بنياد داريوش همايون ـ برای مطالعات مشروطهخواهی در نخستين سالگرد درگذشت داريوش همايون دو اثر منتشر نموده است که از سوی اين بنياد به نشانهی سپاس از خدمات تأثيرگذار وی بر فرهنگ و انديشه سياسی ايران، به ياد ماندگار او تقديم می گردد.
دو کتاب و يک گفتگو
فرخنده مدرس
بنياد داريوش همايون ـ برای مطالعات مشروطهخواهی در نخستين سالگرد درگذشت داريوش همايون دو اثر منتشر نموده است که از سوی اين بنياد به نشانهی سپاس از خدمات تأثيرگذار وی بر فرهنگ و انديشه سياسی ايران، به ياد ماندگار او تقديم می گردد. نخستين کتاب، «در جستجوی پاسخ»، اولين جلد از مجموعه گفتگوها با داريوش همايون است و کتاب ديگر، «يادنامه داريوش همايون»، که گلچينیست از نوشتهها، گفتهها، گفتگوها، خاطرهها، نقدها و نظرات چهرههائی از فعالين فرهنگی، هنری و سياسی ميهنمان در بارهی شخصيت و حضور اثرگذار وی.
«در جستجوی پاسخ» نخستين اثر از انتشارات بنياد و در زمره آثار ديگر داريوش همايون است که اهتمام به گردآوری و انتشار آنها از مهمترين وظائف بنياد وی میباشد. انتشار گفتهها و نوشتههای داريوش همايون نه تنها به اين دليل که اين آثار حاوی مجموعهای به همپيوسته از آموزههای پايهای سياسی و فرهنگی، با افقهای روشن فکريست که تا مدتها در بکار بستن و پيشرفتن در پيکار برای آزادی، برابری حقوقی و بهروزی ميهنمان و برای مبارزان راهنمائیهای شايستهای دارند، بلکه هم از آن روست که آثار وی همچون اسناد تاريخی روشنگر روزگار امروز ما، کار را بر نسلهای آيندهای که بیترديد دست خود را در تاريخ نويسی گذشته خويش خواهند داشت، آسانتر خواهند نمود.
از سه دههی گذشته، درپی بيداری از کابوس انقلاب 1357، همت گروهی از سرآمدان فکری، فرهنگی و سياسی ايران صَرف بازنگری در آن چه رخ داده بود، گشت. فرايافت “گفتمان” و تأثير آن بر چرخشها و سمتگيری جنبشهای اجتماعی دگرگون کننده، نخستين دستاورد بزرگ اين بيداری و پس از آن کار و تلاش برای يافتن خطوط اصلی و تبيين مبانی “گفتمان تازه” و گستردن آن در بدنه فعال جامعه مدنی ايران بوده است. يک “گفتمان تازه” به مثابه بستر دگرگونیهای ريشهای در رويکردها؛ از انقلاب سياسی و سرنگونیهای پی در پی و بیحاصل به تلاش برای اصلاحات عميق در فرهنگ و سياست، از رويکرد سياسی مبتنی بر کسب و حفظ قدرت به هر قيمت، به سياست به منزلهی برنامه و ابزار بهکرد زندگی انسان و جامعه، از انسانسازی ايدئولوژيک به خودنگری دگرگونساز، از ديدن عدالت در شکل يکسانسازی و يکدست کردن انسانها از راه سرکوب اميال، استعدادها و خلاقيتهای فردی و جمعی به نگرش عدالتخواهانه در خدمت فراهم ساختن امکان و امنيت برابر برای حضور و بود و باش انسانهای متفاوتِ دارای حقوق مساوی، از چپاولگری و خيال تاراج فراوردههای انسانی، به بستگی بهرهورانه به دستاوردهای انسانی و ارزشگذاری به آفرينشهای فردی و جمعی، از هستی ملتی در قوارهی دلآزار رعيت شاه و بندهی خدا به جامهی شهروندان آزاد و گردآمده در اجتماعات مدنی با خواستهای فردی و جمعی روشن، از تودهای با نام حقارتآور مستضعفان، به ملتی سربلند و با مردمانی بلند طبع وخواهان سازندگی، از فرهنگ ستيز و حذف غيرخودهای “دشمن” به فرهنگ مشارکت همگانی و سازش ميان همنوعان مخالف، از تنگنگری فخرفروشانه و انحصارطلبی خودبينانه به گشادهدلی فروتنانه و دگرانديشی روادارانه، از فرهنگ قربانيان حق به جانب هميشه مظلوم، به انسانهای دارای مسئوليت و استقلال در تعيين سرنوشت فردی و جمعی، از انسانهائی “مرگانديش” با آرمان شهادت، به مردمانی در “پويش خوشبختی” و در جستجوی شادمانی زندگی، از ستيزهجويان پاسدار فرهنگ درهای بسته، به همتگماران تبادل فکر و فرهنگ و گشودهفکران مسالمت جوی، از غرب ستيزان نفرتجوی و دشنامگويان آتش کين در دل، به فروتنان جهانگرای صلحجوی و ميهن دوستان مصلحتانديشِ خردپيشه….
