وانگهی، در نظر هگل مرگ بدترین اتفاق زندگی نیست، بلکه او بر آن بود که دو نوع مرگ وجود دارد : مرگ – به تعبیر ما – افتخارآمیز و دیگر مرگ برای هیچ یا مرگ مفت. هگل بر آن بود که مرگ های انقلاب فرانسه از این نوع اخیر بود. اما همان طور که گفتم هگل از دوره جوانی توجهی به شهر و مدینه یونانی داشت و همان به همراه دیگر دوستان هم حجره به اهمیت مناسبات شهروندی در یونان پی برده بود.
بایگانی موضوعی: تفسیر پدیدارشناسی روح هگل
نظریه خود هگل مبتنی بر این است که دو ساحت فرد و جمع باید بتوانند هر یک در جای خود حضور پیدا و رابطه ای دیالکتیک ایجاد کنند. معنی دولت جدید یا مدرنیته همین است. البته ما در ایران هم بسیار شنیده ایم که گفته اند ما چون امت وسط هستیم بنابراین همه چیزمان بینابینی است و از این رو نه لیبرالیسم را قبول داریم و نه سوسیالیسم را بلکه معتقد به یک راه بینابینی هستیم.
آن چه در جلسات قبل درباره پدیدارشناسی روح گفتم بیشتر مقدمات با تاکید بر مقدمه و پیشگفتار این کتاب بود و بحث به این جا رسید که دوعنوان فرعی پدیدارشناسی روح هر دو به یک مطلب اصلی برمیگردند. نظر مفسران پیشین – بویژه مفسران سده نوزده و اوایل سده بیستم – نیز که اعتقاد داشتند تعارضی میان دوعنوان فرعی وجود دارد، با توجه به تفسیرهای جدید درست به نظر نمی رسد.
این جا از باب تقریب به ذهن می خواهم از دو اصطلاح اهل عرفان استفاده بکنم تا پیچیدگی بحث هگل را نشان بدهم. در یک حدیث قدسی معروف[۱] که عرفاء بسیار به آن استناد کرده اند، و البته به احتمال زیاد جعلی است، خداوند درباره خلقت عالم میگوید : «من گنجینۀ پنهانی بودم و خواستم که شناخته شوم. پس، عالم را آفریدم تا شناخته شوم»
در جلسه قبل گفتم که بسیاری از نویسندگان پدیدارشناسی را به یک راه مانند کرده اند که خود هگل هم کم و بیش این تعبیر را به کار می برد. من ترجیح دادم برای فهم بهترمطلب تعبیر کاخ بلند را حفظ کنم چون آنچه در زبان فارسی درباره پدیدارشناسی روح نوشته یا ترجمه شده همگی بحثهایی است که در بیرون این ساختمان می گذرد و در واقع توصیفهایی از بیرون است.
کار مهم هگل که فعلاً به صورت گذرا به آن اشاره می کنم این بود که توضیح داد که مطلق یا روح در زمان یا در تاریخ و به تعبیر دیگر در تحول تاریخی است که به خودش آگاهی پیدا می کند، در سیر تاریخی است که از خود بیگانه می شود و بار دیگر به خود برمی گردد، پس، این مطلق اولیه و این روح اولیه، مطلق یا روح آخرهم هست با این تفاوت که بر او تاریخ گذشته است.
جوانی هگل مصادف با پایان فلسفه کانت و اوج فعالیت فیشته است که اولی در سال ۱۸۰۴ و دومی ۱۰ سال پس از آن درگذشت. هگل که در این دوره هنوز در آغاز راه بود، متوجه شد که اروپا دو دوره تاریخی را از سر گذرانده است، یکی دوره اصالت معقول و دیگری دوره اصالت عاقل یا به تعبیر دیگر رئالیزم و ایدئالیزم که البته هگل این کلمات را به این صورت به کار نمی برد.
در ادامه بحث خواهیم دید که بحث اصلی کتاب پدیدارشناسی روح عبارت از علم تجربه است، یعنی مسئله مهم این است که نه تنها علم تاسیس می شود و تکوین پیدا می کند بلکه این علم در تکوین خود چگونه به خود آگاهی پیدا می کند. به عبارت دیگر و برای تقریب به ذهن، اگر خط مستقیمی وجود داشته باشد که علم یا فلسفه (علم در نزد هگل به معنی فلسفه است) در آن جا تکوین پیدا می کند و پیش می رود،
تفسیر پدیدارشناسی روح هگل ـ بخش نخست جلسۀ نخست
این درسگفتار به مناسبت دویستمین سال انتشار پدیدارشناسی هگل در هشت جلسه در تهران عرضه شده است. آقای مصطفی نصیری با دقت آن ها را از نوار پیاده و بازنویسی کرده است. با تشکر از او این درسگفتارها را در اختیار علاقه مندان قرار می دهیم.
***
اشاره : درسگفتارهای تفسیر پدیدارشناسی روح هگل به تقل از http://gadim-va-jadid.blogfa.com/ در سایت بنیاد داریوش همایون درج گردیده است.