«

»

Print this نوشته

بخش ۵ / سخنرانی‌ها در دفتر پژوهش ح. م. ای / گفتگو با آقای دکتر نوری علا در باره “معمای رضا پهلوی”

بخش ۵  

سخنرانی‌ها در دفتر پژوهش ح. م. ای

 

گفتگو با آقای دکتر نوری علا در باره “معمای رضا پهلوی

آقای نوری علاء گرفتاری خودشان را زیاد کردند و ما به این یک دفعه آمدن ایشان بسنده نخواهیم کرد.
در مورد تناقض میان مدعی پادشاهی یا پادشاه با رهبری، نظر آقای نوری علاء درست است و این تناقض وجود دارد. نمی‌شود کسی میل داشته باشد پادشاه شود و فعلاً بگوید مطرح نیست و من فعلا رهبرم. بعد از جمهوری اسلامی ‌ببینیم مردم چه می‌گویند. همچنین است تناقض مشروطه‌خواهانی که هم معتقدند ایشان پادشاه است و هم مردم رأی خواهند داد که پادشاه بشود یا نه. ما همان پادشاهی را که سلطنت نباشد قبول داریم. همان طور که جمهوریخواهان آن جمهوری را که خوب عمل می‌شود قبول دارند ما هم به همان ترتیب. بارها صحبت شده که ما پادشاهی مشروطه می‌خواهیم. ولی ما مشروطه را به معنی مشروط نمی‌دانیم و موضوع مشروطه این نیست که حکومت مشروط به رعایت قانون اساسی باشد. مشروطه چیزی عمیق‌تر است و نیاز به نگاه فراگیرتری دارد که بحث‌های فریدون آدمیت شروع کرده است.

مشروطه انحصار به پادشاهی ندارد و نکته درستی است که ایشان اشاره کردند و اولین بار که به ریشه مشترک شکل حکومت دموکراتیک با مشروطه خواهی که شکل‌ش‌ ممکن است جمهوری خواهی هم باشد اشاره شد چقدر حمله کردند به ما که ما دروغ می‌گوئیم و طرفدار جمهوری هستیم.

مشکل ما با پیشنهاد آقای نوری علاء این است که اگر شاهزاده از پادشاهی صرفنظر کند، بگذریم که برو بیای ایشان کم می‌شود ولی، اگر ایشان رهبر نشد ـ و مشکل عمومی ‌رهبری پیش می‌آید که در شرایط فعلی ایران امکان ندارد ـ با این کار شانس پادشاهی هم از بین می‌رود و ما چون به نگهداری این بخت پادشاهی علاقه‌مند هستیم معتقدیم ایشان صرفنظر نکند و دنبال رهبری نرود که عملی نیست چون فعلا” زمینه‌ای وجود ندارد.

در مورد رهبری بطور کلی رهبر پیدا می‌شود، به اصطلاح ظهور می‌کند و باید شرایط‌ش بیرون از ما پیدا شود و وقتی دست ما نیست روی‌ش زیاد تکیه نکنیم. در فرهنگ سیاسی ما رهبری حالتی دارد که همه چیز را واگذار کنیم به یک نفر و خانه‌نشین شویم و خودمان مسئولیت نپذیریم. این مشکل را می‌توانند بگویند که در مورد پادشاهی هم هست و درست است. می‌بینیم که باز به محض اینکه صحبت پادشاه می‌شود روحیه ۲۵۰۰ ساله زنده می‌شود. تلاش بسیار دشوار و هنوز ناموفق حزب مشروطه ایران این است که این مفاهیم را از هم جدا کند و جا بیندازد و دست کم در میان افراد خود حزب جای تردید نگذارد؛ که من اعتراف می‌کنم هنوز کاملا” موفق نشده‌ایم. ولی باید این فرهنگ را عوض کرد. فعلا” از رهبری‌ای که موجود نیست شروع کنیم. ما رهبر نمی‌خواهیم و هر کس در حوزه خودش در هر شهری، باید رهبری داشته باشد یا ایجاد کند و بهترین راه این است که عادت کنیم خودمان کارهای‌مان را در دست گیریم.

صحبت شد که پادشاهی مشروطه منطق ساختاری ندارد. مثلا” انگلیس و سوئد. منطق ساختاری هر شکل حکومت دموکرات و لیبرال، رضایت مردم است. در پادشاهی و جمهوری هیچ تفاوتی بین منطق ساختاری این دو نیست. اگر رضایت است بحث ندارد و اگر نیست دیکتاتوری است.

