همايون سياستمردی بود که موسيقی را برای ارزشهای زيبائیشناسانه و روانشناختنیاش گرامی میداشت
*****
* من خيلی دير به صرافت افتادم و از اين بابت هميشه خود را سرزنش میکنم. يک سالی پيش از مرگ زندهياد داريوش همايون در جائی از او خواسته بودم در اولين فرصت گفتگوئی در بارهی موسيقی و تأثيرات احتمالیاش در سياست و سياستمردان برگزار کنيم. چون میدانستم سخت به موسيقی به ويژه موسيقی بينالمللی دلبسته است و به قول خودش از “سالهای ناآرامیِهای جوانی” هرجا دستش برسد به آن گوش میکند. میخواستم بدانم موسيقی تا کجا در دگرديسیهای فکری او که خود به آن اذعان داشت، تأثيرگذار بوده است. حيف که موقعيت برای گفتگو پيش نيامد و در يکی دو ديدار ديگر که با او داشتم، آشفتگی فضائی و يا اشکال فنی دستگاه ضبط، اين کار را ناميسر میساخت. قرار قطعی ديگری گذاشتيم که او ديگر در ميان ما نبود.
چندی بعد در جستجوی بايگانیهای خانگی به گفتگوئی برخوردم که همسرم، الهه خوشنام، برای پخش از صدای آلمان با او برگزار کرده بود. ديدم يکی از پرسشها که پاسخ کوتاهی گرفته، در بارهی موسيقی است. همين پاسخ کوتاه به اضافهی حرفهائی که در جلسات ديدار پيش آمده و در حافظه نگاه داشتهام و نيز اشاراتی که همايون در خود زندگينامهاش با عنوان «من و روزگارم» آورده، مرا برانگيخت که اين مطلب کوتاه را به روی کاغذ بياورم. “کمبود” به هر حال بهتر از ” نبود” است!
* عشق و عادت به موسيقی در داريوش همايون از خردسالی در خانه شکل گرفته است. پدرش، نورالله همايون، ازسرآمدان ترانهپردازیهای نو در ايران به شمار میآيد. او کارمند مجلس شورای ملی بود ولی بعد به توصيه علی اکبر داور که با پدر بزرگ «داريوش» خويشاوندی داشت به وزارت دارائی رفت و در آن جا تا «مديرکلی و مستشاری ديوان محاسبات» بالا رفت. به قول داريوش «استعدادهای فراوانی داشت که در زمينههای محدود هدر کرد.» ولی اگر در “ادارهجات” نتوانست نامآور شود، در ترانه سرائی شهرت بسيار پيدا کرد. يار غار «جواد بديعزاده» بود و برای او بيش از هر خواننده ديگری ترانه سرود. بديعزاده که با همايون در اداره مجلس شورا آشنا شده بود، میگويد که نورالله در مقام شعر و شاعری بسيار عميق و خوش قريحه بوده و نيز به قدری در تلفيق شعر و موسيقی سريع و مسلط بوده که پشت ميز اداره در مجلس هم روی آهنگی که من میساختم، بلادرنگ شعر میگذاشت! و میافزايد: ” گاهی در آهنگهای من چنان فرو میرفت که گوئی من و او يک روح در دو جسم بوديم…” البته فضائی چنين آميخته به ترانههای ايرانی چندان باب طبع داريوش نبود ولی در گرايش روز افزون او به شعر و موسيقی، نقش پايهای ايفا میکرد. خود میگويد: “من در يک محيط آشنا با موسيقی بزرگ شدم، و با شعر، چون پدرم به اين دو علاقمند بود… در مجالس دوستانش حاضر میشدم و در گوشهای مینشستم و گوش میکردم… البته حالا که به آن وقت نگاه میکنم میبينم سطح بحثها بالا نبود ولی برای ذهن من خيلی جذابيت داشت. با فردوسی و حافظ پيش از ده سالگی آشنا شدم ” و ” حس قهرمانی نجيبانهای را که در فردوسی يافتم بعدها در جای ديگری، در بتهون، پيدا کردم. “
در خط سير زندگی داريوش همايون در سنين بالاتر، همچنان موسيقی نيز حضور دارد:
ــ “مشتری و خواننده مجلات مردمِ حزب توده، و سخن و موسيقی بودم”. اين مجله موسيقی دورهی اول را غلامحسين مينباشيان به راه انداخت که تنها به موسيقی نمیپرداخت و در قامت يک مجله فرهنگی تمام عيار انتشار میيافت. از هر تيرهی فرهنگی و سياسی نمايندهای در هيئت تحريريهی آن حضور داشت. شعر و قصه و نمايشنامه در جوار موسيقی جائی در مجله داشت. صادق هدايت، مسعود فرزاد، عبدالحسين نوشين، نيما يوشيج، مجتبی مينوی، نويسندگان و پژوهشگران اصلی مجله بودند. از همين روی مخاطبان آن نيز روشنفکران بودند. داريوش میگويد از طريق همين مجله علاوه بر مسائل مربوط به موسيقی با برخی از آثار ادبی جهان آشنا شده، از جمله «شکسپير» را از نمايشنامهی «اتللو» با ترجمه شاعرانه مسعود فرزاد شناخته است.
