هشداری که به جد گرفته نشد!
اشاره:
در طول چند هفته گذشته «تلاش» بار ديگر صحنه روشنگری و نبرد نظری و قلمی با ديدگاهها و گرايشهای سياسی بوده است که نشان دادهاند، به نام مبارزه با حکومت اسلامی و به منظور گردآوری نيروها و برقرار ساختن اتحادها، آمادهاند در توافقنامههای خود تا در هم شکستن يگانگی ملی، تجزيه ملت ايران به «مليتهای دارای حق تعيين سرنوشت» رفته و در عمل به دشمنی با کشوری ياری رسانند که «برای اکثريت مردمانش از همه چيز گرامیتر است.»
شرکت در نشست کاليفرنيای جنوبی و امضای توافقنامه شاهزاده رضا پهلوی با کنگره ملی کردهای شمال آمريکا در اصل رضايتنامه ايشان در تقسيم ايران، دست کم به شش ملت در شش منطقه «ملی» برپايه قوم و زبان است.
امضای توافقنامه با احزاب و سازمانهای ملتسازی که به صراحت و بدون پردهپوشی در منشور و برنامه خود از هدف رسيدن به «سرزمين مستقل و آزاد کردستان» سخن میگويند، در عمل دست در کار فراهم ساختن مقدمات تجزيه و از همپاشی کشور در آيندهايست که ايران در بدترين شرايط قرار گرفته و ملت قادر به دفاع از خود و سرزمين خويش نباشد.
اين هشداری بود که حدود پنج سال پيش نيز در جلسهای با حضور شاهزاده و همچنين با شرکت افرادی مخالف هرگونه همکاری با سازمانهائی که برنامه هايشان در ضديت با هستی ايران بود، داده شد، هنگامی که شاهزاده در پوشش رفتاری دمکرات منشانه و زير شعار ظاهرپسندِ ضرورت نشستن و «ديالوگ داشتن» با هر نيروئی که مخالف جمهوری اسلامی است، در آغاز راه اتحاد و دوستی با سازمانها و احزاب ملتساز و سرهم نمودن «الترناتيو آبرومندی» در چشم محافل خارجی مخالف حکومت اسلامی ايستاده بود.
در آن جلسه به ايشان نسبت به مسيری که برگزيده بودند و نسبت به پيامدهائی که چنين اتحادهائی میتوانست به دنبال آورد، هشدار داده شد. در آن نشست تلاش گرديد بر پايه تجربههای انجام شده و شناخت از سازمانهای قومگرا و تجزيهطلب، تصوير دقيق و روشنی از آينده چنين سياستهائی ارائه گردد.
دست در کاران تلاش که آن روز در آن جلسه و در صف هشدار دهندگان حضور داشتند، امروز پس از اطلاع از توافقنامه شاهزاده رضا پهلوی با کنگره ملی کردهای شمال آمريکا و با سازمانهای جدائیطلب کرد و ساير ملت سازان، برآن شدند آن هشدارها را که آن روز و در آغاز راه به جد گرفته نشد و امروز در نهايت تأسف صورت واقعيت يافته است، جهت اطلاع افکار عمومی منتشر نمايند.
متن زير تنها حاوی آن بخش از سخنان افراديست که در آن نشست به موضوع مورد توجه بالا پرداختند. اين بخش از سخنان از آرشيو «تلاش» به صورت گفتاری پياده و با کمترين اصلاح در ساختمان جملات آورده شدهاند.
*****
شاهزاده رضا پهلوی:
با درود به دوستان. مايل هستم در مورد يک نکتهای که اخيراً سروصدائی پيچيده، توضيحاتی بدهم، جهت روشن شدن حداقل موضع خودم در ارتباط با بعضی از جرياناتی که مطرح شده. قطعاً دوستان میدانيد که فلسفه کلی من و موضعی که برای خودم تشخيص میدهم اين است که هرگز در موقعيت موضعگيریهای سياسی قرار نگيرم. هدف من يک موضعگيری ملی است. و مهمترين وظيفه من ارتباط داشتن با کليه شهروندان ايران است. آزادی عمل و حق ارتباط داشتن با هر ايرانی که وظيفه من است. در واقع برای بعضی از دوستانی که به خصوص در ارتباط با مسئله اقوام سئوالاتی داشتند لازم میبينم که يک نکته حساسی را تذکر بدهم. اولاً فکر نمیکنم صحيح باشد در جائی که به شکلی قاطع مواضع بعضی از اين جريانات ارتباط با مسئله ايران و تماميت ارضی ايران و يا به قول بعضیها که اتهام استقلال طلبی را به بعضیها میزنند، در جائی که چنين موضوعی برای من محرز نيست، دادن اين اتهامات ضرر میزند به کل حرکت. و ما در واقع هدف بسيار بالاتری داريم در اين لحظه و آن هم اين است که در مقابل يک دشمن واحد قرار بگيريم. از ديد من تنها مرزبندی که وجود دارد، مرزبندی کليه ايران دوستان و آزاديخواهان و طرفداران دمکراسی و حقوق بشر است با يک رژيم مذهبی که اساس گرفتاری کشور ما را تشکيل میدهد.
در ارتباط با مسئله اقوام تا جائی که من فکر میکنم، راجع به آن مسئله میتوانم اين را به صورت قاطع به شما بگويم ، میدانم زمانی که هر شهروند ايرانی، چه کُرد، چه لر، چه بلوچ و چه از هر مذهبی که داشته باشد، تحت لوای يک قانون اساسی که تمام حقوق افراد را در نظر میگيرد، بخصوص اگر مبتنی بر حقوق بشر باشد، بسياری از اين مسائل يا سئوالاتی که مطرح هست در قالب آن موضوع حل شده است. اگر احياناً بحثهائی در ارتباط با دِ سنتراليزاسيون يا عدم تمرکز به تعداد زيادی حکومتهای محلی و مسئوليتهای محلی مطرح هست؛ اينها بحثهای مفصلی است که سردوستان را با آن درد نمیآورم و خودتان میدانيد مسئله بغرنج و پيچيدهايست.
تازه هيچ کدام ما امروز هيچ وکالتی از جانب مردم نداريم که بخواهيم از حالا قانونگزاری کنيم يا تصميماتی بگيريم که مربوط میشود به مسئوليتی که فرض بفرمائيد در ارتباط با مجلس مؤسسان است که دقيقاً بايد به اين مسائل بپردازد، در زمان خودش. بنابراين من در جائی که حفظ حقوق کليه مردم ايران مطرح هست، البته که در ارتباط با دو موضوع غيرقابل گذشت، يکی حاکميت ملی، حاکميت ملت ايران و مسئله تماميت ارضی ايران هيچ بحثی در آنجا نيست. اما برای حل اين مسئله من اعتقاد دارم که ارتباط و ديالوگ داشتن بيشتر کمک خواهد کرد به حفظ يک پارچگی ايران و حل اين مسائل تا بايکوت کردن کسانی و خارج از بحث قرار دادنشان. در آن شرايط قطعاً هيچ راهی را برای خودشان نخواهند ديد، به غير از اين که راه ديگری را در نظر بگيرند. اگر ما به دست خودمان زمينه اين کار را فراهم کنيم در واقع آب به آسياب دشمن ريختهايم و هيچ کمکی به خودمان نکردهايم.
بنابراين من از دوستان خواهش میکنم که به جای زدن اين گونه انگها بپردازيم به اصل وظيفهمان؛ ايجاد يکپارچگی، همصدائی ملی در حد ممکن در ميان تمام جريانات که بر سر يک اصول مشترک همعقيده هستند. زيرا ما تا زمانی که نتوانيم در ارتباط با همميهنان بخصوص تودههای مردم وسايل کار، راهکار و سازماندهی و تشکل در داخل را کمک کنيم، هر چقدر اينجا، بيرون بنشينيم و کنفرانس بگذاريم، جلسه بگذاريم، فرض کنيد که حتا يک مجلس را تشکيل دهيم، هيچ کمکی به اصل قضيه نخواهد کرد. کار اصلیمان آن است. منتها ما بايد از اين فاز هرچه زودتر عبور کنيم تا صحنه خالی نماند، چه از ديد مردم خودمان و چه از نظر صحنه بينالمللی، که همانطور که دوستان میدانيد، امروز دارند به دقت به اين قضيه نگاه میکنند. اگر ما اين فرمول را ارائه ندهيم تنها راهی که دنيا دارد، بسنده کردن به همان کارهائی است که تا حال کردهاند که به نتيجه نرسيده، يک مشت مذاکرات بیفايده و لايتنهاهی خواهد بود که تنها کمک خواهد کرد به زمان خريدنِ نظام. از سوی ديگر شايد طرحهای ديگری که مطرح میکنند، مانند عمليات نظامی که قطعاً هيچکدام از ما خواهان آن نيستيم. پس در واقع به زبان ساده به شما بگويم، توپ امروز در ميدان ماست. بنابراين، اين با ماست که از خودمان اين شهامت و اين دورنمائی را نشان دهيم و از اين گرفتاریهای موضعی و بحثهای فرعی خارج شويم و نگذاريم خللی ايجاد شود در اين همبستگی که همه بايد داشته باشيم. اين پوزيسيون کلی من است و اميدوارم که اين توضيحات تا حدی روشن کننده مسئله برای دوستان باشد. باز تکرار میکنم ؛ موضع من يک موضع ملی است و من موضعگيری سياسی هرگز نخواهم کرد. سپاسگزارم.
*****
بهرام رحيمی:
درود دارم خدمت شاهزاده رضا پهلوی گرامی و تک تک دوستان. من متأسفانه جلسه پيش به دليل اين که هر يکشنبه اطاق پالتاکی داريم و ميهمان سخنران داشتيم تمام جلسه را نماندم. ولی بعداً به صحبتهائی که ميان دوستان ردوبدل شد گوش کردم. امروز هم شاهزاده در واقع همان صحبتها را فرمودند و ادامه دادند.
