بخش ۷
در خدمت استراتژیِ پیکار سیاسیِ مردمی
مبارزه بجای سرنگونی
اجتماعات ایرانی در بیرون با همه دوری از ایران و دیرپائی رژیم اسلامی، دلمشغول ایراناند و مردمان سیاستاندیش در میانشان فراوان میتوان یافت. فرورفتن هر روزه جامعه ایرانی در پلیدی و بینوائی جهانبینی آخوندی، و ابتذال جنایتآمیز گروههای فرمانروای ایران آنان را آسوده نمیگذارد. نخستین پرسشها از مسافر جوینده در هر شهر به مسئله بیست و چند ساله اکثریتی از ایرانیان برمیگردد: چگونه میتوان این رژیم را سرنگون کرد؟
هواداران اصلاحطلبان هرچه بگویند، و سودهای پاگیر بخشهائی از جمعیت ایران و پارههائی از “مخالفان رژیم“ در نگهداری جمهوری اسلامی به این یا آن صورت، و اختلاف در روشها هر چه باشد در یک چیز تردید نیست: بیشتر ایرانیان در هر جا خواستار به زیر کشیدن این جهانبینی و این گروههای فرمانروا هستند و ادامه فاجعه سه دهه گذشته را به حال ایران خطرناک میدانند. در بیرون حتی در امریکا که کار، بخش بزرگتری از زندگی را میگیرد و پاداشهایش بیشتر است، نگرانی از آینده ایران و دلسوزی به حال هممیهنان در ایران را به همان شدت میتوان احساس کرد که در خود ایران ــ چنانکه میخوانیم و میشنویم. عموم این ایرانیان از هر گرایش سیاسی باشند طبعا چاره را جز در تغییر رژیم نمیبینند. (تغییر رژیم را چون نخست با این عبارت از واشینگتن آمده است از واژگان سیاست نمیباید حذف کرد. ایرانیان حق دارند به دلائل خودشان، تغییر رژیم را بخواهند و بازسازی ایران را از آنجا آغاز کنند.)
آن پرسش نخستینی، مادر پرسشها، بیست و چند سال در اجتماعات ایرانی بیرون تکرار شده است و هنوز پاسخی که اکثریتی را متقاعد کند نیافته است. کسانی، روزافزون، سرخورده و نومید میشوند و شدهاند. اگر به این پرسش نمیتوان پاسخ داد و خواست سرنگونی همچنان دور از دسترس است پس راهی نیست و میباید رها کرد. اما شاید مشکل در خود پرسش بوده است؛ در تعریف بوده است. در این گفتار، ناگزیر به ایرانیان بیرون مینگریم که سرمایه شگرف غفلت شدهای، حتی در مبارزه با رژیم هستند. چرا این جماعات بزرگ، در میانشان بسیاری از بهترین ایرانیان، پاسخی نیافتهاند؟ (عوامل دیگر از جمله نقش مهم بسیاری از رسانهها را در کم اثر شدن اجتماعات تبعیدی، میباید به آینده گذاشت.)
اشتباه در تعریف از روز نخست و در تعریف نقش تبعیدیان روی داد. آنها نمیتوانستند رژیم را سرنگون کنند و بیهوده این رسالت را به خود بستند. به دلیل سادة دوری هزاران کیلومتری از ایران و فاصله فزاینده با هممیهنان اصلا نمیشد انتظار داشت که یک جماعت چند میلیونی هم بتواند با کنترل از راه دور چراغ عمر چنین رژیمی را خاموش کند. بگذریم از اینکه چند میلیون مهاجر محتاط و گریخته از سختی و در جستجوی آسایش، و یک پای همیشگی در زنجیر دلبستگیهای گوناگون در ایران، بیشتر دست و پا گیر مبارزهاند. آنها هر انگیزهای را از آن اقلیت کوشنده میگیرند؛ در آنان به چشم تمسخر و ترحم مینگرند و با رفتار و گفتار هر روزهشان تبعیدیان را در این دریای انسانی ازخود بیگانه میسازند. تبعیدی ایرانی (که با مهاجر تفاوت دارد و البته حق مهاجرت و گریختن از دردسرهای ایرانی بودن را از هیچ کس نمیتوان گرفت) در بیرون نیز دور افتاده است. او در واقع دوبار تبعید شده است.
