتماع را سست نمیكرد، بلكه برعكس موجب استوار شدن آن نیز میشد. از اینرو، به خلاف نظر نویسندگان یونانی و رُمی، و نیز دورة نوزایش، چنان نظریة سیاسی برای شیوة فرمانروایی آرمانی وجود ندارد كه یك بار برای همیشه تدوین شده باشد، بلكه خاستگاه هر نظام آزادی تنش و تعادل ناپایداری است كه پیوسته وحدت آن را بر هم میزند و وحدتی نوآئین ایجاد میكند.
بازگشت ماكیاوللی به طبّ قدیم، كه در سالهای اخیر بیش از پیش نظر مفسران را جلب كرده، بویژه از این حیث دارای اهمیت است كه طبِّ قدیم پیوندهایی با فلسفة سیاسی یونانی داشت و چنانكه با نظری به رسالة سیاست ارسطو میتوان دریافت، معلم اول در مواردی در استدلال سیاسی خود نظری به طبِّ یونانی داشته است. در نزد قدما، تعادل و اعتدال وجود آدمی، كه از طبایع چهارگانة مخالف فراهم آمده، و موضوع طب قدیم بود، همچون الگویی برای تعادل و اعتدال در هر وجودی به شمار میآمد كه از طبایع مخالفی تشكیل شده است. از آنجا كه نویسندگان قدیم پیكر اجتماع سیاسی را از جسم انسان قیاس میگرفتند، آنان این امكان را پیدا میكردند كه از نظر واژگان نیز پیوندهایی میان طب قدیم و سیاست برقرار كنند. نظریة «طبایع» پیشینهای طولانی در تاریخ دانش یونانی داشت، اما آنچه بیش از همه جالب توجه است، واژگانی است كه نویسندگان یونانی در بیان این نظریه به كار میبردند. نخستین اشارهای كه در تاریخ دانش یونانی به نظریة «طبایع» وجود دارد، عبارتی از آلكمایون، از پزشكان مكتب فیثاغورتی، در سدة ششم پیش از میلاد است كه با اعتقاد به «طبایع چهارگانه» تندرستی را نتیجة برابری نیروها ــ یا قوا ــ میدانست. نویسندگان متأخر یونانی عبارت او را چنین نقل كردهاند: «آلکمایون عقیده دارد که برابری اندازهها میان نیروها (isonomia twn dunameon) نگهبان تندرستی است … در حالیکه چیرگی (monarcia) یکی از آنها علّت بیماری است، اما اگر دو طبع چیره شوند، مرگ از آن ناشی میشود.» چنانكه از این فقره میتوان دریافت، آلکمایون، كه «نیروها» را به معنای طبایع به كار برده، تعادل یا عدم تعادل آنها را با دو اصطلاح سیاسی رایج در سدة ششم پیش از میلاد بیان كرده و آن اصطلاحات سیاسی را در توضیح واقعیتی طبی به كار برده است.
نظریة «طبایع چهارگانه» را نویسندگان مجموعههای بقراطی به صورت نظریة اخلاط بسط دادند و جالینوس در رسالهای آن را به صورت نظریة چهار مزاج توضیح داد كه تا سدة نوزدهم نظریهای رایج در طب به شمار میآمد. ماكیاوللی از مجرای تفسیرهای جالینوس با مجموعة طبِّ بقراطی آشنا بود، نظریة طبابع چهارگانه و مزاجها را میشناخت و با بسط این تلقّی از تندرستی، بیماری، بحران بیماری و مرگ بدن انسان، آن را به نهادهای اجتماع سیاسی تعمیم داد. البته، پیشتر، در سدههای میانه، استعارة كالبد به اجتماع نیز تعمیم داده شده بود و نویسندگان سیاسی اجتماع را «پیكری» مانند كالبد انسان میفهمیدند كه سر، به عنوان عضو رئیسه، بر دیگر اعضای آن فرمان میراند، اما ماكیاوللی، با ایجاد گسستی از نظریة سدههای میانه و آغاز دورة نوزایش، دریافت متفاوتی از سرشت دولتـ شهر عرضه كرد كه، بیشتر از آنكه عضوی رئیسه بر آن فرمان براند، همچون كالبدی بود كه در معرض تندرستی و بیماری قرار داشت. در این دریافت جدید ماكیاوللی، كه تفسیر متفاوتی از نظریة «طبابع چهارگانه» بود، دولتـ شهر وجودی مركب از «دو طبع مخالف» بود و تعادل یا عدم تعادل این طبایع موجب تندرستی یا بیماری آن میشد. این مطلب در عبارتی از فصل نهم رسالة شهریار، كه موضوع بحث من است، آمده است : «در هر دولتـ شهری این دو طبع مخالف وجود دارد : سبب این امر نیز آن است كه مردم نمیخواهند كه بزرگان بر آنان فرمان رانند و ستم كنند، در حالیكه بزرگان میخواهند بر مردم فرمان رانند و ستم كنند.»
