به نظر من مشروطيت ايران اگر چه با مجاهدت صادقانه و بيغرضانه و جانفشانی پرشور و فدارکاری و کوشش مستمر قسمت بزرگی از طبقات متوسط ملت و علماء و تجار و اصناف پيشرفت نمود، در درجه اول مديون يازده يا دوازده نفر پيشروان و قوائم مشروطيت و آزادی سياسی بود.
***
فرمان همايونی مرحوم مظفرالدين شاه برای تأسيس مجلس ملی انتخابی از طبقات ششگانه مردم در 14 جمادی الآخر سنهی 1324 هجری قمری صادر شد و تاريخ آغاز حکومت ملی در ايران از آن تاريخ است که با پنجم اوت ماه فرنگی سال 1906 مسيحی مطابق بود و بعدها که آن روز را جشن ساليانه ملی قرار دادند چون آن تاريخ عربی به حساب سال شمسی منطبق با 13 يا 14 برج اسد میشد چندی همان روز را از سال شمسی روز جشن سنهی دوريه فرمان مزبور شمرده و پس از تأسيس حساب سال و ماه شمسی کنونی با اسامی ماههای ايرانی قديم در 6 رمضان سال 1343 قمری آن را به طور صحيح و دقيق با 14 مرداد تطبيق نموده و اين روز را موقع جشن ملی قرار دادند و اينک 14 مرداد سال 1333 شمسی موقع جشن سال چهل و هشتم مشروطيت است.
در 18 شعبان مطابق 17 اکتبر فرنگی از همان سال يعنی 64 روز بعد از صدور فرمان، مجلس شورای ملی در اطاق نظام با حضور مظفرالدين شاه افتتاح يافت. بعدها روز صدور فرمان را با 14 مهرماه تطبيق نمودهاند. اگر چه پنجم ماه اوت فرنگی علیالعاده با 15 مهر مطابقت دارد ولی در بعضی از سالها ممکن است موافق 14 مهر باشد و شايد در سال افتتاح مجلس اول اتفاقاً مطابقت واقع بوده است. اگر چه آن وقت مرداد ماه حساب جديد وجود نداشت.
در اين زمان جشن ساليانه 14 مرداد را «جشن مشروطيت» مینامند و البته اين اسم معنی صحيح است يعنی جشن روز آغاز حکومت ملی است که حالا آن را مشروطيت میخوانند ولی در ابتدای امر اين کلمه يعنی مشروطه و مشروطيت مستعمل نبود و همان لفظ مجلس ورد زبانها بود که پس از ترک اصطلاح ابتدای «عدالتخانه» تنها لغت رايج بود، اگر چه در همان اوقات هم اصطلاح مشروطه در آذربايجان مورد استعمال عموم بود.
کلمه مشروطيت بلاشک از مملکت عثمانی آمده و از زمان تأسيس حکومت ملی در استانبول در سنه 1293 قمری و آغاز سلطنت سلطان عبدالحميد ثانی با پيشقدمی مصلح نامی آن مملکت مدحت پاشا اين لغت در آنجا رايج شد. اصل و اشتقاق اين لغت بر اين جانب مجهول است و گفتهاند که از کلمهی «شارت» فرانسوی و «چارتا» انگليسی (از اصل لاتينی کارت) که حکم قانون اساسی دارد گرفته شده است. چنانکه معلوم است «ماگناکارتا» که همان فرمان اولی مبنی بر تحديد اختيارات سلطنت و تضمين حقوق اساسی افراد مردم انگليس بود در سنه 1217 مسيحی صادر شده و شارت (يا شارط) فرانسوی که در واقع قانون اساسی فرانسه بود به فرمان لوئی هجدهم در سنه 1814 مسيحی انتشار يافت. لکن ارتباط کلمهی مشروطه عثمانی را با آن لغت لاتينی و انگليسی و فرانسوی به يقين نمیتوانم ادعا کنم اگر چه مستبعد نيست. مرحوم سعدالدوله در کشمکش عظيمی که در ماه ذیالحجه آخر سال 1324 قمری و دنبالهی آن در اوايل سال 1325 ميان پيشروان ملت و مجلس شورای ملی و محمد علیشاه پيش آمد و انقلاب تبريز عامل اصلی آن بود به طرفداری از مدعای محمد علیشاه که ايستادگی فوقالعاده در عدم قبول لفظ مشروطه و حتی پيشنهاد لفظ مشروعه بجای آن میکرد میگفت که اصلاً لفظ مشروطه غلط است و از اشتباه فرانسهدانها بين لغت Constitutionnel که حکومت با قانون اساسی باشد و کلمه Conditionnel که در فرانسه به معنی مشروط است ناشی شده است و خود غافل از آن بود که لفظ مشروطه را فرانسهدانهای ايرانی اختراع نکردهاند و بيش از سی سال قبل از تأسيس اين اساس در ايران، در مملکت عثمانی استعمال میشده است.
