ناسيوناليسم و سادهانديشی
يک خبرنگار امريکائی در ديداری از ايران از دو جوان ايرانی گفتاوردهائی آورده است که میتوانست از گروههای بزرگی از ايرانيان در هر گروه سنی و در هرجا شنيده باشد. جوانی سراپا شيفته فرهنگ امريکائی و آرزومند مهاجرت بدان کشور به او ياد آوری میکند که مگر تاريخ امريکا چند قرن است؟ در حالی که از فرهنگ ما دو هزار و پانصد سال میگذرد (تکرار غلط مشهور، گوئی کورش ناگهان از آسمان افتاد.) جوان ديگری، سراپا بيزار از رژيم اسلامی، در اعتراض به مخالفت امريکا با برنامه بمب اتمی جمهوری اسلامی میگويد چرا اسرائيل داشته باشد و ايران نتواند؟ در هردو گفتاورد (نقل قول) ويژگی اصلی، چيرگی منطق قياسی است، آسانترين و ابتدائیترين شيوه تحليل، پيش از آنکه ذهن انسان توانائی استقرا را بدست آورد که به معنی رسيدن از دادههای جزئی به نتيجه کلی است.
جوان نخستين در اين مقايسه به يک عامل، به آنچه به سود اوست، بسنده میکند و بی توجه به ويژگیهای دو فرهنگ و ربط داشتن آنها به اکنون و آينده نتيجه دلخواه خود را میگيرد. او اگر در مقايسه زمانی دو فرهنگ، تنها درپی تسلای احساس کوچکتری خود نباشد ــ که در بخشی هست ــ اندکی دورتر نمی رود که مسئله پيشينه نيست؛ اگر کهنتر بودن برتری میآورد چرا خود او و مانندهای بيشمارش اينگونه شيفته فرهنگ غربی و در صورت تازهترش امريکائی هستند؟ در همان قاره امريکا تمدن مايا يک هزاره پيش از امريکای نوين باليد و امروز میبايد در جنگلها بدنبال آثارش گشت. کهن سالی فرهنگ مزيتی است و اگر بهانه بستن دست و پای انديشه نباشد، چنانکه درآن جوان میتوان ديد، سرمايهای است برای رسيدن و پيش افتادن در مسابقه والائی .excellence لاف گذشتههای دور خود را زدن و آرزوی گريز به آينده ديگران را داشتن در عين حال نشانه تناقض گشوده نشده تفکر و پريشيدگی روان مردمانی است که در سرگشتگی میزيند و کارشان اساسی ندارد و از امروز به فردا زير و رو میشوند و به خود اجازه هر رفتار غيرعقلائی را میدهند.
دومين جوان همان صفت ملی را در بافتاری context ديگر به نمايش میگذارد: کاهش دادن هر موضوع پيچيده به سادهترين عناصر خود، به حد يک جمله. اکنون موضوع بمب اتمی رژيم اسلامی مهمترين مسئله سياست خارجی ايران است و با آينده رژيم و امنيت ملی ايران سر و کار دارد. دنيائی نگران آن است و قدرتهائی میخواهند از هر راه شده است جلوش را بگيرند. چنين موضوعی را با يک قياس ساده نه میتوان برطرف کرد نه حتا توضيح داد. نخستين دليلش اينکه ميان دو طرف مقايسه جز بمب اتمی هيچ همانندی نيست و همه دادههای ديگر مسئله با هم تفاوت دارد. در اسرائيل امام زمان پای ليست انتخاباتی را امضا نمیکند و در دادگاهش بانوی خبرنگار کانادائی را نمیکشند. اسرائيل بمب اتمی دارد و بيش از اندازه هم دارد ولی سخنی هم از آن نمیگويد چه رسد که تهديد و باجخواهی کند. جمهوری اسلامی هنوز بمب را نساخته اسرائيل را هدف آينده آن اعلام میکند و از زبان رفسنجانی میگويد دربرابر نابود شدن اسرائيليان کشته شدن پنج ميليون مسلمان چيزی نيست.
