یشتر، گفتم كه اندیشة سیاسی ماكیاوللی نقیض آن چیزی است كه در نوشتههای فارسی آمده است. خوانندهای كه اندك آشنایی با مبانی اندیشة سیاسی جدید داشته باشد، با نظری به دو رسالة مهم او، در یكی از زبانهای اروپایی، یا به تفسیرهای مهم اندیشة سیاسی ماكیاوللی، در خواهد یافت كه ترجمة این متنها یا نوشتههای فارسی تا چه پایهای تُنُكمایه است. از اشارههای من به برخی از اشكالات ترجمة این متنها نیز كمابیش میتوان دریافت كه دانش ایرانی حتی در كلیات این مباحث نیز از حدِّ تفنن فراتر نرفته است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دربارۀ ترجمۀ متن های اندیشۀ سیاسی جدید
مورد شهریار ماکیاوللی
شش/یک
شش برخی اشكالات ترجمة شهریار
پیشتر، گفتم كه اندیشة سیاسی ماكیاوللی نقیض آن چیزی است كه در نوشتههای فارسی آمده است. خوانندهای كه اندك آشنایی با مبانی اندیشة سیاسی جدید داشته باشد، با نظری به دو رسالة مهم او، در یكی از زبانهای اروپایی، یا به تفسیرهای مهم اندیشة سیاسی ماكیاوللی، در خواهد یافت كه ترجمة این متنها یا نوشتههای فارسی تا چه پایهای تُنُكمایه است. از اشارههای من به برخی از اشكالات ترجمة این متنها نیز كمابیش میتوان دریافت كه دانش ایرانی حتی در كلیات این مباحث نیز از حدِّ تفنن فراتر نرفته است. من گمان میكنم كه با نظری به راهی كه تاكنون در انتقال اندیشة سیاسی جدید رفتهایم، میتوان گفت كه، به احتمال بسیار، در آیندة نزدیك نیز وضع همان خواهد بود كه در یك سدة گذشته بوده است. این وضع زمانی روشن خواهد شد كه از سطح نخست توضیح اندیشة سیاسی جدید، به گونهای كه در ترجمهها و نوشتههای فارسی آمده است، فراتر رویم. آنچه من پیشتر دربارة ترجمة arms انگلیسی به جنگافزارها یا «بازو» گفتم، از این نوع اشكالهاست و با ذهن متمایل به ادب ما ایرانیها سازگار است، اما همة اشكالات ترجمة متنهای اندیشة سیاسی جدید به این مباحث لغوی مربوط نمیشود. در سطحی دیگر از این متنها ــ یعنی در ژرفایی دیگر از آنها ــ اشكالاتی وجود دارد كه برای مترجم متفنن ــ حتی اگر در فاصلة دو ویراست ترجمه رسالهای كوتاه از مفسری مانند اسكینر را نیز خوانده باشد ــ به هیچ وجه قابل درك نیست.
