نگاهی به صدسال کشاکش با تجدد بخش اول
انقلاب نوگری و استبداد روشنرای، سزاریم، پیشوا و خدایگان
سالهای توخالی در ساعت انقلاب ـ هشتساله خونین فربهی
حسین مهری ـ داریوش همایون، نویسنده، روزنامهنگار، متفکر سیاسی و یکی از رایزنان حزب مشروطه ایران، اخیراً اثری منتشر کردهاند زیر عنوان «صدسال کشاکش با تجدد» در بیش از ۴۵۰ صفحه.
این اثر سرشار است از نکتهها، سوژهها و معانی و مفاهیم و دشواریها و بسیار نکاتی که امروزه، خاصه پس از انقلاب، ما با آنها دست به گریبانیم. انبوهی از سوژهها در انبوهی از رویدادهای تاریخ گذشته و تاریخ معاصر ایران.
آقای داریوش همایون در پیشگفتار کتاب که به یاد حسن تقیزاده و علیاکبر داور آغازشده، مینویسند: کتاب حاضر از گردآوری و بازنویسی پارهای نوشتههای یازدهساله گذشته (تقریباً همه در «نیمروز») فراهم آمده است (نوشتهای نیست که در نگاهی دیگر، از بازنویسی بگریزد؛ و «سخن آخر» زمان دارد). دنبال اندیشههای بیستوچندساله گذشته و گستردهترین نگاهی است که دیدگان من میتوانسته بر موقعیت یا وضعیت ایران بیندازد. پاسخی است، پاسخهایی است به پرسشهای همیشگی من: گرفتاری ما کجاست؟ چرا نتوانستهایم از توانائیها و فرصتهای خود بهره گیریم؟ از آن بدتر چگونه توانستهایم آن فرصتها را به زیان خود درآوریم؟
در بخش دیگری از مقدمه آقای داریوش همایون مینویسند: روشنفکران و طبقه متوسط ایران میباید شهامت آن را بیابند که به نهتوی (اصطلاح م. امید) فرهنگ چیره هزارساله، به ژرفای غارهایی (از غار افلاطون و غار اصحاب کهف و غار تاریخی نزدیکتر ۱۴۰۰ سال پیش) که جهان تنگ نازیبای ما در آن گرفتار است، بروند و به قلب مسئله بزنند. مردم ما میباید دریابند که با منطق زیارت و نذرونیاز و کتاب دعا و شهادت و انتظار ظهور؛ با شیوه تفکر سرسری و سطحی، و گذاشتن امداد غیبی بجای اراده آگاهانه؛ با زیستن در تناقض و باور به امور بیرون از قلمرو شعور و دانش و اخلاق، روزگارشان همین است؛ همین است که بوده است. تا زمانی که نفت هم دیگر لقمه نان را به سفرهایشان نیاورد. و بعد در پارهای دیگر از پیشگفتارشان میگویند: جنبش مشروطیت و جای مرکزی آن در باززائی جامعه ایرانی که از دیرباز ذهن مرا به خود گرفته است؛ و ضرورت دنبال کردن طرح (پروژه) مشروطهخواهی، تا به کشورهای پیشرفته آرزوی مشروطهخواهان برسیم، درونمایه اصلی این کتاب است که انتشار آن را در صدمین سالروز انقلاب مشروطه بهنگامتر میسازد.
- حسین مهری ـ جناب آقای داریوش همایون در اروپا، درود بر شما
همایون ـ درود بر شما
- حسین مهری ـ آقای همایون، تبریک میگویم به شما برای این اثری که منتشر کردید. دربرگیرنده انبوهی از سوژهها. که یادآوری خود سوژهها شاید بیش از ۲۰ دقیقه وقت لازم داشته باشد.
همایون ـ خیلی سپاسگزارم.