به اين مناسبت بیمزه نيست ذکر اين حکايت که در اول مشروطيت که در تبريز مشروطهطلبان شور غيرقابل وصفی در کار داشتند و برای همراه کردن هر طبقه به اين امر از هيچ مجاهدتی فروگذار نمیکردند و پيش علمای روحانی رفته آنها را به اصرار وادار به همکاری مینمودند، وقتی که نزد مجتهد اعلم شهر مرحوم آقا ميرزا صادق رفتند و از او تقاضای همراهی کردند، مشاراليه گفت اين که شما میخواهيد چيست؟ گفتند مشروطه و فوايد آن را بيان کردند. گفت چون اين طريقهی حکومت از ممالک متمدنه غربی اخذ شده آيا نزد آنها اسمی ندارد؟ گفتند آنها «کنستی توسيون» مینامند. معزیاليه گفت صلاح خود شما هم در همين است که همان کلمه را اختيار کنيد زيرا که لابد در پيش آنها و کتب لغت آنها کلمه تعريف دقيق و صحيح و جامع و غيرقابل تأويلی دارد که بعدها کسی نمیتواند به آن کلمه معنی ديگر داده و مورد بحث و نزاع قرار بدهد. لکن اگر کلمه عربی مشروطه را انتخاب کنيد کار را از دست خودتان خارج نموده و بدست ديگران میدهيد و بعدها بعضیهای مخالفت اين امر آن لغت را عنوان نموده و خود به دلخواه تفسير و معنی خواهند کرد و خواهند گفت شرط يشرط و هو شارط و ذالک مشروط. و لذا آن را تفسير میتوانند بکنند که معنی مشروطه آن است که مشروطه به شرطاً عدم وضع قوانين يا نبودن جرايد و يا عدم مداخله در امور دولت و غيره است و به اين طريق رشته کار از دست شما خارج میشود. البته اين روايتی که مسموع شده معلوم نيست تا چه اندازه حقيقت دارد.