چنانكه در بخش پیشین گفتم، ماكیاوللی در سه جا از رسالة شهریار به این دریافت از تنشهای درون دولتـ شهر اشاره كرده، اما او، در رسالة گفتارها، این نظریه را به بحث دربارة نهادهای سیاسی تعمیم داده و بویژه نظام رُم باستان را از دیدگاه نظریة نهادهای سیاسی مورد بررسی قرار داده است. برای فهم آنچه در رسالة شهریار دربارة «دو طبع مخالف» آمده، باید آن عبارتها را با توجه به فصلهایی از گفتارها تفسیر كرد. بخشهای آغازین دفتر نخست گفتارها پیش از تدوین شهریار نوشته شده بود و، از آنجا كه ماكیاوللی این نظریه را به مورد رُم باستان تعمیم داده و سبب عظمت جمهوری رُم را با تكیه بر آن نظریه توضیح داده بود، به نظر میرسد كه اشارة به نظریة «دو طبع مخالف» در شهریار به اجمال برگزار شده است. سبب اینكه ماكیاوللی نظریة «دو طبع مخالف» را مبنای توضیح تنشهای سیاسی دولتـ شهرها قرار داده، و معنای ارجاع به این نظریه را با مراجعهای به گفتارها بهتر میتوان توضیح داد. ماكیاوللی، در فصل دوم از دفتر نخست گفتارها، دربارة علل و اسباب عظمت رُم، مینویسد : «بخت چنان با رُم یار بود كه، اگرچه به دلایلی كه گذشت، به تدریج، از نظام سلطنتی و اشرافی به نظام مردمی تحول پیدا كرد، با این همه، هرگز همة اقتدار شاهی را از او سلب نكردند تا به اشراف (ottimati) بدهند و هرگز همة اقتدار اشراف را كاهش نداند تا آن را به مردم بدهند. رُم، كه نظامی مختلط باقی ماند، جمهوری كاملی بود كه به لطف تفرقة میان عامة مردم و مجلس اعیان (la disunione della Plebe e del Senato) به كمال رسید …» این مطلب در این اشاره آشكارا آمده است كه ماكیاوللی «تفرقه» یا عدم اتحاد میان دو گروه از اصناف مردم رُم را سبب عظمت آن میدانست، اما در این توضیح یك اشارة مهم دیگر نیز وجود دارد و آن اینكه نظام مختلط جمهوری رُم فرآوردة كاستن یا سلب كردن اقتدار یكی از اصناف مردم آن نبود، بلكه اقتدار هر یك از اصناف مردم رُم اقتدار دیگری را محدود میكرد. به تعبیری كه بیش از دویست و پنجاه سال پس از ماكیاوللی، منتسكیو از نظامهای اعتدالی عرضه كرد : قدرتْ قدرت را محدود میكرد. از اینرو، ماكیاوللی، و نیز نویسندگانی مانند منتسكیو، نمیتوانستند توضیح طبقاتی ــ یا به تعبیری كه مترجمان آوردهاند توضیح «فرقهای» ــ را مبنای توضیح نظامهای اعتدالی قرار دهند. نكتة اصلی در تبیین ماكیاوللی این است كه اگر كشوری بخواهد نظامی آزاد داشته باشد، مانند بدنی تندرست، هیچ یك از نیروهای طبیعی آن ــ «دو طبع مخالف» ــ نمیتواند بر دیگری چیره شود، نابودی هیچ یك از آنها نیز ممكن نیست. به خلاف فرقهها، كه در شرایطی تاریخی و به دنبال منافعی در هر كشوری ظاهر میشوند، و در شرایط دیگری از میان میروند، هیچ یك از «دو طبع مخالف» نمیتواند نابود شود، زیرا آن هر دو موجب قوام كالبد انسانی و پیكر كشور هستند.