آن جوان و همفکرانش به اين کاری ندارند که بمب اتمی برای ماندگاری رژيمی است که آنان را از کشورشان گريزان کرده است و نه نيرومندی ايران. ايران مانند اسرائيل، بهر دليل، در مبارزه با همه همسايگانش نيست و اگر کاری به آنها نداشته باشد آنها کاری ندارند و هيچ کدام خطری بشمار نمیروند. بزرگترين تهديد خارجی ايران از امارات خليج فارس است که چند ناوچه توپدار برايشان بس است. مسئله اتمی جمهوری اسلامی ربطی به اسرائيل يا حتا پاکستان و هند و روسيه (کشورهای اتمی ديگر منطقه) ندارد. میبايد ديد آيا به صلاح ايران است که منابع نامحدودی را هزينه کند و برای کشور خطر مداخله نظامی يا تحريم اقتصادی بخرد؟ با گلهگزاری و انگشت نهادن بر رفتار دوگانه قدرتها نمیتوان از برابر چنين مخاطرات احتمالی گريخت. ديگران نمیتوانند با منطق قياسی ساده آن جوان و بی خيالی همه مانندهای او به منظره بنگرند. او حتما پس از کوبيدن استدلال خود بر سر خبرنگار، شادان و آسوده به وقتگذرانیهايش بازگشته است. اما از ديگران نمیتوان انتظار داشت به همين آسانی موضوع را پايان يافته تلقی کنند. جمهوری اسلامی با پافشاری برنامه اتمی خود را دنبال میکند، زيرا اميدوار است با فريبکاری و تاکتيکهای تاخيری، جهانيان را دربرابر عمل انجام شده بگذارد. تکيه بر احساسات ملی نابجای ايرانيان عامل ديگری است که از آن ياری میجويد.
دفاع از سياستهای خطرناک و ضد ايرانی رژيم به نام ناسيوناليسم ايرانی همان اندازه بيربط است که پنهان شدن پشت پيشينه فرهنگی ايران. معنای ايران دوستی هيچ کدام اينها نيست. ما در موضوع احساسات ملی نيز نياز به شکافتن و ژرفتر رفتن داريم. ناسيوناليسم را با احساس برتری نمی بايد اشتباه گرفت و از آن بهانهای برای دراز کردن خواب آشفته هزارهای ملت ساخت. در جهان، ملتهای بزرگتر از ما فراوان بودهاند و امروز شمارشان بسيار بيشتر شده است. پارهای از آنها به اندازه يک استان متوسط ايران نيز جمعيت ندارند. آنها نصف ما هم در ستايش خود وقت نمیگذارند بلکه همه حواسشان به پيش افتادن از همگنان در زمينههائی است که توانائيش را دارند.
بهمين ترتيب ناسيوناليسم به اين معنی نيست که چون حکومت اسلامی به نمايندگی ايران اقداماتی میکند ايرانيان بناچار میبايد از آن پشتيبانی کنند. مردم آلمان شش دهه است با اين مشکل دست به گريبان بودهاند که آيا در پشتيبانی تا واپسين روزهای خود از هيتلر حق داشتهاند؟ حضور صدر اعظم آلمان در مراسم شصتمين سال عمليات “اوورلرد“ (پياده شدن نيروهای متفقين در نرماندی) به دعوت دولتهای مربوط، نشانهای بر گشوده شدن اين مشکل است. “اوورلرد“ مقدمه رهائی اروپا، از جمله آلمان، از رژيم فاشيستی بود. آلمانها نيز بدست متفقين از آن رژيم، در واقع از خودشان، رها شدند و اکنون میتوانند اين حقيقت را بپذيرند. هيتلر تجاوز و نژادکشی را به نام دفاع از نياخاک در مغز مردم آلمان فرو کرد و نه تنها باعث کشته شدن دهها ميليون تن از جمله شش ميليون يهودی و بيشماری افراد نژادهای “فروتر“ در کورههای آدمسوزی شد نياخاک را ويرانه و تقسيم شده برجای نهاد و آلمان با از دست دادن سرزمينهای شرقی خود که جمعيتشان جارو شدند تنها در شرايطی معجزهآسا يگانگی خود را بازيافت.
ايرانيان بويژه در درون میبايد بيش از اينها ميان مصالح ايران و جمهوری اسلامی تفاوت بگذارند.
11 ژوئيه 2004




