من خوشحالم از اين که شاهزاده قاطعانه به مسئله تماميت ارضی ايران اهميت میدهند. با وجود اين من فکر نمیکنم کافی باشد. درست است که شاهزاده در يک موضع سياسی خاص نيست، و طرف يک حزب سياسی، گروه يا يک سازمان و جريان خاصی را نمیگيرد، ولی کاش مسئله به همين سادگیها بود! و من در وحله اول به عنوان يک مشروطهخواه و در مرحله دوم به عنوان يکی از افرادی که در جنبش رفراندوم فعال است میتوانستم به همين راحتی اين توضيحات را به بقيه دوستان هم بدهم. مسئله برای خود من شخصاً کاملاً حل شده است. از اين بابت هيچگونه ترديدی ندارم. ولی اين به تنهائی کافی نيست. به چه دليل؟ به اين دليل ساده…و ابتدا بگويم که من هيچ کدورتی به آقای آهی ندارم، خيلی هم به ايشان احترام میگذارم. مخصوصاً هميشه هم گفتهام آقای آهی پلی هستند برای اين که احزاب، سازمانها و حتا افراد منفرد بتوانند به شکلی به هم وصل شده وهمکاری کنند. ولی نقشی که ايشان بازی میکند، درست است که ايشان يکی از مشاوران شاهزاده رضا پهلوی هستند، ولی به عنوان اين که رئيس دفتر يا مسئول دفتر ايشان هستند، در هر جائی، هر نقشی که بازی میکنند، به هر حال پای شاهزاده رضا پهلوی به ميان خواهد آمد. و اما اين که ما نبايد انگی به ديگر سازمانها يا گروهها بزنيم من هم کاملاً موافقم. اما موضوع به اين سادگی نيست. شما اسناد کنگره سيزدهم حزب دمکرات کردستان ايران و منشور اين حزب را بخوانيد. آنها در منشور خود گفتهاند ملت کردستان، ملت کرد اينها آورده و تقسيم کردهاند بين ايران و جاهای ديگر. حزب يا گروهی که منشورش به اين صراحت همچون مسئلهای را میگويد و اظهار میکند، من فکر میکنم، برای تمامیايران دوستان در مقابل آن نظر، اعلام نظر مخالف کردن، بسيار چيز سادهای باشد. ولی زمانی که خود نماينده دفتر شاهزاده رضا پهلوی حتا به عنوان يک فرد منفرد در جائی حق ويژه (دادن حقوق سیاسی به اقوام) میدهند و بعد میفرمايند؛ در توضيحی که دادهاند، و من بعداً گوش کردم، که گويا موضوع کتبی را برای بقيه دوستان نشست برلين فرستادهاند، برای من اين سئوال مطرح میشود؛ چرا اين نامه باز نمیشود، تا موضع طرفداران طيف راست حداقل اينجا مشخص شود که با همچون افرادی در اين رابطه هيچگونه ديالوگی نخواهند داشت. در مورد مسائل حقوق بشر بله، حقوق اقوام بله، ولی در مورد بخصوص اين نامه، من فکر میکنم الان جايش است، مخصوصاً با شرايطی که امروز مطرح شده، کاملاً جايش است باز شود. سپاسگزارم.
*****
شاهزاده رضا پهلوی:
دوستان اجازه دهيد، بار ديگر مسائلی را برايتان روشن کنم، در ارتباط با آقای آهی، همان طوری که دوستان اشاره کردند، آقای آهی يکی از کسانی هستند که البته با من مشورت میکنند. کما اين که خيلی ديگران هم هستند که با آنها مشورت میکنم. اما اجازه دهيد به صورت صريح بگويم که آقای آهی نه نماينده دفتر من هستند و نه مسئول دفتر من. کسی که مسئول دبيرخانه من است، سرهنگ اويسی هستند. بعضی از دوستان حتا با ايشان تماس دارند و میشناسند. آقای آهی به هيچ عنوان با سمتی از طرف من در اين جلسات شرکت نمیکنند. ايشان به شکل مستقل شرکت میکنند و طبعاً به عنوان يک مشروطه خواه هستند و هر توضيح بيشتری باشد، خواهش خواهم کرد که خودشان بدهند. ولی خواستم اين را کاملاً روشن کنم که اين گونه تحريفات نشود. برای اين که جای اين کار نيست. متشکرم.
*****
شهريار آهی:
آقای رحيمی شما که ول نمیکنيد ماشاالله. بار پيش در همين جلسه من گفتم که من در دفتر شاهزاده سمتی ندارم، بعد میبينم باز شما میآئيد و اين را مطرح میکنيد. در نشست سياتل حزب مشروطه من را به عنوان نماينده شاهزاده رضا پهلوی معرفی کردند. آنجا خيلی روشن گفتم که شاهزاده هيچ نمايندهای ندارد همين. هميشه اين را فرمودهاند. و من يک مشاور ايشان هستم. و اينجا هم همين در کنفرانس سياتل حزب مشروطه هم مشاوران ديگری هستند. باز خانم طبيبزاده که در آن پشت بودند، همان سخنرانی مرا گوش کردند، باز پيش آمدند و گفتند که ايشان که نماينده شاهزاده رضا پهلوی هستند. آقای حشمت رئيسی چند روز پيش با آقای مهری مصاحبه کردند. آقای مهری راجع به نشست لندن سئوال کردند، به محض اين که سئوال تمام میشود، آقای رئيسی شروع میکنند راجع به شاهزاده صحبت کردن که چرا از نشست لندن پشتيبانی میکنند. آقای مهری میپرسند که آيا شاهزاده در نشست لندن شرکت خواهند کرد؟ ايشان مکثی میکنند، مثل اين که فکرش را قبلاً نکرده بودند، میگويند؛ نمیدانم. ولی به هر حال آقای آهی رئيس دفتر ويژه شاهزاده رضا پهلوی هستند و تدارکات نشست لندن را انجام میدهند. باز سرتاپا دروغ. آن هم پای راديو. نه من رئيس دفتر ويژه ايشان هستم، نمیدانم چند بار بايد اين را گفت، و نه من جزو گروه تدارکات نشست برلن [لندن] هستم. نشست برلن [لندن] يک کميته تدارکات دارد که رئيس آن آقای دکتر دوشوکی است. ايشان را میشناسيد. تلفن کنيد و اسامی اعضای آن کميته را بهتون میدهند. میدانيد که من در آن کميته نيستم.
بعد ايشان میگويند که ايرادشان راجع به نشست لندن اين است که تجزيهطلبان آنجا هستند. حال چرا کارهای، اين اسلاميستها را ما میکنيم؛ روی افراد اسامی را میگذاريم که خود آن افراد هرگز حاضر نيستند اين اسامی را قبول بکنند. کاری ندارم بگوئيد تجزيهطلب هستند. آيا اين تجزيهطلبان که اعضای کنگره ملل ايران فدرال هستند، به گفته آقای حشمت رئيسی، در کنگره بروکسل نبودند؟ آقای ابوکريمی به نمايندگی از حزب دمکرات کردستان، آقای جوما برش از ترکمنها، آقای شجاعی از بختياریها، آقای دوشوکی از جبهه متحد بلوچستان. من تعهدی به نشست برلن ندارم. اصلاً منتخبشان نيستم و نخواهم بود. ولی نهايتاً آقای حشمت رئيسی منتخب کنگره بروکسل هستند. چرا اين ايراد را به ديگری میگيرند که به خودشان بيشتر وارد شده تا به من، آن هم راجع به شخصی که هيچوقت نديده و نمیشناسدش. من نمیخواهم وارد مطلبی شوم که مربوط به من نيست، اوضاع داخل شما و کنگره بروکسل. ولی از اتهاماتی که به شخص من میزنيد که باعث پرتنشترين دو جلسه آخر هيئت اجرائیتان شده که سر آن کار هيئت اجرائی بهم خورده و ديگر هم نشستی نداشتهاند. باز به علت اين که همش حمله متوجه من بوده. واقعاً خسته شدم و فکر میکنم شما به خودتان و به جنبش دمکراسیخواهی و پشتيبانی از حقوق بشر در ايران داريد لطمه میزنيد. بجای اين که پل سازی کنيد، حمله به ديگری میکنيد. و واقعاً مجبور بودم اين را بگويم. چون ديگر تحمل اين قدر حمله شخصی را ندارم. خيلی متشکرم.