اشكال متنهایی مانند رسالة شهریار به هیچ وجه «كهنشیوه» بودن زبان آنها نیست و با خواندن یكی دو مقاله و چند ده صفحه از یك «مقدمه بر …» نیز نمیتوان بر ژرفای اندیشة پیچیدهای كه در آنها بیان شده است، دست یافت. نویسندگان این رسالهها ــ چنانكه لئو اشترواس به تفصیل توضیح داده است ــ مبانی نظری و دیدگاههای بنیادین خود را در جاهایی از رساله پنهان میكنند كه دست هر متفننی از آن كوتاه باشد. همان اشترواس با تعمیم نظر كلّی خود دربارة «شیوة نوشتن» این نویسندگان بر ماكیاوللی، در رسالهای بسیار پراهمیت و پیچیده، با عنوان تأملاتی دربارة ماكیاوللی نشان داده است كه همچنانكه ماكیاوللی با اسلوب ویژهای تاریخنویسان رُمی را خوانده و توضیح داده، خوانندة رسالههای ماكیاوللی نیز باید بتواند احكام منطق «شیوة نوشتن» او را استخراج كند تا بتواند به ژرفای اندیشة او، كه سخت خلافآمد عادت است، یابد. وانگهی، در مواردی، مشغول ساختن خواننده و مترجم متفنن به جنبههای ادبی این رسالهها، كه از هر سطری از آنها خون میچكد، یكی از مكرهای نویسندگان آنهاست تا دست اهل تفنن كوتاه و خرما بر نخیل باشد. پرداختن به این رسالهها در هر دورهای امری خطیر و كاری بس پرمخاطره بوده است و لغتبازی وسیلهای است تا مغز اندیشه در پوست نثری كه گویا «كهنشیوه» است، از نظرها پنهان بماند و آتش اندیشیدن خلافآمد عادت دامن هر خوانندة بیگناه و مترجم عافیتگزین را نگیرد. پیش از همه اصحاب كلیسا به این نكته پی بردند كه چه ذوالفقاری در میان سطرهای رسالة ماكیاوللی، كه پیوسته به ظاهر مناسباتی حسنه با دربار پاپ داشت، قرار داده شده است، و لاجرم عنوان آن را در صدر سیاهة كتابهای ضاله قرار دادند.(1) در این بخش كوشش میكنم به یكی از بحثهایی كه بیشتر از نظر مترجمان، و حتی مفسران، مغفول مانده، اشاره كنم، اما به سبب طولانی بودن این توضیح، این بخش را به دو بخش فرعی تقسیم خواهم كرد : نخست با اندك تفصیلی به اشكالات ترجمة فقرهای از رسالة شهریار اشاره خواهم كرد و در دومین قسمت نیز توضیح خواهم داد كه اهمیت این نكته در چیست و چرا از نظر مترجمان پنهان مانده است. از باب مقدمه، بار دیگر، به ترجمة محمود محمود باز میگردم. این نخستین مترجم شهریار، در برگردان فقراتی که ترجمة انگلیسی از کمابیش دقتی برخوردار بوده، تصرفی در عبارت نکرده و توانسته است به متن ایتالیایی و اندیشة ماکیاوللی نزدیک شود. در چنین مواردی، این عبارتهای محمود محمود، در مقایسه با ترجمة آشوری، كه ترجمهای ادبی است، برتریهایی دارد. ترجمة آغاز فصل نهم، با عنوان «سلطنتهای انتخابی» (De principatu civili) در ترجمة محمود محمود، چنین است : «اینک وارد میشویم به موضوع دوم کتاب که راجع است به شهریاران انتخابی که سکنة یک مملکت یکی از مبرزترین و معروفترین اهالی را نه از راه جنایت و نه از طریق شورش و عصیان، بلکه از طریق مسالمت و به میل خودشان به پادشاهی انتخاب میکنند. این را میتوان سلطنت کشوری (principati civile) نامید و رسیدن به این مقام منحصر به داشتن بخت و اقبال یا لیاقت شخصی نیست، بلکه چنین مردمی باید دارای یک هوش و ذکاوت فطری و مهارت مخصوص باشد و طریق نیل به این مقام نیز باید از راه انتخاب تودة مردم باشد و یا بوسیلة انتخاب اعیان و نجبای مملکت، زیرا در هر شهری و مملکتی دو روح متباین (questi dua umori diversi) وجود دارد و منشأ آنها نیز این جاست که تودة مردم میل ندارد در تحت تعدیات و فشار نجبا و اعیان و اشراف واقع شود. از طرف دیگر، نجبای مملکت مدام مایلاند تودة جماعت و مردم را در تحت اوامر خود نگاه داشته بر آنها آقایی و حکمرانی کنند و از تمایلات این دو دسته مخالف در شهرها یکی از این سه نتیجه (uno de’ tre effetti) به دست میآید : سلطنت، آزادی، خودمختاری.»