- حسین مهری ـ آقای همایون بفرمایید که پرداخت به این کهکشان پرسشها و سوژهها چه انگیزهای داشت؟ انگیزه دقیق شما از نگارش این کتاب و فراهمآوری این کتاب چه بوده؟
همایون ـ دلمشغولی چهلساله من یا بیشتر، به برونرفت و بیرون آمدن از این بنبستی که ما در حدود باید بگویم هشتصد سال است در آن گرفتارشدهایم. این بنبست، بنبست اندیشه است در واقع. ما از هشتصد ساله گذشته، پس از عصر زرین تاریخ ایران به قول پروفسور فرای به پایان رسید، چه با چیرگی روحانیت که درهای اندیشه و نوآوری را بستند بر روی این ملت و چه حملات بیابانگرد غُز و مغول که رشته تمدن را در فلات ایران پاره کردند که آنوقت مرکز جهانی فرهنگ و اندیشه بود، در این هشتصد سال ما همینطور درجا زدهایم. صدسال پیش در انقلاب مشروطه ما تکانی به خودمان دادیم و از آن بنبست بیرون آمدیم ولی این بیرون آمدن هم ناقص ماند، بیفرجام بود و در انقلاب اسلامی و حکومتی که ۲۸ سال است این ملت را همینطور عقب میبرد به مقدار زیاد خفه شد. من میخواستم ببینم مشکل ما کجاست و به نظرم رسید که هم یک بررسی تاریخی لازم است در این کار و هم یک بازاندیشی در فرهنگ ما. مشکل عمده ما مشکل فرهنگی است. بهویژه تاریخ معاصر ما که بسیار مربوط است به سرنوشت امروز و آینده ما، و هم به این فرهنگی که حقیقتاً در همه بدبختیهای ملی ما است دوباره نگاهی بیاندازیم و یک طرح نویی بیاندیشیم برای آینده ملت. این کتاب تلاشی است برای رسیدن به آن طرح نو، برای آن بازاندیشی در تاریخ و فرهنگ، و امیدوارم مختصر تأثیری ببخشد در این زمینه. به نظر من تاریخ زمینه اصلی فرهنگ و سیاست بشمار میرود و خیلی اهمیت دارد بررسی درست تاریخی. بخش اول این کتاب را به بررسی این صدسال گذشته با یک نگاه تازه، از یک نظرگاه تازه شروع کردهام و اختصاص دادم و فصل سوم کتاب به بررسی فرهنگی پرداخته است.
- حسین مهری ـ آقای همایون، در بازشناسی انقلاب مشروطه در فصل اول به چه نتیجهای رسیدهاید؟
همایون ـ انقلاب مشروطه بدفهمیدهترین بخش این تاریخ بشمار میرود. برای اینکه نگرش حزبی و سیاسی به این انقلاب که از دهه ۲۰ شمسی و از دهه ۴۰ میلادی ـ ما واقعاً اگر بخواهیم تاریخ را بررسی بکنیم باید شمسی و قمری و این حرفها را بگذاریم کنار و میلادی را در نظر بگیریم. در گاهشماری میلادی است که سالها و دههها معنی پیدا میکنند ـ از دهه ۲۰ شروع کردیم تاریخ مشروطه را تجربه کردن و این انقلاب را فروکاستیم بهفرمان مشروطیت، قیام تبریز، ستارخان و باقرخان، فتح تهران و تمام شد رفت. بعد هم استبداد رضاشاه تا پایان مشروطه تا رسیدیم به مصدق و دوباره آزادیخواهی، بعد هم ۲۸ مرداد، بعد هم دوباره استبداد… تمام شد. تاریخ همین بود. تاریخ این صدسال را ما به این صورت نگاه کردیم.
ولی حقیقتاً صدسال گذشته ما تلاش ملی بوده است در زمینههای مختلف برای اینکه ایران تبدیل بشود به یک دولت ـ ملت و کشور به معنی امروزی و یک هویت ایرانی پیدا بکنیم و گام گذاشتن در همه عرصههای زندگی نو. فرهنگ ما بهکلی زیرورو میشود، حتی در شعر شاهد یک انقلاب واقعی هستیم. شعر نو میآید به ایران با تسلط فوقالعاده و هزارساله شعر پارسی، رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، زندگینامه، جامعه مدنی امروزی و نه جامعه مدنی قرونوسطایی… و یک دستگاه اداری که بتواند نظم را در کشور برقرار بکند و… اینها همه ناشی از انقلاب مشروطه است. این مطالب بهکلی ندیده گرفته شد بهجز استثناهایی مانند کتابهای آدمیت که مبانی فکری انقلاب مشروطه را بررسی کرده است. ولی بعد از آن کسی به کارهای بعدی نپرداخت. من اول کتاب را با همین بازنگری به انقلاب مشروطه و دوران مشروطه بهطورکلی آغاز کردم. چون به نظر من دوره بعد از انقلاب مشروطه و شکست مشروطه در سال ۱۹۱۱ ولی در زمینههای خاصی پیشرفتی شد و زیرساختهای لازم بهوجود آمد. البته کموکاستیهای دوران مشروطه تا انقلاب اسلامی بررسی شد.
- حسین مهری ـ آقای همایون، آیا انقلاب یا جنبش مشروطیت به ملت کردن مردم ایران یاریداد؟ چون برخی میگویند که ملت ـ دولت وجود نداشته تا عصر مشروطیت.
