اصطلاح نصّ را به عمد به کار میبرم تا اشارهای به اهمیت آن متنها در تدوین نظام سنت قدمایی ایران کرده باشم. همۀ کشورهایی که در خلافت ادغام شدند توانستند سنتی تدوین کنند که تنها مبتنی بر یک نصّ ــ کتاب آسمانی اسلام ــ بود. در ایران، یکی از مهمترین نمایندگان این دریافت از سنت امام محمد غزالی بود که با احیاء علومالدین خود بیانیهای برای اسلامِ نابِ شریعتمدارانه فراهم آورد، اگرچه آن اسلام ناب نیز به تصوف آمیخته بود. پیکار او با فیلسوفان دورۀ اسلامی و اسماعیلیان و شیعیان از دیدگاه دفاع از همین اسلام «ناب» شرعی بود. در ایران، از همان آغاز، سنت بر پایۀ نصّهای سهگانۀ کتاب آسمانی، منابع اندیشۀ ایرانشهری و نوشتههای فیلسوفان یونانی تدوین شد و در سدههای آتی نیز ادامه پیدا کرد.
بخشی از رسالۀ در دست تدوین دربارۀ معنای ایرانشهر
ایرانشهر به عنوان رمز تداوم ایران
دکتر جواد طباطبایی
گفتم که ایرانشهر نامی بود که ساسانیان قلمرو سرزمینی خود را به آن نام خواندند، اما این نام صِرفِ نام کشوری نبود که بتوان در گذر زمان آن را تغییر داد. نام «ایران»، در صورتهای صَرفی دگرگون شوندۀ آن، از فارسی باستان و اوستایی تا فارسی میانه و جدید، پیوسته، نام کشور مانده و در طی سدهها بازمانده است. یکی از مهمترین ویژگیهای تاریخ ایران تداوم تاریخی این کشور است که حتیٰ تاریخنویسان دوران قدیم نیز از کهنترین روزگاران اشارههایی به آن آوردهاند. از میان نخستین نمایندگان این جریان از تاریخنویسی ایرانی، چنانکه گذشت، میتوان از محمد بن جریر طبری نام برد که در اشارهای به تداوم تاریخی ایران نوشته است : «جز ایرانیان هیچ قوم دیگری مانند ایرانیان تاریخی پیوسته نداشتهاند، زیرا، چنانکه گفتیم، پادشاهی ایرانیان، از روزگار کیومرث … پیوسته بود تا اینکه به دست پیامبر ما از میان رفت … اما اقوام دیگر، جز ایرانیان، در دوران قدیم و جدید پادشاهی پیوسته نداشتهاند که بتوان بنای تاریخ آنان را بر فرمانروایی ملوک آنان نهاد … فرمانروایی ایرانیان، از روزگار اردشیر بابکان، پیوسته بود.»(۱) این سخن طبری، در آغاز دورۀ اسلامی، به دورۀ باستانی ایران مربوط میشود و او، به عنوان تاریخنویس اسلامی، بر آن بود که با ظهور اسلام گسستی در تداوم ایران ایجاد شده و، شاید، گمان میکرد که ایران نیز مانند دیگر کشورهایی که تازیان بر آنها چیره شدهاند در امپراتوری اسلامی ادغام خواهد شد. هزیمتی که در جنگ با تازیان بر سپاهیان ایران افتاد، به ظاهر، تکرار شکستهای در دیگر جبهههای جنگ تازیان با اقوام دیگر، یعنی شکست نظامی، بود، اما آنچه ایران را از دیگر کشورها متمایز میکرد این بود که شکستِ نظامی عین هزیمتِ کاملِ نظام زبان، فرهنگ و تمدن این کشور نبود. اگر طبری دیر زیسته، یا با تأخیر چند سدهای به دنیا آمده بود، میتوانست همین نظر دربارۀ تداوم ایران را به دورۀ اسلامی آن نیز تعمیم دهد، اما یک «مانع معرفتی» وجود داشت که به طبری اجازه نمیداد که بتواند چنین نظری را بیان کند. برخی از تاریخنویسان دورۀ اسلامی، مانند طبری، به نقل از پیامبر اسلام، بر آن بودند که با پدیدار شدن نشانههای ظهور اسلام «عرب انتقام خود را از عجم گرفته است». (۲) طبری، و بسیاری از تاریخنویسان نخستین سدههای دورۀ اسلامی، با بیان اینکه تاریخ ایران تداومی بیسابقه در میان اقوام باستانی داشته است، کوشش میکردند این نکته را برجسته کنند که با شکست نظامی اقوامی که در امپراتوری اسلامی ادغام شدند، مانند ایران، مصر و سوریه، گسستی در تاریخ آنان ایجاد و این کشورها عرب و مسلمان شدهاند. در واقع، شاید بتوان گفت که طبری بر آن بود که با ظهور اسلام و با گسستی که در تاریخ ایران ایجاد شده تداوم از ایران به امپراتوری اسلام انتقال پیدا کرده است.
