«

»

Print this نوشته

مکتب تازه “مبارزه“

بخش ۷

در خدمت استراتژیِ پیکار سیاسیِ مردمی

مکتب تازه مبارزه

هنگامی که در بررسی انحرافات مبارزه دراز پر از مشکلات ما در بیرون، به ضرورت تعریف مبارزه و سرنگونی برخوردم نمی‌دانستم که چه اندازه بهنگام است. اکنون با توجه به پشتیبانی پاره‌ای کوشندگان از ضرورت حمله آمریکا به ایران، ما با یک مکتب تازه مبارزه روبرو شده‌ایم. پس می‌باید موضوع را بیشتر شکافت، و در اینجا نخست خلاصه‌ای از نتایجی را که گرفته بودم می‌آورم:

۱ ــ مبارزه با سرنگونی یکی نیست. هر مبارزه‌ای به سرنگونی نمی‌انجامد و نمی‌باید دلسرد شد و رها کرد. به هر فعالیتی نمی‌باید نام مبارزه داد. چه بسا فعالیت‌ها که به مبارزه آسیب می‌زنند. سرنگونی فرا‌آمد یک سلسله عوامل است که مبارزات ما، اگر درست باشد، بخشی از آن است.

۲ ــ ما در بیرون می‌باید بجای شعار سرنگونی دادن به مبارزه‌ای که بتواند به سرنگونی انجامد بپردازیم. شعار دادن و به مبارزه موثر نپرداختن بسیاری فعالیت‌ها را در همان حد نگهداشته است و به دلیل پابرجائی رژیم در بیست و هشت سال گذشته، گروه‌های بی‌شماری نا امید شده‌اند. بقیه نیز چند سالی را در بحث از سرنگونی گذراندند که سودی به حال مبارزه نداشت.

۳ ــ سرنگونی رژیم برای موجودیت ایران لازم است و شرایطی دارد. نخست، رژیم بناچار می‌باید در ایران در جائی که هست سرنگون شود، در حالی که مبارزه را همه جا می‌توان و می‌باید انجام داد. از این امر بدیهی که کسانی می‌کوشند به عنوان مخالفت با سرنگونی رژیم جلوه دهند ( نمونه دیگری از “مبارزه“‌ای که به سرنگونی کمک نمی‌کند) دو نتیجه می‌توان گرفت.

نخست، اگر قرار است رژیم در ایران و به دست مردم ایران سرنگون شود می‌باید در برابر حمله به ایران و تغییر رژیم به دست بیگانگان، اگرچه با مشارکت پاره‌ای ایرانیان، بایستیم. سرنگون کردن از بیرون تنها در صورت مداخله نظامی آمریکا امکان پذیر است.

دوم، سرنگونی صرفا برای سرنگونی و بی توجه به چگونگی آن بی‌مسئولیتی محض است. ما آن سرنگونی را باید بخواهیم که بجای رژیم اسلامی یک نظام دمکراسی بر پایه حقوق بشر بیاید. سرنگونی به بهای تکه پاره شدن ایران یا جنگ داخلی یا تکرار وضع عراق امری نیست که بیشتر ایرانیان آرزویش را داشته باشند. به قول فرنگی‌ها ما خیال نداریم بچه را هم با آب حمام دور بریزیم.

انتظار من از گشودن بحث آن بود که به مبارزه با رژیم ــ مبارزه به قصد سرنگونی ــ جدی‌تر بیندیشیم و در گفتگو از سرنگونی، آن اندازه اسیر شعار دادن نشویم که مبارزه از یاد برود؛ و نیز در امر سرنگونی، دربرابر کشور خود، مردم و سرزمین ایران، با مسئولیت عمل کنیم و با هیچ استدلالی در خدمت طرح‌های بیگانگان یا گرایش‌های جدائی‌خواهانه قرار نگیریم. اکنون کسانی از این بحث لازم می‌کوشند سلاحی برای از میدان بدر کردن بسازند که باکی نیست و بد‌تر از اینها نیز به جائی نمی‌رسد. شایعه‌سازی و اتهام و ترور شخصیت صد سال زمینه اصلی سیاست ورشکسته ایران بوده است؛ سلاحی است پوشیده از زنگار بدنامی و شکست پشت شکست. هربار کسی در مبارزه به دروغپراکنی و تحریف دست می‌یازد حاصل جمع ابتذال را در سیاست ما ــ که هیچ پائین نیست ــ بالا‌تر می‌برد.

به ویژه کسانی که در بیرون سودای رهبری و جایگزینی حکومت اسلامی دارند بهتر است در مبارزات خود از سخنگویان آن تقلید نکنند. این سر و صدا‌ها در راستای همان “مبارزات“ است که بخشی از دلائل پابرجائی رژیم را توضیح می‌دهد. (سخن گفتن از جایگزین یا آلترناتیو و شورای رهبری در بیرون دلخوشی دیگری است. ما می‌باید نقش خود را در یاری دادن به پیکار مدنی و سیاسی مردم ایران تعریف کنیم. از ادعای رهبریش دست برداریم و در خدمت آن باشیم.)