همایون ـ بله، ملت ـ دولت را ما اولبار پیش از اسلام در ایران تجربه کردیم. که البته اول چینیها بودند که دولت ـ ملت ساختند و حتی دیوار هم کشیدند. چون ملت یعنی مردمی با مرزهای معین و دولت معین که یک قانون در آن حکمروا باشد و این کار را البته اول چینیها کردند و حتی دیوار هم دور کشورشان کشیدند بعد ایران این کار را کرد. در دوره ساسانی مرزهایی داشتیم که در شمالش دیوار بود، در غرب ستونهایی بناکرده بودند و مرز خیلی مشخص بود با رومیها. بعد البته این از بین رفت و دوره اسلامی بهعنوان پایان ایران بهعنوان دولت ـ ملت بود. و با سلسلهها ما شناخته میشدیم. در دوره صفوی تا حدود زیادی این برگشت ولی خب ویژگی دوران صفوی بیشتر سلسله پادشاهی بود و مذهب رسمی که با شمشیر تحمیل و حفظ میشد و بعد بهزور خرافات. برای اولین بار به معنی امروزی ـ از سده هفدهم اروپایی ـ به اینطرف، چون ملت ـ دولت یک پدیده سده هفدهمی است در اروپا که خب پیشرفتهترین دورههای جهان بوده است در سدههای اخیر. آن بعد از مشروطه و در واقع به دست رضاشاه در ایران بهوجود آمد. ایرانیها همانطور که عرض کردم خودشان را بهعنوان اهل مملکت قزوین و خراسان و… معرفی میکردند. این هویت ایرانی از دوره مشروطه به اینطرف درست است که ما دارای آن هستیم.
- حسین مهری ـ آقای همایون، از استبداد روشنرای در فصل نخست یادکردید. آیا استبداد روشنرای منظورتان چهارچوبه حکومتی رضاشاه است؟
همایون ـ استبداد روشنرای را اولبار ولتر که یکی از بزرگترین نماینده اندیشه لیبرال است که در سده هجدهم او بکار برد. در توصیف حکومت پترکبیر و کاترین بزرگ. میدانید که ولتر مدتها با کاترین مراوده داشت و مدتها در دربار او بسر برد و از ستایندگان این دو امپراتور روسیه بود. منظورش خودکامهای بود که نیروی خودش را در پیش بردن کشور میگذارد و بهزور یک جامعه عقبمانده قرونوسطایی را به جهان امروز (آن روز قرن هجدمی) میرساند. پترکبیر و کاترین بزرگ با روشهای نهچندان ملایم این کار را کردند. و ولتر این اصطلاح را بهصورت ستایشآمیزی بکار برد. روشنرایی را در مقابل کلمه enlightened گذاشتهام (بهاصطلاح آن روزها استبداد منور) ولی استبداد روشنگر معنی ندارد. این کلمه در انگلیسی ضمناً روشنرائی معنی میدهد. مثلاً ما وقتی میگوییم که سود شخصی روشنرایانه یا enlightened interest منظور ما از سود شخصی روشنگرانه نیست. منظور ما آن سود شخصی است که از حدود بینی دورتر نگاه بکند. به هر حال این استبداد روشنرای را به این معنا بکار بردم که بله با رضاشاه ما این دوره را داشتیم. یک مدت نسبتاً طولانی ـ ۱۵ سالی ـ رضاشاه این کار را کرد با شیوههای استبدادی ولی خب با پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی و ملتسازی و کشورسازی انجام میگرفت.