تداوم تاریخی ایران یکی از مهمترین مباحث تاریخ ایرانشهر است. چنانکه اشاره کردم، این تداوم تنها تداوم زبانی نبود، بلکه فرهنگی در معنای فراگیر آن نیز بود. در دو سدۀ نخست دورۀ اسلامی، که «دو قرنِ سکوت» خواندهاند، دو سدهای که همۀ کشورهایی که از تازیان شکست خورده بودند در نظام خلافت عربی ادغام و هویت ملّی خود را از دست دادند، ایرانیان توانستند بخش عمدهای از منابع ــ یا نصوصِ ــ فرهنگی خود را به دورۀ اسلامی و به زبان رایج دنیای اسلام انتقال دهند.(۳) این رستاخیز فرهنگی ایرانیان، توأم با احیای تدریجی وحدت سرزمینی ایرانشهر، و برآمدن سلسلههایی از خاندانهای ایرانی موجب شد که ایران به ناحیهای از خلافت اسلامی و قومی تحت چیرگی عربی تبدیل نشود. با این رستاخیز فرهنگی و تجدید فرمانروایی خاندانهای ایرانی، به خلاف آنکه طبری میتوانست تصور کند، تداوم دیرین بار دیگر تجدید شد و به تدریج ایرانیان توانستند خود را از میدان نفوذ امپراتوری اسلامی خارج کنند. با مهاجرت تدریجی قبیلههای ترک به بخشهای بزرگی از ایران، این کشور توانست همچنان وحدت فرهنگی خود را حفظ کند، چنانکه با چیرگی سلجوقیان مرزهای ایران به گسترۀ مرزهای شاهنشاهی ساسانی رسید و وحدت ایرانشهر تجدید شد. در یورش مغولان، اگرچه ایران بار دیگر سقوط کرد، اما همین شکست نیز موجب فروپاشی ایران از درون نشد؛ این بار نیز وحدت سرزمینی و فرهنگ ملّی ایران حفظ شد، اگرچه، چنانکه در جای دیگری گفتهام، آسیبهایی جدّی بر آن وارد شد. تأسیس خلافت ترکی در رُم شرقی خطر دیگری بود که همزمان با برآمدن صفویان ایران را تهدید میکرد، اما احیای دوبارۀ «دولت ملّی»، که بهرغم هزیمتهای مکرر سدههای پیش از آن و سستیهای بسیاری که در ارکان آن افتاده بود، همچنان حفظ شد. اگرچه خلافت عثمانی در ادامۀ خلافت عربی و فرمانروایی سلجوقیان روم ایجاد شده بود، و از آن پس نیز ادعای ترکی پیدا کرد، اما نفوذ فرهنگی ایران بر دربار و نخبگان آن ادامه پیدا کرد. از زمانی که سلجوقیان روم بر رُم شرقی چیره شده بودند، زبان و فرهنگ ایرانی پیوسته بر ترکی، که فاقد وجهۀ فرهنگی مهمی بود، زبان و فرهنگ دربار و نخبگان بود و با تشکیل خلافت عثمانی نیز همچنان برتری خود را حفظ کرد و چنانکه برخی گفتهاند زبان ترکی را از زبانی عامیانه به زبان دربار خلافت تبدیل کرد. به این اعتبار، میتوان گفت که ایران نه تنها توانست تداوم خود را در دورۀ اسلامی حفظ کند، بلکه از راه پراکنده شدن فرهنگ فراگیر ایرانشهری فرهنگ کشورهای همجوار خود را نیز تحت تأثیر قرار داد تا جایی که در این کشورها نیز ناحیهای در جغرافیای ادب ایرانی ایجاد شد که به زبانهای ترکی و اردو سخن میگفت. (۴)
یادداشتها
