«

»

Print this نوشته

بخش ۵ / سخنرانی‌ها در دفتر پژوهش ح. م. ای / تاثیر رادیکال شدن شعارها بر جنبش سبز

بخش ۵  

سخنرانی‌ها در دفتر پژوهش ح. م. ای

 

تاثیر رادیکال شدن شعارها بر جنبش سبز

از تعداد شعارها شروع می‌کنیم که آیا مضر است شعارها زیاد باشد. باید برگشت به حرف آخر آقای رحیمی‌ که واقعا” فرقی نمی‌کند. هر کدام این شعارها در خودش عوامل دست کم ضعیف شدن این رژیم را دارد. کار را به جائی رسانده‌اند که اگر کمترین امتیازی بدهند اسباب دردسر می‌شود به همین دلیل است که این قدر شدید واکنش نشان می‌دهند یعنی میانه روی در کار نیست. در این رژیم همه جا سخت گرفته‌اند. هیچ کوتاه نیامده‌اند حالا فکر می‌کنند هر جا کوتاه بیایند تعبیر به ضعف می‌شود و مردم بیشتر می‌خواهند که احتمالا” همان طور خواهد بود. راجع به شعارهای رادیکال و رادیکال شدن شعارها، واقعا” نمی‌شود تعریف کرد شعار رادیکال یعنی چه و چه جوری می‌شود تا به جائی رفت که رادیکال نباشد و جاهایی رادیکال باشد. پنج ماه پیش فرض می‌شد که اگر بگویند مرگ بر خامنه‌ای و مرگ بر دیکتاتور این رادیکال است ولی حالا این پیش پا افتاده است. این تمایز که آقای جهان‌بیگلو قائل شده‌اند درست است. بین رادیکال و خشونت‌آمیز باید فرق گذاشت. رادیکال در واقع نداریم. شما وقتی خواستید طرحی را پیش بکشید که با منافع یک رژیمی ‌منافات دارد رادیکال است. اگر وضع عادی در ایران برقرار بود خوب، می‌گفتند نان گران است ارزان کنید و ارزان می‌کردند و این به سیاست‌های رژیم کاری نداشت. ولی حالا ممکن است نان بشود ۱۰۰۰ تومان و آن وقت یک مشکل بزرگ سیاسی خواهد بود و با موجودیت رژیم بستگی پیدا می‌کند ولی نمی‌شود گفت اگر نان بخواهید رادیکال است. این است که اصلا” سخت‌گیری در این مسائل و موشکافی لازم نیست. این جنبش دارد پیش می‌رود و شعارهای‌‌ش را پیدا می‌کند. بسیاری از این شعارهائی که آقای یوسف نژاد خواندند کجای‌ش رادیکال است؟ همین شعارهاست که به نظر مردم رسیده است و در این موقع اینها لازم است و هیچ لازم نیست ما از اینجا و با کسانی در بیرون ایران بگوئیم این شعار را بدهید و آن شعار را ندهید. خاصیت این جنبش همین است که با روز پیش می‌رود و مردم نگاه می‌کنند الان چه می‌شود گفت و چه باید گفت و چی مشکل اساسی است. بعد از ۱۶ آذر معلوم می‌شود که شعارها چه بوده است و واکنش‌ها چه بوده. بعدا” تظاهرات دیگری در پیش خواهد بود و آنها شعارهای خود را خواهند داشت. زیاد اگر راجع به این مسائل سختگیری کنیم اصلا” مشکلی را که وجود ندارد به وجود می‌آوریم.