*****
بهرام رحيمی:
جناب دکتر آهی، من فکر میکنم خود شما متوجه باشيد که من چقدر به شما در رابطه با مسائل ميهنمان احترام میگذارم. من ابداً همچون قصدی ندارم که چيزی را بگيرم و ول نکنم. اما تماميت ارضی ايران برای من خيلی مهم است. شما اگر در مورد تماميت ارضی ايران صحبت کنيد، بشما توهين کرده و میگويند شوونيست فارس. که معنائی هم ندارد. به من در خيلی موارد «جاش» گفته میشود. حتا تهديد جانی شدم. بخاطر اين که به عنوان يک کرد از مواضعی که حزب دمکرات کردستان ايران دارد، دفاع نمیکنم. در کنگره بروکسل هم همين اتفاق افتاد. من رودرروی دوستی قرار گرفتم که حدود 35 سال است که میشناسمش، معلمم بود. باهم پيش مرگه و همسنگر بوديم. در يک جا با هم میجنگيديم و تاريخ طولانی داريم باهم، تا دوستیمان که با هم در يک خانه زندگی میکرديم، همان آقای عبدالرضا کريمی. روی اين اصل برای من اين موضوع بهای خيلی بالائی دارد. در ضمن درست است که هم آقای عبدالرضا کريمی و هم آقای برش و هم آقای دوشوکی در آن کنگره بروکسل بودند، ولی سندی با ايندوستان امضا نشد، به آنها حق ويژه (حقوق سياسی به اقوام) داده نشد و اين موضوع خيلی مهم است. اين را من ول کن نيستم! اين «حق ويژه» بايد به کلی از بين برود. بايد کاملاً روی سايتها بيايد که همچون حق ويژهای وجود ندارد. در اتاق جنبش رفراندوم هم در اين مورد زياد صحبت شده است. ابداً قصد اين نيست که شما را زير فشار بگذاريم، يا موضوع شما باشيد. موضوع تماميت ارضی ايران است و نه چيز ديگری. و اما من امروز برای اولين بار است که شنيدم شما رئيس دفتر شاهزاده رضا پهلوی نيستيد. ببخشيد و خوشحالم از اين بابت. نه اين که شايستگی شما را زير سئوال ببرم، ابداً. فقط به خاطر آن «حق ويژهای» است که داده شده و شما يکی از شرکت کنندگان آنجا بوديد. من اين را اولين بار است که میشنوم. اگر زودتر شنيده بودم، مطمئن باشيد آن را قيد نمیکردم. سپاسگزارم.
*****
حشمت رئيسی:
سپاسگزارم از شما و سلام خدمت بزرگوارانی که در اتاق هستند، عرض میکنم. جناب آقای آهی که ظاهراً گفتند که بنده ـ انتسابی که ايشان دادند ـ دروغ گفتم. در ادبيات سياسی اين دروغ نيست. در ادبيات سياسی کسانی که خودشان شائبه پخش میکنند يا طوری وانمود میکنند يا در اذهان عمومی اين گونه تصويری از خودشان ارائه میدهند تا جائی که حتا افراد حزب مشروطه خواه هم دچار مشکل میشوند. بنده نه عضو حزب مشروطهخواه هستم و نه در کنگره بروکسل شرکت کردم و لذا طبيعی است که بنده هم تحت تأثير فضای عمومی شما را رئيس دفتر ويژه بدانم. تا کنون نيز شما اقدامی برای رفع اين سوءفرض، اين سوءتفاهم يا نامش را هرچه بگذاريم از خود بروز نداده بوديد. الان هم ممکن است دهها هزار نفر ديگر هم مثل من فکر کنند. چرا که آنها که اين حرف شما را نشنيدهاند. اميدوارم در يک رسانه رسمی و بزرگ اين شائبه و اين مسئله را خودتان بر طرف کنيد که مجبور نشويد ديگران را به دروغ متهم کنيد. اين يک.
و دو ـ جناب آقای پهلوی، رضا پهلوی، که البته من عذر میخواهم از شما که نمیتوانم با ادبيات شما صحبت کنم. چون من از يک فرهنگ ديگر آمدهام و با ادبيات ديگری صحبت میکنم، مسئله جدائی طلبی را يک اتهام و يک انگ زدن معرفی کردند. من به تاريخ 57 سال حکومت پهلویها مراجعهتان میدهم، جناب شاهزاده، شعار حق تعيين سرنوشتی که نيروهای چپ در ايران میدادند، آيا هزاران هزار مطلب، مقاله و سخنرانی در اين زمينه صورت نگرفت که اين شعار به معنی جدائیطلبی است؟ اين شعار به معنای تجزيه کشور است؟ و به اعتقاد من عناصری از حقيقت هم در آن هست، وقتی که آقايان میآيند و قوم را تبديل به ملت میکنند. خودتان در ادبيات سياسی بخوبی آشنا هستيد که قوم، عشيره، طايفه و ملت و مليت، اينها مفاهيم متفاوتی هستند و چهارچوب حقوقی متفاوتی دارند. وقتی هم که حق تعيين سرنوشت تا حد جدائی در برنامه آنها گفته میشود و هم مسئله ملت سازی صورت میگيرد و شش ملت از ملت ايران در میآيد، ديگر من بايد خيلی آدم خوشبينی باشم، بايد خيلی آدم منعطفی باشم که بگويم «انشاالله گربه است»! و چنين چيزی وجود ندارد، اتهام است!
برای جدائی اول زمينههای ذهنیاش فراهم میشود. اول به قول معروف يک جايگاه ويژهای برای آن قوم در حد ملت قائل میشوند و بعدش ديگر منتظر فرصت مناسب هستند تا تناسب قوا چگونه اجازه بدهد که آقايان اين را متحقق کنند. و به همين دليل هم شعار حق تعيين سرنوشت با حفظ اين خواسته که حتا هر قومی حزب خودش را داشته باشد، برای من معنائی جز اين باقی نمیگذارد.
اگر در کشورهای سوسياليستی سابق حق تعيين سرنوشت در قانون اساسی بود ولی به هيچ وجه به هيچ قومیبه هيچ ملتی در شوروی سابق اجازه تشکيل حزب قومینمیدادند. يک حزب سرتاسری وجود داشت به نام حزب کمونيست اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی و هيچ بورژوازی، هيچ قومی حق نداشت حزب بزند و از مرکز هم کنترل میشد. در نتيجه اين شعار همانجا باقی ماند. ولی به مجرد اين که قدرت مرکزی دچار ضعف شد در زمان گورباچف، ما ديديم از همين حق اعلام شده تمام شوروی فروپاشيد. يوگسلاوی هم در حقيقت همين بود.
پس بنابراين، اين اتهام نيست. اين يک واقعيت تلخ است. و کسانی که حداقل کارشناس مسائل بينالمللی هستند، میدانند؛ بعد از به هم خوردن توازن قوا و به هم خوردن و فروپاشی شوروی و ايجاد نظم جديد جهانی، دو عنصر را از هم تفکيک ناپذير میدانند، يکی اين است که منافع فروملی با منافع فراملی گره خورده است. يعنی به يک معنا الان حزب دمکرات کردستان خودش را يک دولت میداند و الان هم بالاخره دولت است، با وزارت امور خارجه آمريکا يا با هر جای ديگری که خودش خواست مذاکره میکند و وارد عمل میشود، دارد ارتش میسازد. حال من بگويم انشاالله گربه است؟! در اربيل چند هزار پيشمرگه دارند تربيت میکنند، بگوئيم انشاالله گربه است؟! همين يک هفته پيش همين پديده در خيابانهای تبريز اتفاق افتاد، در آنجا مرگ بر فارس میگفتند. فارس ستيزی را دامن زدند، دانشجويان را در آسايشگاه مورد حمله قرار دادند، ماشينهای نمره تهران را آتش میزدند. اينها را میگويند سؤتفاهم و اتهام؟! در نقده ده نفر کشته شدند، اينها خيالات بنده است؟!
بنابراين و به اعتقاد من اين دوستان دارند برمیگردند به ماقبل رضاشاه، يعنی جناب آقای شيخ خزعل و ديگر اعلام وفاداری با دولت مرکز نمیکند. خودش را تابع دولت ايران نمیداند، بلکه با انگليس خودش را تنظيم میکند. حالا هم انگليس رفته و آمريکا آمده. به همين دليل هم «شيخ خزعل» خوزستان در حال حاضر خودش را با آمريکا تنظيم میکند. آقای حزب دمکرات کردستان خودش را با آمريکا تنظيم میکند. و اينجا اگر فردا شما بيائيد سرکار، ديگر حاکميت ملی نيست، دولت ملی نيست، ارتش ملی نخواهيم داشت. از همين حالا آمادهاند که خلأ قدرت بشود و هزاران نيروی مسلح وارد گود کنند. دارند تمرين میبينند. پس طبيعی است اگر شما مثلاً با مجاهد برويد متحد شويد، بنده اتهام نمیزنم، وقتی میگويم؛ با توجه به سوابق جناب آقای مجاهد اين اتحاد، اتحاد خوشآيندی نيست.
به اعتقاد من در حال حاضر با تخريب قدرت مرکزی، بالقوه و بدون جايگزين کردن منبع قابل اعتماد جديدی که هم اقتدار داشته باشد و هم مسئوليت که بتواند تماميت کشور را حفظ کند، امنيت فراگير را فراهم کند، بايد بگويم، اپوزيسيونی که با چنين نيروهائی دولت سايه تشکيل میدهند، اعتماد برانگيز نيستند و مشکلات متعددی را بوجود میآورند. بجای اين که اطمينان به آينده را نويد دهند، بيشتر وحشت و هراس از جنگ داخلی را نويد میدهند. بنده در جنگهای کردستان شرکت کردم. در جنگ گنبد، در جنگهای خوزستان در بنيانگزاری اينها شرکت داشتم و میدانم آنجا چگونه است که در عرض يک هفته حزب مرده و منفعلی مانند حزب دمکرات 30 هزار پيشمرگه به صحنه میآورد. میدانم چرا و چگونه وقتی پادگان مهاباد فروپاشيد.. اسلحهها سرازير شد و يک حزب را تبديل به ارتش کرد.
من فکر میکنم، دوستان عزيز وقتی که چنين سياست اتحادی را پيش میبرند و مقبوليت به آن میدهند و حقوق قومی را به حقوق ملی و فراملی تبديل میکنند، به اعتقاد من، به چهارچوب جغرافيای ايران باور ندارند. و بيشتر مسئله کسب قدرت و حفظ قدرت برايشان مطرح است. ….