محمد بن جریر طبری، همان، ج. نخست، ص. ۴ـ۳۵۳٫ در جای دیگری، طبری مدت «فرمانروایی ایرانیان از زمان کیومرث تا ظهور اسلام را ۳۱۳۹ سال» میداند. طبری، همان، ص. ۱۷٫ ابن بلخی «مدت مُلک» ایرانیان را با احتساب «روزگار اسکندر به هم و رومیان، کی پس از وی پادشاه بودند، چهار هزار و صد هشتاد و یک سال و چند ماه» ذکر کرده است. ابن بلخی، همان، ص. ۹٫ آنچه مسعودی دربارۀ آگاهی ایرانیان از تاریخ ملّی میگوید مبیّن همین تداوم است. او مینویسد : «ایرانیان با وجود اختلاف عقاید و دوری وطن ها و پراکندکی شهرها … به اتفاق گویند که سرِ پادشاهان کیومرث بود.» ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۲۵۲۴، ج. نخست، ص. ۲۱۵٫ در این اشارۀ اخیر مسعودی یک نکتۀ مهم نیز وجود دارد و آن اینکه ایرانیان دربارۀ آنچه به تاریخ ملّی میشد، از کهنترین روزگاران، «با وجود اختلاف عقاید و دوری وطنها و پراکندگی شهرها» نظر واحدی داشتهاند. هزارهای پس از مسعودی نیز آرتور دُ گُبینو نوشته که همۀ طبقات ایرانیان با تاریخ خود آشنایی دارند. همین نظر واحد به آنچه به «شئون ملّی» میشد، که من در جای دیگری آن «امر ملّی» نامیده و توضیح دادهام، زمینهای برای تکوین وحدت ملّی فراهم آورد. بدیهی است که نظر مسعودی و گبینو را باید به درستی فهمید، زیرا منظور آنان این نبود که عامّۀ ایرانیان تاریخ میدانند، یعنی حافظهای تاریخی دارند، بلکه ایرانیان همیشه خاطرهای از تاریخ خود داشتند و همین خاطرۀ تاریخی زمینۀ وحدتی میان آنان را فراهم میآورد.
۲ در زمان خسرو پرویز، «چون عجم شکسته شدند، پیغمبر گفت : ”اﷲ اکبر، اﷲ اکبر! هذا اول یوم انتصف العرب من العجم و باسمی نصر.“ گفت : ”این اول روز بود که عرب داد از عجم ستانیدند و به نام من نصرت یافتند که علامات خویش نام من کردند.“» ابوعلی محمد بلعمی، همان، ج. دوم، ص. ۶ـ۱۱۳۵٫
۳ اصطلاح نصّ را به عمد به کار میبرم تا اشارهای به اهمیت آن متنها در تدوین نظام سنت قدمایی ایران کرده باشم. همۀ کشورهایی که در خلافت ادغام شدند توانستند سنتی تدوین کنند که تنها مبتنی بر یک نصّ ــ کتاب آسمانی اسلام ــ بود. در ایران، یکی از مهمترین نمایندگان این دریافت از سنت امام محمد غزالی بود که با احیاء علومالدین خود بیانیهای برای اسلامِ نابِ شریعتمدارانه فراهم آورد، اگرچه آن اسلام ناب نیز به تصوف آمیخته بود. پیکار او با فیلسوفان دورۀ اسلامی و اسماعیلیان و شیعیان از دیدگاه دفاع از همین اسلام «ناب» شرعی بود. در ایران، از همان آغاز، سنت بر پایۀ نصّهای سهگانۀ کتاب آسمانی، منابع اندیشۀ ایرانشهری و نوشتههای فیلسوفان یونانی تدوین شد و در سدههای آتی نیز ادامه پیدا کرد.
۴ دربارۀ نفوذ زبان و ادب فارسی در عثمانی پژوهشهای مهمی صورت گرفته که در زبان فارسی میتوان به نوشتۀ دانشمند ایرانی، ریاحی، مراجعه کرد : محمد امین ریاحی، زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران، پاژنگ ۱۹۶۸٫ دربارۀ تأثیر زبان فارسی و ادب ایرانی در اردو میتوان به مجموعه مقالات دو زبانۀ فارسی و انگلیسی زیر مراجعه کرد : جعفر قاسمی، تأثیر معنوی ایران در پاکستان، لاهور، ادارۀ اوقاف پنجاب ۱۳۵۰٫
دنباله دارد