مهمترین پیآمد نظریة وجود «دو طبع مخالف» در هر دولتـ شهر و كشوری، و وجود تفرقه میان حاملان آن دو، امكان به وجود آمدن قانونهای خوب و ضامن آزادی است، زیرا در هر دولتـ شهر یا كشوری كه وحدتی بدون كثرت تحقّق پیدا كند، نظام آن خودكامه خواهد بود. اندیشة سیاسی ماكیاوللی، با برجسته كردن تفرقه، به عنوان خاستگاه نظام آزادی، گسستی از اندیشة سیاسی قدیم ایجاد و، چنانكه خود او گفته است، «راهی» را هموار كرد و قلمرو ناشناختهای را گشود. او، در عبارتی از فصل چهارم از دفتر نخست گفتارها، حكم اصلی اندیشة سیاسی خود را چنین بیان كرد : «… در هر كشوری دو طبع مخالف وجود دارد، طبع مردم و طبع بزرگان، و همة قانونهای مساعد برای آزادی از تفرقة میان آن دو ناشی میشود، همچنانكه در رُم چنین بود.» بدین سان، ماكیاوللی، به خلاف همة نویسندگان سیاسی پیش از خود، كه برای تعیین حكومت مطلوب صورت شیوههای فرمانروایی را مورد بررسی قرار میدادند، تحلیل تنش میان «دو طبع» و تفرقة میان مردم و بزرگان را جانشین آن كرد. از اینرو، ماكیاوللی به اعتبار اینكه نظریة وحدت در ك نیروهای اجتماعی و سیاسی را تدوین كرد، یعنی با گسستی از مبنای نظریة وحدت در وحدت سیاستنامهنویسی، كه وجود هرگونه اصناف و گروههای اجتماعی را نفی میكرد، نخستین نظریهپرداز سیاسی دوران جدید است و واژگان او مفاهیمی هستند كه بنیادهای دنیای جدید را توضیح میدهند. نه لغتهایی كه بتوان با آنها بازی كرد!
باری، یك نكتة دیگر از عبارتی كه موضوع بحث من است میماند و آن به جزئی از عبارتی مربوط میشود كه ماكیاوللی، در آن، به تعبیر من، اصطلاح «آوازه دادن» را به كار برده است. او نوشته بود كه «اگر بزرگان ببینند نمیتوانند در برابر مردم مقاومت كنند، به آوازه دادن بر كسی از میان خود آغاز میكنند تا …»، یعنی آوازهای برای او فراهم میكنند تا بتواند بر اثر آن آوازه به شهریاری برسد.
… vedendo e grandi non potere resistare al populo, cominciano a voltare la reputazione ad uno di loro e fannolo principe per potere …
پیشتر، دو عبارتی را كه آشوری اصطلاح voltare la reputazione را یك بار به «یكی را از میان خود بركشند» و بار دیگر به «ایشان را ارجی بلند بخشند» ترجمه كرده است، آوردم. ــ البته، از آنجا كه هیچ واژهای معنای دقیقی ندارد، در همین فصل نوزدهم، چند سطر بالاتر، «والاتباران را ارج گذارد» را به عنوان معادلی برای stimare e grandi آورده كه در مورد فعل آن درست است. در یكی از معتبرترین ترجمههای فرانسه عبارت ایتالیایی كه بالاتر نقل كردم، چنین برگردانده شده است :
… quand les grands voient qu’ils ne peuvent résister au peuple, ils commencent à donner toute la réputation à l’un d’entre eux …
این ترجمه در نهایت دقت است و با متن مطابقت كامل دارد. اما مسئله این است كه این اصطلاح چه اهمیتی دارد و چرا باید ناچار در فارسی تركیب نه چندان مأنوس «آوازه دادن به كسی» را به كار گرفت؟ برای اینكه بتوانم به این پرسش پاسخ بدهم، باید تجدید مطلعی بكنم كه تفصیل آن در بخش بعدی خواهد آمد، اما اینجا باید به دو نكته اشاره كنم : نخست اینكه همة «انقلاب» ماكیاوللی در اندیشة سیاسی در فهم درست این اصطلاح نهفته است كه اگر ترجمة آشوری را مبنای توضیح قرار دهیم، «یكی را از میان خود بركشند»، همة رشتههای ماكیاوللی پنبه خواهد شد. معنای عبارت در ترجمة آشوری این است كه فردی پرآوازه در میان بزرگان وجود دارد و بزرگان او را برمیكشند، در حالیكه ماكیاوللی میگوید چنین كسی وجود ندارد كه دارای چنان آوازهای باشد، و ناچار باید «به او آوازه داد». با توجه به نكتة دومی كه از اصول اندیشة سیاسی ماكیاوللی است میتوان معنای این «انقلاب» را فهمید : در قلمرو مناسبات قدرت، در موارد بسیاری، «نمود» بر «بود» تقدّم ــ در معنای فلسفی آن ــ دارد. ترجمة آشوری از این حیث یكسره نادرست است كه مبنای نظری اندیشة سیاسی ماكیاوللی را به «رئالیسم»، در معنای عامیانة آن تقلیل میدهد، در حالیكه ماكیاوللی، در فصل پانردهم از شهریار، توضیحی پیچیده از نسبت میان «بود» و «نمود» عرضه كرده و آن را مبنای نظری اندیشة خود قرار داده است. به این بحث در بخش بعد بازخواهم گشت.




