راديوهای شما در لسآنجلس از يک جنايتکار حرفهای به نام عبدالرحمان ريگی میخواهد قهرمان درست کنند! چه تفاوتی بين اين و خلخالی است. اعدام 5 دقيقهای، بيست نفر را اعدام میکند. من ياد کشتارهای سران ارتش افتادم. خوب اين چه معنائی دارد؟ اين بايد قهرمان شود؟ جندالله آلترناتيو شماست؟ شما آيا اقتدار فکری و شخصيتی نداريد تا آقای …. را وادار کنيد که اين کار را نکند؟ اگر همين قدرت تأثيرگزاری روی نزديکترين يارانتان را نداريد، چگونه میخواهيد، روی حزب دمکرات کردستان روی کومله تأثير داشته باشيد؟ کومله و افرادی که من میشناسم، تمامیرهبرانش در زندان دوستان من بودند. در آنجا گوش شصت پاسدار را بريده و با آن تسبيح درست کرده بود. بنابراين اگر اين قومگرائی فوران کند، ديگر کسی نمیتواند آن را کنترل کند.
به همين دليل به اعتقاد من اگر در کنفرانس بروکسل هم دوستان عزيزی که در آنجا شرکت کردند، که بنده آنجا نبودم و منتخب آنها هم نيستم، و اگر هم بودم و اين دوستان میخواستند خودشان را با جريانات قومگرا تطبيق بدهند و هماهنگ کنند، يعنی مطابق آنها بشوند، و اينها همه بخاطر اين باشد که جلب نيرو از طرف آنها بکند، و اگر از اصول و پرسيبهای خودشان عدول میکردند، طبيعتاً بنده در اين بازی اصلاً جلو نمیآمدم. چرا که نيات آنها را میدانم. الان حزب دمکرات کردستان اعضای خودش را با روحيه ضد ايرانی تربيت میکند. در آلمان هيچيک از آنها نمیگويند که ما ايرانی هستيم، میگويند ما کُرديم. برويد نگاه کنيد، يکی از آنها نمیگويد، ما ايرانی هستيم. فارسی ستيزی آموزش دائمیشان است.
اين ها مسائلی هستند که نشان میدهند که ما متأسفانه، از يک طرف با يک فاشيسم اسلامی خطرناک روبرو هستيم که ابتدائی ترين اصول انسانی و حقوق بشر را زيرپا میگذارد و از يک طرف ديگر هم با يک اپوزيسيون طرف هستيم که در هر صورت رسالت تاريخی خود را نمیبيند و دچار يک نوع پراگماتيسم و لحظهگرائی شده و فاقد آينده فکری است و نمیداند پيامدهای هر حرکتش در آينده میتواند چگونگی خودش را نشان بدهد. من با خيلی از عزيزان در اينجا رودرروئی نداشتهام. اگر در کلامم مقداری تندی هست، اين حساسيت ناشی از حس مسئوليتی است که در قبال مملکتم دارم. در هر صورت آقای پهلوی، همانطور که عرض کردم، قبل از اين که ميراثدار تاج و تخت پهلوی باشد، ميراثدار تمدنی است که پهلویها درست کردند. ميراثدار تمدن ملت ـ دولتی است که درست کردند، به ويژه پهلوی اول. و ايشان در هر صورت افتخارش اين است که قومگرائی، قبيله گرائی، عشيرهگرائی را که ساختارهائی ماقبل مدرن است را حالا اقتدارگرايانه برخورد کردند، جامعه را به جلو بردند. در هر صورت من فکر میکنم، ميراث پهلوی، ميراث بسيار عميقی است. مهمتر از ميراث پهلویها، همانطور که عرض کردم، ميراث ايرانی است که سه هزار سال تاريخ دارد. در هر صورت ما ميراثخوار اين ارث نشويم! بلکه ميراثدار آن بشويم و به نسل آينده يک چيز درست و حسابی تحويل بدهيم. نه يک ايران آشوبزده، جنگزده، قوم گرا و عقبگرا. فئوداليسم را دوستان با فدراليسم اشتباه گرفتهاند. هيچ جای دنيا قدرت را بر اساس قوميت تقسيم نمیکنند. هيچجای دنيا با تضعيف کردن پيش نمیروند. افتخار رضاشاه هم در همين است که پيش از آن که به فکر تقسيم قدرت باشد، توليد قدرت میکرد. انباشت قدرت میکرد و بعد مصرف آن. علت شکست انقلاب مشروطه هم اين بود که توليد قدرت نتوانست بکند. به اين دليل که قدرتی را که نداشت تقسيم کرد. در نتيجه در حيطه عمل و اقتدارش آشوب بوجود آورد. آشوبهائی که بعد از انقلاب مشروطه بوجود آمد ناشی از همين بود. رضا شاه اين را فهميد که ابتدا و قبل از تقسيم قدرت، بايد توليد قدرت بکند و توليد قدرت هم کرد. متشکرم.
*****
علی کشگر:
با سلام خدمت همه دوستان و با سلام ویژه خدمت شاهزاده عزیز! من قبل از اینکه صحبتهایم را شروع کنم، دو نکته را اشاره کنم. امیدوارم اندکی احاطه داشته باشیم بر اعصاب و از واژههایی استفاده نکنیم که به نظر من دور از شأن این جلسه است. اینجا نه منبر است و نه ما پامنبری! آقای آهی عزیز!
و اما در رابطه با کنگره بروکسل اشاره کردید. عرض کنم خدمتتان ما در کنگره بروکسل پیششرط گذاشته بودیم همانطور که پیششرط خود را به نشست لندن ارائه دادیم و تا کنون پاسخی از آنان دریافت نکردیم. در کنگره بروکسل، بیانیه فراخوان رفراندوم پیششرطی بود که مطرح کردیم. در آن بیانیه به صراحت از تمامیت ارضی ایران و یکپارچگی ملی و ملت ایران دفاع شده بود. این پیششرط را همین امروز اگر دوستان لندن بپذیرند، جنبش رفراندوم فکر میکنم با کمال میل در آن نشست حضور خواهد داشت. این در رابطه با این نکته!
و اما یک نکته را هم اضافه کنم. با توجه به اشارهای که شاهزاده کردند که به نظر من بدرستی اشاره کردند که نباید اتهام زد و نباید واقعیتها را واژگونه نشان داد. برای روشن شدن موضوع من به صحبتهای مصطفی هجری دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران در کنفرانس استقلال کرد اشاره میکنم. گفته ایشان سیاه روی سفید است. و ما این گفته را در نشریه تلاش شماره 25 آوردیم و در مصاحبهای که با عبدالرضا کریمی هم داشتهایم این مسئله را به میان گذاشتیم. حزب دمکرات کردستان از زبان دبیر کلش، دبیر کل یعنی موضع رسمیحزب! او میگوید:
«پس حزب دمکرات کردستان ایران تعیین سرنوشت در همه اشکال آن منجمله کسب یکپارچگی همه بخشهای کردستان و ایجاد دولت مستقل کردی در خاورمیانه را حق مسلم کرد دانسته و سوای آن براین باور است که همه بخشهای کردستان نیز حق تشکیل دولت مستقل در شمال، جنوب، شرق و غرب کردستان را دارا میباشند. اما علیرغم اعتقاد راسخ حزب دمکرات کردستان ایران به این حقوق، تا کنون این حزب مبارز، شعار کردستان مستقل را مطرح نساخته است.»
ازاین به بعد را شاهزاده عزیر لطفاً دقت کنید!
«مطرح نساختن این شعار از سوی حزب دمکرات کردستان ایران به این مفهوم نیست که این حزب مبارز استقلال کردستان را حق ملت کرد نمیداند، بلکه چنین شعاری از سوی حزب دمکرات کردستان ایران با توجه به فاکتورهای بینالمللی و داخلی و هم چنین مد نظر قرار دادن وضعیت ژئوپولتیکی خاورمیانه و کردستان بوده و با وجود این عوامل، حزب دمکرات شعار استقلال طلبی را برای مردم کردستان و بویژه مردم کردستان ایران متناسب نداسته است.»
شاهزاده عزیر، اگر حزب دمکرات کردستان ایران امروز استقلال کردستان را مطرح نمیکند توازن قوا به او اجازه نمیدهد، اگر توازن قوا اجازه بدهد به صراحت دبیر کلش مطرح کرده چه اهدافی را این حزب دنبال می کند. و این بمعنای واقعی ابدا انگ نیست! واین عین واقعیت است! علیالخصوص که ما از آن خانواده سیاسی میآئیم و بدرستی میدانیم آنها دارند چه میکنند.
و اما اجازه دهید به اصل صحبتهایم بپردازم.
من خیلی خوشحالم که شاهزاده در ابتدای صحبتهایش اشاره کردند که موضعگیری سیاسی نمیکند. در پوزیسیونی قرار دارند که موضعگیریهایشان، موضعگیریهای ملی است. بعبارتی بعنوان نماد پادشاهی حامی و حافظ ارزشهای مشترک و ستونهای قوام بخش ایران و جامعه ایرانی است. این جای بسی خوشحالی است. و اما این ارزشهای مشترک کدامند؟ که شاهزاده حامی و حافظ آنهاست و مطرح میکنند که موضعگیری ملی میکنند. ارزشهای مشترک ملت ایران، حفظ تمامیت ارضی ایران، حفظ یکپارچگی و همبستگی ملی ایران و امروز به آن اضافه شده است، دمکراسی، تاسیس آزادی، حقوق شهروندی و در کنار همه اینها رشد و ترقی جامعه و بهروزی مردم ایران. اینها ارزشهای مشترکی است که امروز نهاد پادشاهی علیالخصوص نماد این نهاد موظف است در تمام عملکرد خودش، رفتار خودش مدام حافظ و نگهبان این ارزشها باشد. چرا اصلا این ارزش ها اینقدر مهماند؟ چرا باید از آنها نگهبانی و حراست کرد؟ برای اینکه استقرار این ارزشها در جامعه احساس امنیت ملی را در دل هرایرانی بوجود میآورد! از همینرو به نظر من باید نهاد پادشاهی بالاترین و با اتوریتهترین مقام اخلاقی و معنوی در حفظ این احساس ملی باشد و نماد پادشاهی برای اینکه بتواند در این مرحله تقش خود را بطور احسن به نمایش بگذارد باید مستقل از جریانات سیاسی و مستقل از طرفگیریهای سیاسی و فرای جریانهای سیاسی موضعگیری وعمل کند وعلاوه بر این با پایبندی به این ارزشها میزان دمکرات بودن خود را نشان دهد.