از آنجا که “در جامعهی ايرانی تقريباً جائی نيست که نياز به بهکرد کلی نداشته باشد” اين سياهه (تغيير رويکردی از… به…) را میتوان تا نقطه بی انتهائی ادامه داد که نموداری از بستر چالشهای عظيم، اما پالاينده، اين ملت است. تا چشم کار میکند، راهی دراز و ناهموار و ميدان نبردهای کوچک و بزرگ در برابر است. با وجود اين و به رغم در پيش روی داشتن چالشهای دشوارِ بسيار و به رغم پردهی دلآزار جمهوری اسلامی و فرهنگ آن که بر چهره ايران کشيده شده است، اما با نگاه به عمق جامعه و ژرفای عمل و خواست جامعه مدنی ايران و جنبش اجتماعیاش که نسلهای تازه و جوان با گفتمان “سبز” خود بر تارک آن نشستهاند، می توان ديد که در مسير “گفتمان تازه” چه بسيار پيش آمدهايم و در اين نهضت پيشرفت، سهم نوشتهها و گفتههای داريوش همايون چه بسيار و چه غيرقابل چشمپوشی بوده است. در «جستجوی پاسخ» دفتر ديگری در نشان دادن بزرگی اين سهم است.
و کتاب دوم يعنی «يادنامه داريوش همايون» اثريست با روح غالب قدرشناسی و ارجگزاری جمعی از جامعه فکری، فرهنگی و سياسی ايران بر نقش داريوش همايون دراين نهضت پيشرفت. اين دفتر در بخش «پيش از آغاز» خود با گفتگوئی ـ توسط دکتر مهرداد حريری با داريوش همايون ـ باز میشود که جلب توجه به آن نه تنها از اين روست که اين گفتگو، پس از گذشت چندين سال از انجامش (پائيز 2004) برای نخستين بار، در اين گلچين انتشار يافته و مانند هر نوشتهی تازهی داريوش همايون برای خواننده جذابيت خاص خود را دارد، بلکه اهميتش از جمله در اين است که نشان میدهد، اين فرزانهی همروزگار ما هنوز سخنهای بسيار داشت که میتوانست از يک سو همچون پرتوی روشنگر در شناخت و ارزيابی دوبارهی گذشتهای بکار آيد که ما و او، به مثابه همروزگاران، زمانی در برابر هم، پشت سر گذاشتهايم و از سوی ديگر در پر کردن شکاف بزرگی که با انقلاب اسلامی، و بر سر آن، ميان سرآمدان فکر و فرهنگ و سياست کشورمان حفر گرديده، مؤثر افتد و زمين هموارتری در تبادل فکر در بارهی عمق آن رخداد عظيم و نقش و مسئوليت عوامل مؤثر گوناگون در آن را فراهم آوَرَد و او نيز يکی از مؤثرترين شاهدانِ فعالِ به سرانجام رسيدن راهی باشد که خود در تبعيد، از همان نخستين نوشتهها و گفتهها، آغاز کرده بود: تلاش برای رسيدن به انسجام و يکپارچگی جامعه فکری و فرهنگی ايران و حرکت همسوی دوباره در مسيری دگرگون شده.
گفتگوی دکتر مهرداد حريری با داريوش همايون تنها به قصد «چند سئوال شخصیِ» پرسشگر آغاز و در قالب پرسشهای کوتاه، صريح و روشن وی، گاه تازه و گاه تکراری، برخی بسيار شخصی و خصوصی و دستهای سراسر سياسی و عمومی، گاه در قالب کوششی برای شناختن طبع فرهنگی و پسند فردی و گاه مؤثر در گذاشتن محک و معياری برای فرهنگ والائی، پيش میرود.
