خاورمیانه در جنگ و صلح
- حسین مهری ـ جناب آقای داریوش همایون درود بر شما
همایون ـ درود بر شما
- حسین مهری ـ آقای همایون، یک نوشتاری از شما چاپشده است زیر عنوان «خاورمیانه در جنگ و صلح». در ابتدای مقاله میخوانیم که نخستین جنگ الکترونیک تاریخ نظامی در گردبادی از حرکتهای برقآسایی هماهنگ و بیامان، رژیم صدام حسین را درهم شکست. ماشینی که بر سه دهه ترور و کنترل توتالیتر بر منابع و مردم عراق ساختهشده بود عملاً این ماشین در سه هفته فروریخت و برای درهم نوردیدن آن سه لشگر آمریکائی و انگلیسی بس بود. جناب همایون، در اینجا فکر میکنم سخنتان ناظر بر این است که چه اندازه حکومتهای توتالیتر پوسیده و فروریختنیاند.
همایون ـ همهشان خیر متأسفانه. ولی موضوع این است که تکنولوژی جنگ اگر در دست یک رهبری مصمم قرار داشته باشند ـ البته تکنولوژی نه به این درجه ولی در دست امثال کلینتون هم بود ـ ولی اگر یک رهبری مصمم باشد از این تکنولوژی جنگ چه نتایجی میشود گرفت. یعنی عراقی که به هر حال ۲۵ ـ ۳۰ سال حکومت کرده بود و همهچیز در اختیارش بود و آنهمه پیشبینیها میشد دربارهاش، که بله عراق گورستان سربازان آمریکایی میشود؛ ویتنام میشود؛ و… به این ترتیب از بین رفت. منظور من از این عبارتی که اشاره فرمودید، بیشتر این بود که به این کسانی که در ماههای پیش از آغاز جنگ آن پیشبینیها را میکردند و آن نتایج را میگرفتند و آن سروصداها را راه میانداختند یادآوری بکنم که در نتایجی که در پیشداوریهایشان میگیرند تند نروند. انسان باید واقعیات جهانی را که پیوسته دارد دگرگون میشود آشنا باشد و در نظر بگیرد و از روی احساسات و سخن رسانهها و جنجالهای تبلیغاتی قضاوت نکند چون اگر بعد قضاوتهای پیش از رویداد و پس از آن را مقایسه بکند باعث شرمندگیاش نشود. ولی آن نکتهای را که شما فرمودید، البته رژیمهای توتالیتر سرنگون کردنی هستند. متأسفانه هر چه میگذرد تکنیکهای کنترل کاملتر میشود. همانطور که تکنولوژی جنگ پیش میرود تکنیکهای کنترل بر کشورها هم تکمیل میشود و ملتها در خیلی جاهای جهان سوم خودشان بهتنهایی نمیتوانند به آزادی برسند. این یک مسئله است که باز بهعنوان یک ناظر مسئول، به کسانی که میخواهند کاری برای کشورشان انجام بدهند و فقط دلخوش به این نیستند که سخنی بگویند که دیگران را خوش بیاید یا مورد حمله نباشد، ما باید در نظر بگیریم. مردم عراق بههیچوجه خودشان توانایی سرنگون کردن رژیم صدام حسین را نمیداشتند. اگر همینطور میگذشت و اگر صدام حسین اشتباهات بیشمار، از جمله سه جنگ که بر مردم عراق تحمیل کرد مرتکب نمیشد، تا پایان زندگی خودش و احتمالاً تا پایان زندگی آن پسر جانیاش، میتوانست مردم عراق را بچاپد و بکشد و از بین ببرد و هیچکس هم هیچی نمیگفت و دنیا هم نفت عراق را میخرید و او به زندگیاش ادامه میداد. منظورم این نیست که همه رژیمهای فاسد و توتالیتر را باید با نیروی خارجی و لشگرکشی از بین برد. منظورم این است که باید در مواردی از عامل بیگانه استفاده کرد به سود آزادی ملتها. خوشبختانه در همه موارد کار به لشگرکشی نمیکشد و نباید هم بکشد ولی در موارد معدودی که میکشد، مثل افغانستان و عراق، حقیقتاً هیچ چاره دیگری نمیبود و این نکتهای است که در نوشته خودم یک کمی روی آن اشاره کردهام.