- حسین مهری ـ آقای همایون، منظورتان از سزاریسم در تاریخ ایران، کدام شخص، کدام شخصیت و کدام رویداد یا پدیده است؟
همایون ـ بعد از رضاشاه کسی که در سیاست ایران بالاترین جای را داشت مصدق بود که در طی یک دوره ۱۰ ساله بر بحث سیاسی تسلط داشت و رهبر بلامنازع ملی بود. سزاریسم از خود رضاشاه البته شد. تاریخنگاران سزاریسم را برمیگردانند به ژول سزار رُم. ژول سزار به دمکراسی الیگارشی اشرافی رُم پایان داد. یک رودخانه کوچکی در جنوب رُم بود به نام روبی کوم که از دیرباز سنت بر این بود که سپاهیان در بازگشت از جنگها نمیتوانستند با سلاح از این رود بگذرند و وارد رُم بشوند. سزار با سپاهیانش وارد رُم شد و در میان هلهله عمومی به مقام امپراتور رسید در اولبار و این واژه در مورد سزار بکار رفت و از آنوقت این اصطلاح سزاریسم آمد. البته من این اصطلاح را از اشپنگلر گرفتم. البته نمیدانم قبل از او هم این اصطلاح بکار میرفته یا نه. دکتر شاهکار این را ترجمه کرده بود و من این اصطلاح را از آنجا گرفتم. بعداً البته این اصطلاح از دوره ناپلئون بناپارت به بناپارتیسم هم اطلاق شده است. چون هم ناپلئون بناپارت و هم لوئی ناپلئون برادرزادهاش، روی پشتیبانی عمومی بر فراز نهادهای قانونی و قانون اساسی و مجلس و انتخابات قرار گرفتند و تا مدتی هم مردم از آنها پشتیبانی میکردند. این پدیده را میگویند سزاریسم یا بناپارتیسم. یعنی یک شخصیت با فرهمندی خودش بر فراز قانون و نهادها قرار میگیرد به پشتیبانی افکار عمومی و معمولاً هم به دیکتاتوری ختم میشود اگر به فاجعه ختم نشود. در ایران این وضع هم رضاشاه مدتی داشت و هم مصدق و هم محمدرضا شاه. مصدق که اصلاً پیشوا خوانده شد مثل هیتلر و توجه نکردند که پیشوا دلالتهای خوبی ندارد. خدایگان هم لقبی بود که این اواخر به محمدرضا شاه دادند. این دورهای بود که شخصیتها به دلیل مقام و البته کارهایی که کردند، چون دو پادشاه پهلوی و هم مصدق کارهای مثبت زیاد کردند و مدتی مردم طرفدار و پشتیبانشان بودند، این لقبها بهاصطلاح داده شد به آنها.
- حسین مهری ـ آقای همایون، از مهاجرت طبقه متوسط از مشروطه به اسلام چه اراده کردید؟
همایون ـ در دهههای ۴۰ شمسی، / ۶۰ و ۷۰ میلادی، ما شاهد این بودیم که طبقه متوسط ایران که ساخته دوره مشروطه بود، چه انقلاب و چه نوسازی دهههای بعدی، و حامل ایدههای توسعه و پیشرفت و ترقی بود، این بهطور روزافزونی روی برگرداند از این ایدهها و به اسلام و ارزشهای اصیل روی کرد چند اندیشمند (که چه عرض کنم) به هر حال چند نویسنده مذهبی ـ سوسیالیست و جهان سومگرا، مبشرش بودند و خمینی خیلی تأثیر داشت روی اینها.
- حسین مهری ـ منظورتان آلاحمد است؟
همایون ـ بله، آلاحمد، شریعتی… چند نفر دیگر بودند که اشاره به آنها ضرورتی ندارد، و حالا یکیشان (آقای دکتر داریوش شایگان) که کتابهای زیادی هم در این زمینه نوشت بعد از انقلاب برگشت و کتابهای دیگری در رد نظرات خودش نوشت ولی بقیه پابرجا ماندند. کتابهایی که دکتر شایگان نوشته است آثار با ارزشی هستند ولی کتابهایی که در این زمینه پیش از انقلاب نوشت در این گمراهی بیاثر نبودند. این طبقه متوسط پاسخ ناکامیهای سیاسی خودش را در بازگشت به اسلام جستجو کرد. ولی طبقه متوسطی که به مقدار زیاد ساخته پادشاهان پهلوی بود، از طرف پادشاهان نهتنها به بازی گرفته نمیشد و اجازه بروز استعدادهای خودش را نمییافت و نمیتوانست تأثیری که باید به سیاست کشورش ببخشد، بلکه حتی تحقیر میشد بهویژه از طرف محمدرضاشاه، و انتقامش را به این صورت کشید که رفت از دهه شصت / از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، بهطور روزافزونی زیر عبای خمینی. این سهم بسیار بسیار بزرگی در پیروزی انقلاب داشت که فقط سهم رژیم پادشاهی در پیروزی انقلاب بهپای آن میرسد.