در همان انقلاب اواخر سال 1324 در تبريز که ذکر شد و سبب آن اخبار واصله بر سستی کار مشروطيت در طهران و بیاعتنائی دولت به مجلس و عدم رعايت اصول و عدم قبول وزراء مسئوليتی در مقابل مجلس بود، قيام تبريز مصادف بود با ورود هفت نفر از وکلای آذربايجان به طهران که همان وقت از طرف انجمن ايالتی تبريز آنها با يک وکيل ديگر تبريز که قبلاً در تهران بود برای مخابره حضوری به تلگرافخانه خواسته شدند و در آنجا تبريزیها بشدت شکايت از وضع طهران و عدم جريان کامل اصول مشروطيت نمودند و همان شب از تلگرافخانه وکلای آذربايجان بر حسب احضار صدر اعظم (ميرزا نصرالله خان مشيروالدوله) به خانهی او رفتند که جمعی از سران وکلای ديگر مانند حاج معينالتجار بوشهری و حاج حسين آقا امينالضرب و حاج محمد اسمعيل آقا مغازه و حاج سيد محمد صراف و سعدالدوله نيز در آنجا بودند. مشيروالدوله با تغير گفت که باز اينها چه میخواهند که اغتشاش برپا کردهاند؟ در جواب گفته شد تبريزیها می گويند از مشروطيت در طهران خبری نيست و هکذا. صدر اعظم گفت اعليحضرت همايونی مجلس مرحمت فرمودهاند و مشروطيت ندادهاند و چنين چيزی ما قبول نداريم. وکلای آذربايجان برآشفتند و حتی خواستند بيرون بروند. بعضی صلاح ندانستند و در آن ميان حاج سيد محمد صراف (بعدها اولاد او اسم خانوادگی علوی گرفتند) با قد کوتاه خود بلند شد و گفت قربان در دولتخواهی عرض می کنم اگر اين کار به دلخواه تبريزی ها اصلاح نشود فردا اينجا هم مثل تبريز خواهد بود (يعنی انقلاب میشود.) مشيروالوله که خيلی متغير شد گفت بلی کار خوب نيست که از دستتان برنيايد.
اين جمله بدان جهت شرح داده شد که معلوم گردد که اصطلاح مشروطيت هنوز در تهران معمول نشده بود و من خود خاطر دارم که وقتی که در اولين نطق خودم در مجلس از مشروطيت حرف زدم وقتی بيرون آمدم جماعت مردم در بهارستان که حاميان مجلس بودند به من گفتند عجب جرأتی ابراز کرديد و لفظ مشروطه بر زبان آورديد. البته بعد از انقلاب مزبور در تبريز و کشمکش در طهران که پس از مبارزات شديد و عاقبت تسليم به مدعيان مجلس و مردم وی دستخطی صادر کرد و آتش هيجان فرونشست، باز شاه اگر چه لفظ مشروطهخواهی را خواهی نخواهی قبول کرد، کلمهی کنستی توتسيون را بر آن اضافه نمود.
اين کشمکش و مجادله و مبارزه بسيار شديد آخر سال 1324 و اوايل سال 1325 منتهی به تکميل قانون اساسی که تا آن وقت 51 اصل بود و اقدام به ايجاد متمم قانون اساسی گرديد و برای اين کار و تهيه طرح متمم مزبور به پيشنهاد شفاهی سعدالدوله هيأتی مأمور شد که تا آنجا که در خاطر دارم مرکب بود از سعدالدوله و حاج امينالضرب و مستشارالدوله و حاج سيد نصرالله اخوی (بعدها معروف به تقوی) و محققالدوله و صديق حضرت و مخبرالملک و اينجانب. مخبرالملک حاضر نشد و سايرين جلسات عديدی که ماهها صرف آن شد تشکيل کردند و با استفاده از قانون اساسی بلژيک و قدری از قانون اساسی فرانسه و اندکی از ممالک بالکان (که تازهتر بود) متمم قانون اساسی را تدوين نمودند و به مجلس بردند. لکن بحث و تصويب آن در مجلس بسيار طول کشيد و پس از هفت هشت ماه در 29 شعبان 1325 به تصويب مجلس و امضای محمدعلی شاه رسيد که بدون تصرف و تغيير امضا کرد جز آن که به عبارت «سلطنت وديعهای است که از جانب ملت به شخص پادشاه مفوض شده» در اصل 36 عبارت «به موهبت الهی» را اضافه کرد.