- حسین مهری ـ آقای همایون، به پدیده دیگری توجه کردهاید در این نوشته و آن انفجار هرجومرج در عراق است. گفتهاید که بیدرنگ پس از فروریزی صدام حسین شادمانی سراسر عراق را فراگرفت اما این شادمانی در بسیاری از عراقیان دیری نپایید و در بیشتری با احساسات ناموافق درآمیخت و بعد گفتهاید که، عراقیان پس از چهل و پنج سال کودتاهای نظامی و دیکتاتوری بعثی، خود را آزادشده یافتند ولی آزادی در هر جا بیفاصله با هرجومرج و چپاول در ابعاد باورنکردنی همراه شد. و سپس اشاره کردید که بر آمریکائیان خرده گرفتهاند که همه قدرت انتلکتوئل خود را در سازمان دادن و اجرای یک نقشه جنگی بهتآور که به گفته یک ناظر نظامی انگلیسی سالها موضوع پژوهش در دانشکدههای نظامی خواهد بود گذاشتند و اندیشه کافی درباره رویدادهای پس از صدام نکردند. درباره انفجار هرجومرج در عراق.
همایون ـ این اتفاقی که در عراق افتاد، نگاههای گوناگون میشود به آن کرد. منظور من بیشتر اینجا جلبتوجه هممیهنانمان بود به سطح فرهنگی منطقهای که در آن زندگی میکنیم و به تأثیراتی که یک رژیم فاسد و سرکوبگر روی اخلاق اجتماعی میبخشد و شیرازه جامعه را و آن خمیرمایه و آن ملاط اخلاقی جامعه را از میان میبرد و کار به اینجاها میکشد. آنچه که در عراق رویداده است البته از هر انتظار بدی درمیگذرد. انتظار هرجومرج و چپاول و ویران کردن در هر شورشی و انقلاب بزرگی، فروریزی ناگهانی یک رژیمی میرود. ولی موارد بسیاری هم بوده است که چنین اتفاقاتی نیفتاده است مثل سرنگون شدن رژیم پادشاهی در انقلاب اسلامی که احتمالاً یک خانه هم چپاول نشد در سراسر ایران و یا موارد بسیار کم بود که اصلاً کسی به یادش نیست، یا در اروپای شرقی تمام این نظامهای توتالیتر فروریختند و اتفاقی نیفتاد. در عراق ما با یک درجهای از وحشیگری روبرو هستیم که هیچ مانندی نشان نمیشود داد. مثلاً ریختن به بیمارستانها و ویران کردن بیمارستانها و کشیدن تجهیزات پزشکی، مثلاً ماشینی که به قلب یک بیمار وصل است، یا دیالیزی یا هر چه، این چپاول کردن و مردم را به مرگ رها کردن، هرگز سابقه نداشت و در تصور کسی هم نمیتوانست بگنجد. یا مدارس عراق، الآن بیشتر این مدارس را مردم ریختهاند و خراب کردهاند. حالا مدارسی که بچههای خودشان در آنجا درس میخواندند یا باید درس بخوانند. و موزه عراق. باور نمیشد که مردم بریزند به موزهها و میراث تاریخ ۵ هزار سال تمدن را به این صورت از میان ببرند.