- حسین مهری ـ آقای همایون، سالهای توخالی و هشتساله خونین فربهی. اینها اشاره به چیست؟
همایون ـ سالهای توخالی، منظورم دوران پیش از انقلاب است. برای اینکه ما خیلی پیشرفت میکردیم ولی چنانکه نشان داده شد، کشور و تمام نظام و دستگاه پوشالی بود و به یک تلنگر فروپاشید و از بین رفت. من این عنوان سالهای توخالی را از یک کتابی گرفتم که به فرانسه پیش از جنگ دوم جهانی پرداخته. فرانسه دهه ۳۰ میلادی. که این کشور حقیقتاً یک کشور نیرومندی بود و هیچ دستکمی از آلمان نداشت ولی به سبب آن رنجوری و شکاف فوقالعادهای که بین چپ و راست فرانسه افتاده بود که نظیرش را در ایران پیش از انقلاب داشتیم و بقایایش هنوز هم هست. این را آن نویسنده اسمش را گذاشته بود سالهای توخالی. هشتساله خونین فربهی مربوط میشود به دوران رفسنجانی و شکست ایدئولوژیک انقلاب اسلامی. چون در آن سالها بود که بهکلی ایدئولوژی انقلاب را گذاشتند کنار، البته ظاهر شرعیاش را نگهداشتند، ولی اقتصاد اسلامی، حکومت اسلامی و… همه اینها را گذاشتند کنار چون دیدند عملی نیست. دوره خیلی مهمی بود از این جهت که انقلاب در واقع پایان یافت. انقلاب بر خود انقلابیان آشکار شد که سخنی برای اداره کشور ندارد. اسلام سخنی برای اداره کشور ندارد. اسلام بدرد همین کارهایی که اینها میکنند البته میخورد ولی در آنجا که به اداره کشور به معنای امروزه مربوط میشود اسلام عاجز است. اسلام هیچوقت نتوانسته هیچ جامعهای را اداره بکند. تمام جامعههای اسلامی حکومتهایی داشتند کموبیش غیراسلامی.
- حسین مهری ـ پس تمدن اسلامی چه بوده است آقای همایون؟
همایون ـ تمدن فرق دارد با حکومت اسلامی. و تازه تمدن اسلامی را شما میبینید که به این دلیل میگویند تمدن اسلامی که در کشورهایی که مسلمان بودند این تمدن ظهور کرد ولی خب در ایران، هشتاد درصد این تمدن اسلامی مالِ ایران است. آن یک بحث دیگری است. حقیقتاً عنصر اسلامی درش کمتر است تا عنصر یونانی یا بهاصطلاح عنصر خسروانی. الآن که هیچ تمدن اسلامی نمیگویند، میگویند تمدن عرب. ربطی به هم ندارد. آن اصطلاحات را باید زیاد بهش توجه نکرد. به هر حال این هشت سال خونین فربهی، که خونیناش اشارهای است به این آدمکشیهای زنجیرهای و تیرباران از روی هوا بروی تظاهرکنندگان در اسلامشهر و جنوب تهران که در دوره رفسنجانی پُر بود از این، خلاصه این هشت سال دوران برگشتن به طبقه متوسط بود و از آن ارزشهای انقلاب، از آن «آنچه خود داشت»، از آن اسلام راستین و… از این جهت خیلی خیلی دوره مهمی بود.
- حسین مهری ـ آقای همایون، در بحث «سالهای توخالی» یک اشارتی کردید که سالهای پیش از انقلاب را ازش بهعنوان پوشالی یادکردید. منظورتان چه بود؟
همایون ـ عرض کردم. دورانی بود که حکومت و مخالفان حکومت به یک اندازه اسیر ظواهر بودند و با یک دید سطحی به امور مینگریستند. بیثباتی عمومی حقیقتاً حکمفرما بود، دستگاه حکومتی که به آمارها دلخوش بود و کاری به واقعیت قضایا نداشت، مخالفان با شعار میاندیشیدند…
- حسین مهری ـ شما در آن زمان حتماً به این نکتهها پی برده بودید.
همایون ـ در آیندگان آن موقع خیلی اشارات در این زمینهها هست. بله من میدیدم، حقیقتاً. مخصوصاً این توخالی بودن بسیاری از سیاستهای حکومت را بهصورت پوشیده مینوشتم. البته باید اعتراف کنم که مخالفان را بههیچوجه جدی نمیگرفتند و اصلاً فکر نمیکردند که اینها توانایی یک کاری را داشته باشند ولی متأسفانه ناتوانی باورنکردنی دستگاه حکومت در آن شش ماه دوره انقلاب به اینها امکان داد که اوج ناتوانی خودشان را در همه زمینهها نشان بدهند. خوشبختانه بیشترشان هم پشیمان شدهاند و اصلاحشدهاند و به راههای تازه دارند میافتند.