در همان نوجوانی، راديو نيز منبع خوبی برای دستيابی به موسيقی بينالمللی بوده است:
ــ “در خانه راديو داشتيم. با شنيدن برنامههای بی بی سی، در دريای موسيقی کلاسيک غوطه میزدم. بعضی آثار در گوشم سنگين بود و عموماً ناآشنا. ولی میدانستم که اشکال در گوش من است و اين زبانی است که بايد بياموزم. آثاری که نوشتنشان ماهها و گاه سالها وقت گرفته بود و اجرایشان چنان نوازندگان و ارکسترهائی لازم میداشت، طبعاً کوششی سزاوار نيز از شنونده میخواست و نمیتوانست با سليقه موسيقی کودکانه، در هر سنی قضاوت شود…”
برای جوانانی چون داريوش، اين پرسش هميشه مطرح بود آيا موسيقی با نيروی “ملايمت” خود می تواند نقشی در پاکيزه نگاه داشتن جامعه ايفا کند؟ او مینويسد:
“در جائی به عبارت تأثير متمدن کنندهی موسيقی «موتسارت» برخوردم و حقيقتی که در نوجوانی تنها میشد در پردهی ابهام احساس کرد به روشنی برايم نمايان شد…”
داريوش جوان می انديشيد که چگونه میتوان با “خودکامه” کوچکی که در همهی ما از کودکی حضور دارد و گاه تا آخر زندگی گريبانمان را رها نمی کند، باقی ماند. در خود او اين تأثير متمدن کننده سالهای دراز وقت لازم داشته است. کٌندی “تأثير” وجود آن را نفی نمیکند. تأثير “متمدن ساز” موسيقی «موتسارت» و موسيقیسازان ديگر، در زندگی داريوش همايون و دگرديسیهای او قابل پيگيری است. پيگيری لذتبخشی نيز هست. در هنگامه جنگ و بمبارانهای هيتلری، هيچگاه موسيقی از ياد نرفته است:
ــ “راديوی رسمی بريتانيا با گشاده نظری، موسيقی شگرف آلمان را با اجرای ارکسترهای بريتانيائی به فراوانی پخش میکرد. من حتی «واگنر» را بار نخست از بی بی سی شنيدم.”
اين “يکپارچگی اخلاقی” و اين “توانائی فاصله گرفتن از خود” که در انگليسیها بسيار است، شگفتی داريوش جوان را بر میانگيخته و او هم چنان به “تأثير متمدن ساز” موسيقی میانديشيده است.
داريوش جوان که هم به شعر و هم به موسيقی دلبستگی داشته، کوشش میکرده، ميان شاعران دلخواه خود با اهنگسازان مورد علاقهاش همسانیهائی پيدا کند. «فردوسی» را ــ اشاره کردیم ــ که در «بتهون» باز میشنيد و “در خواندن فرخی” همان حالی را پيدا میکرد که در شنيدن «برامس». موسيقی را انديشمندانه برمیگزيد و انديشمندانه، طبق جهانبينی خود تفسير میکرد. شايد همين روياروئی ويژه با موسيقی که به قول خودش “تأثير متمدن ساز” دارد، سبب رهائی او از “طغيان” و سرآمدن دوران “ناآرامیها” شده باشد. خود او از دورهی جوانی پرعصيان خود راضی نبود. غالباً می گفت اگر چنان نبود، چنين نيز نمیشد. گمان خطائی نيست اگر گفته شود که موسيقی نيز يار و ياور او در “تغيير مسير” بوده است.
سياستمردان در ايران کم تر سراغ موسيقی میروند. غالباً نه طبع ملايمی برای پذيرش موسيقی دارند و نه مشغلههای انبوه سياسی مجالی برای پرداختن به آن باقی می گذارد. تک و توکی هم که دستی به سازی میبرند، يا گوشی به صفحهای يا نواری میسپارند، از آن به عنوان رفع خستگی ياد میکنند.
همايون ولی سياستمردی بود که موسيقی را برای ارزشهای زيبائیشناسانه و روانشناختنیاش گرامی میداشت:
ــ “من هيچگاه از موسيقی برای رفع خستگی استفاده نکردهام. چون سياست اصلاً مرا خسته نمیکند…. موسيقی برای اعتلای روان لازم است… با موسيقی شما خود را به گونههای مختلف گسترش میدهيد: با شنيدن، خواندن، با گفتگو… گفتگوی خوب پرمعنا…. هنر روی روان کار می کند. و در ميان هنرها، ادبيات و موسيقی مستقيمترين تأثيرات را دارد، برای توسعه دادن و نيرومند کردن قوای ذهنی…. موسيقی برای من يک سرچشمهی نيرومندی است. فکر می کنم با شنيدن موسيقی آدم مهمتری میشوم!….”




