ما باید این را در نظر بگیریم که خب، یک چنین اتفاقاتی پس از یک رژیم توتالیتر، فروپاشیاش ممکن است این وضع را بهوجود بیاورد و از پیش باید به فکر چاره بود. ولی به همان اندازه اهمیت باید توجه بکنیم که چه اندازه عنصر اخلاقی، عنصر مسئولیت، قبول مسئولیت در نظر گرفتن منافع عموم در این فرهنگ خاورمیانهای غایب است. و اینقدر که اصرار میکنم ما ایرانیها باید خرج خودمان را از خاورمیانه جدا بکنیم و از عوالم خاورمیانهای بیرون بیاییم و سرنوشت خودمان را نبندیم به این کشورها، این فرهنگی که به این درجه سقوط کرده است و میتواند سقوط بکند، از همینجا است. من این موضوع را بهانهای کردم برای تأکید بیشتر بر اینکه چه چیزهایی در این فرهنگ خاورمیانهای که متأسفانه پارهای از آن را در هممیهنان خودمان داریم و میبینیم، نه به آن اندازه خوشبختانه، ولی به هر حال هست، چقدر لازم است که ما از این عوالم بیرون بیاییم. این اشکالات را ببینیم در دیگران و خودمان و پند بگیریم و در خودمان تصحیح بکنیم و از بین ببریم. ایران متأسفانه در منطقهای قرارگرفته است که هر چه هم ما خوب باشیم ـ که البته آنقدرها هم خوب نیستیم و اشکالات زیاد داریم ـ در کنار این مردمان پایین خواهیم رفت و زندگی با آنها اگرچه تماس ما با آنها کم است، زندگی در آن فضا روی ما اثر بد خواهد بخشید. خاورمیانه یک منطقه جغرافیایی نیست. هیچکس تعریف درستی از خاورمیانه ندارد. مرزهایش معلوم نیست ولی یک فضای فرهنگی، یک حالت ذهنی و یک روحیهای است که ما نمونه زنندهاش را در عراق دیدیم. نکته تأسفآورتر این است که، مردم این کار را کردهاند. ریختهاند در بیمارستان، در دبستان، در دبیرستان، و این وحشیگریها را کردهاند. میزها و کتابخانهها را از بین بردهاند، حالا ادارات دولتی را آدم میگوید که کینه داشتند به حکومت، ولی انسان به بیمارستان حمله نمیکند و این مردم این کار را کردهاند، هم خودشان، هم تمام کشورهای عربی، هم همصدایانشان در میان پویشگران صدام حسین و بنلادن در روشنفکران ایرانی، اینها ذرهای روی مسئولیت خود مردم عراق درنگ نمیکنند. هر چه میگویند، حمله به آمریکا است؛ بله، آمریکاییها کاری کردند که عراق دچار این بینظمی شد، این چپاولها مسئولیتش به دست مردم عراق نیست. که خودشان ریختند این کار را کردند، به گردن آمریکا است که جلوی هر بیمارستان یک تانک نگذاشت!
کجای جهان، کدام ارتشی رفته است جایی را گرفته است و پیشبینی کرده است که از هر بیمارستانی باید با نیروهای زرهی دفاع و نگهداری کرد؟! اما شما اصلاً یک صدا در جهان عرب نشنیدید که بگوید این مردم چه کار شرمآوری به سر خودشان آوردند. مسئولیت وجود ندارد. احساس شرم وجود ندارد. همه کار میکنند، تقصیرش را میاندازند به گردن دیگر و راحت میشوند. این روحیه خاورمیانهای است. این روحیهای است که ما میباید خودمان را از آن دور بکنیم و روی ادبی که لقمان از بیادبان آموخت، یاد بگیریم و دچار این روحیهها نباشیم. ما بسیار دیدهایم یا خواندهایم که بله، آمریکاییها رفتند وزارت نفت را نگهداری کردند ولی موزه را نگهداری نکردند! خب، آمریکایی ناچار است یک دو سه سالی این کشور را اداره بکند. بدون پول نفت چگونه میشود عراق را اداره کرد؟ فردا مردم از گرسنگی میمیرند خواهند گفت از نفت ما نگهداری نکردند از فلان بیمارستان نگهداری کردند. آنوقت معلوم نیست چهها خواهند گفت. ولی اینها اصلاً مسئلهای نیست. مسئله این است که در جنگ هزار جنایت اتفاق میافتد و در جنگ چیزی قابل پیشبینی نیست. یک ضربالمثلی است در میان نظامیها که میگویند، در جنگ، نخستین تلفات نقشه جنگی است. در اولین برخورد نظامی این نقشه جنگی تلف میشود برای اینکه هزاران امر پیشبینی نشده روی میدهد. اما این جنگ به خاطر انعطافپذیریاش بسیار قابل ملاحظه بود و از عهده اتفاقات غیرقابل پیشبینی بهخوبی برآمد. اما جنگ چیزی نیست که بشود پیامدهایش را پیشبینی کرد. ولی در دنیای عرب حداکثر اتفاقی که افتاد از نظر هشدار دادن و عبرت گرفتن، یک صدای روزنامهنگار بوده که من شنیدم که گفته است ما قربانی دروغ هستیم و دائماً به خودمان دروغ میگوییم و از صدام حسین و وزیر اطلاعاتش نام برده است، همین. اما یک کلمه من نشنیدم که اظهار شرمساری بکنند که ما ریختیم این کارها را کردیم یا عراقیها ریختند این کارها را کردند. همه را میاندازند تقصیر آمریکا. ضمناً به دوستانی که ۲۴ سال است لفظ توطئه از زبانشان نمیافتد، البته ۲۲ سال است چون این دوستان در اوایل طرفدار انقلاب هم بودند، ولی بعد گفتند توطئه بوده. حالا سوریها مثل این دوستان بلافاصله گفتند بله سقوط صدام حسین توطئه بوده است والا رژیم عراق به این زودی سقوط نمیکرد. فرار از واقعیات و روی آوردن به افسانه. این نکتهای که روی آن تکیه کردهام بیشتر از نظر هشدار دادن به مردم خودمان بود که بهجای اینکه در هر موقعیت ناپسندی که برای ملت ما پیش میآید، بهجای اینکه به دنبال انداختن مسئولیت به گردن دیگران باشیم، مانند عراقیها و سوریها، اول مسئولیت خودمان را بشناسیم ببینیم آیا ما درست رفتار کردهایم؟ حالا دیگران مسئولیتشان هر چه. ولی ما مسئولیتی در مقابل خودمان و دیگران داریم یا خیر؟ این اولین شرط رها شدن از این مرداب خاورمیانهای است که ما را گرفته است و امیدوارم مردم ما خودشان را از این خلاص بکنند.
- حسین مهری ـ آقای همایون، این دید شما درباره خاورمیانه در چند جای دیگر نوشتار شما بارز است. درجایی میگویید که: خاورمیانه مردابی است و سپس اضافه میکنید که، رشد عنانگسسته جمعیت، فشار بر منابع کاهنده آب و خاک؛ نظام آموزشی میانتهی، فرهنگی که موتورش تبلیغات سیاسی و مذهبی است و هرگونه آفرینندگی را پس میزند؛ اینها جامعههای عربی را بیمار کرده است و افزودهاید که، جامعههای عربی تقریباً از دم، ناخویشکارند؛ درست کار نمیکنند و آنگاه گفتهاید که، درد اصلی این جامعهها مذهبزدگی است و دوپارگی تا ژرفای جامعهها رفته است و زیستن در دروغ و فساد را مزمن کرده است. نقدهای بسیار تند و گزندهای از جامعههای عربی آقای همایون!