***
پرسش درست با توجه به مشکلات ساختاری در موقعیت مبارزان این نیست که چگونه رژیم را سرنگون کنند؛ این است که چگونه مبارزه کنند؟ زیرا مبارزه در صورتهای بیشمار دگرگون شوندهاش تنها کار موثری است که از ما در بیرون برمیآید. اگر نخست به این پاسخ، در واقع به تعریف نقش خودمان، بپردازیم، آنگاه به ناکامیهای ناگزیر طرحهای غیر عملی، آرزوهای بالاتر از توانائیها و رقابتها بر سر میوههای درختی که چنان میوههائی نمیآورد دچار نخواهیم شد؛ لشگرکشیهای خیالی به ایران نخواهیم کرد و شوراهای رهبری بیپیرو و نهادهای جایگزین بیپایه نخواهیم ساخت. اگر رقابتها نه برسر جانشینی رژیم که هدف اعلام نشده بسیاری طرحها (رویاها)ی سرنگونی است، بلکه موثر بودن در مبارزه باشد شکاف میان دگراندیشان نیز کمتر خواهد شد. چنانکه بارها نشان داده شده است بسیاری از آنها بی دشواری زیاد به ابتکاراتی خواهند پیوست که میتواند به مبارزه مردم ایران برای سرنگونی رژیم کمک کند.
کمک به مبارزه مردم ایران بالاترین هدف ما میتواند باشد. ما نه جایگزین رژیم هستیم نه توانائی سرنگون کردنش را از راه دور داریم ولی مردم ایران، آن دهها میلیون تن دست درکار هر روزه، بازوان و مغزها و زبانهای ما را لازم دارند و بی آن کار خود را دشوارتر خواهند کرد.
نگریستن به مسئله از نظرگاه مبارزه بجای سرنگونی دو سودمندی دارد: نخست کوشندگان سیاسی در هر جا به آنچه در همان جا و موقعیت میتوان برای نیرو بخشیدن به مبارزه و ضعیف کردن رژیم انجام داد خواهند پرداخت و طرحهای بلندبانگ میانتهی را که اسبابش فراهم نیست رها خواهند کرد. دوم موفقیت در طرحها و تلاشهای عملی، اگرچه کوچک، بر امکانات آنها خواهد افزود و از سرخوردگیشان جلوگیری خواهد کرد. ما با دشمنی روبرو هستیم که به این سادگیها از قدرت دست نخواهد کشید. اوضاع و احوال ۱۳۵۷ و انقلاب اسلامی تکرار شدنی نیست؛ و تازه در آن انقلاب نیز آخوندها بیش از سه دهه فعالانه برای گسترش شبکه خود در درون و بیرون ایران تلاش کرده بودند و از همه امکانات حکومتی و بینالمللی سود جسته بودند.
دربرابر دشمنی این چنین و دورنمای مبارزهای که به سه دهه میرسد کمتر کسی تاب میآورد. اگر کامیابیهای گاهگاهی در میان نباشد ناامیدی خواهد آمد، و ناامیدی بیش از همه با نشان دادن اینکه کوششها میتوانند به نتیجه برسند برطرف میشود. از این روست که میباید نگاه را از آسمان به زمین دوخت و از هر تظاهرات یا گردهمائی انتظار سرنگون شدن رژیم را نداشت و درعین حال ارزش هر کوشش کوچک را شناخت. کوه بلندی پیشاپیش ماست و ناگزیریم آن را با گامهای کوتاه بپیمائیم. چنانکه چینیان میگویند راه پیمائی هزار فرسنگی با یک گام آغاز میشود.
منظور این نیست که سرنگونی رژیم را میباید به عنوان بخشی از طرح بزرگتر رهائی ایران از بخش بزرگ این فرهنگ، و بازسازی ایران از روی بهترین الگوهای غربی کنار گذاشت. سرنگونی در جای خودش هست ولی سرنگونی بی مبارزه نمیشود و مبارزه یعنی هزاران کار کوچک و بزرگ در هزاران گوشه این جامعه بزرگ ایرانی در هرجا و در هر موقعیت که اجازه دهد. زنان و دانشجویان و کارگران و روشنفکران ما درگیر چنین مبارزهای هستند. آنان نیز مانند تظاهر کنندگان در شهرهای گوناگون ایران انتظار ندارند با هر چالش رژیم و اعتصاب یا سرکشی و نشان دادن مخالفت خود، جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. ولی مبارزه آنان موریانهای است که مانند صدها نمونه کامیاب دیگر، آهسته و پیوسته یک نظام فاسد استبدادی را میخورد.
چند سال پیش گروهی از ایرانیان در برگن نروژ، رشوهگیری پسر رفسنجانی را از شرکت نفت دولتی نروژ برملا کردند و رسوائی بزرگی برای رژیم شد. در این روزها گروهی از ایرانیان در کالیفرنیا با کمک حیاتی “لابی“ نیرومند یهودیان امریکائی درکار گذراندن قانونی از مجلس استاناند که معاملات مستقیم و غیر مستقیم صندوق بازنشستگی ۲۴ میلیارد دلاری کارمندان حکومت محلی را در ایران ممنوع میسازد. در هردو ابتکار، هموندان حزب مشروطه ایران سهم بزرگ و کوچکی داشتند و این مایه قدرشناسی، سزاوار آنهاست. هیچ کدام از این ضربهها جمهوری اسلامی را سرنگون نخواهد کرد و هیچ توهمی نمیباید داشت. ولی میباید در تدارک صدها و هزاران دیگر باشیم.
ژوئن ۲۰۰۷