و اما تفاوت نماد پادشاهی با یک سیاستگر در چیست؟ امیدوارم روزی جامعه ما به جایی برسد که سیاستگرانمان هم تماما در چارچوب این ارزشهای مشترک حرکت کنند هرچند که متاسفانه در جامعه ما فعلا اینگونه نیست. ما هنوز نتوانستهایم ارزشهای مشترک را در جامعه جا بیاندازیم. ولی بهرحال یک سیاستگر ملی باید در چارچوب این ارزشهای ملی و مشترک حرکت کند و در یک رقابت سالم با دیگر جریانهای سیاسی برنامههای سیاسی و اجتماعی خود را در یک رقابت سالم به انتخاب مردم بگذارد. به این اعتبار یک سیاستگر مدام خودش را در معرض انتخاب قرار میدهد و مهمترین عامل که مشروعیت یک سیاستگر را بیان میکند، توانائیها، دانش، تسلط و احاطه سیاستگر به مسائل و مشکلات و معضلات جامعه است و دوری و نزدیکی سیاستهایی که یک سیاستگر اتخاذ میکند نسبت به ارزشهای مشترک سنجشی است برای انتخاب او.
بهرحال متاسفم، آقای آهی عزیز، اینگونه حداقل تا جلسه قبل در اذهان شکل گرفته بود که آقای آهی رئیس دفتر شاهزاده هستند و سیاستهای شاهزاده و نقطه نظرات ایشان از طریق مشاور مخصوصشان و رئیس دفترشان که آقای آهی باشد به افکار عمومی ارائه داده میشود و البته خوشحالم شاهزاده الان این مسئله را روشن کردند و شما نیز این مسئله را روشن کردید. امیدوارم همانگونه که آقای حشمت رئیسی در صحبتهایشان اشاره کردند این امر فقط خلاصه به این پالتاک نشود و علنی شود و افکار عمومی کاملا متوجه این قضیه باشند و بتوانند مسایل درست را تشخیص بدهند.
بهرحال امروز شاهزاده گرامی، اجازه دهید با توجه به عملکرد یکساله شما صحبتهای من خطاب به یک شخصیت سیاسی باشد. در امر سیاست شفافیت، صراحت در بیان مطالب از اهمیت والایی برخوردار میباشد. باید زبان برنده و صریح داشت! امروز در جامعه ما سه آلترناتیو یا بعبارتی سه استراتژی در مقابل هم صف آرایی کردهاند.
1 ـ استراتژی اصلاحات از درون حکومت. در ساختار جمهوری اسلامی و در چارچوب جمهوری اسلامی. نمایندگان این استراتژی دوم خردادیها، اصلاحطلبان درون حکومتی هستند و طبیعی است که براساس هر استراتژی یارگیریها شکل میگیرد، صفبندیها شکل میگیرد. خوب نیروهای اصلاحطلب در درون خودشان یارگیریهای خودشان را براساس استراتژیشان اتخاذ میکنند.
2 ـ دومین الترناتیو، آلترناتیوی است که اولویت خود را سرنگونی جمهوری اسلامی قرار میدهد. سرنگونی جمهوری اسلامی اولویتش است و بر اساس این استراتژی با هرکس و هر نیرویی که خواهان سرنگونی است خود بخود در یک صف و در یک اتحاد قرار میگیرد. در این استراتژی نیروهایی که خواهان حمله نظامی بهایران هستند، از مجاهدین، حزب دمکرات کردستان، ریگی «قهرمان ملی»، جندالله، پان ترکیستها، تجزیهطلبان بلوچ و کشورهای شیخنشین که ادعای ارضی نسبت به ایران دارند گرفته تا تمام سرنگونطلبان که در طیفهای دیگر از خانواده سیاسی ایران، قرار دارند. و این مجموعه از آن جایی که هدف اولیه خود را سرنگونی جمهوری اسلامی قرار دادهاند این یارگیریها را میکنند.
3 ـ در مقابل این دو استراتژی، استراتژیی است که اولویت خود را استقرار دمکراسی، تاسیس آزادی در ایران در چارچوب آن ارزشهایی که ابتدا عرض کردم خدمتتان قرار داده و بر اساس آن یارگیریهای خود را میکند و برای رسیدن به هدفش، یعنی استقرار آن ارزشها در جامعه، طبیعی است که یکی از اساسیترین و عمدهترین موانع را برای رسیدن به هدف خودش جمهوری اسلامی میداند. برای برداشتن این مانع از سر راه، طبیعی است که رویکردش به درون جامعه است. به جامعه مدنی است، به نهادهای مدنی است، به نافرمانیهای مدنی است و به احزاب و تشکلهای در درون ایران است و به همین خاطر روی سخنش بیشتر با احزاب و تشکلهای سیاسی است.
شاهزاده عزیز، چون به من علامت میدهند، سعی میکنم صحبتهایم را خلاصه کنم. من فکر میکنم امروز شما بعنوان نماد نهاد پادشاهی وظیفه دارید مواضع خودتان را صریح و روشن برای افکار عمومی روشن کنید. روشن کنید در مقابل این سه استراتژی از کدام از آنها دفاع میکنید. آیا دغدغه فکری نماد پادشاهی، استقرار و تاسیس آزادی در ایران است بعنوان یک استراتژی و مانع را سر راهش جمهوری اسلامی میداند یا اینکه سرنگونی جمهوری اسلامی اولویتش است و بعد از سرنگونی میخواهد با نیروها در ایران دمکراسی را پیاده کنند. شما میدانید که اگر اینگونه حرکت کنید، توازن قوا (نیروی اسلحه) تعیین خواهد کرد. آن موقع در کردستان حرف آخر را حزب دمکرات کردستان میزند و در بلوچستان، نیروهای تجزیهطلب بلوچ خواهند زد و در خوزستان فرستنده تلویزیونی الجزیره و شیخ نشینها خواهند زد و در آذربایجان پان ترکیستها. سپاسگزارم.
*****
شهریار آهی:
خیلی متشکرم. توضیح مختصری جناب کشگر گرامی، آقای رئیسی که فرمودند که امیدوارم که از طریق رسانهها جایی اعلام شود که بنده مسئولیتی در دفتر شاهزاده رضا پهلوی ندارم. البته بارها در مصاحبههای پای رادیو با آقای مهری من این را گفتهام ولی چَشم، بازهم این را خواهم گفت. همیشه این را گفـتهام، حالا
دوستان نشنیدهاند و تکرار میکنم.
راجع به اقوام، بالاخص حزب دمکرات کردستان، تمام این مطالبی که فرمودید راجع به موضع حزب دمکرات کردستان، تضادش با حاکمیت ملی ایران، اینها همهش درست است! توجهتان را معطوف میکنم باز به صحبتی با آقای مهری بعد از همین سخنرانی اقای مصطفی هجری که آقای کشگر به آن اشاره کردند. از من سئوال شد و بنده گفتم و الان هم دقیقا آنچه را با رادیو گفتم تکرار میکنم. گفتم این اعلان جنگ هست به ایران! نه به جمهوری اسلامی! به ایران! آقای مهری گفتند اعلان جنگ؟ گفتم بله! وقتیکه میگویند چیزی بعنوان کردستان یک پارچه وجود دارد که بخشی از آن در ایران هست، این یعنی بخشی از خاک ایران مال چیز دیگری است. در قانون بینالملل این یکی از موارد casus belli که کسی بیاید بگوید بخشی از خاک شما مال من است. من فقط یک مسئله قانون بینالمللی را دارم اینجا مطرح میکنم.