همایون ـ برای اینکه هر جا ما نشستیم و هر چه خواندیم دیدیم که گفتند آمریکاییها حق ندارند بروند به عراق و مداخله بکنند و عراق را میبایست به حال خودش گذاشت و این کشورها را نباید درشان دخالت کرد. اینها خودشان و مردم خودشان بالاخره یک فکری خواهند کرد. ولی در خاورمیانه ما با یک موقعیتی روبرو هستیم با یک ساخت اجتماعی، با یک روحیهای، با یک عادات ذهنی که نمیگذارد این را به حال خودش رها بکنیم. من چند مثال در این مقاله زدهام. در دنیای پس از جنگ ایتالیا و حبشه که در سال ۱۹۳۴ ـ ۳۵ روی داد، در آن جنگ موسولینی مردم و سربازهای حبشی را به گازهای سمی بست و توانست شکست بدهد حبشیها را. چون حبشیها را یکبار دیگر در پایان قرن نوزدهم شکست داده بودند. و از آن به بعد فقط سه بار در دنیا گازهای سمی در جنگ یا موقعیتهای جنگی به کار رفته است. هر سه بار را عربها بر ضد خاورمیانه یا مردم افریقای مسلمان بکار بردند. در یمن در دهه ۶۰ عبدالناصر مردمان و سربازان یمن را در آن جبهه یمن به گاز سمی بست. ده سال بعد لیبی در چاد لشگر کشید و میخواست بخشی از چاد را که منابع مختصر زیرزمینی دارد به خاک خودش ضمیمه بکند و در آنجا گازهای سمی بکار برد، و سرانجام صدام حسین که بر ضد ایران و بر ضد مردم خودش بارها و بارها گازهای سمی را در مقیاسهای خیلی بزرگ بکار برد. خب این منطقهای است که ما میبینیم اگر به حال خودش رها بشود، دائماً بدتر میشود. این تحول طبیعی که در جامعههای عربی از آن صحبت میکنند، معنایش هر چه فروتر رفتن در روحیهها و اوضاع و احوالی است که این منطقه خاورمیانه عربی را خطرناکترین، و بعد از آفریقا، واپس ماندهترین منطقه جهان کرده و نگهداشته است. برای اینکه آن سیستم آموزشی و تبلیغاتی که همه هم زیر نظر دولت پرورندۀ ایدئولوژی خونآشامی و نفرت هستند، این ریاکاری که به نام همبستگی عربی هیچ اشکالی در جامعهها نمیبیند و همه تقصیرها را به گردن دیگران میاندازد، این مردابی که خاورمیانه را تشکیل میدهد و در آن هیچچیزی مگر به بدی دگرگون نمیشود، سیاستی که جامعه را نگه میدارد و عقبماندگی برای اینکه یک گروه کوچک و موروثی آنچنان صاحب امتیازات بمانند، و طوری کرده است که جایگزین احتمالیاش از خودش بهمراتب خطرناکتر و خونریزتر است و عقبماندهتر است، این جامعههای عربی را از دم ناخویشکار کرده است. و هیچ جای این جامعهها درست کار نمیکند. من یک مقایسه کردهام این توده عظیم انسانی (خاورمیانه عربی) را (۲۲ کشور) با نزدیک ۲۸۰ میلیون جمعیت با اسپانیا که ۳۰ ـ ۴۰ میلیون جمعیت دارد و یک کشور متوسط اروپایی است. تولید ناخالص این ۲۸۰ میلیون تن با آنهمه نفت، با آنهمه گاز و درآمدهای سرشار، بهپای اسپانیا بهزحمت میرسد. و این آماری که من میگویم، اینها را یک گروه روشنفکر عرب در سازمان ملل متحد تهیه کردهاند. در یک روز اسپانیا معادل یک سال همه کشورهای عربی رویهم کتاب بدرد خور چاپ میشود. کتابهایی که در کشورهای عربی چاپ میشوند حقیقتاً نام کتاب بر آنها نمیتوان گذاشت. پر از دروغ و فحش و مزخرفات هستند. اینقدر این جامعهها عقب هستند و جامعههایی هستند مذهبزده. شما به سخنان روزانه عربها گوش بکنید، از ده تا کلمه دو تا سه تایش الحمدالله و ماشاءالله و انشاءالله و این حرفها است. همهاش صحبت از حواله دادن به سرنوشت و تقدیر الهی است. یک مشت انسان بدبخت روی ثروتمندترین مناطق جهان، در این بیچارگی فقط جمعیت خودشان را زیاد میکنند و هیچچیز دیگر. هیچ پیشرفت دیگری جز در افزایش جمعیت نتوانستهاند بکنند. این جهان خاورمیانهای است که ما باید سعی بکنیم خودمان را پاک بکنیم از این فرهنگ و شیوه تفکر.