تحصيل مشروطيت و استحکام دادن به آن به سهولت حاصل نشد بلکه مراحل پی در پی مبارزات و پيشرفت ملت داستان بسيار دراز و هوسانگيز و شنيدنی دارد و زحمات عظيم و مجاهدات مردم پرشور و تدبير عقلاء و ادارهی عاقلانه کار و مخصوصاً شهامت و پشت کار و استقامت و جلادت و تدبير جمعی از پيشوايان نهضت مشروطيت مخصوصاً آقا سيدعبدالله بهبهانی از يک طرف و خبطها و حماقت مشاورين دربار و ساير مستبدين از طرف ديگر عوامل بسيار مهم درجه اول بودند. در ادراهی روش مجلس و مشروطهطلبان و تحصيل کاميابی در طهران دو نفر از علماء يعنی آقايان بهبهانی و طباطبائی و دو رئيس مجلس صنيعالدوله و احتشامالسلطنه و سه نفر از ارکان وکلای طهران حاج معينالتجار بوشهری و حاج حسينآقاامينالضرب و حاج محمداسمعيل مغازه وکيل رشيد و شجاع آذربايجان و حاج ميرزا يحيی امام جمعه خويی و مستشارالدوله و البته در اوايل امر سعدالدوله نيز شايد بيش از همه دخالت و سهم عمده داشتند.
به اين مناسبت می خواهم تکرار کنم که به نظر من مشروطيت ايران اگر چه با مجاهدت صادقانه و بيغرضانه و جانفشانی پرشور و فدارکاری و کوشش مستمر قسمت بزرگی از طبقات متوسط ملت و علماء و تجار و اصناف پيشرفت نمود، در درجه اول مديون يازده يا دوازده نفر پيشروان و قوائم مشروطيت و آزادی سياسی بود که از آن جمله است دو نفر مجتهد ساکن نجف مرحومين آخوند ملاکاظم خراسانی و آقا شيج عبدالله مازندرانی (و البته حاج ميرزا حسين پسر حاج ميرزا خليل هم) و دو نفر عالم روحانی طهران سيدين بهبهانی و طباطبائی و دو نفر مجاهد تبريز ستارخان سردار ملی و باقر خان سالار ملی و دونفر سرداران تنکابنی سپهدار (بعدها سپهسالار) و سه نفر روح محرک مجاهدين اردوی گيلان معزالسلطان (بعدها سردار محيی) و ميرزا عليمحمدخان تربيت و يفرمخان و در آن ميان باز به نظر من سهم اعظم آن مال ستارخان است که اگر به تنهائی با هفت هزار اصحاب خود قيام نکرده بود احتمال کلی داشت که اعاده مشروطيت غيرممکن يا صعب باشد. هر کدام از ارکان مذکور در فوق هم خصوصيات و مزايای مخصوص و ديگری داشتند که شرح آن اگر چه بسيار مفيد است از موضوع اين سطور قدری خارج میشود.
فقط در اين ضمن بايد بسيار مهم و مؤثر يک شخص عالی مقداری نيز ذکری بکنم و آن مشهدی باقر بقال وکيل بقالها در مجلس اول است که در واقع اصطلاح مشروطه را وی نجات داد و آن چنان که در موقع کشمکش عظيم در فوق بر اثر هيجان تبريز درآخر سال 1324 که قريب دو هفته طول کشيد و مذاکرات و مبارزات مجلس با دربار که آقای حاج مخبرالسلطنه هدايت سلمهالله تعالی که عامل مهم اصلاح کارها و حل اختلافات و بلکه اعظم عوامل در قيادت و ادارهی سکان کشتی انقلاب و وصل بين دربار و مجلس و تدبير عاقلانه امور بود پی درپی برای حل اختلافات بين شاه و مجلس رفت و آمد می کرد و محتمل زحمات عمده بود. چنانکه ذکر شد وقتی که عاقبت از طرف دربار به مجلس آمده و گفت که حالا که شما اصرار در لفظ مشروطه داريد شاه میفرمايند من با مشروطه موافقم که البته بايد امور بر طبق شرع انور باشد و جامعتر از کلمه مشروط است فوراً بر اثر اين زرنگی نبض جمعی از مقاومتکنندگان ساقط شد مخصوصاً علماء فوراً رضا داده و گفتند تم الخلافو اين بهترين راه حل است و کسی را از مشروطهطلبان مجلس جرأت مقاومت با علماء در اين باب نبود. لکن يک مرتبه مشهدی باقر مرحوم فرياد سختی کشيد و مضمون حرف زده و گفت: آقايان، قربان شما بروم ما اصناف و يخه چرکين ها و مردم عوام اين اصطلاحات غليظ عربی را نمیفهميم، ما اين چيزی را که به زحمت و خون و دل و اين همه مجاهدت گرفتهايم اسمش مشروطه است و ما با اين لفظ پردازی مشروطهی خودمان را از دست نمیدهيم. وکلای اصناف هم با او همراهی کردند و علماء که ملاحظهی کلی از اصناف و عوام داشتند و نمیتوانستند آنها را که هسته امت و اصحاب بودند برنجانند موافقت کردند و لفظ مشروطه را در واقع روح و معنی آن نيز مستقر شد.