همین فقره، با عنوان «دربارة شهریاریِ مردمی»، در ویراست دوم ترجمة آشوری چنین است: «و اما، اکنون به موردی دیگر میرسیم، و آن اینکه یکی از شهروندان نه با تبهکاری یا هیچ گونه سختکشی، که به دلخواه همشهریاناش به شهریاریِ میهن خود رسد. (این را میتوان شهریاریِ مردمی نامید که رسیدن به آن نه یکسره بازبسته به هنر است نه به بخت، بلکه برایِ آن آمیزهای از زیرکی و بختیاری میباید). حال باید گفت که به این گونه شهریاری یا به دلخواهِ مردم رسند یا به دلخواهِ سالاران. این دو گرایشِ ناهمگون در همة شهرها هست، زیرا همه جا مردم در پیِ آناند که از سروری رها شوند و سالاران خواهانِ سروری بر مردم و زورگویی به آناناند و از این دو خواستهیِ ناهمگون در شهر یکی از سه حالت پدید میآید: یا شهریاری یا آزادی یا آشوب.» همین فقره در ترجمة سوم فارسی نیز انباشته از بدفهمیهای شگفتانگیز است. در این ترجمه، در ترجمة عنوان فصل نهم آمده است: «در باب امیرنشینان مدنی» و مترجم که متوجه بیمعنا بودن ترجمة خود بوده، در پانوشت همان صفحه، افزوده است: «منظور … دولتشهرهایی است که به صورت جهموری یا انواع دیگر مردمسالاری اداره میشود. توضیح بیشتر در متن آمده است.»
به نظر نمیرسد که هیچ یک از مترجمان مترجمان حتیû معنای نخستین بند از این فصل را دریافته باشند. عنوان فصل در اصل رساله، که یادآوری میکنم لاتینی است نه ایتالیایی، De principatu civili است. مترجمان در زبان انگلیسی این عنوان را با همان واژههای لاتینیتبار به the civil principality ترجمه کردهاند که اگر مانند زركش آن را به «امیرنشین مدنی» ترجمه كنیم، نه تنها مشکل مترجم فارسی و خوانندة فارسیزبان را حل نمیکند، بلكه به سبب رواج بیرویة واژة «مدنی» نیز موجب گمراهی و بدفهمی خواننده خواهد شد. مترجم سوم، که فرق امیر و شهریارِ موضوع بحث در رسالة شهریار را نمیدانسته است، اصطلاح نخست را به خطا به «امیرنشین» ترجمه کرده و واژة چندپهلوی «مدنی» را بر آن افزوده و با یادداشتی نیز رشتههای خود را پنبه کرده است. از آنجا که نمیدانیم مبنای برگردان فارسی محمود محمود کدام ترجمة انگلیسی بوده، نمیتوان به درستی گفت که او آن عنوان را چگونه فهمیده است. من حدس میزنم در متن مبنای او نیز همان واژة civil انگلیسی بوده که پیشر آوردم، اما به نظر من او متوجه بوده است که در این مورد نمیتوان آن را «مدنی» ترجمه کرد، ولی چون تصوری از معنای آن ترکیب داشته است در عنوان فصل به «سلطنتهای انتخابی» و در متن به «سلطنت كشوری» ــ به قیاس اینكه در تداول اداری «كشوری» را در تقابل با «لشكری» میآورند ــ برگرانده که تناسبی با متن دارد. ترجمة آشوری بیآنكه غلط باشد، این اشكال را دارد که ماکیاوللی در جایی از گفتارها صفت «مردمی» را در تركیب «حكومت مردمی» ــ یعنیstato popolare ــ به كار برده و منظور او، در تعارض با نظام سلطنتی، دموكراسی یا هر حکومتی بوده است که به صورت جمهوری اداره میشود.(2) واژة «مردمی» در زبان ماکیاوللی به معنای شیوة فرمانروایی جمهوری است، اما منظور او در این فصل نه حکومت مردمی، در معنای دقیق آن، که حکومت مبتنی بر قانون است، یعنی شاهی که برابر قانونهای کشوری فرمان میراند، آنچه از آن پس سلطنت مشروطه خوانده خواهد شد.