- حسین مهری ـ آقای همایون، در یکی از نخستین سالهای ۱۳۴۰ در روزنامه اطلاعات زمانی که در آنجا شما هر روز تفسیر مینوشتید، در باب عراق تفسیری از شما خواندم که در آن آمده بود که عراق نمایشگاهی از نژادها. این تنها جملهای است که از آن مقاله به یادم هست. منظور شما این بود که نمیتوان چندان به ترکیب ارگانیک این جمعیت دل بست. اکنون در مقالهتان اشاره کردید که اکنون در عراق سه گروه شیعیاناند که اکنون بر سر قدرت در مبارزه با یکدیگر نیز با سُنّیان و کردان و با آمریکاییان درگیرند و مانند همه بنیادگرایان بیش از منطق برنده، به کارد برنده عقیده دارند و دست جمهوری اسلامی در جنایاتی که تا همینجا کردهاند احتمالاً در کار بوده است و میتواند به بیش از اینها بکشد. و اگر فردا نیروهای خارجی از عراق بیرون بروند یکی از حمامهای خونی که عراق بارها در آن شسته شده است در انتظار این کشور خواهد بود و بهاحتمال زیاد یکی از بسیاری.
همایون ـ بحث بر سر اینکه آمریکاییها و انگلیسیها چقدر باید در آنجا بمانند و اینکه هر چه زودتر باید خارج بشوند و همان فردا باید بروند، و عراق باید دموکراسی بشود… تمام این صحبتها را ما میشنویم. ولی واقعیت عراق این است که اولاً همان نمایشگاه است. عراق مرکب است از یک ترکیبی به زور با فشار و به میل انگلستان تشکیلشده است و از عمرش هم بیش از ۸۰ سال احتمالاً نمیگذرد و کردها هستند، شیعیان هستند، سنّیها هستند، عربها هستند، و اینها باهم نساختند و هیچوقت خوب باهم زندگی نکردند. رژیمهای گوناگون عراق آمدهاند و رفتهاند و از اختلافات اینها هم بهرهبرداری کردهاند و آنها را به جان هم انداختهاند. در همه تاریخ عراق هم یک اقلیت سُنّی بر این کشور حکومت کرده است.
امروز اگر آمریکاییها و انگلیسیها بروند خب دیگر رژیم صدام حسین نیست که با کشتار و با زندان و با زنده به گور کردن مردم، با بریدن دست و پا و زبان و گوش، آنقدر در عراق جوان هست که یا گوششان را از دست دادهاند یا زبانشان بریده است که وحشتناک است، با این ترتیب بتوانند کشور را یکپارچه نگهدارند. در نتیجه میریزند به سر یکدیگر و آن حمام خون راه خواهد افتاد و همدیگر را آنقدر خواهند کشت تا دوباره یک دیکتاتوری دیگری برقرار بشود یا اینکه عراق از هم بپاشد و عناصر مختلف جمعیت به نبرد مسلحانه بپردازند و به همسایگان هم لشگرکشی بکنند و یک سناریوی دوزخی در آنجا اجرا بشود. راهی که برای عراق بهطور معقول میشود فکر کرد، خارج از اینکه افراد معینی دوست داشته باشند خوشنام باشد و سیاسی درستکار باشد، ما با اینها کاری نداریم. راه عملی این است که در عراق یک نظام فدرال، حکومتهای محلی نیرومند، در یک دموکراسیای که