همان‌طور که اشاره شد این یک جنبش اعتراضی است که خواست‌های معین نیز دارد. جنبش اعتراضی هم مرزی ندارد و مردم به همه چیز اعتراض دارند و حق هم دارند و باید بروند اعتراض‌شان را به هر صورت که می‌توانند و با هر عبارتی که می‌توانند بیان کنند. بعد هم فرض کنید جنبش به جایی رسید که شعارهای رادیکال داد چکار می‌شود کرد؟ می‌شود به مردم گفت شعار ندهید؟ می‌دهند. حداکثر کاری که می‌شود همین بحث‌هاست و راهنمایی در داخل و اگر هم لازم بود از بیرون موقعیت را تشریح کردن تا خود مردم تصمیم بگیرند. مبارزه با مجازات اعدام بسیار خوب است ولی همان‌طور که آقای رحیمی ‌اشاره فرمودند کافی نیست و فقط یک گوشه کار است. مردم یا سران نمی‌توانند فقط بگویند با اعدام مخالفیم. مسائل زیادی هست که یکی‌ش اعدام است با این وصف پیشنهاد خوبی است. ولی به اینها تمام نمی‌شود. اینکه آقای آجرلو گفتند کلا” درست است. ما در بیرون ممنوعیت‌ها و محدودیت‌های ایران را نداریم و در ایران ممکن است مرگ بر این و آن گفتن اسباب زحمت ‌کسانی بشود یا آنها را بترساند. ولی در بیرون کسی از این محدودیت‌ها ندارد. چه اشکالی دارد ما در بیرون بگوئیم مرگ بر جمهوری اسلامی. ولی مرگ به افراد نباید گفت. چون ما اصلا” با مرگ و اعدام و کشتن مخالفیم ولی بر یک رژیم می‌شود مرگ گفت. رژیم باید بمیرد و لازم نیست در جریان مردن کشتار صورت گیرد و این دو با هم فرق دارند. هیچ لازم نیست درست مانند مردم در ایران رفتار کنیم چون ما آزادیم و آنها هم اگر آزاد بودند مثل ما در بیرون رفتار می‌کردند. این است که اجازه دهید در بیرون حرف‌هایی که مردم در درون نمی‌توانند بزنند گفته شود و گوش‌ها عادت کند که داستان اصلی مخالفت از ریشه با این رژیم است.

یک مطلب هیچ وقت از یادمان نرود که میان راه سبز امید و جنبش سبز باید تفاوت گذاشت. بسیاری از حرف‌هایی که جنبه توصیه دارد و می‌گوئیم در واقع خطاب به راه سبز امید است نه جنبش سبز. یعنی فکر می‌کنیم که راه سبز امید باید پیش از تظاهر کنندگان خیابانی که توده‌های بزرگی هستند نگران حفظ خودش باشد چون فعلا” به هر حال نیرویی هستند و بهتر است با هم باشند و به هم کمک کنند. اگر قرار است ائتلافی در درون رژیم پیدا شود بر ضد احمدی‌نژاد که باید آماج اول باشد، آنها می‌توانند. کسانی که در خیابان تظاهرات می‌کنند طرف ائتلاف نخواهند بود. در نتیجه بیشتر این توصیه‌ها مربوط است به راه سبز امید و ربطی به جنبش سبز ندارد. همان طور که ما نسبت به جنبش سبز آزاد‌تریم آنها هم نسبت به راه سبز امید آزاد‌ترند و می‌توانند حرف‌هایی بزنند و چون جنبش سبز سازمان یافته نیست، در یک خیابان ممکن است یک شعار بدهند و در دیگری شعاری دیگر. مردم آزادند هر حرفی دل‌شان بخواهد می‌گویند. ولی دارند مسئولانه عمل می‌کنند. اگر می‌گوئیم شما نه عقب بیفتید از مردم و نه آنقدر تاخت و تاز کنید که دستگیر شوید ـ و خودشان هم متوجه هستند ـ از این بابت است که ما لازم می‌دانیم که اجزاء این جنبش همه حفظ شوند و الا هیچ مناسبات خاصی با راه سبز امید نداریم. این‌ها که می‌گویند یادتان می‌آید موسوی قصاب بود و این حرف‌ها، مطرح نیست. با این روش هر کس دیگری را به بهانه‌ای حذف می‌کند و کسی دیگر باقی نمی‌ماند. با چه نیروئی می‌خواهند به مبارزه جمهوری‌اسلامی‌ بروند، هر گروه فقط خودش؟