برای فهم این شیوه از فرمانروایی باید به نخستین سطرهای فصل هشتم بازگشت. ماكیاوللی، در آنجا گفته بود كه دو شیوه (dua modi) وجود دارد كه مردی از عامه (di privato) میتواند به شهریاری میهن خود برسد. نخست، از راه سختكشی ــ در ترجمة آشوری «تبهكاری» ــ و كارهای فجیع (via scellerata e nefaria) و دیگری به میل مردم، و ماكیاوللی میافزاید كه «اگر از نظامهای جمهوری سخن میگفتیم، میتوانستیم به تفصیل در باب آن بحث كنیم». این فقره در ویراست دوم ترجمة آشوری چنین است: «از دو راه دیگر نیز از شهروندی ساده به شهریاری میتوان رسید كه نه یكسره بازبسته به بخت است نه هنر. درگذشتن از این جستار را روا نمیدانم، اگرچه در باب یكی از آن دو در رسالهای كه در باب جمهوریهاست گسترهتر سخن میباید گفت. یكی از این دو راه آن است كه مردی با تبهكاری و نابكاری به شهریاری رسد؛ دیگری آنكه مردم یكی را از میان خود به شهریاری بردارند …»(3) بیشتر مفسران بر آنند كه منظور ماكیاوللی از این نوع اخیر همان است كه در فصل نهم توضیح داده شده است. در آغاز فصل نهم، ماكیاوللی به همین بحث باز میگردد و مینویسد: «و آن اینكه یكی از شهروندان نه با تبهكاری و هیچ گونه سختكشی، كه به دلخواه همشهریاناش به شهریاری میهن خود رسد». در همین عبارت نیز منظور از «شهروندان» همان است كه پیشتر «شهروندی ساده» ترجمه شده بود و در اینجا ساده یا از عامه را از قلم انداخته كه قیدی مهم است، یعنی شهروندی كه مقامی حكومتی ندارد. مترجم «سختكشی» را در ترجمة scellerata آورده كه پیشتر «تبهكاری» ترجمه كرده بود، اما با بیاعتنایی از كنار تركیبی مهم گذشته است. ماكیاوللی مینویسد : «شهروندی از عامه با سختكشی و هر عمل خشونتآمیز بیرویة دیگر ــ o altra intollerabile violenzia ــ به شهریاری …» منظور ماكیاوللی از این تركیب، كه قرینهای بر كارهای فجیع (via … e nefaria) است كه در عبارت آغازین فصل هشتم آمده بود، آن است كه خشونتهایی وجود دارد كه بیرویه نیستند، یعنی از این حیث كه اثرات سودمندی در تأمین مصالح میهن پی دارند، میتوان به آنها دست یازید. معنای این جزء از عبارت برای فهم اندیشة سیاسی ماكیاوللی بسیار اهمیت دارد و، از اینرو، نمیتوان آن را به «سختكشی» یا «تبهكاری» ترجمه كرد. ماكیاوللی در جاهایی از دو رسالة مهم خود به ضابطة اعمال خشونت سودمند اشاره كرده است. نكتة مهم در اندیشة سیاسی، كه بر حسب معمول آن را چنین خلاصه كردهاند كه «هدف وسیله را توجیه میكند»، این است كه در سیاست، در مواردی، از اعمال خشونت گریزی نیست، اما تنها آن خشونتی سودمند، یعنی جایز است كه برای تأمین مصالح عالی كشور باشد تا شهریار بتواند قانونها و نهادهای نوآئین در كشور برقرار كند و آن را سقوط رهایی بخشد.