اشاره به اعلیحضرت رضاشاه شد و رُل ایشان در حفظ یکپارچگی ایران. بزرگترین خدمتی که در میان خدمات بسیار بزرگی که اعلیحضرت رضاشاه کردند. امروز هم من شکی ندارم که بالاترین هدف در دل شاهزاده رضا پهلوی، نوه آن پادشاه بزرگ همین است. با در نظر گفتن اینکه دنیا امروز دنیای آنروز نیست و خیلی کارها که آنروز از طریق لشگر کشی انجام میشد امروز باید از راه دیالوگ انجام شود. با شما هم عقیدهام ولی امیدوارم بتوانم شما را قانع کنم که این کلام نافذتان را در قانع کردن اون دوستان بکار ببرید، نه اینکه تلف شود صحبت کردن با هم عقیدهگان. متشکرم
*****
شاهزاده رضا پهلوی:
خواستم یادآور شوم به دوستان که فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی همچنان سعی دارد با شعلهور کردن بحثهای فرعی اصل قضیه را اجازه نمیدهد که به وجود بیاید که همان همبستگی است. یا مسئله 28 مرداد را پیش میکشد یا جنگ بین جمهوریخواه و سلطنتطلب را بکار میکشد و این قبیل مسائل. خوشحالم که ما امروز داریم این صحبتها را میکنیم که خیلی مسائل روشن شود ولی در ضمن دوستان در نظر داشته باشند که فقط ما نیستیم که استراتژی داریم برای نحوه برخورد با رژیم. مطمئن باشید که دشمن هم از سمت خودش تلاش خودش را میکند. وسط حرفهایم یک نکتهای اشاره شد که اجازه دهید دوباره توضیح دهم. اولا واضح بهتون بگم من با هیجکدام از رسانههای موجود در صحنه چه کتبی، چه تلویزیونی، چه رادیویی هیچگونه برخورد کنترلی ندارم. آنها بشکل مستقل عمل میکنند اگر پشت آرمشان یک پرچم شیر و خورشیدی هست که همه تلقی میکنند اینها را بعنوان تلویزیونهای من، بهتون بگم هیچکدام از اینها رسانههای من نیستند. بنده هم میروم در این رادیوها و تلویزیونها صحبت میکنم بعنوان یک فردی که از او دعوت میشود. به هیچ عنوان نه مدیریتی نه مسئولیتی نه کنترلی و نه وابستگی بین این رادیوها با من است. تعجب میکنم که هم چنان بعضی از دوستان این مسئله را باز دوباره تکرار میکنند. اینکه این تلویزیونها در اختیار من هستند، ابدا چنین چیزی نیست و خواهش میکنم این نوع مسائل را تکرار نکنید چون واقعا دارید قالی را چاق میکنید که به هیچ منظوری مشکلات ما را حل نمیکند و بارها و بارها به هممیهنانم گفتهام اگر سئوالی دارید یا شکی دارید یا مسئلهای میشنوید قبل از اینکه به این شایع بپردازید یا حرف غلطی را تکرار کنید، کافی است که با دبیرخانه من تماس بگیرید و صحت یا عدم صحت خبر یا شایعهای را چک کنید. دیگر چندبار بهتون بگم این کار آسانی است با شماره دفتر من یا از طریق سایتم ایمیل دفترم را بدست بیاورید و تماس بگیرید. خواهش میکنم دوستان این نکته بسیار ساده را یک کمی بخودتان زحمت بدهید که اینقدر دچار ابهامات و شک و تردیدها نباشید. متشکرم
*****
حشمت رئیسی:
با سلام مجدد به بزرگوارانی که در اطاق هستند. من فکر میکنم که جناب آقای آهی متوجه این امر هستند که سرسختی در اصول و پرنسیبها به انضمام انعطافپذیری در سیاست میتواند راهگشا باشد. اینگونه اگر بنای کار قرار گیرد و دیالوگ برقرار شود کار به جایی خواهد رسید. ولی اگر در پرنسیبها و ارزشها و اصول انعطافپذیری صورت بگیرد من فکر میکنم همه چیز بهم خواهد خورد. اینجا دیگر دیالوگی برقرار نخواهد شد. مثلا تمامیت ارضی کشور مورد مذاکره نباید قرار گیرد که حالا کردها یا لرها یا بلوچها بگویند اینقدر و ما بگوئیم آنقدر! اینها صحبت پذیر نیست! یا در رابطه با دمکراسی، فقط در نحوه اجرایش میشود ولی در مورد اینکه این یک اصل جهانی است دیگر صحبت نمیکنند و دیالوک برقرار نمیکنند. آن را طرفین باید بپذیرند به مثابه یک سری اصول عام. در این چارچوب دیالوگ صورت میگیرد و آن موقع آدم بخاطر اینکه کار پیش برود در اجرائیات انعظافپذیری نشان میدهد. ماکزیمال نخواهد بود، حداکثرخواه نخواهد بود بلکه انعطاف نشان میدهد. صحبت ما دقیقا بر همین پرنسیبهاست. چرا که من دقیقا هم افکار اینها را میشناسم و هم نظرات رسمیشان و هم نظرات غیررسمیشان را. سیاست هم دو نوع است. سیاست اعلامی و سیاست اعمالی. حزب دمکرات کردستان، کومله، «الاحواز» یا بلوچ یا امثالهم ممکن است بنا به مصلحت و بنا به ضرورت یا بنا به دلایل دیگر در دیالوگ یک سری حرفهایی بزند. مثلاَ آقای عبدالرضا ابوکریمی در همین اطاق انجمن سخن، وقتی که مکث میکردیم روی مسئله «ملت کرد» چه پدیدهای است؟ هی میگفت حُسن نیت داشته باشید. حُسن نیت داشته باشید. طبیعتا این مسائل با حسن نیت پیش نمیرود. با حُسن نیت آدم تا جهنم هم میرود. اینجا صحبت از پرنسیبها و اصول و مسائل خدشه ناپذیر است. در این چهارچوب آن موقع سیاست اتحادها صورت میگیرد. اینجا یک نیرویی میتواند متحد استراتژیک تو باشد، هم در جنبه سلبی و هم در جنبه ایجابی. یعنی هم در سرنگون کردن حکومت و هم در جنبه ایجاد نیرویی که باید جایگزین شود. خوب در این روند یک جریان ممکن است یک متحد استراتژیک داشته باشد، متحد تاکتیکی داشته باشد، متحد موقت داشته باشد، متحد متزلزل داشته باشد، متحد پایدار داشته باشد. اینها همه در امر سیاست صورت میگیرد و اتفاقا در همین جاست و در عرصه تاکتیکهاست که انعطافپذیری در سیاست لازم است و مطرح است و باید هم صورت بگیرد. به نظر من جناب آقای آهی این دو را با هم قاطی میکنند. بنده بعنوان یک ایرانی، یک چپ گرای ایرانی روی اصول و پرنسیبها با کسی مذاکره نمیکنم. یعنی در مورد فرهنک ایران، تاریخ ایران، تمامیت ارضی ایران، حاکمیت ملی و امثالهم با کسی مذاکره نمیکنم که ایا این را قبول دارند یا ندارند. بلکه میگویم شما هم جز ملت ایران هستید، حقوق شما هم ضایع شده و این حقوق شهروندی باید تامینپذیر شود.
تقسیم قدرت را بر پایه قومی من قبول ندارم با صراحت هم میگویم. خودمختاری هم اگر داده شود، خودمختاری فرهنگی است و بیشتر از آن نخواهد بود و تقسیم قدرت هم بر پایه مدرنیته بر پایه شکل گرفتن جامعه مدنی شکل میگیرد. قدرت سیاسی را با جامعه مدنی تقسیم میکنند و به همین دلیل هم حافظ و پاسدار دمکراسی فلان عشریه نیست و بهمان قبیله نیست، طبقه متوسط ایران است. این طبقه متوسط کرد هست، لر هست، تهرانی، اصفهانی و… هست. یک طبقه اجتماعی مدرن پاسدار دمکراسی است و قدرت بین اینها تقسیم میشود که این طبقه متوسط از یک طرف با رادیکالیسم بنده چپ بتواند مرزبندی داشته باشد که مملکت را به آشوب نکشم و با محافظه کاری جناب آقای پهلوی که بنا به موقعیتش باید محافظه کار باشد، چرا که حافظ یکسری ارزشها و سنتهایی باید باشد مثل پادشاه انگلستان، مثل پادشاه بلژیک. او که دیگر حق ندارد مثل من رادیکال باشد. آنموقع آن طبقه متوسط بالانس ایجاد میکند بین اینها. ولی وقتی بنده بیایم و بنشینم با آقای حزب دمکرات کردستان وایشان هم 30 هزار پیشمرگه را بیاورد پشت در بگذارد، بنده هم در تهران لشگری ندارم و بازی هم بر اساس حسن نیت و اخلاق نیست، بازی قدرت و بازی سیاست است و اگر بازی بر اساس حسن نیت و اخلاق است بنابراین ارتش محلی چه صیغهای است؟ یا ارتش سراسر باید داشته باشیم، یعنی کاری که رضا شاه کرد و ازاین زاویه هیچ انتقادی هم نمیشود به او کرد. حالا بعد از این مراحل براساس خلاء قدرت که ما این را تجربه کردیم. عزیزان این تئوری نیست. بررسی انقلابات دیگر نیست. بنده در جزء به جزء شکل گیری بسیار از این پدیدهها در کشور حضور فعال داشتم. بنده جریان خلق عرب را درست کردم. البته نیتم این نبود که درگیری شود. بنده رفتم خلق عرب را درست کردم و اونجا یک کمیسیون پنج نفره را دعوت میکرد و سه نفرش هم فدائیان ما بودند و دو نفرش هم منفرد بودند و بعدش هم که جنگ شروع شد متوجه شدیم اینها جاسوسان عراق بودند. در جزیره مینو حداقل ده هزار سلاح سبک و نیم سبک آورده بودند، آنجا، هشت صد کلت، صدام حسین به سازمان ما هدیه کرد. همهش هم مارک ریاست جمهوری به آن خورد بود و از ما میخواست که این شعار را که آورده بودند، «خوزستان را کردستان دیگر میکنیم» جا بیاندازیم. خوزستان را کردستان دیگر میکنیم یعنی چه؟ یعنی اینکه آشوب به پا کنید که ما به قیمت جان شما، میخواهیم لشگر کشی کنیم. خلاء قدرت است در مملکت، ارتش ایران سرندارد. این شعارش بود. پس بنابراین با توجه به تجارب است که بارها من در گفتگوهایم گفتهام که در کشور نباید خلاء قدرت بوجود بیاید. با خلاء قدرت در جامعه ما فاجعه خواهد شد. وقتی محمدرضا شاه پهلوی رفت ارتش قوی بجای گذاشت، ده میلیارد ذخیره ارزی. مردم ثروتمند بودند، ذخیره شخصی داشتند، تعداد زندانیان بیست و دو، سه هزار نفر بود. زندانیان عادی را میگویم. الان بیش از پانصدهزار زندانی در زندانهاست. درهر 52 ثانیه یک نفر زندان میرود. فاجعه است. در کشور اخلاق فروپاشیده و به همین دلیل خلاء قدرت در مملکت فاجعه ایجاد میکند. قومگرایان از یک طرف، معتادان از یک طرف، قاتلها از طرف دیگر. این خلاء قدرت را باید پر کنیم. به همین دلیل هم من اعتقادم این است بدون جذب وفاداری ارتش و پاسداران خلاء قدرت خواهد شد. به همین دلیل هم سیاست شما بجای اینکه جذب کردها باشد باید در جهت جذب اینها باشد. سیاست شما باید شکاف ایجاد کند در حاکمیت نه اینکه حاکمیت را متحد کند. تو وقتی مجاهد را میآوری کنار خودت میگذاری، اون میداند که اگر مجاهد بیاید سرکار، آخونده که بردار خواهد رفت. میترسد، ارتش میترسد، سپاه میترسد چرا که اینها سالها با کردها جنگیدند و میدانند چه اتفاقی در آنجا خواهد افتاد و به همین دلیل نزدیک شدن به آنها، بجای اینکه اینها را متفرق کند، متحد میکند. یکپارچه میکند. بجای اینکه ارتش و سپاه را از حکومت دور کند اینها را به هم نزدیک میکند. به همین دلیل به اعتقاد من سیاستی که کل مجموعه جامعه و کل ساختار قدرت را هدف خودش قرار ندهد مقداری اشکال دارد و به همین دلیل از این زاویه معتقدم که در شرایط کنونی در کشور ما بهترین حالت برای اپوزیسیون است و بدترین حالت برای حکومت. چرا که از وقتی احمدی نژاد آمده سیستم دیپلماسی مملکت را فلج کرده، سیستم امنیتی قبلی را فلج کرده چرا که تمام نیروهای وابسته به خودش را آورده و تمام کادرهای سیستم را کنار گذاشته، تمام استانداران را کنار گذاشته یک بخشی از بلواها این است. ….شکاف در حکومت هم بشدت بالاست و یک بخشی از دعواهای آذربایجان که من اطلاع پیدا کردم و از درون به من گفتهاند این است که برنامه حذف آقای خامنهای بوده و ایشان بخاطر آذری بودنش روی عنصر آذری گرایی مکث کرده و تحریک کرده تا اعلام خطر کند که اگر من بروم کنار، آذربایجان جدا میشود. یا هم چون وضعیتی بوجود میآید. یک نوع تهدید بوده که بگذریم.