و آخرین نکته در بحث پادشاهی، ما کاملا” موافقیم با آقای دکتر که قانون اساسی زیر پا گذاشته شد؛ ولی ما معتقدیم نگاه صرفاً قانونی و حقوقی به یک دوره، در شرایطی که عوامل سیاسی و اجتماعی بسیار نیرومندتر بودند تا ملاحظات قانونی، باید مورد توجه قرار گیرد. ما در ایران آغاز قرن بیستم تا نیمه قرن بیستم باید کشوری را می‌ساختیم که در آن قانون بتواند حکومت کند و قانون اساسی باشد. این کشور وجود نداشت. هیچ کجای دنیا اول حکومت دموکراتیک نبوده که بعد کشور ساخته شود. کشور ساخته شده و دستگاه اداری بوجود آمده و همه در شرایط دیکتاتوری مطلق و حق الهی پادشاهان تا ۴۰۰ سال پیش. بعد از این، اسباب آموزش و ارتباطات و زیرساخت‌ها و بعد شروع به پیروزی گرایش‌های دموکراتیک. نمی‌باید انتظار داشت رضاشاه اصلاحات اجتماعی را رها کند. او نمی‌توانست بدون مداخله مستقیم خودش، نه از لحاظ قانونی و نه اجتماعی، کاری را پیش ببرد. توجه فرمائید که تنها چهار ماه بعد از انقلاب اجتماعی ۱۳۴۱ قیام ۱۵ خرداد خمینی را داریم که اگر به موقع برخورد نشده بود و معطل کرده بودند همان موقع انقلاب خمینی پیروز می‌شد. جایی نوشته‌ام که انقلاب مشروطه بی هنگام بود و باید بعد از رضاشاه می‌شد و همه جای دنیا همین طور شده است. اول ساختند بعد دموکراسی شده است.

در مورد ایدئولوژی: بحث ایدئولوژی را ما اصلاً مطرح نکرده‌ایم. ما در جایی یک زمانی گفتیم که ایدئولوژی مشروطه، آزادی و ترقی بوده است و به ما ایراد کردند و این بحث پیش آمده است. ولی همان طور که آقای دکتر فرمودند و دوستان دیگر اشاره کردند، هزار تعبیر از ایدئولوژی شده است. ما معتقدیم ایدئولوژی روح حاکم و فلسفه پشت سر برنامه‌های سیاسی احزاب است و ممکن است هر روز عوض شود ولی هر حزبی دارای انسجام فکری است و آن انسجام فکری یک مبانی‌ای دارد. بهر حال به یکی می‌گویند محافظه کار و به یکی سوسیال دموکرات، و اینها بار ایدئولوژیک دارند. ایدئولوژی می‌تواند مطلق‌گرا باشد که پدیده‌ای جدید و موقتی است. ۲۰۰ سال دوره ایده مطلق‌گرایی بوده است و همه چیز را روی ۲۰۰ سال نمی‌شود قضاوت کرد. ما اول انسان را به صورتی تعریف نمی‌کنیم بعد ایدئولوژی را دور و برش بسازیم. انسان را از سنت زرتشتی گرفته‌ایم و سنت رواقی و اومانیسم رنسانسی. این انسان، مسئول، خردگرا، عرفی‌گرا و البته فردگرا هم هست. ایدئولوژی ما مدرنیته است و ما می‌خواهیم برنامه و عمل سیاسی‌مان مطابق برنامه مدرنیته باشد ما ممنون هستیم از آقای دکتر که این هشدار را دادند که مبادا روی تاکید بر ایدئولوژی، در آن گرفتاری بیفتیم؛ که مسلما” رعایت خواهیم کرد.

در مورد حقوق بشر: شاه به عنوان نماد حقوق بشر وجود ندارد ولی نماد پادشاهی دموکرات و لیبرال بعنوان یک قدرت اخلاقی که می‌تواند از نهادهای دموکراتیک دفاع کند وجود دارد و عمل هم شده است و اسپانیا یکی از آنها است. فکر می‌کنیم در جامعه ما، با توجه به ضعف مبانی دموکراتیک، اگر بتوانیم چنان قدرت اخلاقی را بکار گیریم سودمند است و ما بدنبال آن هستیم

۵ فوریه ۲۰۰۹