- حسین مهری ـ آقای همایون یک شنوندهای سئوالی را مطرح کردهاند که از شما بپرسم. میتوانید جواب ندهید. گفتهاند که آیا آقای همایون میدانند کدام دست ایشان را به زندان انداخت؟
همایون ـ چند دست بودند. ولی امروز به نظر من اصلاً نباید به خردهحسابهای چند سال پیش شخصی بپردازیم. تمام شد آن دوره. کار بسیار اشتباهی بود حالا نهتنها در مورد من، بلکه اتفاقاً کسانی را گرفتند که کمترین گناه را از نظر فساد و بیترتیبی داشتند در آن رژیم. آنهایی که خیلی دستشان آلودهتر بود و آلوده بود، اینها هیچکدام آلودگی نداشتند. خب من در زندان دیدم و دوره بعد از زندان هم زندگی بسیاریشان را دیدم، اصلاً از این مسائل دور بودند. ولی نه، کسانی که بیش از همه دست در کار بودند ابداً آسیبی ندیدند. این کارها خب اشتباه بود و دیدیم نتیجهاش را هم. اما امروز حقیقتاً باید از این عوالم بیرون بیاییم و حالا مهم نیست کی چه کرد، مهم این است که به سر این کشور چه آمده است.
- حسین مهری ـ آقای همایون کتاب شما در مورد «چه کسانی چه کردند» است.
همایون ـ نه، منظورم چیزهای شخصی است. اتفاقاً من خیلی کم اسم آوردهام. برای اینکه مسائل دیگر از این حرفها گذشته. شما نگاه کنید به نامهای کسان در پایان کتاب، میبینید که آدمهایی که دو سه هزار سال پیش زندگی میکردند اسمشان خیلی بیشتر آمده تا آدمهایی که هنوز زنده هستند یا بیست سال پیش زنده بودند. غیر از البته پادشاهان پهلوی یا مصدق یا خمینی، بله اینها اسمشان زیاد آمده است.
به آن شنونده محترم از قول من بفرمایید که من اصلاً فراموش کردهام که کی مقصر بود و کی گناهکار بود و کی مرا به زندان انداخت و… اینها دورهاش تمامشده است. ما باید فعلاً بپردازیم به امروز و آینده ایران.
- حسین مهری ـ آقای همایون من دارم الآن کتابی میخوانم به نام «در خدمت اورنگ پادشاهی» کتاب خاطرات آقای راجی آخرین سفیر شاهنشاهی در لندن. در این کتاب بارها به شما اشارهکرده است. خواندن این کتاب مرا سخت علاقهمند کرده که آن دوره را از دیدگاههای مختلف از نو ببینم. به هر روی خیلی کتاب اثرگذاری است بهعنوان خاطرهنویسی. یکجایی میگوید که من چند روزی رفتم تهران برای موضوعی که شاه گفته بود با دولت مشورت کنید در آن باب، پیش آقای داریوش همایون رفتم. و خیلی تمجید کرده از شما بهعنوان کسی که در آن دوره بسیار روشن میدیده. و اشاره میکند که شاید شاه هم از این بابت از ایشان دلخور است. شما این کتاب را خواندهاید؟
همایون ـ بله خواندم. به هر حال شاه با امثال من میانه چندانی نداشت. به نظر من ما از نوع او نبودیم. ولی مهم نیست، به هر حال گذشت.
- حسین مهری ـ درباره شکست ایدئولوژیک اسلامی. بفرمایید که این شکست در عمل ظاهرشده یا اینکه خود جامعه به آن پی برده به ناکامی این انقلاب؟
همایون ـ این دوره هشتساله رفسنجانی از سال ۱۹۸۸ شروع شد. یعنی هشت نه سال پس از پیروزی انقلاب. که هشت سالش البته در جنگ سپریشده بود. در آن هشتساله دست در کاران نظام متوجه شدند که هر چه به کتابهای فقهی و قرآن و سنت و این حرفها نگاه میکنند چیزی برای راهنمایی در آنها نیست که با این کشور چه بکنند. با یک کشوری در آن شرایط و در حال جنگ. در نتیجه دست به دامان «اندیشمندان» چپگرا شدند و نمونه کشورهای کمونیستی را به مقدار زیاد گرفتند و اقتصاد فرماندهی، همهچیز در دست دولت، جیرهبندی، اقتصاد سرمایهداری دولتی، و بهکلی غیراسلامی که هیچچیز آن ربطی به اسلام نداشت. به اسم البته اسلام بود. این در سطح بالای سیاستگذاری دانسته شد که آنچه که به نام انقلاب اسلامی برای ساختن یک حکومت اسلامی رویداده است به شکست انجامیده