بخش ۸
کارزار دمکراسی، راهها و ابزارها
استراتژی نادرست در همگرائی
در گفتگوهائی که درباره گردهمائی اخیر پاریس ــ دنباله تلاشهای یکی دو ساله گذشته برای راه اندازی یک نهاد ملی و جایگزین جمهوری اسلامی ــ درگرفت نکتههای اصلی یا به نظر نیامد، یا اهمیتی که میباید به آنها داده نشد و یا بحث را به سطحی که ما با آن آشناتر و آسودهتریم، به سطح روابط شخصی، فروکاستند.
پیش از ورود به هر بحثی در این باره دو نکته را میباید روشن کرد. نخست، هیچ کدام از مخالفان آن تلاشها با گفتگو و همگرائی نیروهای سیاسی گوناگون بر امر ملی یعنی بر دمکراسی و حقوق بشر و یکپارچگی ایران، مشکلی ندارند و از همه کمتر، کسانی که از دو دهه پیش از هر فرصت نویدبخشی در این راستا بهره گرفتهاند و واژه دگراندیش را به زبان فارسی دادهاند که به معنی برابر شناختن مخالف و “غیر خودی“ با خود است. دوم، همه آنها به تمرکز زدائی در حکومت و برقراری حقوق فرهنگی گویندگان زبانهای غیر فارسی به موجب پیشرفتهترین میثاقهای پیوست اعلامیه جهانی حقوق بشر باور دارند، به ویژه آنهائی که قطعنامه حکومتهای محلی و حقوق اقوام ایران را به منشور حزب خود پیوست کردهاند و در این زمینه جائی برای بیشتر خواستن برای هیچ گروهی که خواهان جدائی، در هنگام خود، از ایران نباشد نگذاشتهاند.
اگر کسانی در آن همایشها شرکت نجستهاند و با نتایج آنها همرای نبودهاند از ملاحظات اصولی سرچشمه گرفته است. آنها با جایگزین سازیهای بیپایه و آلوده به امتیاز دادنهای زیانآور برای سرهم کردن هر جمعی که بتوان گردآورد مخالف هستند؛ و دربرابر هر اقدامی که یکپارچگی ایران را ــ چه به عنوان کشور و چه ملت ــ زیر پرسش ببرد مواضع سخت و صریح میگیرند. هر تصور دیگری از جمله اختلاف و رقابت شخصی بیموضوع است. در مسائل مربوط به ملت و مبارزه، امر شخصی وجود ندارد؛ و از کدام رقابت سخن میگویند که در شمار آید؟
در تلاشهائی که به آن اشاره رفت کسانی استراتژی همراه کردن نیروهای سیاسی ایران را بر پایه تفاهم با سازمانهای قومی گذاشتند. این سازمانها تا نیروهای نظامی امریکا بر موازنه قوا در پیرامون ایران افزوده نشده بود ــ از دهه نود ــ و تا هنگامی که فروپاشی شوروی، آرزوی فروپاشیدنهای دیگری را در دلهائی بیدار نکرده بود آمادگی اندکی برای تفاهم جدی نشان میدادند ولی رویکردشان به میانهروی گرایش داشت. از آن هنگام به دلائلی که میباید جداگانه بررسی کرد مواضع این نیروها رادیکالتر شده است و دیگر جز به خواستهای بیشترینهای (حداکثر) که پیوسته بالاتر رفته است و ظاهرا خواهد رفت رضایت نمیدهند.
استراتژهای “همبستگی“ میدانستند که طیف راست میانه و ناسیونالیست به هیج روی با فرمولهائی که بخش کردن ملت ایران را به واحدهای زبانی به نام ماهیتهای سیاسی دربر داشته باشد موافقت نخواهد کرد. آنها حتی میتوانستند به آسانی نگرانی نیروهای اصلی را در چپ و راست ایران از طرحهای محافلی در امریکا و جاهای دیگر برای استفاده از مسائل قومی ایران برای ضربه زدن به رژیم اسلامی دریابند. اما جاذبه تشکیل نهادی دربرگیرندة سازمانهای قومی که دور افتادهترین سازمانهای سیاسی از مبارزه همگانی هستند، نیرومندتر بود به ویژه که خیال میکردند خواهند توانست نیروهای چپ همراه آن سازمانهای قومی را نیز درکنار عناصری از مشروطهخواهان بنشانند. به هشدارهای فراوان توجه ننمودند و در نشست برلین از حقوق سیاسی اقوام ایران دم زدند و با همه تذکراتی که پس از آن داده شد باز در لندن بر آن تاکید نهادند. اکنون آن سازمانهای قومی پس از نشست پاریس، واژه قوم را نیز از قاموس خود برداشتهاند و ایران برایشان کشوری از ملیت یا ملتهاست و ملیت یا ملت را زبان و کینه زبانی تعریف میکند. آنها تا جائی میروند که با نادیده گرفتن اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوق شهروندی ایرانیان را انکار میکنند و آن حقوق را برای “ملت“های ایران میخواهند.