این نكته را از باب اشاره به آغاز بحث ماكیاوللی آوردم و قصد توضیح آن را ندارم. در دومین بخش از این نخستین عبارت آغازین فصل نهم، ماكیاوللی اشارهای به یكی از مهمترین مبانی اندیشة سیاسی خود میآورد كه بیشتر مترجمان، بویژه در زبان انگلیسی، به درستی نتوانستهاند معنای آن را دریابند و به شیوههای گوناگون و نادرستی برگراندهاند. در میان مفسران انگلیسیزبان، حتیû اسكینر، كه ویراستاری و بازبینی ترجمة كمابیش معتبری از رسالة شهریار را نیز بر عهده داشته، كه به نفقة انتشارات دانشگاه كیمبریج منتشر شده است، در ترجمه انگلیسی و نیز در رسالهای دربارة ماكیاوللی به اهمیت اصطلاحات پی نبرده است. در دنبالة مطلبی كه از همان فصل آوردم، در ترجمة آشوری، دربارة چگونگی رسیدن به شهریاری شهروندی، آمده است: «… باید گفت که به این گونه شهریاریها به دلخواهِ مردم رسند یا به دلخواهِ سالاران. این دو گرایشِ ناهمگون در همة شهرها هست، زیرا …» ماکیاوللی، پس از آنکه توضیح میدهد که شهریارانی که قانونها را رعایت میکنند به «دلخواه» مردم یا بزرگان ــ نه «سالاران» ــ به قدرت میرسند ــ پایان ترجمة آشوری و آغاز ترجمة من ــ عبارت را میشکند و با وارد كردن اصل اندیشة سیاسی خود مینویسد : «در واقع، در هر شهری این دو طبع مخالف وجود دارد …» و اینکه در هر شهری دو طبع مخالف وجود دارد، از این امر ناشی میشود که «مردم میخواهند که بزرگان نه به آنان فرمان دهند و نه بر آنان ستم كنند و بزرگان میخواهند که …» او آنگاه میافزاید: «از این دو میل متفاوت در هر شهری سه اثر پدید می آید: …» در این فقرة کوتاه سه اصطلاح ــ به عنوان سه مفهوم ــ اساسی اندیشة سیاسی ماکیاوللی به کار رفته است که فهم و ترجمة آنها خالی از اشكال نیست. شهریاری که با قانون فرمان میراند، نه به «دلخواه» مردم یا بزرگان، بلکه «به لطف»، یعنی با نظر مساعد (o con il favore del populo o con quello de’ grandi) آنان به فرمانروایی میرسد.(4) سبب اینکه در هر دو صورت، «دلخواه» یا نظر مساعد مردم یا بزرگان، سلطنت مبتنی بر قانون است، چیست؟ انتظار میرفت که ماکیاوللی بگوید: اگر شهریاری را مردم به فرمانروایی رساندند، حکومت او ناچار مبتنی بر قانون خواهد بود، اما او میگوید در هر دو صورت سلطنت در محدودة قانون خواهد بود. از اینرو، به نظر من، بهتر است تركیب لاتینی De principatu civili در عنوان فصل نهم را كه مترجمان انگلیسی به the civil principality ترجمه کردهاند، در فارسی به «شهریاری شهروندی» ترجمه كنیم كه این نوع از نظام سلطنتی مندرج در تحت انواع جمهوری قرار میدهد و من از این پس دربارة آن بحث خواهم كرد.
توضیح مقدماتی این عبارت آن است كه به نظر ماكیاوللی، در هر شهر و کشوری، مانند بدن انسان، که از ترکیب چهار طبع ایجاد شده و با تعادلی میان آنها زنده است، و هیچ یك از آنها نمیتواند وجود نداشته باشد، دو طبع مخالف (si truovono questi dua omori diversi) وجود دارد كه دو میل از آن دو تولد مییابد (e da dua appetiti) كه در همة شهرها وجود دارد و آن دو میل سه «اثر» دارد كه عبارتاند از شهریاری، نظام آزادی و هرجـ وـ مرج. پیش از آنكه این بحث را دنبال كنم، كه تفصیل را آن در بخش دیگری خواهم آورد، به عبارتهایی اشاره میكنم كه اسكینر در تفسیر این فقره نوشته است. او مینویسد : «ماکیاولی استدلال را با مسلَّم گرفتن این اصل آغاز میكند که ”در هر جمهوری، دو فرقة مخالف (opposed factions) وجود دارند، یکی مردم و دیگری ثروتمندان” (richs). او بر این نظر است که اگر حکومت به نحوی قانوناً ترتیب یافته باشد که به یکی از این دو (these groups) اجازة کنترل مطلق بدهد، جمهوری ”به آسانی فاسد خواهد شد“. اگر کسی از گروه ثروتمندان به مقام شهریاری (prince) برسد، بلافاصله خطر جباریت به وجود خواهد آمد …»(5)