و حکومت اسلامی نمیشود ساخت. حکومت آخوندی میشود ساخت که ساختند. ولی این حکومت ربطی به اسلام ندارد برای اینکه اصلاً حکومت اسلامی معنی ندارد. بعد دوره بهاصطلاح اقتصاد سوسیالیستی و سرمایهداری دولتی پیامدهای خیلی بد داشت. حالا غیر از رشد بیرویه جمعیت و آلوده شدن شدید دولت و دستگاه حکومتی در امور روزانه اقتصادی و رکود و بند آمدن سرمایهگذاری و نارضایی مردم به خاطر فشارهای اقتصادی که رویشان میآمد. اینها آمدند شروع کردند به باز کردن. دوره رفسنجانی را دوره بازگشایی و سازندگی نام نهادهاند. این سازندگی در دست حکومت در واقع بساز و بفروشی بود و باز شدن یعنی باز شدن دست غارتگران رژیم بود. در طول آن هشت سال هر چه بود گرفته بودند حالا اینها به مقدار زیادی بین خودشان تقسیم کردند و منابع کشور را در آن هشت سال تقسیم کردند بین نهادهای مختلف حکومتی و آخوندهای متنفذ و وضع کنونی اقتصاد ایران نتیجه ساخته آن هشت سال خونین فربهی است. این هشت سال خونین فربهی اشارهای است به آن خوابی که فرعون مصر دید و از یوسف که به آن عنوان او را آورده بودند به مصر، تعبیرش را خواست و او گفت که آن ۷ گاو فربهی که ۷ گاو لاغر را خوردهاند معنیاش این است که ما ۷ سال فراوانی در پیش داریم و ۷ سال قحطی. پس ما باید آن ۷ سال فراوانی را ذخیره بکنیم و برای ۷ سال بعد همین کار را کردند و یوسف شد عزیز مصر.
دوره رفسنجانی از یکجهت سالهای فربهی بود برای اینکه آن تنگیهای زمان جنگ را برداشتند و دست عوامل خودشان را باز گذاشتند در اقتصاد و یک رونق فوقالعاده ساختمانی که از طریق دیگر بخش دیگر اقتصاد هم رونق گرفت، و یک طبقه جدید ثروتمندان بهوجود آمد که هنوز مشغول انباشتن ثروت هستند. این شکست ایدئولوژیک انقلاب اسلامی در سطح حکومتی شناخته شد و طبعاً در سطح اجتماعی هم به این نتیجه رسیده بودند که این انقلاب به آنچه میخواسته نرسیده و اصلاً با این فلسفه حکومتی نمیتواند برسد. با این حکومتگران غیرممکن است و اصلاً انقلاب کار اشتباهی بوده است. از آن زمان بود که مردم بهشدت برگشتند از این انقلاب و امروز دیگر بهزحمت میشود لایه مهم اجتماعی را در ایران دید که هوادار این حکومت باشد. البته به غیر از کسانی که دستشان در اموال مردم است و برخوردارند از این رژیم. ولی خب، آن یک ۵ یا ۱۰ درصدی بیشتر نیستند. بقیه حقیقتاً متوجه شدند که اشتباه بسیار بزرگی رویداده است و حتی جنگ که دفاع مقدس و از این صحبتها نام گرفت، بهکلی بیاعتبار شد برای اینکه در آن ۶ ساله دیدند که اصلاً منافع ملی در نظر گرفته نشده است و مدتی ـ لابد شنیدید که بر سر گور کشتهشدگان جنگ کلاه گذاشته بودند به نشانه کلاهی که بر سر این کشتگان رفته است ـ ما این هشتساله را باید اهمیتاش را از این جهت دریابیم که از این دوره به بعد که حکومت اسلامی صرفاً روی سرنیزه و با هزینه کردن منابع نفتی بر سر کار مانده است.
- حسین مهری ـ آقای همایون، شما بهطور مبسوطی پرداختهاید به دوم خرداد و از همان آغاز دیدگاه خودتان را بیان کردهاید. نوشتهاید که: دوم خرداد عامل خیابان را به سیاست ایران وارد کرده بود. این پدیدهای یگانه در یک دیکتاتوری مذهبی بود که سخت میکوشد توتالیتر باشد و همه زندگی ملی، حتی زندگی خصوصی مردمان را کنترل کند؛ و میتوانست بزرگترین پشتوانه هر دگرگونی به سود مردمسالاری بشمار آید. آفتابی بود که بر بخشی از حکومت اسلامی تابیده بود و آن را هر چند هم پژمرده، به سرزندگی میانداخت. بعد در پایان این عبارت آوردهاید: عشق مردم و دوم خرداد مانند همه عشقها بود که به قول اسکار وایلد دستکم یکی از دو طرف در آن دچار سوءتفاهم است.