اما اینکه جنبش از آغاز همه خواست‌های‌‌ش را مطرح کند و یا قدم به قدم پیش برود این را اجازه بدهید خودشان تشخیص بدهند که تا کجا می‌توانند بروند. آنها الان نمی‌توانند تا آخر بروند و حرف آخر را اول بزنند. لازم هم نیست. نگاه آقای رحیمی ‌در سخنرانی‌شان نگاه عملی است، این است که چکار کنیم این جنبش قدم به قدم جلو برود. بعضی دوستان ممکن است نگاه به اصطلاح رادیکال داشته باشند. یعنی بگویند ما آخرش را بگیریم برویم جلو. عملی نیست چنین کاری. در بیرون می‌توان این کار را کرد ولی در داخل عملی نیست.

لازم است باز یک نگاه کلی بر این موقعیتی که پیش آمده بیندازیم. حقیقت این است که بعد از سی سال که حتا در ۱۸تیر هم این اتفاق نیفتاد، بعد از سی سال ظاهرا” به ناگهان، دیدیم که جنبشی مردمی ‌که ما صد در صد موافق‌ش هستیم برای اینکه گفتمان‌ش را قبول داریم و طرز کارش را هم تا حالا قبول داشته‌ایم پیدا شده است و ما باید چکار کنیم؟ احساسی که در این مدت پس از خواندن هرچه که رسیده دست داده این است که در سوی جمهوری خواهان اصرار دارند که این جنبش رهبری پیدا کند. شعار جمهوری ایرانی هم بسیار به آنها دلگرمی‌ داده است. این گرایش را در این‌ها می‌بینیم. اما طرفداران پادشاهی؟ از ما صرف نظر کنید که هیچ رهبری را قبول نداریم ولی واکنش طرفداران پادشاهی در برابر این رویداد آمیخته‌ای است از ناگزیری و ناراحتی، و کم کم حسادت؛ اندک اندک رفتن به طرف مخالفت از طریق کوبیدن سران جنبش. چون خود جنبش را نمی‌شود کوبید ولی سران‌ش را به سبب سوابق آنها می‌کوبند که یا رهبری مورد نظر خود را جای آنها بگذارند یا اگر نشد آهسته آهسته خود این جنبش را تخطئه کنند. این تخطئه کردن را در نوشته‌های پاره‌ای از سلطنت‌طلبان می‌بینیم. در آن طرف، جمهوری خواهان که می‌خواهند این جنبش رهبری داشته باشد علت‌‌ش خیلی روشن است می‌خواهند اداره این جنبش در دست خودشان باشد. حتا آنها که زیاد دست‌شان در جیب و دامن رژیم هم نیست. خیلی از اصلاح‌طلبان داخل ایران یا بیرون ایران میل دارند اختیار این جنبش دست همین گرایش‌های ملی مذهبی، اصلاح‌طلب، معتدل و متحدان قدیمی‌ خودشان باشد.

اما این طرف آهسته آهسته احساس خطر می‌کند که اتفاقی دارد می‌افتد که ما هیچ جایی در آن نداریم و نمی‌شود به راحتی با آن مبارزه کرد چون مردمی ‌است. پس باید سران را کوبید تا جا برای رهبر ما باز شود و برای‌شان مهم نیست که خود جنبش هم از اعتبار بیفتد. ما چنین وضعی را داریم می‌بینیم. وظیفه ما چیست؟ این است که جلوی هر دو گرایش بایستیم. با کوشش برای افتادن رهبری این جنبش به دست هر کسی حتا طرف خودمان مخالفت کنیم. بگذاریم جنبش حالت مردمی‌ و خودجوش خود را حفظ کند. قدرت‌ش در این است. و به هیچ وجه هم احساس حسادت و ناراحتی نکنیم و نه بترسیم از آن و نه بهانه جویی کنیم برای اینکه بکوبیم‌ش. باید نگاه وسیعی داشته باشیم که این مبارزه پیش برود. آینده ایران در گرو چنین مبارزاتی است. در گرو به وجود آمدن چنین روحیه‌ای است در مردم. حالا اگر با ما موافق نیست، منافع ما را به خطر می‌اندازد این گرفتاری ماست نه جنبش. ما نباید به دلیل ملاحظاتی که خودمان داریم با چنین جریانی مخالفت کنیم.