جناب آقای آهی من اولین بار است که با شما دیالوگ مستقیم دارم، دوست دارم من را بفهمید. من نه رقابت شخصی با شما دارم، نه درگیری شخصی با شما دارم و نه علاقهای دارم در این بازیها بروم. ولی تک تک شما در این بازی و فراتر از شما نخبگان قومی، نخبگان ایران، نخبگان سیاسی، فرهنگی مسئولیت تاریخی داریم. هیچگاه کشور ما اینقدر شکننده نبود، در صد سال اخیر منظورم است. و این میتواند فرو بپاشد. به همین دلیل هم دوستان عزیز تاکید میکنم روی نیروهایی سرمایهگذاری کنید که اتحاد استراتژیک داشته باشند. جنبش رفراندوم از دیدگاه من اتحاد استراتژیک بین لیبرال دمکراسی و سوسیال دمکراسی را شکل میدهد. اینها نیروهای سازنده جامعه مدنی هستند. اینها دغدغهشان تقسیم قدرت در جامعه مدنی است، دغدغهشان، تنها قدرت سیاسی نیست. از قدرت سیاسی انتظار دارند که فضای مناسبی برای شکلگیری مسئله ملت بوجود بیاید. چرا که یکی از شکافها، شکاف ملت، دولت در کشور ماست. پهلوی اول و دوم با بکار بردن خلاق تفکر ابزاری ملت ـ دولت سازی کردند. دولت مدرن را ساختند ولی با بها ندادن یا کم بها دادن به تفکر نقاد، یعنی تفکری که فرهنگ ساز است، تفکری که ملت ساز است، تفکری که جامعه مدنی را شکل میدهد، شکاف ایجاد شد و در نتیجه پروسه تکوین ملت ـ دولت در کشور ما اگر نگویم متوقف حداقل آسیب دید. رسالت نسل شما آقای پهلوی در حال حاضر این است که کسب قدرت را در جهت فعال کردن تفکر انتقادی در کشور یعنی تفکر فرهنگ ساز، تفکر ملت ساز، تفکر جامعه مدنی، بدانید، آنموقع پروسه تکوین ملت ـ دولت در ایران تکمیل میشود و یک ملت بلوغ یافته خواهد شد که تمام استعدادهای خودش را میتواند بدرستی به عرصه جهانی ارائه دهد. با این دیگـاه به اعتقاد مـن دلنگرانی شـدیـدی که وجـود دارد در مـورد جنبشهای قومیبرطرف خواهد شد.
من از منافع طبقه کارگر دفاع میکنم و هرکس هم که سرکار بیاید در این قسمت خواهم بود و هیچ نگرانی ندارم طبقه کارگر ایران تجزیهطلب نمیشود، به هیچ وجه! من مطمئنم جنبش دانشجویان ما تجریهطلب نخواهد شد. زنان ما تجریهطلب نخواهند شد، ولی تنها دلنگرانیهای شدید جنبشهای قومی در ایران است. تجزیه یوگسلاوی، تجزیه روسیه و تجارب دیگر در همین دو دهه اخیر است. بنابراین با حساسیت کامل بروی آنها تکیه کنید!
اما جناب آقای آهی جنبش آذربایجان، نمایندگان مختلف دارد، یا کردستان. در آذربایجان پان ترکیست داریم، که مغول و تیمور را جز مفاخر ملیشان میداند، در آذربایجان جداییطلب داریم که وحدت دو آذربایجان را میخواهد، در جنبش آذربایجان بسیاری از فرهیختگان هم هستند که در چهارچوب ایران از حقوق دمکراتیک خودشان دفاع میکنند. شما وظیفه دارید دوست عزیز این جریان را تقویت کنید! در کردستان هم چنین تفکرانی هست. طرفدار کردستان بزرگ است تا نخبه کرد و روشنفکر کردی که میخواهد در چهارچوب ایران مسئله را حل کند! نماینده آن حزب دمکرات کردستان یا کومله نیست عزیزم! برو نمایندگان واقعی این تفکر را پیدا کن با آنها متحد شو و متحد استراتژیک هم شو! در بلوچستان جندالله نمایندگی نمیکند، اینها فرزندان طالباناند! اینها دست آموختگان بن لادن هستند! برو نخبگان و روشنفکران بلوچ را پیدا کن و متحد شو!…….
جنبش عرب اهواز را تمام بچههای ما هستند، رفتند اونور. بچههای چپ هستند اینها. همه اینها را من میشناسم. به همین دلیل میدانم با جزئیات، شبها و روزها. بنده را هم میخواستند بکشند توی این بازی و خیلی هم علاقمند بودند بقول معروف بعنوان فعال آنها حرکت کنم. طرفدار جمهوری فدرال هم بودم، ولی دیدم اینها جمهوری فدرال را با فئودالیسم اشتباه گرفتهاند. اینها قهرمانشان شیخ خزعل است. از شیخ خزعل در مقال رضاشاه دفاع میکنند. اینها از اسماعیل آقا سیمتقو در مقابل رضاشاه دفاع میکنند. بهشون میگویم برادر به رضاشاه که از زاویه ارتجاع انتقاد ندارم، از زاویه ترقیخواهی انتقاد دارم. از زاویه ملک الشعرای بهار به رضاشاه انتقاد میکنم نه از زاویه شیخ خزعل و نه از زاویه سیمتقو یا ایلخانها! اینها قهرمانشان اینها هستند! اینها تخم تفرقه نژادی را پخش میکنند، اینها با اعلان مکررشان روی شوونیسم فارس در همهجا فارسها را به مثابه یک پدیده منفور بوجود میاورند تا بعدش فارس کشی را به فضلیت تبدیل کنند. وقتی من دائم بعنوان مثال شما را آقای آهی خدای نکرده فاشیسم خطاب کنم و دائما هم تکرار کنم، فاشیست، فاشیست، تکرار این امراین ذهنیت را در اطرافیان ایجاد میکند که اگر بعد من شما را بکشم، کار ثوابی کردهام. کار خوبی کردهام. اینها با تکرار مداوم و بدنام کردن فردوسی، این «نخبگان آذری» خارج از کشوری کتاب فارسی سوزان را تبلیغ میکنند. شاهنامه فارسی را میگویند بسوزانید. مثل هیتلر که میگفت فرهنگ را بسوزانید. اینها را در پالتاکهایشان اعلام کردهاند. بنده چه مناسبتی با اینها دارم که نزدیکی اعلام کنم. در هر صورت من قصد برخورد منفی با هیچ شخصیتی را ندارم. بویژه عزیزانی که در این جا وجه مشترک عمیق با آنها دارم. بخصوص با آقای همایون. از دو نظر وجه مشترک شدید دارم. یکی درایران خواهیاش و دوم اینکه باورم شده براساس نوشتههایش و گفتارش که واقعا میخواهد جامعه مدنی را در ایران درست کند. این فضا برای کارگران هم خوب است برای طبقه متوسط هم خوب است و برای بورژوازی ما هم خوب است. برای همه طبقات مدرن جامعه خوب است. ما باید با طبقات ماقبل مدرن مرزبندی کنیم و دنبال آنها نرویم، دنبای سنت نرویم و بتوانیم این طبقه مدرن را و طبقات مدرن را دست به دست هم پیش ببریم. در هر صورت ایران دچار بحران است. یک نیروی آرمانی داریم، یک نیروی ایمانی داریم و یک نیروی عقلانی داریم. نیروی آرمانی ما باستانگرایان هستند که من سرسخت طرفدار آنان هستم. نیروی ایمانی ما اسلام گرایان هستند که اینها دو دسته هستند، همه را با یک چوب نزنیم. ایمانگرایانی هستند که عناصر عقلانی در کارشان است. اینها را باید جذب کنیم. و نیروهای مدرن و عقل گرا هستند این تضاد بین این سه بخش تا حالا بحران زا بوده است. رسالت تاریخی شما این است که این سه پدید را مثل ژاپن به هم نزدیک کنید. هنر ژاپن این است که این سه پدیده را توانست با هم ادغام کند. بقول معروف افسار آرمان و ایمان را به دست عقل داد و جلو برد و نه اینکه حذف کرد. این میشود از بحران هویت در میآئیم و جامعه میرود جلو و انسجام پیدا میکند. نیروی گسترده اجتماعی در این طیف است. این نیرو وجود دارد، بالقوه وجود دارد. بالفعل بصورت منفرد وجود دارد. پرچم این طیف را بردارید و پیش ببرید.