همایون ـ این دوم خرداد دوره بسیار مهمی است. از این جهت که در آن دوساله آغازش رژیم اسلامی حقیقتاً شروع کرد به گشاده شدن. این دوره با قدرت بخشی به مردم آغاز شد. وقتیکه آن ۲۲ میلیون نفر رأی دادند خب طبیعی بود که آن آفتاب تابید بر آن بخش حکومت و چارهای جز این نبود که پاسخی به این رأیها داده بشود. این قدرتبخشی را در دو زمینه میشود بررسی کرد. یکی آزادی نسبی مطبوعات یکدفعه یک شکوفایی عجیب و کمنظیری میبینیم ما در مطبوعات ایران و دوم در گسترش یافتن جامعه مدنی. در آن دوره بود که شاید چندین هزار اتحادیه صنفی تشکیل شد. الآن در ایران آنها باقی هستند و در آن دوره کوتاه تشکیل شدند و ماندند. و این استخوانبندی عظیمی است برای جامعه مدنی. کسانی که دست در کار تولید و پخش کالاها هستند، اینها جمع شدند دورهم و منافع اقتصادی ملموسی هم اینها را بههمپیوسته است و نمیشود اصلاً از هم جدایشان کرد. اینها ستون فقرات جامعه مدنی میتوانند باشند. و همینطور انجمنها و گروهبندیهای گوناگون. ولی بعد از دو سال، در آن ۱۸ تیر، دوم خرداد پشت کرد به مردم و در واقع دوم خرداد تمام شد. عقبنشینی روزافزون که البته از همان نخستین هفتههای تشکیل مجلس دوم خرداد این عقبنشینی آغازشده بود وقتیکه بهاصطلاح رهبر دستور داد که دست به ترکیب لایحه مطبوعات نزنند و اصلاً بحث دربارهاش نکنند و مجلس هم مثل شاگردان ابتدائی اطاعت کرد، خب دوره دوم خرداد تمام شد. ولی خب ۸ سالی به هر حال کشیده شد تا پایان دوره خودش و در انتخابات گوناگون رأیهایی هم به او دادند ولی خب عمرش به پایان رسید و دستکم این طلبکاری را از مردم نداشت که پیش از موقع ما برداشته شدیم، برکنار شدیم، مردم پشتیبانی نکردند و ما نتوانستیم برنامههایمان را عملی بکنیم.
دوم خرداد فرازوفرود ملی ـ مذهبی است. این ملی ـ مذهبی پدیده ترسآوری است در تاریخ ایران. یک طرز تفکر التقاطی و خطرناکی است به این معنا که چند نسل ایرانی را از پویش راه پیشرفت باز داشت و در وادی و بیراهه آشتی دادن مدرنیته و سنت انداخت که بسیار بینتیجه است. البته همهجا در جهان اسلامی این تلاش شد و همهجا هم به شکست انجامید و دست آخرش هم پیروزی با اسلام بنیادگراها است در این کشورها. در ایران هم همینطور. این اسلامگراها روی پندار باطل آشتی دادن سنت با مدرنیته، ساختن یک مدل توسعه از روی اسلام هم اندیشه توسعه و تجدد را در ایران متوقف کردند و عقب انداختند و هم در عمل راه صافکن انقلاب اسلامی شدند و مدتی هم چاقوی بیدسته بقول بازرگان، و در واقع دسته بیچاقوی خمینی شدند و بهطور کلی مسئولیت عمده این بدبختیها به دوش اینها است. در دوره دوم خرداد بود که ملی ـ مذهبی رسید به آن بالاترین جایی که میتوانست. از آن پس، فرود ملی ـ مذهبی آغاز شد که حالا که دیگر بهکلی بیاعتبار شده است، و فقط در سایه رفسنجانی میتواند به زندگیاش به یک صورتی در کنار دستگاه حکومتی ادامه بدهد.
- حسین مهری ـ آقای همایون، آخرین سئوال من این است که شما این کتاب را برای روشنفکران نوشتید یا برای همگان؟
همایون ـ نه برای روشنفکران. همگان ۴۵۰ صفحه را نمیخوانند و حوصله ندارند. روشنفکران هم ندارند. عده کمیشان دارند.
- حسین مهری ـ آقای همایون خیلی از شما سپاسگزاری میکنم
داریوش همایون ـ درود بر شما
رادیو صدای ایران ـ حسین مهری
۸ آوریل ۲۰۰۷