یک ملاحظه عمومی ‌هم هست. نفع شخصی و سیاسی همه ما چه به عنوان عضو حزب مشروطه ایران یا طرفدار جمهوری در این است که پای ما به ایران باز شود، اگر در بیرون ایران هسیتم؛ و زبان ما در ایران باز باشد اگر در درون ایران هستیم. این جنبش دارد این دو کار را می‌کند. اگر موفق شود هم پای همه بیرونیان به ایران خواهد رسید هم زبان همه ایرانیان باز خواهد شد. این است که به نفع ما و هر ایرانی است. به این دلیل دوستان توجه داشته باشند. همصدا با هیچ کدام از این گرایش‌ها نباید شد. هیچ‌کدام از این‌ها را ما نمی‌توانیم بپذیریم. قدرت ما این است که خودمان را از این‌ها دور نگهداریم و از مردم فاصله نگیریم.

از اینجاست که می‌رسم به بحث آخر در مورد پادشاهی. وقتی می‌گوئیم پادشاهی همه چیز است این را برای خودمان روشن کنیم. در منشور حزب و قطعنامه مربوط به تغیین نظام سیاسی ایران پس از جمهوری‌اسلام و قطعنامه‌های پیوست آن، دو موضوع هست که به رای گذاشتنی نیست. یکی تمامیت و استقلال ایران است که از همه چیز بالاتر است یعنی از پادشاهی هم بالاتر است. یکی هم قانون اساسی که به رفراندم گذاشته خواهد شد پیشاپیش می‌باید در چهارچوب دموکراسی‌لیبرال باشد. موادش از جمله پادشاهی یا جمهوری قابل بحث است و موضوع رفراندم، اما از چهارچوب لیبرال‌دموکراسی نباید بیرون برود. حالا اگر کسی بگوید پادشاهی یعنی تمامیت ارضی و استقلال ایران و دموکراسی‌لیبرال، این طور نیست برای اینکه خیلی احتمال دارد پادشاهی جلوی هر یک از اینها بایستد. الان نایستاده ولی احتمال آن هست. ممکن است بروند بگویند الان وقت‌‌ش است این امتیاز را مثلا در مورد فدرالیسم به گروه‌هائی بدهیم تا جلب شوند. ممکن است وسوسه شوند. یا فردا بگویند دمکراسی به درد این مردم نمی‌خورد.

برای روشن‌تر شدن موضوع برای خودمان باید این پرسش فرضی را بکنیم: اگر ما با این انتخاب روبرو شویم که یا ایران یکپارچه و مستقل یا پادشاهی، کدام را می‌خواهیم؟ اگر ناچار به انتخاب یکی از این‌ها شدید کدام را ترجیح می‌دهید؟ یا بگویند دموکراسی و اعلامیه جهانی حقوق‌بشر یا پادشاهی ــ از جمهوری خواه هم این سئوال را بکنند، فرقی ندارد، پاسخ‌ش چیست؟ امید است این آخرین بحث ما باشد در این مورد. منشور تصمیم خود را گرفته است. می‌گوید استقلال و یکپارچگی ایران از همه یعنی از شکل حکومت هم مهم‌تر است. من به شما اعتراف می‌کنم که از دموکراسی و حقوق‌بشر هم برای من مهم‌تر است. اول سعی می‌کنیم ایران یکپارچه بماند تا بعد اصلا” بتوانیم راجع به دموکراسی در ایران صحبت کنیم. همین طور اعلامیه جهانی حقوق‌بشر. هر کسی باید این سئوال را از خودش بکند ــ کدام یک از اینها مهم‌تر است: پادشاهی و جمهوری، یا ایران و دمکراسی و حقوق‌بشر؟

۶ دسامبر ۲۰۰۹