اين گونه اشخاص شجاع و فداکار نبايد مجهوالقدر بمانند و مجلس ملی به همين مشهدی بقال باقر و شيخ سقط فروش وکيل بیغرض مؤمن و دانا و ناطق و مستقيم که مشروطيت را جزو اصول دين خود قرار داده و از ضروريات دين میشمرد و متن قانون اساسی را از ابتدا تا انتها اصل به اصل مانند دعای کميل حفظ کرده بود و حاج محمد تقی بنکدار و آقا ميرزا محمود خوانساری کتابفروش و آقا سيد حسين بروجردی و چند نفر ديگر مديون است.
در پيشرفت کار و تصويب متمم قانون اساسی با وجود ترديد و گاهی مخالفت بعضی از علماء مستشارالدوله و وثوقالدوله و احتشام السلطنه نيز سهم عمده داشتند. در نهضت ملت در طهران و تشويق مردم به حمايت از مجلس و فداکاری، دو نفر ناطق و خطيب ملی مرحوم سيد جمالالدين واعظ و حاج ميرزا نصرالله ملکالمتکلمين که هردو شهيد شدند و جان نثاری سيد محمد رضا مساوات و دو روزنامه صوراسرافيل و مساوات و ميرزا جهانگيرخان شيرازی شهيد، مدير روزنامه اولی و آقای دهخدا نويسنده عمده و بسيار مؤثر صوراسرافيل و همچنين وکيل بیغرض و فداکار و جانفشان و ملک سيرت تبريز حاج ميرزا ابراهيم شهيد سهم بسزايی داشتند. اگر چه بسياری ديگر هم که ذکر نام همه آنها در اين مختصر ممکن نيست و شايد از آنها فعلاً غفلت دارم نقش شايان ذکر داشتند.
اين بود شرح بسيار مجملی از خاطرات اينجانب از داستان اوايل مشروطيت که شايد يک از صد خاطرات است و من که بر حسب اتفاق تا امروز که روح بیغرض و صاف و پاک و پرشور آن دورهی مبدأ خمول پيدا کرده و مانند ضعف و انحطاط شور اول اسلام در دورهی بعد از خلفایراشدين آن صفا و عشق و بیغرضی تا حدی زوال يافته به آن همقدمان و ياران با صداقت نپيوستهام فقط چيزی که برای ياد مشروطيت میتوانم بکنم ياد احباب و اصحاب و قافله رفته و کرنش و تعظيم و سجده در مقابل روح پاک آنها و ابراز قدردانی و ستايش نسبت به معدودی بازماندگان است و بس. و دعای من آن است که مرور زمان ديگری و دوام حيات کم قدر روزهای ديگری پيش نياورد که به قول شاعر عرب حتی با مقايسه به حالت انحطاط فعلی بگوئيم:
رب يوم بکيت منه فلما کنت فی غيره بکيت عليه
طهران
اول مرداد سال 1333 هجری شمسی
مطابق 22 ذیاقعده 1337 قمری
به نقل از: کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران به کوشش عزیزالله علیزاده




