***

بهنگام بودن بحث، منتظر مکتب تازه‌ای در مبارزه بود که اکنون یک دو تن با احتیاط و زیر پوشش نام مستعار گشوده‌اند. شیره سخن آنها این است که جمهوری اسلامی در پی ساختن بمب اتمی است، و آن را بر اسرائیل خواهد افکند؛ آنگاه نوبت ایران خواهد بود که بمباران اتمی را تحمل کند. از این مقدمه نتیجه می‌گیرند که طرح‌های آمریکا برای بمباران ایران که به نظر آنان قطعا اجرا خواهد شد و اجتناب‌ناپذیر است در واقع از خطر بزرگ‌تری جلوگیری خواهد کرد. با این استدلال‌ها طبعا ما می‌باید به پیشباز بمباران ایران برویم، چون در ضمن جمهوری اسلامی را نیز برخواهد انداخت و ما دارای رهبرانی از روی نمونه دوگل خواهیم شد که آماده همکاری با بیگانگان بودند و در اشاره آشکاری آورده‌اند.

از این گزاره‌ها تنها یکی درست است. جمهوری اسلامی دنبال بمب اتمی است و آمریکا و شماری دیگر از کشور ها مصمم‌اند بهر ترتیب از آن جلوگیری کنند. اما انگیزه جمهوری اسلامی دست زدن به یک جنگ اتمی نیست که می‌داند به زندگی‌اش پایان خواهد داد. غربیان به درستی از آن می‌ترسند که جمهوری اسلامی در پیکار تروریستی خود تکنولوژی هسته‌ای را نیز به خدمت گیرد، یا به این و آن بدهد؛ و نیز آن را برای گسترش قدرت خود بکار برد. دورنمای یک جنگ اتمی با ایران از آن فرض‌هاست که صرفا برای رسیدن به نتیجه دلخواه پیش آورده می‌شود. بمباران ایران نیز هنوز گزینه آخرین چاره است و گزینه‌های دیگر و کم‌هزینه‌تری برای همه طرف‌ها هست. ما لازم نیست در شور و شوق خود تا اینجا‌ها درغلتیم.

اما درباره دوگل می‌باید گفت که او با مهاجمان آلمانی متحد نشد و در پیوستنش به متحدان جنگ جهانی بر ضد آلمان هیچ عنصری از همکاری با بیگانگان نبود. سیاست، چنانکه اشاره کرده‌اند عرصه کمبود است، ولی سیاست بینوای ما حتی به پتن هم که نام برده‌اند نمی‌رسد و اگر بخت‌شان یاری کند به چلبی ختم می‌شود. بهتر آن است که بجای این در و آن در زدن به واقعیات ایران و همسایگی‌اش از نزدیک‌تر بنگریم و ببینیم این کشور از هم‌گسیخته با اینهمه مدعیان از هر رنگ از درون و بیرون آیا تحمل بمب‌های “کم خطر‌تر“ آمریکا را خواهد آورد؟ سرنگونی جمهوری اسلامی خواستی برحق و ضرورتی حیاتی برای ملت ایران و موجودیت ماست، ولی بهر بها و هر بهانه از این گونه‌ها که آورده‌اند؟

ما دهه‌هاست برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران مبارزه می‌کنیم. (حقوق بشری که به موجب اعلامیه جهانی، افراد فارغ از هر تقسیم‌بندی و به عنوان فرد انسانی از آن به یکسان برخوردارند و نه چون به زبان معینی سخن می‌گویند یا مذهب معینی دارند…) آیا می‌توان تصور کرد که جنگ ویرانگر، چنان نظامی را حتی به رهبری سروران جایگزین‌ساز، به ایران خواهد آورد و همین را هم که از کشور ما مانده است به باد نخواهد داد؟ در گفتار و کردار کدام سازمان سیاسی که حاضر به گفتگو با این سروران شده است کمترین دلبستگی به ملت ایران (نه به “ملت“های ایران) دیده می‌شود و اگر آنها فرصت دست بردن به سلاح پیدا کنند زندگی و امنیت مردم در هر کوی و برزن تهدید نخواهد شد؟ کسی با سازمان‌های قومی، چه رسد به اقوام ایران که ربطی به آن سازمان‌ها ندارند مخالف نیست ولی سرنوشت ایران را نمی‌باید به دست‌هائی، در بیرون و درون آن سازمان‌ها، سپرد که بی مداخله مسلحانه بیگانه بختی برای خود نمی‌شناسند. ایران عراق نیست ولی می‌توان آن را به روز عراق انداخت.

به آن بحث بهنگام برگردیم. هر کار به عنوان مبارزه می‌کنیم لزوما مبارزه نیست. مبارزه می‌باید در یک چهارچوب معین برای هدف (های) معین و در خدمت آن باشد؛ و هیچ سرنگونی که ایران را بد‌تر از آنچه هست بجای گذارد به کار مبارزان نخواهد آمد.

اکتبر‏‏‏ ۲۰۰۷