اصطلاح «دو فرقه» در ترجمة فارسی كتاب اسكینر، كه با متن انگلیسی مطابقت دارد، همان است كه در ترجمة آشوری به «دو گرایش ناهمگون» برگردانده شده است. پیشتر، محمود محمود آن را به «دو روح متباین» ترجمه كرده بود كه به جای خود جالب توجه و از بسیاری جهات بر ترجمة آشوری و نیز ترجمهای كه اسكینر ترجیح داده و آورده است، برتری دارد.(6) اصطلاح «دو فرقه»، كه در متن اسكینر و به تبع آن در ترجمة فارسی رسالة او آمده، بدترین واژهای است میشد استعمال كرد.(7) بدیهی است كه ماكیاوللی معادلی برای اصطلاح «فرقه» را میشناخت و در این مورد به عمد به كار نبرده است. اسكینر، در جای دیگری از همان رساله، به نقل از ماكیاوللی، مینویسد: «ماكیاولی اذعان دارد كه همیشه ”میان مردم و اشراف“ در هر شهری ”دشمنیهای جدّی و طبیعی“ وجود خواهد داشت و دلیل آن نیز ”تمایل گروه اخیر به فرمان راندن و امتناع گروه اول از بندگی است“، ولی در اینجا نیز مانند گفتارها تصور او به هیچ وجه این نیست كه باید از همة این گونه عنادها پرهیز كرد. او مدعای پیشین خود را تكرار میكند ”كه بعضی از تفرقهها به جمهوریها لطمه میزند و برخی به آنها سود میرساند. تفرقههایی سود میرساند كه از فرقهگرایی و هواخواهی بر كنار نگه داشته شود.“ پس، هدف قانونگذار دوراندیش صرفاً باید حصول اطمینان از این باشد كه بر پایة دشمنیهایی كه به ناچار پدید میآید ”هیچ گونه فرقهگرایی وجود نخواهد داشت“، نه اینكه ”مقرر بدارد هیچ گونه دشمنی نباید در میان باشد“.»(8)
اسكینر در این فقره به مطلبی اشاره میكند كه در فصل چهارم از دفتر نخست گفتارها آمده، اما مبنای بحث او ترجمهای است كه فاقد همة ظرافتهایی است كه متن ماكیاوللی وجود دارد. در این فصل چهارم بحثی دربارة ناآرامیهای (questi tumulti) رُم آمده و ماكیاوللی در آن نظر خود را تكرار كرده است كه آن ناآرامیها خاستگاه عظمت رُم و شیوة فرمانروایی آزاد آن بود. او میافزاید: آنان كه این ناآرامیهای میان عامة مردم و اشراف محكوم میكنند، در واقع، بر آن چیزی ایراد میگیرند كه موجب بقای آزادی در رُم بود. اینجا، بار دیگر، ماكیاوللی به اصلی اشاره میكند كه پیشتر در فصل نهم از رسالة شهریار آورده بود. كسانی كه این ناآرامیها را محكوم میكنند، «بیشتر از آنكه اثرات خوبی (buoni effetti) را در نظر آورند از این ناآرامیها ناشی میشدند، به شایعهها و هیاهوها توجه نشان می دهند.» آنان نمیدانند كه «در هر كشوری (republica) دو طبع مخالف (due umori deversi) وجود دارد … و همة قانونهای مساعد آزادی از این تفرقه (dalla disunione) ناشی میشوند».(9) چنانكه ملاحظه میشود، به خلاف آنچه در رسالة اسكینر و ترجمة فارسی آن آمده، بحث بر سر جمهوری و تفرقه، و بیشتر از آن فرقهگرایی، نیست، بلكه شكافهایی است كه میان مردم و بزرگان، به تعبیر دیگری، عامة مردم و اشراف رُمی، و نه مردم و ثروتمندان، ایجاد میشود و نظام آزادی از آن تولد مییابد. در كشوری كه یكی از مردم یا بزرگان بتواند بر دیگری چیره شود، آزادی ممكن نخواهد شد.