بهتدریج و در یک فضای دمکراتیزه شده و عراق را از همین امروز میشود دموکراتیزه کرد. در سطح شهر، در مناطق که حکومتهایی از خود مردم، یا قبایل، معتمدین محل، اشخاص خوشنام منطقه به انتخاب مردم، حالا به هر صورتی که ممکن باشد، روی کار آورد و عناصر مختلف باهم جمع بشوند و یک حکومتی در آن کشور بهتدریج بهوجود بیاورند و امنیت این حکومت در دست نیروهای خارجی باشد و اگر اسلحه در دست هر گروهی بیفتد، فرقی نمیکند، دیگران را سعی خواهد کرد از بین ببرد، تا بهتدریج نظام دموکراتیک در کشور ریشه بگیرد در همین مدت هم لازم نیست که نیروهای انگلیسی و آمریکایی همهکاره باشند. ولی موضوع این است که نمیشود انتظار داشت که در غیاب یک دیکتاتوری خونآشام مثل صدام حسین، عراق در عرض شش ماه، یک سال، تبدیل به یک دموکراسی بشود و عناصر مختلف جمعیتش بهراحتی همزیستی کنند، متأسفانه این نیاز به مداخله خارجی دارد. باز میگویم، منظور این نیست که در هر موقعیت مشابهی، هر جا که دیکتاتور بود، ما باید امیدوار باشیم و آرزو بکنیم که یک نیروی خارجی بیاید و آنها را آزاد بکند. نه، بههیچوجه اینطور نیست. اتفاقاً اگر یکی دو رژیم به این صورت سرنگون بشوند چنانکه در جنگ عراق و افغانستان شدند، تأثیر مثبتی خواهد بخشید به کشورهای دیگری که دچار چنین دیکتاتوریهایی هستند و به مردم دلگرمی خواهد داد و یک فشار دیپلماتیک و اقتصادی و تبلیغاتی خارجی هم میتواند کمک بکند و وضع آنها را عوض بکند. ولی همه اینها مستلزم این است که ما موقعیتها را آنچنان که هستند بینیم و روی تبلیغات و روی وجاهت ملی چیزی بگوییم که هیچکس حمله نکند، قضاوت نکنیم. مسئله مهمتر از همه که این مقاله زیر تأثیر آن گذاشته شد، این بود که ما به موقعیتهایی که به یک صورتی به ما مربوط میشود، از نظرگاه یک ایرانی به آن نگاه بکنیم. ما لازم نیست از نظرگاه روسی، فرانسوی یا آمریکایی یا عرب یا خاورمیانهای نگاه کنیم. خاورمیانه وقتی میگویم بدون احساس ناراحتی. از این نظرگاهها نگاه نکنیم. از یک نظرگاه ایرانی نگاه بکنیم. نظرگاه ایرانی متوجه این است که چگونه ما از موقعیتهایی که پیرامونمان هست و اتفاقاتی که در پیرامون ما میافتد، به سود ملت ایران بهرهبرداری بکنیم. آنچه که در عراق رویداده است، چنانکه در افغانستان روی داد، از این نظرگاه ایرانی به سود مبارزات مردم ایران بوده است. دست مردم ایران را در برابر جمهوری اسلامی نیرومندتر کرده است و میتواند نیرومندتر بکند به شرطی که ما بتوانیم از آن استفاده بکنیم و شایستگی استفاده از آن را داشته باشیم. به هر حال، از لحاظ خود مردم عراق مثل مردم افغانستان، وضع امروز بهمراتب بهتر است از آنچه که در گذشته بود.