***
اینها مسائلی است که نگاه سطحی و مثلا رقابت برنمیدارد و آینده ایران و بهروزی اقوام ایران درگرو آن است. گذشته از راست ناسیونالیست، چپگرایانی که قرار بود به نهادسازی و جایگزین تراشی کشانده شوند موضوع را از دریچه مسائل شخصی نمیبینند؛ و به درستی انگشت بر انحرافات زنندهای میگذارند که از برلین تا پاریس را پوشانیده است. عناصر برجستهای از چپ ایران، که رویهمرفته پیشینه درخشانی در دفاع از یکپارچگی ایران ندارد، در تازهترین نشست برلین اتحاد جمهوریخواهان ایران نمایشی از احساس مسئولیت ملی دادند که دفاع روشنفکران هشت نه دهه پیش را از یکپارچگی ایران به یاد میآورد. آنها سندی را در مسائل قومی تصویب کردند که همچون برگ افتخاری از این دوران به یاد خواهد ماند. اکنون برای جایگزین سازان تردیدی نمیماند که مهمترین اولویت بخش بزرگ طیف چپ نیز نگهداری ایران در چهارچوب کنونی آن است.
فاصله گرفتن از پاریس را در مهمترین گروهبندیها و از سوی شخصیتهای با اعتبار چپگرا میباید یک نشانه مهم همرائی چپ و راست ایران در امری که به مصالح ملی ارتباط مییابد شمرد. تلاشهای آشکار رهبران و سخنگویان یکی از سازمانهای قومی ــ که میتواند زبان حال همه افراطیان باشد ــ در کشاندن امریکا به حمله به ایران، و همنوائی پارهای محافل امریکائی با این تلاشها، میباید برای متقاعد کردن چپ واقعگرا و دمکرات ایران به ضرورت بازنگری در اتحادها و همکاریهای پیشین بسنده باشد. طیف اصلی چپ، رویارو با خطرهائی که موجودیت ایران را از بیرون و درون تهدید میکند نمیخواهد اسیر رویکردها و شعارهای گذشته بماند. اگر کسانی در انتظار برهم خوردن اوضاع به میدان پریدهاند و نمیدانند پیامدهای اقداماتشان چیست، کسان بیشمار دیگری از جمله همه سازمانهای سیاسی سراسری و باپشتوانه، و نه محدود به افراد همزبان، درطیف گسترده چپ و راست هستند که به صراحت یا بطور ضمنی به دفاع از ایران در تمامیت آن برخاستهاند.
اکنون بر جایگزینسازان است که نه تنها بر مخاطرات نهفته در استراتژی خود، بلکه بر محدودیتهای فلج کننده آن نیز از نزدیکتر بنگرند. با اینگونه همایشها جنبش که سهل است، نیروئی نیز نخواهد آمد که ارزش اینهمه دست و پا زدنها را برای گشودن جبهه تازهای در مبارزات درونی مخالفان، و منحرف کردن مبارزه از رژیم اسلامی داشته باشد. همبستگی دگراندیشان، از کژراهه دلگرمی دادن و پشتیبانی از خواستهای تندروترین عناصر در گروههای قومی ایران نمیگذرد. آن عناصر، خود ملت ایران را انکار میکنند چه رسد به مصالح ملی، و بر آنها حرجی نیست. ولی دیگران مسئولیتهای بزرگتری دارند. نفس مذاکره کردن با طرفهائی که جز به بیشترینة خواستهای خود رضایت نخواهند داد هنری نیست و کسانی که بر اثر تجربه فراوان پانزده ساله از چنین مذاکرهها کنار کشیدهاند نه مخالف همبستگی هستند نه اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن.
مشکل در استراتژی و نیتهاست نه در واژهها و اصطلاحات. بجای کوشش در اختراع واژههای تازه برای اصطلاحات هر روزه علوم اجتماعی و روابط بینالمللی بهتر است به صف ایران برای همه ایرانیان، بپیوندند و بر اصولی که همه جهان متمدن بر آن ساخته شده است توافق کنند. رعایت منافع ملی ایران به معنی حفظ این ملت در درون این مرزها و بر رویهم ریختن همه منابع طبیعی و انسانی ایران به سود همه ایرانیان، از نظر سیاسی صرف نیز به مراتب بخت بیشتری دارد. هیچ نیازی به این زبانآوریها نیست.
ژوئیه ۲۰۰۷