در ملاقاتی که دست داده است، مهرداد حريری میخواهد گفتگوی خود را از اول آغاز کند، با ناديده گرفتن صدها گفتگوئی که تا آن لحظه به انگيزههای گوناگون با داريوش همايون صورت گرفته است. با چشم برهم گذاشتن بر همهی پاسخهائی که وی پيش از آن به اين پرسشها داده است. مهرداد حريری پرسشهای خود را بر پايهی انگيزهای بیآلايش آغاز کرده و مصاحبه را پيش میبرد، بدون قصد تأثير بر کسی يا خط فکرئی و بدون ادعای سخنگوئی از سوی کسی، جريانی يا رسانهای؛ تنها برای خود ـ جوانی از نسل زيانديدگان انقلاب ـ و با خواست فروتنانهی شناخت شخصی مستقيم و عميقتری از داريوش همايون، فارغ و آزاد ازهمهی پيشدارویها، جانبداریها و مخالفتهائی که پيرامون اين سياستگر پرسابقه و صاحبِ نامی جدال برانگيز را ـ تا حافظهها کار میکنند ـ انباشتهاند و مصاحبه کننده در دل پرسشهای خود نشان میدهد که از همهی آنها با خبر است. اما او، همچون ده ها تن ديگر از مصاحبه کنندگان تازه رسيده به داريوش همايون، می خواهد نشان دهد؛ در بهرهگيری از فرصتی که دست داده است، شناخت مستقيم ومستقل خود را میجويد، فارغ از همهی آن چه که تا لحظه انجام اين گفتگو، گفته و شنيده شده است.
و اما داريوش همايون که هيچ مخاطب و هيچ گفتگوئی را کم اهميت نمیشمارد و از هيچ فرصتی بی قدرگذاری نمیگذرد و همواره فرصتها را به ميدان تازه بازنگری، نقادی، تجديد نظر، استوار ساختن دوبارهی استدلالها، بر بستر يافتهها و نگرشهای تازه، بدل مینمايد، در اين گفتگو نيز فرصتی تازه میبيند، گوئی از قبل منتظر چنين پيشآمدی بوده است؛ برای تکميل، تجديد يا تغيير، برای گفتن بازشناسیها و دريافتهای تازهی خويش، برای تاباندن پرتوی تازه بر گفتههای پيشين. گوئی او در اين گفتگو در انتظار طرح دوبارهی پرسشهائی بوده است که، سخت و سمج، هرگز از فضای افکار عمومی روشنفکری و طبقه سياسی ايران بيرون نرفتهاند. فرصتی برای گفتن آن چه که تا لحظه آن گفتگو، اين چنين برنده و صريح به زبان نياورده است؛ در بارهی گذشته، در بارهی مناسبات حاکم بر دستگاه حکومت در آن زمان، و در بارهی ارزيابی دوبارهی درآميختن خود با آن مناسبات و رفتن به دستگاه قدرت، بازنگری رفتار خود در اين دستگاه و ارزيابی دوبارهی خويش در آن مناسبات.
پرسشها در بارهی اين گذشته تکراریند، اما تکرارشان نه ازسر لجاجت و بهانهجوئی مخالفان، بلکه از حساسيت حقيقتجويانه عنصر روشنفکری ـ سياسی ايرانیست که به داريوش همايون، ديگر، به چشم دوست و همدلی در مقام تبادل فکر و تجربه در بارهی بسيار چيزها، و خاصه در بارهی اين گذشته، مینگرد و با همهی احترام و باور به وی و خدماتش، اما هنوز گوئی پاسخهای پيشين وی به اين پرسشها را قانع کننده نيافته است، به قدر کافی نيافته است. داريوش همايون نيز دريافته است که جامعه روشنفکری و به ويژه طبقه سياسی همروزگارش با انتظاری آميخته به اعتماد به نگاه بلند، روشنگر، حقيقت ياب، بیطرف و غير سياسی وی به گذشته، مینگرد که مسئوليتی سنگين میآفريند. او به روشنی میبيند که در اين تکرار، اين جامعه، در واقع از پيشينه خود است که میپرسد و در دل پاسخها در اصل ارزيابی دقيق و منصفانهتری را از عمل و نقش گذشته خويش میجويد.