چنانكه ملاحظه میشود بسیاری از معادلهایی را كه مترجمان برای اصطلاحات دقیق ماكیاوللی پیشنهاد كردهاند، خالی از اشكالهای اساسی نیست. آنگاه كه متن متن ماكیاوللی را اساس تحقیق قرار می دهیم، دریافتی متفاوت از اندیشة سیاسی او پیدا میكنیم. چنین مینماید كه ماكیاوللی با كاربرد آگاهانة اصطلاحات طبیعیات و طبِّ قدیم، مانند «دو طبع»، «میل» و … كوشش كرده است دریافتی متفاوت از اندیشة سیاسی رایج، بویژه «دستورنامهها» و «اندرزنامهها» عرضه كند. بحث این سیاستنامهها با شاه آغاز و با عدالت او دنبال میشد تا وحدت كلمة میان همة گروههای مردم تحقّق پیدا كند و ناآرامی، یعنی تفرقه و فتنه، در كشور ظاهر نشود. نمونة بارز این تلقّی كهن، برای ما كه با سیاستنامهنویسی ایرانی اندك آشنایی داریم، مورد ظاهر شدن ناآرامیهای مزدكیان در ایران باستان و اسماعیلیان نزاری در دورة اسلامی و نظر سیاستنامهنویسان به این ناآرامیهاست. ماكیاوللی، كه «دستورنامه» نمینوشت، گسستی از این دریافت ایجاد كرد. عبارت آغازین فصل نهم رسالة شهریار جایگاه پدیدار شدن یكی از همین گسلها در اندیشة سیاسی جدید است. تنها با توضیح منطق این گسلها میتوان پرتوی بر عدم دقتهای مترجمان انداخت و، از طریق مفهوم مخالف دریافت «كهن شیوة» آنان تصوری از نوآئینی اندیشة سیاسی ماكیاوللی پیدا كرد.
***
یادداشت ها
(1) چنانكه بارها گفتهام، رسالة شهریار، «دستورنامه» یا «اندرزنامه» ــ یعنی سیاستنامه در معنای رایج آن نیست، كه شاه و عدالت او در كانون بحث قرار دارد، بلكه رسالهای در شهریاریهای نوبنیاد است و چون این شهریاریهای را جز با جنگافزارها نمیتوان نگاه داشت، ماكیاوللی، بویژه در فصل دوازدهم، با اشارهای به اینكه بنیان هر كشوری بر قانونهای خوب و جنگافزارهای خوب استوار است، مینویسد: «چون آنجا كه جنگافزارهای خوب نباشد، قانونهای خوب نیز وجود نخواهد داشت، و آنجا كه جنگافزارهای خوب وجود داشته باشد، باید كه قانونهای خوب برقرار باشد، بحث دربارة قانونها را كنار خواهم گذاشت و از جنگافزارها سخن خواهم گفت.» De principatibus, XII, 3
Discorsi, I, 18, 5, p. 141. (2)
ماكیاوللی با اشارهای به اینكه در كشورهایی كه تباهی در اركان آن رخنه كرده باشد نمیتوان نظامی آزاد برقرار كرد، مینویسد : «اگر بخواهند چنین نظامی را ایجاد كنند… ناچار آن نظام باید بیشتر به نظام سلطنتی (lo stato regio) نزدیك باشد تا حكومت مردمی (le stato popolare).» منظور این است كه در كشورهایی كه از بنیاد دستخوش تباهی هستند تأسیس دموكراسی ممكن نیست.
(3) آشوری3، ص. 73. به كاربرد «نابكار» توجه شود. این كاربرد را میتوان با آنچه در بخش پیش با توجه به «زیب و زیوری نابكار» (آشوری3، ص. 40) گفتیم سنجید. این یكی از مصداقهای بیمعنا شدن واژهها بر اثر گرایش به لغتبازی و ادبینویسی است كه بزرگترین آفت اندیشیدن مفهومی است. مترجم، كه كوچكترین آشنایی با ظرافتهای متن ندارد، نفهمیده است كه واژهای كه او به «نابكار» ترجمه كرده تكرار واژة «تبهكاری» نیست، بلكه در متن ماكیاوللی واژهای لاتینی است و آن را به عنوان صفتی آورده است كه بر بالاترین حدِّ ارتكاب جنایت دلالت میكند. به خلاف كاربرد «نابكار» از نظر معنایی ضعیفتر است «تبهكاری» است.
