بخش ۸
کارزار دمکراسی، راهها و ابزارها
اصلاح طلبی و اصلاح طلبان
دمکراسی را صد گونه تعریف کردهاند و تا “دمکراسی هدایت شده“ سوکارنو و “دیکتاتوری دمکراتیک“ لنین هم کشاندهاند. ما نیز در ایران با گرایشی که به یک سو نگری و ساده کردن داریم کوتاه نیامدهایم و تعریفهای خود را داریم. زمانی بود که پذیرفتن ۲۸ مرداد به عنوان کودتای ننگین شرط دمکرات بودن شناخته میشد. سپس میدان به دست کسانی افتاد که حکم دادند دمکراسی یعنی شناختن ایران نه به عنوان یک ملت بلکه چند ملت یا ملیت زیر ستم و پذیرفتن ساختار فدرال در مرحله کنونی، و حق تعیین سرنوشت برای زمانی که شرایط جداسری فراهم شده باشد. سیر تکاملی دمکراسی ایرانی در محافل روشنفکری ایران البته در اینجا نایستاد و با جمهوری تعریف شد ــ دمکراسی یعنی جمهوری. اما جمهوری اسلامی چون خاری در پهلوی این تعریف فرو میرفت و گروهی دیگر اصلاح کردند و لائیک را هم به جمهوری افزودند مانند جمهوریهای عراق صدام حسین و سوریه حافظ اسد، و البته همان دیکتاتوریهای دمکراتیک تا پلپت.
اکنون تعریف تازهای برای دمکراسی یافتهاند ــ اعتقاد به دمکراسی از اعتقاد به اصلاح طلبی میآید و برعکس، و اصلاح طلبی یعنی از خاتمی تا کروبی و از آنها تا رفسنجانی. پایه این تعریف بر نفی سرنگونی رژیم اسلامی گذاشته شده است. میگویند سرنگونی یعنی خشونت و خونریزی و هرج و مرج که به دمکراسی نخواهد انجامید. این سخن درست است اگر سرنگونی را در معنای تنگ آن بگیریم و فراموش کنیم که از دهه هشتاد تا پایان سده بیستم دو سه دوجین نظام دیکتاتوری سرنگون شدند، بی خشونت و با رژیمهای جانشینی کم و بیش دمکراتیک. ولی مشکل این تعریف در جاهای دیگر است. دمکراسی مفهومی عامتر از آن است که به سیاستبازی روزانه و ملاحظات جناحی فروکاسته شود. از این گذشته اشکالش در آن است که اصلاح طلبی را با “اصلاح طلبان“ یکی میگیرد.
اصلاحات همواره بر دگرگونیهای ناگهانی و خشونت آمیز برتری دارد. جامعه یک ماهیت ارگانیک است و دگرگونی ناگهانی شرایط زندگی را به دشواری تاب میآورد و بیشتر با دگرگونگی تدریجی سازگار است. ولی اصلاحات به اصلاح طلبان بستگی دارد. هر کس یا گروهی را که اندکی با جریان غالب تفاوت داشته باشد نمیتوان اصلاح طلب شمرد. ما در وضع کنونی پرخطری که ایران در آن افتاده است گزینههای زیادی نداریم و این نیز قابل فهم است. هر گروهی که بتواند خطر را برطرف کند فعلا غنیمت است و از اینرو در تاختن به هواداران “اصلاح طلبان“ نیز میباید اندازه نگهداشت. ما لازم نیست به آنها بپیوندیم یا دوستی کنیم. آنان دوستان خود را در محافل حکومتی اسلامی دارند. انتظاری که از آن هواداران میرود آن است که در شور خود برای برطرف کردن خطر مانندهای احمدی نژاد، اندیشه سیاسی را هم به ابتذال سیاستهای جمهوری اسلامی، از تندروان تا اصلاح طلبانش، نیالایند. اینگونه نظریه پردازیها که زاده نیازهای لحظهای هستند بدبختانه آثار پردامنه برجای میگذارند که یکی از آنها همان ساده کردن و یک سو نگری است.
دمکراسی به معنای حکومت اکثریت و امکان جابجائی منظم قدرت، و مستقل از چگونگی برقراریش بیش از آن جا افتاده است، حتی در فرهنگ سیاسی ما، که نیاز به شکافتن بیشتر داشته باشد. ولی اصلاح طلبی دست کم در میان روشنفکران چپ ایران که در مکتب انقلاب خونین و ویران کردن جهان و از نو ساختن آن پرورش یافتهاند هنوز قابل بحث است. اصلاح طلبی یک تعریف برنمیدارد و اصلاح طلبان از آن هم نامشخصترند. در گستردهترین تعریف خود، اصلاح طلبی در برابر سرنگونی خشونتآمیز قرار دارد و در تنگترین تعریفش به بزککاری محدود میشود. در اصلاح طلبی، حتی در گستردهترین تعریف، ما با ماهیتی که همان هست ولی دگرگونه میشود سروکار داریم. در این تعریف دگرگونه شدن همان وزن را دارد که همان ماندن، و نکته بنیادی در اینجاست. آیا در فرایند اصلاح طلبی جمهوری اسلامی، دگرگونگی وزن درخوری داشته است و دارد؟
***
فرایند اصلاح طلبی را در جمهوری اسلامی به اصلاح طلبان محدود کردن خطای بزرگ بسا سیاستورزان و نویسندگان این سالها بوده است که از بد تعریف کردن این رژیم میآید. از جمهوری اسلامی چنان میگویند که گوئی حکومتی مانند دیگران است ــ کمی بدتر یا بهتر. ولی همان گونه که انقلاب اسلامی از جنس انقلابهای دیگر نبود حکومت آن نیز یک حکومت معمولی نیست. آن را با حکومتهای توتالیتر دیگر نیز نمیتوان یکی دانست. این رژیمی است برآمده از ژرفای هزار و چند صد سال، و با رسالت آسمانی و جانشینی معصومین. مدرنیتهاش از مسجد میگذرد، چنانکه وزیر ارشادش میگوید و مسائلش در بن چاه جمکران گشوده میشود. جامعه مدنیاش مدینه هزار و چهار صد سال پیش است (از زبان بزرگ ترین اصلاح طلب رژیم) که چنان یکدست بود که حتی کودکان قبیله یهودی بنی قریظه در آن حق زنده بودن نیافتند. تباهی و دشمنی با پیشرفت نه از عوارض این رژیم بلکه در طبیعت آن است. آن را با رژیمهای فاسد و سرکوبگر معمولی نیز نمیتوان مقایسه کرد.
