این جهان قرار بود گل بشود جایی که انقلاب و آزادی به هم می رسند این جهان قرار بود گل بشود در امتداد زیبایی خجسته ی آن دوچشم و چشم های دیگر که از روزگار زیبایی ازلی آزاد خرامیده اند
حکم تیر
علیرضا بهنام/ ایران
تمام این روزها بگذرند از من
ببرند مرا به خیابانی بلند
از زیر قارچ اتمی با آن مناره اش که می درد آسمان را
تا میدان مجسمه ای بی سر
بیاشوبَم بلند خدایا بلند
چشم های تو همراه من است
همراه من است زیبایی جهان
لکنت گرفته ام از این همه زیبایی
لکنت گرفته ام از این همه رعنایی
لکنت گرفته ام
حکم تیر از روی مناره که می آید
چشم های تو همراه من است
حکم تیر از روی بام که می آید
چشم های تو همراه من است
بلند می شود صدایم اوج می گیرد با چشم های تو این وسط
جاری روی زمین و موج موج چشم های تو می آید تا امتداد این بلند
الله اکبر
حکم تیر می آید
این جهان قرار بود گل بشود جایی که انقلاب و آزادی به هم می رسند
این جهان قرار بود گل بشود در امتداد زیبایی خجسته ی آن دوچشم
و چشم های دیگر که از روزگار زیبایی ازلی آزاد خرامیده اند
دوزخ به جا مانده از آن همه زیبایی
و می بینم
با پهلویی شکسته یک گل
با صورتی شکسته یک گل
با ابرویی شکسته یک گل
توفان رنگ از ترعه های بلند خیابان ها می گذرد الله اکبر
هان بنگرید
این چله هم می گذرد با پرچم عزا
و باریکه ای از نور
هنوز می تابد بر این بلند
اینجا خیابان من است
خیابان من است اینجا
و زیبایی جهان
همراه من است.
*برگرفته از مجموعه شعر «صدایم کن خضرا»، علیرضا بهنام؛ نشر ناکجا، پاریس، ۲۰۱۲ میلادی