(4) این جزء از عبارت، در ترجمة انگلیسی پرایس و اسكنیر، به through being favoured by … برگرانده شده است كه ظرافت متن ایتالیایی را به خوبی میرساند.
Machiavelli, Price & Skinner, The prince, p. 34.
(5) کوئنتین اسکینر، ماکیاولی، ترجمة عزتالله فولادوند، تهران، طرح نو 1372، ص. 115. آنچه میان دو گیومه آمده، بخشهایی از بند نخست فصل نهم است که به بحث من مربوط می شود. من به چاپی كه رسالة اسكینر بر پایة آن ترجمه شده است دسترسی نداشتم، اما اسكینر همان اثر سابق را با اندك دگرگونی در عنوان در مجموعهای جدید بار دیگر منتشر كرده است كه چندان اختلافی با چاپ نخست آن ندارد.
Skinner, Machiavelli, a very short introduction, p. 74. چنانکه در متن خواهم گفت، اسکینر، به دنبال جان پاکوك، که با کتاب خود دربارة ماکیاوللی راهی نو در پژوهشهای انگلیسی زبان گشود، متوجه اهمیت این بحث نشده و با تبدیل مفهوم «دو طبع» به «دو فرقه» یا گروه اجتماعی از کنار این مطلب مهم برای فهم اندیشة سیاسی ماکیاوللی گذشته است
(6). محمود محمود2، ص. 58. احمد زركش این اصطلاح را به «دو دسته [حزب] مخالف» ترجمه كرده است. زركش، ص. 85. در این مورد، او، كه دریافتی از اندیشة سیاسی ماكیاوللی نداشت، كوشش كرده است مشكل متن را با مرجعه به برگردان انگلیسی ترجمه كند. این از مواردی است كه به ترجمة انگلیسی اعتماد كرده و از متن ایتالیایی دور شده است.
(7) همان اسكینر، در ترجمة جدیدی كه با همكاری راسل پرایس انتشار داده، به جای opposed factions اصطلاح classes two را آورده كه نسبت به زمان ماكیاوللی اصطلاحی بسیار متأخر است و صفت «مخالف» را نیز از قلم انداخته است، زیرا فرض بر این بوده است كه دو «طبقة اجتماعی» به ضرورت مخالف یكدیگر هستند. همان مترجمان، در همان عبارت، به جای these groups تركیب these two different dispositions را آوردهاند كه معادلی برای e da questi appetti diversi ایتالیایی است.
Machiavelli, The prince, Skinner & Price, p. 34.
این تركیب اخیر را محمود محمود «از تمایلات این دو دستة مخالف …»، آشوری «دو خواستهی ناهمگون …» و زركش «از این دو دسته منافع متضاد …» ترجمه كردهاند.
(8) اسكینر، همان، ص. 145. همة بخشهایی كه میان گیومه آمده، نقل قولهایی از تاریخ فلورانس ماكیاوللی است.
Discorsi, I, iv, p. 101-2(9) .
بخشهایی از این عبارت در ترجمة فارسی چنین است : «من بر آنم كه نویسندگانی كه كشمكشهای میان مردم و اشراف را سرزنش میكنند، در حقیقت علّت اصلی آزادی رُم را محكوم میسازند. كسی كه تنها به هیاهوی این گونه مبارزات حزبی توجه میكند و به نتایج سودمند آنها بیاعتناء میماند، غافل است از اینكه در هر جامعه دو قشر وجود دارد كه یكی قشر اشراف است و دیگری قشر تودة مردم، و از این دو دارای دو شیوة فكر مختلفاند و همة قوانینی كه برای پاسداری از آزادی پدید میآیند حاصل كشكشكهای این دو قشرند و این واقعیت را در مثال جمهوری رُم به روشنی تمام میتوان دید.» ص. 48. چنانكه میتوان مترجم فارسی دید با كاربرد نابجا و نسنجیدة چند اصطلاح ماكیاوللی به جامعهشناس تبدیل كرده است.




