از آقای رضا پهلوی سپاسگزارم، این را آرزو میکردم که شما اتوریته میداشتید روی رسانهها. اتوریته معنوی داشتن، اتوریته فکری داشتن خیلی خوب است. این بمعنای دخالت روزمره در کار آنها نیست. حق با شماست نباید در امر رسانهها دخالت کرد. بله اتوریته شخصی بد است. اما اتوریته فکری و معنوی خیر. تبلیغات باید منسجم و هم آهنگ و هدفدار باشد و در عین حال منطقی و متناسب با روان شناسی هر لایه اجتماعی. من خیلی از رسانههای لوسآنجلس را مخرب میدانم. و متاسفانه باید با صراحت بگویم که خیلی از اینها در ایران مضحکه هستند، بجای اینکه خط سیاسی بدهند یا اتوریته بوجود بیاورند یا اعتماد بوجود بیاورند. این مشگل را باید حل کنند. اگر یک کمیته هماهنگی درست کنید و در این کمیته همفکری و هماهنگی کنید تبلیغات منسجم را سازمان بدهید بمراتب بهتر است تا این هرج و مرجی که هرکس دلش میخواهد یک استراتژی بگیرد و استراتژی تبلیغاتی بگیرند. هیچ جای دنیا اینجوری نیست. نه در آمریکا اینجوری است، نه در اروپا اینجوری است. همه جا این هماهنگی را دارند و امیدوارم روزی برسد که شما و مشاورین شما حداقل در عرصه فکری و نظری تاثیرپذیر باشید و اتفاقا من ضد اتوریته نیستم، ضد تشکیلات هم نیستم بسیار چیز خوبی هم است اتوریته و تشکیلات! متشکرم.
*****
داریوش همایون:
درود به همه دوستان، درود به شاهزاده، سلام عرض میکنم. این بحثها صرفنظر ازاینکه مقداری تند شد و شاید مثلا جنبههای نامناسبی به خودش گرفت، لحظههایی. ولی بسیار بسیار بحثهای اساسی مطرح شد. و من پیشنهاد میکنم دوستان حاضر با این نگاه به قضیه و بحث بنگرند که ما توانستیم امشب پارهای مسایل بسیار اساسی را بصراحت بیان کنیم و مطمئن هستم که وقتی این جلسه را ترک گفتیم همه تصویر روشنتری از دشواری کاری که در پیش داریم خواهیم داشت.
به نظر من اولین نتیجه این بحثها تا کنون این بوده است که همه ما متوجه حساسیت بسیار زیادی که در مسئله یگانگی ملی و یکپارچگی ارضی ایران هست شدهایم. مسائلی است که به روان ایرانی بستگی دارد، ارتباط دارد و هیچ مصالحهای در بارهاش جایز نیست. البته این بدین معنا نیست که نباید مذاکره کرد نباید در جلسات شرکت کرد. حتما باید رفت و حتما باید صحبت کرد ولی همانطوری که اشاره شد در عین حفظ اصول و پابرجایی اصول است و روشهاست. و خیلی خوب است که ما متوجه بشویم و پارهای غفلتهای گذشته تکرار نشود چون گرفتاریهای فوقالعاده بزرگ پیش خواهد آمد و شانسهای بسیار مهمی از دست خواهد رفت.
دومین نتیجهای که من فکر میکنم ازاین بحثها توانستهایم تا اینجا بگیریم این است که توافقهای کلی مثل سخنان کلی، مثل رد شدن از روی مسائل با زبانآوری به هیچ وجه کافی نیست و بجایی نخواهد رسید. من توجه دوستان را به تحلیلی که آقای رئیسی از وضع کنونی ایران کردند جلب میکنم. بسیار تحلیل عمیقی است و مبتنی است بر اطلاعات روشن. نقش خامنهای در جریانات آذربایجان، دعواهایی که بین جناحهای مختلف رژیم هست و دارد کشور را پیش از پیش به خطر میاندازد. تحریکات از بیرون ایران که حتی منتظر فروپاشی جمهوری اسلامی نخواهند شد و از همین حالا دارد ایران را با یک خطر محیلی روبرو میکند. این تحلیلی که ایشان کردند باید ما را متوجه بکند که با این زبانآوریها با کلمات ملایم، با صحبتهای کلی رد شدن از روی مسائل نمیشود کسانی را که بطور جدی به این مسائل میاندیشند جلب بکنیم و اعتماد آنها را بدست بیاوریم. ما باید به مقابله مسایل برویم و آن گرفتاریهایی را که هست بشناسیم و چاره بیاندیشیم. هیچ ملاحظهای از جمله اتحاد، همکاری نباید روبرو شدن با این واقعیات را تحت شعاع قرار بدهیم.
سومین این است که به هیچوجه نباید نه در فکر این باشیم که همه را میتوانیم متحد کنیم. با همه میتوانیم کار کنیم. نباید اصلا اینطور باشد. نه اینکه عملی نیست. عملی که نیست. ولی اصلا لازم نیست و مضرر است. ما باید دنبال یک جریان اصلی باشیم. در سیاست ایران آن جریان ترقیخواه، جریان آزادیخواه و جریان ملی است. این است که بخت پیروزی دارد در ایران. هر روز در ایران این گرایش بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و تعهد به ناسیونالیسم ایرانی قویتر میشود. هرچه این تحریکات از درون و بیرون قویتر میشود ما روی این دو عامل میبینیم که تاکید بیشتر میکنند. امروز یکی از دوستان توجه مرا جلب به یک مقالهای که یک آخوند متنفذی نوشته است و این آخوند متنفذ پیامش این است که خطر بنیادگرایی اسلامی از نوع طالبان حالا دارد خود جمهوری اسلامی را تهدید میکند. یعنی اینها در اسلامگرایی به جایی رسیدهاند که راه باز کردهاند برای تغییراتی شدیدتر و یک سویهتری، خشنتری از اسلام. و اینها الان خطر وهابیسم را روبرو هستند و برای مقابله با وهابیسم دوباره به اسلحه ایرانگری متوسل شدهاند. دوباره پیشنهاد میکنند که ما با تاکید بر عنصر ایرانی میتوانیم جلوی این خطر را بگیریم. ملاحظه میکنید چه تضادهایی در این رژیم دارد پیدا میشود. حالا بحران خارجی به جای خود. در نتیجه نباید از حول حلیم در دیگ بیفتیم. هیچ احتیاجی نداریم که عناصر مشکوک، عناصر خطرناک را باهاشون وارد بحث بشویم. پارهای را من واقعا توصیه میکنم که حتی وارد بحث نشوند. حالا هرکه هست ولی با سازمانهای قومی دلشون میخواهد صحبت کنند، بسیار خوب بفرمائید. اما بعضی از سازمانها هستند که من هشدار میدهم که مطلقا مبادا، مبادا اصلا تماس گرفته شود که هر شانسی را از دست خواهید داد. دنبال اتحاد با همه هم نباشید. دنبال یکی کردن آن جریان اصلی باشید که وجود دارد و آن جریان اصلی بسیار نیرومندی هم هست.
آخرین توصیهام این است که رنجشهای شخصی که در هرکار مداومی بین یک گروه پیش میاید و بین ایرانیها بیش از بسیاری از ملتهای دیگر، نباید مانع بشود که ما حرف حساب همدیگر را هم رد بکنیم. ما نباید مسایل را روی احساسات که روی اشخاص داریم قضاوت کنیم. این بدترین و عقبافتادهترین شیوه است. من با فلان کس خوب نیستم، هرچه بگوید بد است. من با فلان کس خوبم هرچه بگوید خوب است. این را بگذارید کنار. مسائل بقدری حساس است و وظیفه ما بقدری مهم است و خطیر است که باید از خودمان باید کمی فراتر برویم…. بسیار همه جا تاکید میکنند بر ضرورت اتحاد بر ضرورت همراهی، ضرورت یک پیام داشتن. من این را تحسین میکنم روحیه بسیار خوبی است ولی باز هم توصیه میکنم متوجه این حساسیتهایی که در گروههای سیاسی مختلف هست باشید. و با در نظر گرفتن این حساسیتها البته بکوشید که همه را یکی بکنید ما هم به سهم خودمان کمک خواهیم کرد. ولی نباید انتظار داشته باشیم که بصرف اینکه جمهوری اسلامی بد است و ما در برابر جمهوری اسلامی ایستادهایم فقط مبارزه با جمهوری اسلامی مهم است و از مسائل دیگر غافل بمانیم. غافل نخواهند ماند، ما هم اگر غافل بمانیم، عده بسیار زیادی غافل نخواهند ماند. باید آنها را هم در نظر گرفت باید به عمق مسائل رفت. بهترین راه رسیدن به همرایی این است که ما به عمق مسائل برویم. تشکر میکنم.




