اصلاح طلبان در حکومت اسلامی بودهاند و هستند ولی در طرح آنها “همان بودن“ رژیم وزنی به مراتب سنگینتر از دگرگونگی آن دارد. آن اصلاح طلبان کمتر از همکاران دیگر خود در حکومت انحصارگر نیستند. حلقه خودیهای آنان تنها اندکی بزرگتر است. بنیادهای اعتقادیشان یا از همان گونه خالص اسلامگرایان است یا حد اکثر با وصله کاریهائی از همان دست مدینه النبی مدل جامعه مدنی؛ و دنباله تلاش بیهوده و زیانبار آشتی دادن مدرنیته با جزم دینی. جز گروه فزایندهای از میانشان که از بنبست ایدئولوژی مذهبی، و مذهب به عنوان ایدئولوژی بیرون میزند، جریان موسوم به اصلاح طلب را میباید در همان رده اسلام سیاسی و اسلام در حکومت جا داد که مشکل اصلی جمهوری اسلامی ــ و ایران ــ است و تا برطرف نشود جامعه ایرانی به نزدیکیهای جائی که در خانواده ملتها شایسته اوست نیز نخواهد رسید.
اما هراس اصلاح طلبان از نیروی مردمی، اصلاح طلبی بی مشارکت مردم، ویژگی و ضعف اصلی اصلاح طلبان حکومتی ایران است. آنان پس از تجربههای نیمه کاره نخستین خود با سیاستهای قدرتبخشی به مردم، به تندی پا پس کشیدند و به دامان ولایت فقیه پناه بردند. از چند تائی گذشته، یا ترسیدند یا فاسد شدند (بیشتر هردو). اصلاح طلبان تا نتوانند به مردم روی آورند که به معنی سنگین شدن وزن دگرگونگی است، بهتر است سازشکاران خوانده شوند. برای بستگانشان در بیرون نیز، سازشکاری صفت مناسبتری خواهد بود. ما هم بهتر است میان اصلاح طلبی و اصلاح طلبان تفاوت بگذاریم. اصلاح طلبی در ایران هست و نیرومندتر نیز خواهد شد و آن را بیرون از محافل حکومتی میتوان دید. بیم از خونریزی و هرج و مرج پس از برکناری خشونتآمیز رژیم در جنبش اصلاح طلبی ایران، از این فاصله دور هم، لمس کردنی است. اما سبب نشده است که جنبش اصلاح طلبی مانند اصلاح طلبان از نام تغییر رژیم یا برکناری و سرنگونی نیز بر خود بلرزد.
فاصله مردم از اصلاح طلبان برخلاف سر و صدائی که پس از انتخابات شوراها به راه افتاد کم نشده است. در آن انتخابات اصلاح طلبان مزه بازگشتی را چشیدند، ولی آن موفقیت کوچک از بیم احمدی نژاد و به بهای حل شدن در رفسنجانی بود، که سرتاسر شهرت اصلاح طلبی را در دهه گذشته از جدا کردن خود از او بدست آورده بودند. اینکه با دنبالهروی از چنان رهبری، جریان اصلاح طلب (با جنبش اصلاح طلبی مردم اشتباه نشود) چه آیندهای میتواند داشته باشد و اصلاحات در رژیم چه صورتی خواهد یافت از هم اکنون آشکار است.
ما مخالفان جمهوری اسلامی که امیدمان را به جنبش اصلاح طلبی مردم بستهایم و همان بیم را از خونریزی و هرج و مرج پس از سرنگونی خشونتآمیز رژیم داریم، به همان درجه نیز تغییر رژیم را برای ایران حیاتی میدانیم. خواست برکناری یا سرنگونی (غیر خشونت آمیز) رژیم اسلامی از طبیعت و کارکرد ما به عنوان نیروهای سیاسی سازمانیافته نمیآید. با آنکه هدف نهائی کار سیاسی رسیدن به قدرت است در این جا پای مرگ و زندگی ملتی در میان است. چگونه میتوان نشست و شاهد خشکاندن سیستماتیک چشمههای فرهنگ، ویرانی از روی نقشه و سهل انگاری (هردو) میراث ملی و نابودی شتابنده منابع و محیط زیست بود و باز از تناقض میان سرنگونی با اصلاح طلبی و از آنجا با دمکراسی، دم زد و از احمدی نژاد به رفسنجانی پناه برد و هر اقدامی را برای ضعیف کردن و فشار آوردن بر یکی از بدترین نظامهای سیاسی امروزی جهان بی اثر کرد؟
مارس ۲۰۰۷