داريوش همايون در اين فرصت تازه و در برابر روانهای پرسشگر همدل و گوشهای بازی که در اينجا مهرداد حريری زبان آنان شدهاست، از خود آغاز میکند، بیهيچ اما و اگری، از نقد خود آغاز میکند. و به دست خود، در مقام پاسخگو، اين گفتگو را به ميدان نبردی بدل می نمايد که در ميانهی آن اين داريوش همايون است که ايستاده و با خود گلاويز و تن به تن میشود. او در يک بازنگری نقادانه به خود، فقط با مهرداد حريری سخن نمیگويد، هر چند او و خوانندگان اين گفتگو را در همان نخستين پاسخها به دليل “نگاه انتقادی” و “تکاندهنده” به خويشتن به شگفتی ستايشگرانه میکشاند، اما او نسلهای دلزده از آن انقلاب و مردد از عمل خويش را در برابر خود میيابد و با آنان سخن میگويد؛ در بارهی درستی و ضرورت مبارزه، يک مبارزهی اصولی، عليه نظامی که وی در آن سالها، هنگامی که بدان پيوسته بود، “ضعف بنيادی و پوسيدگی درونی” آن را “نفهميده” و “احساس” نکرده بود و امروز “پشيمان” از آن درنيافتن و از اين که چرا فرصتی را که آن زمان برای”رساندن پيام”، برای “تأثير گذاشتن روی آن طبقه متوسط” بجای تلاش برای “تأثير روی طبقه حاکم” داشته از دست داده بود. و نتيجه میگيرد: “اگر غفلت نکرده بودم ….شايد اصلاً سرنوشت اين انقلاب هم چيز ديگری میشد.”
البته تايخ را نمیتوان بر شايدها و اگرها نگاشت، همانطور که در برابر نتيجهگيری داريوش همايون، از طرح اين پرسشها نيز نمیتوان گذشت که آن “فرصتی” را که وی میبايست میديد، و از خود انتظار داشت که ببيند، و نديد و گذاشت که در دست هايش فوت شود، آيا در جائی در هماهنگی و همزبانی و همزمانی با طبقه متوسط ـ چشم و گوش بسته ـ آن دوره تلاقی می کرد و به هم میرسيد؟ آيا طبقه متوسطی که داريوش همايون در لحظه گفتگو با مهرداد حريری در بارهی آن و با آن سخن میگويد، همان است که در چهاردهه پيش زيربار آن انقلاب رفت و خرد شد؟ نه! در برابر آن اگرها و شايدها از اين پرسشها و قياسها نيز نمیتوان گذشت. اما به رغم همهی اينها و مهمتر از همهی اينها، در اين گفتگو؛ داريوش همايون، در صلابت انتقاد از خود، بار ديگر محک تازهای میگذارد و معيار بیطرفی در نقد را، تا حد عبور از خود، بالاتر میبرد و ضرورت ترديدها و طرح پرسشهای دوباره و تأثير آنها بر رشد خودآگاهی را پيش میکشد.
او پيش از اينها نيز گفته بود که تاريخ مکان پرورش فکر است و در پرتو ترديدها در گذشته است که ذهن ورز میيابد. خواننده بر دامن ترديدها، نقدها و پرسشهای دوباره، در گذشته ژرفتر مینگرد و سخت گيرتر میشود و بر امکانات ناديده يا ناديده گرفته شدهی گذشته و امروز خود ديده میگشايد، “تجربهآموخته” میشود و میآموزد؛ تا با چشم باز به خود، به پيرامون و به مسئوليت عمل خويش بنگرد، تا در “عمل نيانديشيده” از بیمسئوليتی ديروز به بیمسئوليتی امروز درنغلطد.
هر چند گفتگوی دکتر مهرداد حريری با داريوش همايون همچون جويباری چند شاخه در مسيرهای گوناگون میافتد و تا آخرين کلمهها خواندنی، گاه برانگيزاننده و لحظههائی روانبخش و دلچسب، میماند، اما در همان آغاز و آنجا که پرسشها و پاسخها بر گذشته و بر مسئله “انقلاب” يا يک “مبارزهی اصولی” متمرکز است و آنجا که داريوش همايون میگويد ” آن موقعيت احتياج به مبارزه داشت و نه اصلاحات کوچک و مختصری که من از عهده آن برآمدم”، پس از سالها جدالِ، جامعه سياسی ـ روشنفکری در بارهی يک واقعهی تاريخی سرنوشت ساز و پردامنه و پرپيامد به يک همزبانی و يکپارچگی میرسد؛ هر چند نه در “اجتنابناپذيری آن انقلاب” اما در حقانيت مبارزه، “يک مبارزهی اصولی”.