- حسین مهری ـ در پایان تحلیلتان نوشتهاید: برای مردم ایران فرصتی پیشآمده است که مبارزه با رژیمی را که هر چه بکند به زیان اوست شدت ببخشند. حکومت اسلامی اگر به آمریکائیان امتیازاتی را که میخواهند بدهد شکست خواهد خورد و اگر ندهد به خطر خواهد افتاد. در هر دو صورت بحران درونی رژیم سختتر خواهد شد و اینها همه به سود مبارزه مردم است. و سرانجام جناب آقای همایون، این تحلیل شما با اشارتی به یک کنسرت موسیقایی ختم شده است. بفرمائید که دلیلش چیست؟
همایون ـ این یک تجربه شخصی بود. من بعد از اینکه یک ماهی چشم و گوش من به اخبار دنیا دوخته بود و خبرهای جنگ را دنبال میکردم، کمکم رسیدم به مناظر کربلا و نجف و تظاهرات مردم در بغداد و جاهای دیگر و مناظری که دیدم حقیقتاً دلم را به هم برآورد و اصلاً بهقدری دیگر از حدود خارج بود، بهقدری خاورمیانهای بود که دلزده شدم و گاه از آن حیطه خبری بیرون میزدم و با کمک این دستگاه کنترل از دور تلویزیون که چقدر چیز خطرناکی است و وقتگیر و شاید تا حدی کار را آسان میکند، گاهی گریزی میزدم به یک برنامه پهلویی که نامش arte است در فرانسه و آلمان نشان میدهند و برنامههای فرهنگی خیلی خوب دارد، و در یکی از این روزها که از نجف و کربلا گریختم و به آن arte پناه بردم، رسیدم به یک کنسرتی. یک ارکستر سنفونیکی هست به نام ارکستر جوانان گوستاو ماهلر. و این ارکستر جوانان گوستاو ماهلر از نوازندگان جوان اروپایی از کشورهای گوناگون تشکیلشده است و رهبران مختلف میآیند و این ارکستر را رهبری میکنند. آن بار پیر بولز یک آهنگساز اولترا مدرن فرانسه است و آوانگارد فرانسوی است و من با کارهایش آشنا هستم و اولبار هم در سال ۶۷ بود که در لندن به کنسرتش رفتم، او رهبری میکرد. من از موسیقی خود بولز زیاد خوشم نمیآید ولی قطعهای که میزد در یک شهر آلمانیزبان، و این کنسرت بینالمللی و آن رهبر ارکستر فرانسوی و یک اثری که نه فرانسوی بود نه آلمانی، به ناگاه من خودم را در یک فضای دیگری یافتم. آن کنسرت آن روز، یکی از صدها کنسرتی بود که هر روز در یک گوشه اروپا اجرا میشود. و خب من دیدم که فضای ما و دنیای ما متأسفانه هنوز دنیای همان مناظری است که من در کربلا و نجف و بغداد و آنجاها دیدم و این دنیا که با فاصله دو ثانیه از این ایستگاه تلویزیون به آن ایستگاه تلویزیون منتقل شد، دنیایی است که میتواند دنیای ما باشد. و طبیعی است که یکلحظه این آرزو در من پیدا شد که کاش دنیای ما این بشود. ما از آن دنیا خودمان را بیرون بکشیم و بیرون بیاوریم و وارد این دنیا بشویم. و یکچیز غیرممکنی هم نیست. حقیقتاً همینطور که من در یک مقایسه چند لحظهای این دو تا دنیا را باهم نگاه کردم و کمتر کسی است که در عقل سلیم خودش بتواند آن اولی را ترجیح بدهد، خب ملت ما هم درست نگاه بکند به موقعیت خودش، و درست نگاه کند به آنچه که در جهان میگذرد، بهراحتی میتواند اولویتهایش را جابجا بکند و سلیقههایش را جابجا بکند. ما در یک ابتذال دلبهمزن داریم زندگی میکنیم در آن منطقه و در کشور خودمان و جزئی از جهانی هستیم که این اتفاقات روزی صدبار در آن روی میدهد. در چنین سطحی باور نمیشد که این جوانها… خیلی باید کار بکنند که عضو چنین ارکستری بشوند و یک کسی مثل به ولز بیاید و اینها را رهبری بکند. و این قطعاتی که اینها اجرا میکنند اینها چیزهایی نیست که یک آهنگساز در نصف روز بنویسد و بدهد به یک نفر بیاید بخواند و معروف بشود. اینها سالها کار میکنند روی این قطعات. و یک دنیا دانش و تجربه و احساس و حساسیت و بینش در اینها وارد میشود. خب این میتواند دنیای ما باشد. این آرزویی بود که دیدم به این نوشته میخورد. یک نوشتهای بود در ستایش گریز از جهان خاورمیانهای به بهانه عراق و چه پایانی مناسبتتر برای این نوشته از آن اجرای بسیار بسیار دلانگیز آن روز.
- حسین مهری ـ آقای همایون، از شما بسیار سپاسگزارم.
رادیو صدای ایران ـ حسین مُهری
می ۲۰۰۳